نوع مقاله : علمی-پژوهشی

نویسنده

پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، مرکز تحقیقات امام علی علیه السلام

چکیده

یکی از راهبردیترین تصمیمات امام علی (ع) در عصر خلافت اسلامی (35-40 هـ) قبل از آغاز جنگهای این دوره، استراتژی صلح و آشتی با جناح ها و گروه های مخالف زمان خود بوده است. این جستار بر آن است تا با تکیه و تأکید بر خطبۀ 40 نهج البلاغه، لایه‌های معنایی پنهان متن را بر اساس رویکرد تحلیل هرمنوتیکی موردنظر «شلایر ماخر آلمانی» واکاوی نماید. اساس رویکرد هرمنوتیکی مؤلف محور و روشمندیِ ماخر در فهم متون راهبر (متون مقدس دینی مثل نهج البلاغه) بر این اصل استوار است که با به کارگیری دو پارادایم تأویل دستورگرا و تأویل روانشناختگرا به خوانش هرمنوتیکی و تحلیل علمیِ استراتژی صلح و سازش در سیرۀ عملی علی (ع)پرداخته شود و به این پرسش که استراتژی صلح در خوانش هرمنوتیکی خطبۀ 40 نهج البلاغه چه نسبتی را با روایت‌های تاریخی برقرار می سازد، پاسخ دهد. بر اساس دادههای تاریخی، مقولۀ صلح و آشتی، نمود کاملاً کاربردی و آشکارا در سیرۀ نظری و عملی ایشان دارد و دلالت های آن کشف می‌شود. از نتایج کاربست چارچوب نظری ماخر بر می آید که بر مبنای خطبۀ موردپژوهش در اندیشۀعلی (ع) اصالت با صلح و آشتی است؛ لذا سوق دادن جامعه به‌سوی امنیت و آرامش در شرایط اجتماعی بحرانزا، مد نظر گفتمان علوی است. خواننده در فرآیند خوانش، به کشف لایه های معنایی زیرین متن رهنمون می شود. واکاوی زیرساخت معنایی خطبۀ 40 از بستر تأویل دستورگرا و روان شناختگرا در هرمنوتیک مؤلف محور، میتواند بیانگر روحیه و افکار امام و شخصیتِ جامع الأضدادی وی باشد؛ او هم قهرمان صلح است و هم قهرمان جنگ، صلح میکند مادامیکه صلاح جامعۀ مسلمین، امنیت، آرامش و عزت ایشان در آن باشد و جنگ میکند مادامیکه محرز شود گفتمان صلح به سستی و رخوت گراییده است.

کلیدواژه‌ها

عنوان مقاله [English]

Hermeneutic reading of Imam Ali’s 40th Sermon on adopting peace strategy Based on Schleiermacher’s author-centered hermeneutic theory

نویسنده [English]

  • maryam hashemi

استادیار و عضو هیأت علمی

چکیده [English]

One of the most strategic decisions of Imam Ali (AS) during the era of the Islamic Caliphate (35-40 AH) before the beginning of the wars of the said period, was the strategy of peace and reconciliation with factions and opposition groups of his time.This paper aims to examine the veiled semantic layers of the text based on the approach of hermeneutic analysis of German theologian Friedrich Schleiermacher according to Sermon 40 of Nahj-al Balaghah.The basis of the author-centered hermeneutic approach and research methods in understanding the leading texts (non-revelatory sacred religious texts such as the Nahj-al Balaghah) is based on the principle that by applying two paradigms of grammatical and psychological interpretations deal with the hermeneutic reading and scientific scrutiny of the strategy of peace and reconciliation in the practical biography of Imam Ali (AS) and answers the question of how this strategy relates to peace in the hermeneutic reading of Sermon 40 of Nahj-al Balaghah with its historical narratives. According to the available data, the category of peace and reconciliation has a very practical and obvious manifestation in Imam’s theoretical and practical biography, the implications of which are exposed in the article.One of the results of applying the theoretical framework of the stated method is that in Sermon 40 the novelty of Ali’s (AS) way of thinking regarding peace and reconciliation is emphasized and leading the society towards security and tranquility in critical social conditions is a category that Alavi discourse takes the lead.The expert audience, in the process of reading the text, is guided to ascertain the semantic layers below the text and it seems that the analysis of the semantic infrastructure of Sermon 40 from the context of grammatical and psychological interpretation paradigm in author-centered hermeneutics, can express the spirit and judgment of the Imam and his comprehensive antidote personality. He is both a hero of peace as well as of war, he makes and maintains peace as long as the Muslim community is secured, and that tranquility and dignity prevails in the society. He fights as long as it is proven that the discourse of peace has become slow.

کلیدواژه‌ها [English]

  • hermeneutics
  • author-centered approach
  • Schleiermacher
  • Imam Ali (AS)
  • Nahj-al Balaghah


این مقاله تحت تأثیر اندیشه های روش شناسانۀ ماخر درصدد است با دانش هرمنوتیک مؤلف محور، اندیشۀ علی (ع) را در باب استراتژی صلحطلبی و جنگستیزی، خوانش کند و ضمن این که صرفاً یک روش برای تفسیر خطبه های نهج البلاغه وجود ندارد؛ الگویی هرمنوتیکی برای فهم خطبۀ 40 نهج البلاغه به روش «هرمنوتیک دستورگرا» و «هرمنوتیک روانشناختگرا» ارائه دهد. فرآیند این خوانش با بهرهگیری از مدل علمی شلایر ماخر آلمانی (1768-1834م.) در هرمنوتیک مؤلف محور پیش میرود. وی در فهم متون راهبر دینی، معتقد به رویکرد مؤلف محوری است؛ به این معنا که اصالت در خوانش متن مقدّس بر محوریّت مؤلف و فهم گفتمان حاکم بر ذهن وی استوار است؛ نه بر محوریت متن و نه بر محوریت مفسّر یا خوانندۀ متن.
ماخر در فهم گفتمان مؤلف محوریِ متن مقدسِ دینی با صبغۀ تاریخ، دو پارادایم تأویل دستورگرا و تأویل روان شناخت گرا را پیشنهاد میدهد تا از بستر واکاوی مؤلفه های این دو تأویل، به فهم حداکثری از استراتژی علی (ع) پی برد. مقاله پیش رو، به پاسخ‌گویی پرسش ذیل در قالب پارادایم دوم یعنی پارادایم تأویل روان شناخت گرا می پردازد و به کارکرد آن در فهم گفتمان حاکم بر ذهنیت مؤلف اشاره می کند. 
استراتژی صلح در خوانش هرمنوتیکی خطبۀ 40 نهج البلاغه چه نسبتی را با روایت‌های تاریخی برقرار می سازد؟
در پاسخ به این پرسش، ابتدا خطبه با هرمنوتیک مؤلف محور شلایر ماخر خوانش می‌شود و سپس از همین بستر جهت ایضاحِ مسأله صلح طلبی علی (ع) روایت‌های تاریخی مورد بررسی قرار می گیرد.
1.1 پیشینۀ پژوهش
کارنامه علی پژوهی در ایران بسیار غنی است؛ چنان که تنها فهرست کردن عناوین آثاری که درباره علی (ع) نوشته شده، چندین جلد کتاب را شامل می شود. در آن میان، نگارش آثاری معطوف به وجوه هرمنوتیکی بسیار اندکند. تنها دو مقاله از جمله مقاله طاهری و همکاران با عنوان «درآمدی بر هرمنوتیک از منظر نهج البلاغه»؛ و مقاله محمدرضا آرام باعنوان «تحلیل هرمنوتیکی نهج البلاغه، دریچه ای به روی انسان معاصر» نگارش شده است. اما توجّه به خطبههای نهج البلاغه که ناظر بر یکی از انواع رویکردهای نظری از خوانش هرمنوتیکی که مورد نظر این جستار است، هیچ مقاله یا پژوهشی نوشته نشده است. این جستار برای نخستین بار به کاربست «نظریۀ هرمنوتیک مؤلف محور شلایر ماخر در خطبه های نهج البلاغه» روی آورده است؛ البته پژوهشی باعنوان «پارادایم تأویل دستورگرا در تبیین هرمنوتیکِ ادبیِ مؤلف محور در مطالعات نهجالبلاغه» از نویسندۀ مقاله در دست، به چاپ رسیده است.

2.1 روش پژوهش
این پژوهش به شیوۀ خوانش هرمنوتیکی مبتنی بر رویکرد نظری هرمنوتیک مؤلف محور شلایر ماخر است. رویکردی که به سبب ارتباط تنگاتنگ آن با متون مقدس، هم بر تأویل دستور گرا و هم بر تأویل روان شناخت گرا تمرکز دارد و برای تفسیر و تحلیل متون مقدس بسیار کاراست. بنا بر اهمیت رویکرد نظری ماخر در تحلیل خطبه های نهج البلاغه، پژوهش حاضر با توجه به آرای این اندیشمند تلاش می کند به بازنمایی وجوه معنایی خطبه مدّ نظر بپردازد که از نظر همۀ جوانب نقد فنی، می تواند مظهری برای هنر زبانی و مفهومی علی (ع) باشد.
بنابراین این پژوهش آغازگر رویکردی جدید در مطالعات هرمنوتیکی نهج البلاغه است؛ آن هم رویکرد مؤلف محوری که به نظر می رسد از بیشترین فرض قابل اطمینان در فهم گفتمان متون مقدس برخوردار است؛ چه این که همّت مفسّر و خوانندۀ متن را صرفاً معطوف به درک و دریافتن نیت اصلی مؤلف متن می کند. سنگ بنای رویکرد مؤلف محوری هرمنوتیک، در مقاله پیش رو در حوزۀ مطالعات نهج البلاغه نهاده شده است امیدکه فتح بابی برای پژوهشگران عرصۀ علوم انسانی در کاربست این رویکرد در مطالعات متون مقدس باشد.

2. مفهوم‌شناسی صلح در لغت و اصطلاح
واژۀ صلح در لغت، به معنای آشتی و سازش و تراضی میان متنازعین است در مقابل واژۀ حرب و جنگ. (دهخدا، 1377: 542)هم چنین در «فرهنگ معین» آمده است که صلح به‌معنای آشتی کردن و دوستی است و در اصطلاح، عقدی است که دو طرف در مورد بخشیدن چیزی یا گذشتن از حقی در مقابل هم تعهد می کنند؛ و یا نامۀ قراردادی که بین دو طرف جنگ یا دعوا نوشته یا شرایط جنگ در آن قید می شود.(معین، 1371: 5/96). یکی از مصادر صلح، واژۀ مصالحه است؛عملی که برای رفع اختلاف میان دو کس یا دو گروه انجام میگیرد. اهل لغت و فرهنگنویسان زبان عربی میگویند: «صِلاح، به کسر، مصدر مصالحه و اسم مصدر آن، صلح و مذکر و مؤنث آن یکسان است». (طریحى، 1408: 175)
در قرآن کریم واژۀ «صَلاح» گاهی در مقابل فساد و زمانی در مقابل زشتی و بدی آمده است. (راغب اصفهانی، 1412ق: 490).
با نگاهی کلی، لفظ صلح در قرآن کریم دو وجه معنایی دارد:
1. به معنای اصلاح کردن: (إِلاَ الَّذِینَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَبَیَّنُوا فَأُولَئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِیمُ) (بقره/160) «مگر آنها که توبه و بازگشت کردند و اعمال بد خود را اصلاح نمودند و آن چه را کتمان کرده بودند آشکار ساختند که من توبۀ آنها را می پذیرم و من تواب و رحیم هستم».
2. آشتی دادن: (...فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِمَا أَنْ یُصْلِحَا بَیْنَهُمَا صُلْحاً وَالصُّلْحُ خَیْرٌ...) (نساء/ 128). «مانعی ندارد با هم صلح و آشتی کنند (و زن یا مرد از پاره ای ازحقوق به خاطر صلح صرف‌نظر کنند) و صلح بهتر است».
اصطلاحاً صلح، پیمانی است که بر حسب آن دو طرف، دعوایی را حلّ و فصل نمایند (معین، 1384، 2/2160). در اصطلاح فقه، صلح یکی از اقسام عقود می باشد و عبارت است از سازش و موافقت بر انجام کاری؛ مانند تملیک عین یا منفعتی یا اسقاط دَین. (خمینی (ره)، بی تا، 1/516). در اصطلاح فقها، صلح به معنای هدنه یا مهادنه یعنی مصالحه، نیز آمده است (راوندی، 1405ق، 1/345).

3. صلح در نگاه امام علی (ع)
امام در توصیه به مالک اشتر می فرماید: «و لا تدفعن صلحا دعاک إلیه عدوک لله فیه رضا» (نامه 53) «صلحی که رضای خدا در آن است و دشمن، تو را به آن فرا می خواند، رد مکن.» لذا معیار صلح و سازش از منظر امام، رضای خداست.

4. تحلیل هرمنوتیک مؤلف‌محور خطبۀ40 در اتخاذ استراتژی صلح
1.4 بازنمایی نشانه‌های خطبه در سطح لغوی و معنایی
هدف اصلی در هر نوشته و کلامی آشکارشدن مقصود نویسنده یا متکلم است. بنابراین باید واژه ای را برگزید که به بهترین شکل ممکن بر معنای مورد نظر دلالت داشته باشد، در این راستا ایدۀ گزینش کلمات در سبک نحوی خاص مطرح می شود. (کیانی و زارع، 1394: 109) مطالبی هم چون تقدیم و تأخیر، ذکر و حذف، و به طور کلی مباحثی که با چگونگی قرار گرفتن، چینش و کم و زیاد بودن اجزای یک جمله مرتبط است علاوه بر حوزۀ نظم بیانی متن (الکواز، 1386: 273-302) در حوزۀ تأویل دستورگرا نیز جای می گیرد. 
تقدیم در دو حالت کلی انجام میشود؛ گاهی یک کلمه بر عامل خودش مقدّم می شود و گاهی کلمات یک جمله بدون این که بر عامل مقدم شوند، نسبت به یک‌دیگر مقدم می‌شوند. در حالت اول غالباً مفید معنای اختصاص و انحصار است و در حالت دوم معمولاً تقدیم برای توجّه و اهتمام به لفظ خاصی است که بر اساس اقتضا و سیاق جمله انجام می شود. (السامرایی، 2009: 49، 52) در خطبۀ 40 نمونه هایی از تقدیم دیده می شود که مربوط به تقدیم جار و مجرور است. گاهی جار و مجرور بر عامل خود مقدم می شود که به علت مقام اقتضا و سیاق جمله این گونه ایجاب می کند. 
هدفمندی بیان ادبی خطبه در القای معنا به مخاطب و این که با جلوه ای نیکو در جان وی نفوذ کند و تأثیرگذار واقع شود، شکل و اسلوب خاصی از سخن را اقتضا می کند که به نظر می رسد نحو گسسته این بستر سازی مهم را به انجام می رساند و از نظر تأثیرگذاری در بالاترین حدّ امکان قرار دارد. برای دستیابی به این هدف، نوشتار به بیان معانی نحوی به عنوان پدیده ای زبان شناختی در پارادایم تأویل دستورگرا می پردازد.
هدف از تجزیه و تحلیل کلمات در تأویل دستورگرا، خوانش زبانشناختی از خطبه نیست، بلکه خوانش معناشناختی مدّنظر است؛ به این دلیلکه نویسنده باور دارد اصل مقولۀ فهم در معنا رخ می دهد و نه زبان؛ چه این که زبان تنها شکل ساختارمندی است که مقوله فهم را در قالب ساختاری آشکار می سازد در حالی که در معناست که اندیشۀ اصیل مؤلف پنهان است؛ پس اصالت با معناست و معنای هر واژه در هر بند از نسبت آن واژه‌ با سایر واژگانِ متن دانسته می‌شود. این معانی ارتـباط درونـی نظام معنا را در خطبه روشن می‌کند.
به اعتقاد ریچارد پالمـر «اگر مخاطب متن در ساختارهای جمله‌ای که گوینده گفته است رسوخ نماید، تأویل نحوی (دستوری) کرده است. تأویل نحوی با نشان دادن جای گفته، بر‌ طبق‌ قوانین عـینی‌ و عام معناشناسی انجام می‌گیرد. (پالمر‌،1377: ۹۹-100) تأویل نحوی که همان تأویل دستورگراست، عناصر معناییِ متن که شامل واژگان یا کلمات، جملات و محورهای ارتباطی که وظیفۀ آن ها سامان کردن معنای یکپارچۀ جملات است، مدّ نظر قرار می دهد.
یکی از تعاریف هرمنوتیک که به نظر می رسد با تعریف پارادایم تأویل دستورگرا هم‌سو است، این است که از منظر الیاده « هـر نـحوه مـشخصی از بیان و صور زبـانی فـرهنگی که‌ مؤلف‌ مفروضی در آن زیست‌ کرده‌ و تفکر او را پرورش داده است» هرمنوتیک است. (الیاده،1375: 86) زیرا وی از یک سو معتقد است هر نوع بیان مشخص در قالب صورهای زبانی فرهنگی، به دانش هرمنوتیک اختصاص دارد و از سوی دیگر چون در مطالعات نهج البلاغه، پارادایم تأویل دستورگرا به  مـعناشناسی متن می پردازد و یقیناً معناشناسی، جزئی از صور فرهنگی است، پس تأویل دستورگرا با تعریف الیاده هم‌سو است.
متن ادبی خطبۀ40 :
کَلِمَةُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ! ‏نَعَمْ إِنَّهُ لا حُکْمَ إِلاَّ للهِ، ولکِنَّ هؤُلاَءِ یَقُولُونَ: لاَ إِمْرَةَ، فَإِنَّهُ لاَبُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیر بَرّ أَوْ فَاجِر، یَعْمَلُ فِی إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ، ‏وَیَسْتَمْتِعُ فِیهَا الْکَافِرُ، وَیُبَلِّغُ اللهُ فِیهَا الاْجَلَ، وَیُجْمَعُ بِهِ الْفَیءُ، وَیُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ، وَتَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ، ‏وَیُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِیفِ مِنَ الْقَوِیِّ، حَتَّى یَسْتَرِیحَ بَرٌّ، وَیُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِر.
شلایر ماخر به عنوان بنیانگذار هرمنوتیک کلاسیک، کشف معنای گوهری و قصد اصلی مؤلف را در یک دایرۀ شناختی دیالکتیکی که میان متن و جهان ذهنی صاحب متن اتفاق می‌افتد، ممکن و تحقق آن را بر اساس فهم دستوری و فنی روان شناختی ادعا می‌کند که حتی می تواند به ارائه یک فهم برتر از خود مؤلف منجر شود. (اکبری دهقان، 1397: 2)
استنباط معنا از متن خطبۀ 40 باید با اصول معین و مجموعه ای از ویژگیهای طبقه‌بندی شدۀ اجتماعی ـ اخلاقی در پارادایم تأویل روان شناخت گرا، دریافت شود تا از برداشت های غیرضروری یا غیر اصولی و تحمیلی از متن جلوگیری شود. بهعنوان مثال در کارکرد پارادایم تأویل دستورگرا، با تکیه بر فنونِ معناشناسی ادب عربی و توجّه به سـطوح درونی کلام و لایه‌های پنهان اندیشۀ مؤلف، باید رابطۀ دستوری جملات خطبه در سبک نحوی را سنجید.
رابطة دستوری مـیان جملات در سبک‌شناسی خطبه ها به دو لایة سبک نحوی گـسسته و سبک نحوی هم‌پایه تقسیم میشود: سبک نحوی گسسته دربردارندة گروهی از اندیشه‌های مستقل است که در جمله‌های کوتاه مقطع‌، و مستقل‌ در کنار یکدیگر می‌آیند و هر جمله دربردارندة یک اندیشة مستقل است و می‌توان آنها‌ را‌ با‌ نقطه از هم جدا کـرد. اما سبک نحویِ هم‌پایه در جملات بلند به‌ کار‌ می‌رود‌ و گفتگویی آرام را رقم می‌زند و جمله‌های مستقل را با واو عـطف بـه هم‌ پیوند‌ می‌دهد‌ و از نوع سبک‌های ترکیبی است که در آن جمله‌ها به هم وابسته‌اند‌. (فتوحی، 1391: 276) سبک نحوی خطبههای سهگانه از نوع سبک هم پایه است زیرا واحدهای معنایی مربوط به آن بلند بوده و توسط حرف عطف واو به هم پیوند خوردهاند. در واقع شیوۀ بیانی خطبه مطابق با مقتضای حال است به عبارت دیگر هدف.مندی بیان ادبی خطبه در القای معنا به مخاطب و این که با جلوه ای نیکو در جان وی نفوذ کند و تأثیرگذار واقع شود، شکل و اسلوب خاصی از سخن را اقتضا می کند که به نظر می رسد نحو گسسته می تواند به گونۀ 95 درصد مطمئن ترین امکان را فراهم کند.
 
عبارتهای خطبه به صورت 17 واحد معنایی تقسیم شده و مقصود از واحد معنایی، یک جملۀ دارای مسند ومسندالیه در متن خطبه است.
(جدول ب)
 
کَلِمَةُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ    نَعَمْ إِنَّهُ لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّهِ    وَلَکِنَّ هَؤُلَاءِ یَقُولُونَ لَا إِمْرَةَ إِلَّا لِلَّهِ       
مبتدا و مرفوع
حق: مضاف الیه
یراد: فعل مضارع مرفوع به ضمه صیغه مفرد مذکر غائب
بها: جار و مجرور
باطل: نائب فاعل لفظا مرفوع    نعم: حرف جواب
إنه: حرف مشبهه بالفعل
ه: اسم إن
لا: لای نفی جنس
حکم: اسم لا و محلاً منصوب
إلا لله: حرف استثنا
لله: جار و مجرور، خبر لای نفی جنس محذوف
لا حکم إلا لله: خبر إن بصورت جمله اسمیه و محلاً مرفوع    واو عطف
لکنّ: حرف مشبهه بالفعل
اسم لکنّ و محلاً منصوب
فعل مضارع تامّ مرفوع به ثبوت نون
واو در یقولون: فاعل
یقولون: خبر لکنّ به صورت جمله فعلیه و محلاً مرفوع
لای نفی جنس
إمره: اسم لا و محلاً منصوب
إلا: حرف استثنا
لله: جار و مجرور، خبر لای نفی جنس محذوف       
وَ إِنَّه لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ  بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ    یَعْمَلُ فِی إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ    وَ یَسْتَمْتِعُ فِیهَا الْکَافِرُ       
واو عطف
إنه: حرف مشبهه بالفعل؛ ه: اسم إن و محلاً منصوب
لای نفی جنس
بد: اسم لا و منصوب
جار و مجرور؛ خبر لا و محلاً مرفوع
جار و مجرور
نعت و مجرور
حرف عطف؛ نعت و مجرور    یَعْمَلُ: فعل مضارع تامّ مرفوع به ضمه ظاهره و فاعل: المؤمن و مرفوع
فِی إِمْرَتِهِ: جار و مجرور
ه: مضاف الیه
الْمُؤْمِنُ: فاعل و مرفوع    واو: حرف عطف؛
فعل مضارع تامّ مرفوع به ضمه ظاهره
فِیهَا : جار و مجرور
الکافر: فاعل و مرفوع       
وَ یُبَلِّغُ اللَّهُ فِیهَا الْأَجَلَ    وَیُجْمَعُ بِهِ الْفَیْ‏ءُ    وَیُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ       
حرف عطف؛
فعل مضارع تامّ مرفوع به ضمه ظاهره (فعل مجهول)
الله: نائب فاعل و مرفوع
فِیهَا : جار و مجرور
الأجل: مفعول به    حرف عطف؛
فعل مضارع تامّ مرفوع به ضمه ظاهره (فعل مجهول)
جار و مجرور
الفیء: نائب فاعل و مرفوع    حرف عطف؛
فعل مضارع تامّ مرفوع به ضمه ظاهره (فعل مجهول)
جار و مجرور
العدو: نائب فاعل و مرفوع       
وَتَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ    وَیُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِیفِ مِنَ الْقَوِیِّ    حَتَّى یَسْتَرِیحَ بَرٌّ       
حرف عطف؛
فعل مضارع تامّ مرفوع به ضمه ظاهره
به: جار و مجرور
السبل: فاعل و مرفوع    حرف عطف؛
فعل مضارع تامّ مرفوع به ضمه ظاهره (فعل مجهول)
نائب فاعل: هو مستتر در یؤخذ
به: جار و مجرور
للضعیف: جار و مجرور
من القوی: جار و مجرور    حتی ناصبه
یستریح: فعل مضارع منصوب
بر: فاعل و مرفوع       
وَیُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ    حُکْمَ اللَّهِ أَنْتَظِرُ فِیکُمْ    أَمَّا الْإِمْرَةُ الْبَرَّةُ فَیَعْمَلُ فِیهَا التَّقِیُّ       
حرف عطف؛
فعل مضارع منصوب و معطوف به حتی ناصبه (فعل مجهول و نائب فاعل ضمیر مستتر هو)
من: حرف جر
فاجر: جار و مجرور    حکم: مفعول به مقدم
الله: مضاف الیه
أَنْتَظِرُ: فعل مضارع مرفوع به ضمه ظاهره
أنا فاعل مستتر در انتظر
فیکم: جار و مجرور    أما: حرف شرط و تفصیل
الامره: مبتدا و مرفوع
البره: نعت و مرفوع
فاء رابط جواب شرط
یعمل: فعل مضارع تامّ مرفوع به ضمه ظاهره
فیها: جار و مجرور
التقی: فاعل و مرفوع
فیعمل فیها التقی: خبر الامره و محلاً مرفوع       
وَأَمَّا الْإِمْرَةُ الْفَاجِرَةُ فَیَتَمَتَّعُ فِیهَا الشَّقِیُّ    إِلَى أَنْ تَنْقَطِعَ مُدَّتُهُ وَ تُدْرِکَهُ مَنِیَّتُهُ           
حرف عطف؛
أما: حرف شرط و تفصیل
الامره: مبتدا و مرفوع
نعت و مرفوع
فاء رابط جواب شرط
یتمتع: فعل مضارع تامّ مرفوع به ضمه ظاهره
فیها: جار و مجرور
الشقی: فاعل و مرفوع
فَیَتَمَتَّعُ فِیهَا الشَّقِیُّ: خبر ما جمله فعلیه و محلاً مرفوع    الی: حرف جر
أن: حرف نصب
تنقطع: فعل مضارع منصوب
مده: فاعل و مرفوع
ه: مضاف الیه
حرف عطف
تدرک: فعل مضارع منصوب و معطوف به أن ناصبه
ـه: مفعول به
منیه: فاعل و مرفوع
ه: مضاف الیه          

2.4 بازنمایی نشانه‌های خطبه در سطح فکری و تطبیق نظریۀ ماخر بر خطبه
داﻧﺶﺗﻔﺴﯿﺮﮐﻪ در روﯾﮑﺮدﻧﻮﯾﻦ ﺑﻪ ﻫﺮﻣﻨﻮﺗﯿﮏ (hermeneutics ) ﺷﻬﺮتﯾﺎﻓﺘﻪ، ﻋﻠﻤﯽ اﺳﺖﮐﻪ ﻗﻮاﻋﺪ و اﺻﻮلﻣﻮردﻧﻈﺮ را ﺗﺄﻣﯿﻦﮐﺮده و آنﻫﺎ را ﻣﻮرد ﺑﺮرﺳﯽ ﻗﺮارﻣﯽدﻫﺪ. اﯾﻦ داﻧﺶﻓﺮاﯾﻨﺪﻓﻬﻢﯾﮏ اﺛﺮ و ﭼﮕﻮﻧﮕﯽ درﯾﺎﻓﺖﻣﻌﻨﺎ از ﭘﺪﯾﺪهﻫﺎیﮔﻮﻧﺎﮔﻮنﻫﺴﺘﯽ اﻋﻢ از ﮔﻔﺘﺎر، رﻓﺘﺎر،ﻣﺘﻮنﻧﻮﺷﺘﺎری و آﺛﺎرﻫﻨﺮی را ﺑﺮرﺳﯽﻣﯽﮐﻨﺪ و ﺑﺎ روﺷﯽﻧﻘﺎداﻧﻪﻣﯽﮐﻮﺷﺪﺗﺎ راﻫﯽﺑﺮایﻓﻬﻢﺑﻬﺘﺮﻣﺘﻮن اراﺋﻪ دهد؛ ﻓﻠﺴﻔﻪﭘﯿﺪاﯾﯽ اﯾﻦ داﻧﺶ را ﻣﯽﺗﻮانﻣﺒﺎرزهﺑﺎﻓﻬﻢﻧﺎدرﺳﺖ و ﺑﺪﻓﻬﻤﯽ، بویژه در رویارویی با متون مقدس دانست. (اکبری دهقان، 1397: 4)
پارادایم تأویل روانشناختگرا، به دنبال درک فضای ناب و اصلی ذهنیت امام علی (ع) به عنوان یک مؤلف است. مقصود از مؤلف در این جستار، صرف نویسندگی و نوشتار نیست بلکه شامل گفتار نیز می شود. یعنی پارادایم مذکور در صدد فهم ابژکتیو ذهنیتِ امام، هم در مقولۀ گفتار در باب خطابه و امر خطابت و هم در مقوله نوشتار در باب نامه‌نگاری برای فرمانروایان و والیان عصر ایشان خلاصه می شود. 
منظور از کارکرد پارادایم تأویل روانشناختگرا نیز از یک سو فهم حداکثری فضای ذهنی امام در قاب سنت اصیل نبوی و اجرای فرامین خالصۀ ایشان و زدودن انواع شوائب اضافه شده به این سنت در عصر سه خلیفه پیشین است و از سوی دیگر پردازش رخدادها و مواجهۀ امام با مسائل فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و دینی عصرش می باشد. پرداختن و تأمل در وجوه کاربردی و سیرۀ عملی امام در مقولۀ جنگ ستیزی و پاسداری از صلح، در واقع تبیین همین کارکردهای روانشناختگراست که هر یک به نوبه خود می‌تواند بیان‌گر اتخاذ استراتژی صلح در مواجهه با فکت های زمانه اش باشد که صریحاً برحسب نصّ اصیل قرآنی و سپس سنّت خالصۀ نبوی، در آغاز  با بیان لیّن و منطق متقن، پرچم‌دار صلح و سازش و عمل به آن بوده است و سپس بر حسب نص قرآن حکیم اگر گفتمان صلح و سازش فیمابین، به سازش غیر قابل قبول و سستی امّت اسلامی انجامید، مبادرت به جنگ می شود.
امـام‌ علی(ع) ترجیح صلح بر جنگ را در صورتی می پذیرد که سسـتی و خللـی بـه اسـلام‌ وارد نشود و می فـرماید: «وجدت المسالمة ما‌ لم‌ یکن‌ وهن‌ فی‌ الاسلام، انجح مـن‌ القتال» (محمدی ری شهری، ١٣٧٧: ٢/ ١٦٢ و5/٣٥٠) مسالمت و صلح را آن گـاه که موجب سستی در اسلام‌ نگردد‌، از‌ جنگ سودمندتر یافتم. اگر هدف مورد نظر‌ در‌ صلح‌، حفظ‌ اسـلام‌، تـداوم‌ وحدت مسـلمانان، هویداسـاختن چهره حقیقی متجاوز و مانند آن باشد، صلح برای اسلام و مسلمانان عزت آفرین اسـت ؛ چنانکه در صلح حدیبیه ، انعقاد پیمان صلح با مشرکان و پذیرفتن شروط‌ آنان به وسـیله پیامبر (ص) بـرخی مـسلمانان را بر این پندار واداشت که عزت مسـلمانان بـا ایـن پیمـان خدشه دار شد. اما قرآن آن را «فتح مبین» خواند و در جای دیگر‌، از‌ آن به عنوان مقدمـۀ «فتح قریب » یاد کرد (طبرسی، ١٤٠٦ق: ٩ و١٠/ ١٦٦)
امام هنگامى که شعار خوارج: «لا حکم إلّا للّه» را که از روى جهل و نادانى و لجاجت سر مى دادند، شنید، به آنها گوشزد کرد که اصل این شعار که مى گویید حاکمیت مخصوص خداست، صحیح است، امّا شما ای گروه خوارج به خاطر جهل و غرورتان، هرگز مفهوم آن را درک نکردید.
از پارامترهای تأویل روان شناخت گرا در نظریۀ ماخر، درک فضای گفتمانی حاکم بر روح و زمانه مؤلف است که تطبیق آن در این جا بر زمانه امیر المؤمنین این است که بعد از جنگ صفّین، زمانى که خوارج بر امام خرده گرفتند که چرا در برابر مسأله حکمیت تسلیم شده است، و دو نفر به عنوان نماینده از سوى اصحاب ایشان و طرفداران معاویه برگزیده شدند، تا در باره سرنوشت جنگ صفّین و خلافت مسلمین داورى کنند، خوارج بر طبق آیات قرآن مجید و تکیه پیوسته به «قُلْ إِنِّی عَلى  بَیِّنَةٍ»، (حکمیت مخصوص خداست) و اقتباس شعار«لاحکم إلّا للّه»، گرفتار مغالطه آشکارى بودند که به خاطر لجاجت نمى‌توانستند زشتى آن را درک کنند؛ حضرت، با تسلط بر جوانب گفتمان حاکم بر ذهنیت این جماعت، خطبۀ 40 را ایراد کرد و در آن به چهار نکته اشاره فرمود:
1. نخست از راز شعار مغالطه آمیز آنان و مفهوم «لا حکم إلّا للّه» که سخن حقّى است ولی از آن بهره بردارى باطل مى کنند، پرده برمی دارد.
2. دوم این که در ادامه این سخن و تشریح گرفتاری آشکار خوارج در دام مغلطۀ شعار مذکور، نیاز مردم را به یک حاکم انسانى روشن مى سازد، و به تعبیر دیگر ضرورت حکومت را تبیین مى کند.
3. سوم این که وظایف یک حاکم عادل الهى را شرح مى دهد و به هفت وظیفه مهم اشاره مى کند.
4. و در آخرین بخش این خطبه نتیجه وجود یک حاکم عادل الهى را در دو جمله کوتاه و پر معنى بیان مى دارد.
مرحوم سیّد رضى در پایان این خطبه همین مضمون را طبق روایت دیگرى در عبارت کوتاه ترى نقل مى کند. امام در نخستین بخش از این خطبه اشاره به شعار لا حُکْمَ إلاّ للهِ، کرده مى فرماید: «این سخن حقّى است که معناى باطلى از آن اراده شده است، (یا به تعبیر دیگر: سخن حقّى است که آن ها آن را از مفهوم اصلیش تحریف کرده اند، و در راه ضلالت گام نهاده اند) (کَلِمَةُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ).سپس در توضیح این سخن جمله کوتاه و پرمعنایى بیان میکند، و میفرماید: «آرى حکم مخصوص خدا است ولى این گروه مى‌گویند: امارت و حکمرانى و ریاست بر مردم مخصوص خدا است». (نَعَمْ إِنَّهُ لاحُکْمَ إِلاَّ للهِ ولکِنَّ هؤُلاءِ یَقُولُونَ: لاَ إِمْرَةَ إِلاّ لِلّهِ).

3.4 بازنمایی نشانه‌های خطبه و بررسی تطبیقی نظریۀ ماخر در روایت‌های تاریخی
ماخر نظریۀ خود را بر پایۀ کار با متون مقدس و فهم گفتمانی حاکم بر آن، با دو پارادایم دستورگرا و روان شناخت گرا و فهم حداکثری فضای ذهنی مؤلف متن قرار داد. به بیان دیگر بیش‌تر تحقیقات وی صرف درک ذهنیت مؤلف، فردیت مؤلف و انسانیت او شد. جهت مثال و تطبیق کارکردهای تأویل روانشناختگرا و جلوههای صلح در سیرۀ عملی امام به نشانه های بازیابی خطبه و بررسی تطبیقی نظریۀ وی، به روایت های تاریخی ذیل اشاره می شود: 
علی (ع) برای پرهیز از کینه و عداوت و خصومت، به ابن عباس، جانشین خود در بصره فرمود: «اوصیک بتقوی الله عزوجل... و إیاک و الإحن». تو را به تقوای خداوند عزوجل سفارش می کنم... و بر تو باد از کینه و عداوت بپرهیزی. (فیض‏الاسلام، نامه 47) بررسی این روایت این جنبه از نظریۀ ماخر را حمایت می کند که درک انسانیت انسان و فردیت او و ذهنتیت حاکم بر نوشته ها و گفتارهایش با تأمل در گفتمان های روایی که از او به عنوان یک مؤلف، به جای مانده است، خود را بروز می‌دهد. علی (ع) به عنوان یک شخصیت انسانی و برتر، چون فضای گفتمانی صلح و سازش در ذهنیت ایشان حاکم است به والیان، فرمانروایان و حاکمان عصر خود سفارش به تقوی گزینی، عداوت گریزی و رئوفیت به عباد الله می کند. بنابراین گزافه نیست که سیرۀ عملی ایشان از ابتدا تا انتها مشحون از مدارا، صلح پذیری، سازش، اتحاد و وحدت میان پیکره یک امت واحده بوده است.
از منظر امام، اگر امنیت و آرامش با خشونت و ریختن خون ناحق در هم شکند، نه تنها صلاح، آسایش و سلامت زندگی شهروندان دچار تنش می گردد، بلکه حکومت نیز رو به ضعف و زوال می نهد. لذا به مالک اشتر فرمود:
بپرهیز از خون‌ها و خونریزی های به ناحق، زیرا هیچ چیز بیش از خونریزی به ناحق موجب کیفر خداوند نشود و بازخواستش را سبب نگردد و نعمتش را به زوال نکشد و رشته عمر را نبرد. خداوند سبحان، چون در روز حساب به داوری در میان مردم پردازد، نخستین داوری او درباره خون هایی است که مردم از یکدیگر ریخته اند؛ پس مباد که حکومت حق را با ریختن خون حرام تقویت کنی زیرا ریختن چنان خونی نه تنها حکومت را سست و ناتوان سازد، بلکه آن را از میان بر می دارد و به دیگران می‌سپارد. (فیض‏الاسلام، نامه 53)
فضای گفتمانی حاکم بر ذهنیت علی (ع) و فردیت و انسانیت وی در نظریۀ ماخر، نشان از این دارد که امام به این قضیه که یکی از حرمت هایی که نزد خداوند احترام ویژه ای دارد، خون مظلوم است. خون مظلوم و نه خون شهید که این دو تعبیر متفاوت دارند. البته با بیان مقدس و ارزشمند بودن خون شهید، اما خون مظلوم عنوان مستقلی است که گاهی مظلومیت و شهادت با هم توأم می شوند و گاهی نیز ممکن  است از هم جدا شوند؛ می توان مطابقت علنی نظریۀ ماخر را بر گفتمان حاکم بر ذهنیت امام (ع) برخواند.
هنگام شورش عده ای از مردم مصر به تحریک عوامل معاویه که موجب نابسامانی در آن جا شده بودند، امام، مالک اشتر را به مصر گسیل داشت و به او سفارش نمود: «واستعن بالله علی ما أهمک، اخلط الشدة باللین و ارفق ما کان الرفق ابلغ و اعتزم علی الشده حین لا یغنی عنک الا الشدة» (الثقفی، 1968: 1/259) در این مهم که در پیش داری از خدا یاری بخواه و درشتی را به نرمی بیامیز و هر جا که مدارا کارسازتر بود، مدارا کن و چون راهی جز شدت عمل در پیش نداشتی، آن گاه شدت عمل به خرج بده. با تأمل در روایت، استنباط می شود واژگان کاربردی منتزع از افکار امام همه دلالت بر صلح و سازش دارد، و بر محوریت نرمخویی و مدارا استوار است؛ و اگر چنانچه نتیجه اتخاذ این رویکردهای رفتاری، آسیب به کیان اسلام و دیانت اسلامی باشد، سپس باید با تغییر رویکرد نرمخویی ، شدت عمل به خرج داد تا اهم قضایا خدشه دار نشود. 
در جنگ با ناکثین، نصح ناپذیری در برابر احتجاجات امام و پاسخ رد به پیام های آشتی جویانه و ایجاد صلح از راه های مختلف و اتمام حجت با دشمن، هیچ عذر و بهانه ای باقی نگذاشت تا امام با ناکثین، بجنگد. به عنوان مثال، امام حضور عمار را که طبق گفتار رسول خدا، معیار و میزان حق و عدالت بود، به لشکریان ام المؤمنین، عایشه گوشزد کرد و او را اعزام نمود تا آنان را به سوی حق دعوت کند و حجت را تمام گرداند. (عسگری، 1377: 2/156) 
پس از خاتمۀ جنگ جمل، امام به بازماندگان جنگ امان داد و تمام افراد دشمن را عفو عمومی کرد. سپس بهترین وسائل سفر را جهت بازگشت عایشه به مدینه فراهم کرد و او را به همراه عده ای به مدینه روانه ساخت. گویاترین جمله برای بیان نحوۀ برخورد امام علی (ع) با عایشه پس از جنگ، سخن ایشان است که فرمود: «عایشه پس از این همه ایجاد اختلاف و خونریزی باز هم از احترام تمام مسلمانان برخوردار می باشد و حساب اعمالش با خداست.» (عسگری،1377 : 2/238)
درآستانه آخرین و شدیدترین رویارویی نظامی اصحاب جمل با امام و سپاهیانش، امام، سلاح جنگ بر زمین نهاد و زبیر را پیش خواند و وی را از جنگ با خود برحذر داشت و کلام رسول خدا (ص) را به او یادآوری کرد که به زبیر گفته بود: تو روزی به ناحق با علی خواهی جنگید. سخن امام، زبیر را متنبه ساخت و از رویارویی پشیمان شد و تصمیم به انصراف از جنگ گرفت. (عسگری، 1377: 2/160)
علی (ع) در فرمانی به مالک اشتر مینویسد: «ولا تدفعَنَّ صلحاً دَعاک إلیهِ عدوّک وللَّهِ فیهِ رضاً» صلحی که رضای خدا در آن است و دشمن تو را به آن فرامیخواند، رد نکن. (فیض‏الاسلام، نامه 47)تعبیر به «وَلِلَّهِ فِیهِ رِضًى» اشاره به صلح عادلانه است; صلحى که سبب سرشکستگى ملت اسلام نشود و اجحافى بر دشمن در آن نباشد; صلحى عادلانه و پرفایده.این تعبیر ممکن است اشاره به این موضوع نیز باشد که گاه بعضى از افراد پرتوقع و تندرو رضایت به صلح ندهند در حالى که رضاى خدا در آن باشد، مانند صلح حدیبیه که رضاى خداوند و پیامبر اسلام در آن بود; ولى بعضى از تندروان با آن به مخالفت برخاستند و سرانجام فهمیدند اشتباه از آنان بوده است.به عکس گاهى افراد طرفدار صلح اند در حالى که خدا از آن راضى نیست، مانند آنچه در صفین واقع شد که گروهى فریب خورده و نادان بعد از مشاهده  قرآن ها بر سر نیزه ها بر صلح با معاویه اصرار داشتند در حالى که این صلح مایه بدبختى مسلمانان شد و اگر جنگ کمى ادامه مى داشت کار براى همیشه یک‌سره مى شد.
ایشان در وصیت نامه خویش به فرزندان و بستگان -به ویژه حسنین (علیهماالسلام) و نسل های آتی- فرمود: «أوصیکما و جمیع وُلدی و أهلی و مَن بلغه کتابی بتقوی اللَّه و نظم أمرکم و صلاح ذات بینکم». شما و همه فرزندان و بستگان و هر که نامه ام به او رسد به تقوا و نظم و اصلاح ذات البین سفارش میکنم. سپس از پیامبر بزرگ اسلام نقل کرد که فرموده است: «صلاح ذات البین أفضل من عامّة الصلاة و الصّیام» (فیض الإسلام، نـامه 53‌)اصلاح دادن میان مردم از همه نمازها و روزه ها برتر است.
دعای پرمحتوایی که امام (ع) به اصحابش ارائه فرمود این است که به جای دشنام به دشمن بگویند: «اللّهمَّ احقِنْ دِمائَنا و دِمائَهُم و أَصلِحْ ذاتَ بیننا و بینَهُم واهْدِهِم مِن ضلالَتِهم حتّی یعرِفَ الحقَّ مَن جَهِلَهُ و یرعَوِی عنِ الغَی و العُدوانِ مَن لهِجَ به» خدایا، خون ما و آن ها را حفظ کن، و میان ما و ایشان آشتی بده و آن ها را از گمراهی و ضلالت هدایت فرما، تا آنها که جاهل به حقیقت اند، عارف شوند و آنان که با حق می‌ستیزند، و به عناد و جهل و سبک مغزی و دشمنی روی آورده اند، بازگردند. مردم گمراه، نابینایانی هستند که در چاه فرو غلتیده اند، و اگر منجیان در راه نجاتشان نکوشند، گنه کارند. (فـیض الاسـلام، خـطبه 197(
به گزارش عَوانة بن حَکَم، علی (ع) در آن ایام که گروه دوم از مهاجران خوارج، بصره را به سمت نهروان ترک می‌کردند، در بصره بود و زمانی که به قصد انبار خارج شد تا دوباره به جنگ معاویه رود، به وی خبر رسیدهمان خوارجی که تحت‌امر مسعر بن فدکی بودنداز بصره بیرون آمده‌اند تا به ابن‌وهب بپیوندند. براساس روایات در همین اوان، علی (ع) نامه‌ای به خوارج نهروان نوشت که خطاب معناداری داشت. در این نامه حضرت اعلام کرد که من بر همان اهداف پیشین در جنگ با معاویه هستم و از آنان خواست مخاصمه را ترک کنند و برای جنگ با معاویه به او بپیوندند (طبری، 5/77؛ الامامة، 1/164). اما پاسخ خوارج نهروان مأیوس‌کننده بود و موجب شد امام علی (ع) سپاهی را برای مقابله بـا تحرک احتمالی آنـان در نُخیله ــ محلی نزدیک به نهروان ــ آماده سازد، اما حضرت از هر نوع درگیری نظامی پیش‌ازآنکه خوارج دست به اقدامی خشونت‌بار زنند، پرهیز داده بود. (طبری، 5/ 78)
مسعر بن فدکی و گروه همراهش در آستانۀ رسیدن به اردوگاه نهروان، دست به استعراض و خشونت علیه مردم زدند و به‌ویژه عبدالله بن خَبّاب از صحابه و همسرش را به طرز موحشی به قتل رسانیدند (بلاذری، همان، 2/362؛ خلیفه، 197). زمانی که علی (ع) اعلام کرد قاتلین ابن‌خبّاب و همسرش باید برای محاکمه تحویل داده شوند، هم‌زبان اظهار داشتند که ما همگی آنان را کشته‌ایم و خون شما و آنان را حلال می‌دانیم (طبری، 5/83(به اتفاق راویان، تا زمانی که آنان دست به قتل ابن‌خباب نزدند، حضرت با آنان وارد جنگ نشدو در خطبه‌ای که در آستانۀ جنگ ایراد کرد، اهل نهروان را کسانی دانست که دشمنی کینه‌توزانه و لجوجانه آنان را به خروج وادار کرده، و هوای نفس آنان را از حق بازداشته است.(طبری، 5/84) به‌هرروی پس از این خشونتها دیگر جنگ اجتناب‌ناپذیر بود و بدین‌ترتیب جنگ نهروان درگرفت.
امیر مؤمنان‌ علی (ع) حکومت را به بهای امنیت مقبول مـی دانـد و می فرماید: 
خدایا تو‌ می‌ دانی‌ آنچه از ما رفت ، نه به خاطر رغـبت در قـدرت بــود و نـه از دنیای ناچیز‌ خواستن‌ زیادت‌، بلکه می خواستیم نشانه های دین را به جایی که بـود، بـنشانیم‌ و اصلاح‌ را در شهرهایت ظاهر گردانیم تا بندگان سـتمدیده ات را ایمنی فراهم آید و حـدود ضـایع مانـده‌ ات‌ اجــراء گــردد )صبحی صالح، خطبة ٣١) 
در اثنای ماجرای حکمیت، علی (ع) در موارد متعددی با خوارج سخن گفت و سعی در التفات ایشان به اصل قضیۀ حکمیت و دوری از سطحی نگری داشت. در یکی از این موارد، امام با حضور فیزیکی خود در روستای حروراء در چند مایلی کوفه، از ایشان پرسید: «آیا همۀ شما با ما در صفین بوده اید؟ گفتند: برخی بوده اند و برخی نبوده اند. امام گفت: این دو دسته از هم جدا شوند؛ آن که در صفین حاضر بوده در یک دسته و آن که در صفین نبوده در دستۀ دیگر، تا با هر دسته جداگانه سخن گویم.» (صبحی صالح، خطبه 122) بر اساس عقبۀ فکری و تجارب پیش رفتاری مخالف، عملکرد علی (ع) نیز متفاوت است. این تمایز در عملکرد، نشان از دقت در نوع برخورد با مخالف دارد. بدین سان که حضور دستۀ اول از سر عقبه و پیش زمینه های فکری خاصی بوده که منطق خاصّ خود را می طلبد، جهت تفهیم حقانیت و خروج از سردرگمی عقیدتی و خطا پیمودن ایشان؛ و عدم حضور دستۀ دوم نیز منطق خاصّ خود را بر اساس نگرش و نحوۀ تفکرشان می طلبد. این دو پیش زمینه فکری، تعیین کنندۀ نوع تفاوت رفتار و مواجهه با آنان است؛ بدین معنا که نوع تفاوت رفتاری ایشان ابتدای هر مخاصمه، صلح و پیام رسان آشتی با برهان روشن و ادلۀ آشکار است.
در راستای تحقق خویِ صلح طلبی علی (ع)، خیر خواهی و نیک اندیشی در تعامل با مخالف و پرهیز از حسّ انتقام جویی و کینه توزی با استناد به دادههای تاریخ که به برخی از آن ها اشاره شد، کاملاً مشهود است علی (ع) پیش از أغاز هر گونه مواجهۀ نظامی، نهایت سعی خود را برای صلح و آشتی و حلّ و فصل امور به طریق مسالمت آمیز می نمود. در کشاکش جنگ و مخمصه های نزاع به اصحاب خود یادآور می شدند با فاصله گرفتن از روحیۀ انتقام جویی، هدایت و خیر طرف مقابل را خواستار باشند و در صورت مهیا بودن شرایط و آمادگی مخالف، نباید منتظر بود که او به سراغ مربی بیاید، بلکه باید به صورت فعال نزد وی رفت و در جهت راهنمایی او تلاش نمود. (لطیفی و ظریفیان، 1391: 111) به عنوان مثال، امام، منتظرِ مراجعۀ خوارج و پاسخ گویی به اشکالات ایشان نمی ماندند و در مواردی خود به اردوگاه آنان رفته و موعظه می کردند. می توان این مواجهه را به عنوان یکی از شاخصه های صلح طلبی امام دانست. پیش از آغاز جنگ، نهایت تلاش خود را به منظور برقراری صلح و آشتی و جلوگیری از نزاع صرف میکرد؛ به همین خاطر به اصحاب خود توصیه می کردند که آغازگر جنگ نباشند: «با آنان مجنگید تا آنان جنگ را اغاز کنند. سپاس خدا را که حجت با شماست؛ و اگر واگذارید تا آنان جنگ را آغاز کنند، این هم حجّتی دیگر است به سود شما و زیان ایشان.» (صبحی صالح، نامۀ 14)
بررسی تک تک روایت ها در متون اسلامی، تمامیت جنبه های نظریۀ ماخر، مبنی بر سه فاکتور یا پارامتر سنجش تأویل روانشناختگرا را پوشش می دهدکه عبارت است از: فردیت مؤلف، انسانیت انسان و درک فضای گفتمانی حاکم بر روح و زمانۀ مؤلف. در ساحت تأویل دستورگرا نیز با تأمل بر واژگان کاربردی مؤلف (امام علی ع)، مطابقت اکثری اغلبی خطبه بر اساس نظریۀ ماخر، مستنداً از پیش چشم گذشت. بنابراین عرصۀ جولان تأویل دستورگرا، زبان است و ابزار بیانی آن که واژگان هستند و عرصۀ جولان تأویل روان شناخت گرا، درک سه فاکتور همزمانی نظریه ایشان است که بر روایات مطرح شده در وجیزۀ کنونی مطابقت دارد.

5. نتیجه‌گیری
امام علی (ع) در خطبۀ 40 به گونه ای با سبک نحوی گسسته، عمیق ترین مفاهیم را به مخاطب منتقل نموده که از نظر تأثیرگذاری در بالاترین حدّ امکان قرار دارد. دقّت خاص در تقدیم و تأخیرهای خطبه، آرایشِ ادبیِ ویژه ای را در سبک نحوی گسسته ایجاد نموده است. بهنظر میرسد در تأویل روان شناخت گرا، امام (ع) با بلاغتِ خاصّ خود، سعی در اثرگذاری بر مخاطبین خود داشته است و بهره بری از دستاوردهای نحو گسسته در انتقال معنا و مفاهیم ذهنی امام به آنان نقش بسزایی ایفا کرده است.
نوشتاری که گذشت تحت تأثیر اندیشههای روششناسانۀ ماخر، الگویی هرمنوتیکی برای فهم خطبۀ 40 نهج البلاغه به نام «هرمنوتیک دستوری» و«هرمنوتیک روان شاختی» ارائه داد؛ البته صرفاً یک روش برای تفسیر خطبه های نهج البلاغه وجود ندارد. با کارکرد معناشناختیِ پارادایم تأویل دستورگرا میتوان به معانی ثانویۀ ساختار کلام که بر پایۀ مقاصد و اغراضی‌ که‌ سـخن بـا توجه به آنها شکل می‌گیرد، و با شناخت ظرایف ودقایق تحلیل متن صورت میگیرد، به زوایای پنهان ذهن متکلم یا مؤلفِ متن ادبی پی برد‌. در واقع هرمنوتیک مؤلف محور با دو پارادایم تأویل دستورگرا و روان شناخت گرا به عنوان یکی از مبانی روشمند در مطالعات متون مقدس (نهج البلاغه) از تئوری نظری شلایر ماخر منشأ شده است.
منظور از تأویل دستورگرا خوانش زبانشناختی از خطبۀ 40 نبود، بلکه خوانش معناشناختی مدّ نظر بود؛ به  این دلیل که نویسنده باور دارد اصل مقولۀ فهم در معنا رخ می‌دهد و نه زبان؛ چه این که زبان تنها شکل ساختارمندی است که مقوله فهم را در قالب ساختاری آشکار می سازد در حالی که در معناست که اندیشۀ اصیل مؤلف پنهان است؛ پس اصالت با معناست.
گزاره های بیانی ذیل در خوانش هرمنوتیک مؤلف محور مستفاد می شود:
استراتژی صلح جویی، ایجاد آرامش و پرهیز از خشونت، از اهداف حاکمیتی امام علی (ع) بود لذا همواره کارگزارانش را به تشنج زدایی، ایجاد آرامش و امنیت در جامعه توصیه می کرد.
سوق دادن جامعه به سوی امنیت و آرامش در شرایط اجتماعی بحران زا، مد نظر امام بوده است و دستورالعمل های لازم در این موارد را به کارگزاران خود می داد که حتی در بسترهای ناآرام و ملتهب جامعه، فرصت ها را برای برقراری صلح و آرامش از دست ندهند.
امام علی (ع) با اصالت دهی به جریان صلح، چه در زمان حیات پیامبرگرامی اسلام(ص) و چه پس از ممات وی در بسیاری از میادین، قهرمانانه جنگید. شخصیتِ جامع الأضدادی وی از ایشان هم  قهرمان صلح ساخته است و هم قهرمان جنگ؛ صلح میکند مادامی که صلاح جامعۀ مسلمین، امنیت، آرامش و عزت ایشان در آن باشد و جنگ می کند مادامی که محرز شود گفتمان صلح به سستی و رخوت گراییده است.
مفهومی که ماخر به عنوان بنیان نظریۀ خویش بیان می کند، کلیت یکپارچۀ تأویل روان شناخت گرا در درک گفتمان اغلبی اکثری روایت های تاریخی، با استناد به سۀ مؤلفه یا فاکتور سنجش متون مقدس غیر وحیانی است. به بیان دیگر، اشراف بر این سه مؤلفه، مفسر را رهنمون می کند که گرانیگاه درک متون مقدس غیر وحیانی را تمرکز بر رویکرد مؤلف محوری قرار دهد و از رویکردهای دیگر خواهی مفسر و متن، پرهیز کند. 
مفسر در تعاطی با متون مقدس غیر وحیانی بایسته است در بیان پیوستگی و تبیین یک‌پارچگی، سازماندهی و یگانگی روایت مؤلف در خلق اثر، بر ذهنیت و محوریت وی حریص باشد و به عوامل درونی حاکم بر ذهنیت ماتن متن یا خالق اثر اهمیت داده و اعتبار رسمی بخشد.

پیوست‌ها
ترجمۀ خطبه 40:حضرت فرمود: (لا حُکْمَ إلاّ للهِ) سخن حقى است که آن را تحریف کرده‌اند، و معنى باطل ازآن اراده شده است. آرى حکم مخصوص خدا است، ولى این گروه مى‌گویند حکومت وفرماندهى مخصوص خدا است،حال آن که به یقین مردم نیازمند امیر و حاکمى هستند خواه نیکوکار باشد یا بدکار (اگر دسترسى به حاکم نیکوکارى نداشته باشند وجود امیر فاجر از نبودن حکومت بهتر است) امیرى که در حکومتش مؤمن به کار خویش بپردازد، و کافر از مواهب مادى بهرهمند شود، و به این ترتیب خداوند به مردم فرصت مى دهد که زندگى خود را تا پایان ادامه دهند. به وسیله او اموال بیت المال جمع آورى مى گردد،وبه کمک او با دشمنان مبارزه مى شود، جاده ها امن و امان خواهد شد. و حقّ ضعیفان به کمک او از زورمندان گرفته مى شود،وبه این ترتیب نیکوکاران در رفاه قرار گرفته و از دست بدکاران درامان مى‌باشند. و در روایت دیگرى آمده است که هنگامى که امام شعار لا حُکْمَ إِلاّ للهِ را شنید فرمود: آرى من در انتظار حکم الهى درباره شما هستم.سپس فرمود: اما در حکومت حاکم نیکوکار شخص پرهیزکار به خوبى انجام وظیفه مى کنددرحکومت حاکم بدکار شخص شقى و ناپاک از آن بهره‌مند مى‌شود تا اجلش سرآید و مرگش فرا رسد.


کتابها
قرآن کریم
ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم (1410). الإمامة و السیاسة، محقق علی شیری، بیروت: دارالأضواء.
الیاده، میرچا، (1375). مقدّس و نامقدّس، ترجمه نصرالله زنگوئی، تهران: انتشارات سروش.
بلاذری، احمد بن یحیی (1429). أنساب الأشراف، محقق: احسان عباس، بیروت: المعهد الالمانی للأبحاث الشرقیه.
پالمر، ریچارد (1377). علم هرمنوتیک، ترجمه محمد سعید حنایی کاشانی، تهران: انتشارات هرمس.
الثقفی الکوفی، ابواسحاق ابراهیم بن محمد، (1353). الغارات، تحقیق جلال الدین محدث، تهران: سلسله انتشارات آثار انجمن ملی.
خمینی، روح الله، (بی تا). تحریر الوسیله، قم: مؤسسه نشر حوزۀ علمیۀ قم.
دهخدا، علی اکبر، (1377)، لغت نامه دهخدا، تهران: مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد، 1374: مفردات ألفاظ قرآن، ترجمه و تحقیق: خسروی حسینی، غلامرضا، تهران: نشر مرتضوی.
راوندی، قطب الدین، سعید بن عبدالله، 1405ق، فقه القرآن، قم: انتشارات کتابخانۀ آیت الله مرعشی نجفی.
السامرایی، فاضل صالح (2009م). التعبیر القرآنی، عمان: دار عمار. 
صـبحى صـالح، (1414ق) شرح نهج البلاغه، قم: مؤسسه دارالهجره.
طبری، محمد بن جریر (بی تا). تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: بی‌جا. 
طبرسی‌، فضل‌بن‌حسن (١٣٩٩ق).اعـلام الـوری بـاعلام الهـدی‌، تصـحیح‌ : عـلـی‌ اکـبـر غفـاری ، بیـروت : دارالمعرفه .
طریحی، فخرالدین، (1408ق) مجمع‌ البحرین،تحقیق السید احمد الحسینی، بی جا: مکتب نشر الثقافه الاسلامیه.
عسگری، مرتضی، (1377). نقش عایشه در تاریخ اسلام، ترجمه هاشم هریسی و محمدعلی جاودان، تهران: مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر.
فتوحی، محمود، (1391). سبک شناسی، نظریه ها، رویکردها و روش ها، تهران: نشر سخن. 
فیض‏الاسلام، سیدعلی نقی (1365ش.) شرح نهج البلاغه، تهران: چاپخانۀ سپهر.
قمی مشهدی، محمدبن‌ محمدرضا‌، (١٤١٣ق). تفسیر‌ کنز الدقایق و بحر الغرائب ، ج ٩، قم : مؤسسـه النشـر الاسلامی.
الکواز، محمد کریم (1386ش). الأسلوب فی الإعجاز البلاغی للقرآن الکریم (سبک شناسی اعجاز بلاغی قرآن)، ترجمۀ سیدحسین سیدی، تهران: انتشارات سخن. 
محمدی ری شهری، محمد، (١٣٧٧‌).میزان الحکمه ، ج ٢و٥، قـم‌ : دارالحـدیث‌.
معین، محمد، (1384). فرهنگ معین، تهران: انتشارات امیرکبیر.
مکارم شیرازی، ناصر، (1377). اخلاق در قرآن، قم: مدرسه الامام علی بن ابی طالب.
مقالات
اکبری دهقان، محمد سعید؛ پاشایی، وحید، (1397) «نگرش تطبیقی به خوانش متن از دیدگاه شلایر ماخر و سید مرتضی»، فصلنامه اندیشۀ دینی دانشگاه شیراز، دوره 18، شماره 1، صفحات 1-20.
آرام، محمدرضا ودیگران؛ «تحلیل هرمنوتیکی نهجالبلاغه، دریچهای بهروی انسان معاصر»، پژوهش‌نامه نهج البلاغه، تابستان 92، شماره 2. بهار 97، شماره 21، صفحات 21-37.
طاهری، حسین رضا؛ یدالهی فر، محمدجواد؛ حمزه خانی، نرگس؛ «درآمدی بر هرمنوتیک از منظر نهج البلاغه»، پژوهش نامه نهج البلاغه، تابستان 92، شماره 2، صفحات 79-100.
کیانی، حسین؛ زارع، منیژه؛ «سبکشناسی ادبی نکوهشهای امام علی (ع) در نهج البلاغه»، پژوهش‌نامۀ علوی، تابستان 94، سال ششم، شماره اول، صفحات 103-122.
لطیفی علی؛ ظریفیان یگانه، محمدحسین (1391). «اصول و روش های تربیتی مواجهه با مخالفان در اخلاق ارتباطی امام علی (ع)»، پژوهش نامه اخلاق، سال 5، شماره 15، صفحات 101-116