نوع مقاله : علمی-پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی دکترا علوم قرآن و حدیث/دانشگاه آزاد اسلامی یزد
2 استادیار دانشگاه آزاد اسلامی یزد
چکیده
در روایات امامیه، مهمترین موضوعی که در معراج پیامبر (ص) از سوی خداوند مطرح شده، ولایت امیرالمؤمنین (ع) است. تفاسیر فریقین آیات ۵ تا ۱۸ سورة نجم را در ارتباط با معراج میدانند اما حتی در تفاسیر شیعه، نسبت میان این آیات و ولایت علی (ع) تبیین نشده است. پژوهش این مقاله با پیشفرض وحیانی بودن چینش آیات قرآن و بر مبنای انسجام معنایی آیات ۱ تا ۲۳ سورة نجم صورت پذیرفته است. بر این اساس، معراج رسولالله (ص) مأموریتی عظیم در راستای نزول یکی از آیات کبرای ربّ است. در پی نزول این آیه الهی، نوری به صورت ستارهای در خانة امیرمؤمنان (ع) فرود میآید که نشانهای از خلافت و ولایت ایشان است که ریشه در عوالم بالاتر دارد اما بسیاری به جای سر نهادن به این دعوت خداوند، مقولاتی دیگر را بر اساس گمان خود در جایگاه ولایت جعل میکنند. روایات متعدد شیعه مؤید این قرائت از آیات ابتدایی سورة نجم است.
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
The Relationship between the Ascension of the Prophet Mohamad and Imam Ali's Wardship Based on the Style of Initial Verses in Sura Al-Najm
نویسندگان [English]
- mohammad hosein fayyazy barjin 1
- AHMAD SADEGHIAN 2
1 Ph.D student in Quranic sciences and Hadith ,Islamic Azad University, Yazd Branch, (Corresponding Author)
2 assistant professor, Islamic Azad University, Yazd Branch,
چکیده [English]
According to Shiite narrations, the most important issue raised by God in the Prophet Muhammad’s (pbuh) ascension is Imam Ali's wardship. Both Shiite and Sunni interpretations consider verses 5 – 18 in Sura al-Najm as to the ascension, while in Shiite interpretations, the relation between these verses with Imam Ali's (AS) guardianship is not explained.
This research is based on semantic coherence of the divine verses 1-23 of Sura al-Najm with the assumption that the arrangement of these Quranic verses is done according to divine revelation.
Accordingly, the ascension of Prophet Muhammad (pbuh) is considered as a great mission to reveal one of the great verses of God the Almighty.
During revelation of these divine verses, a star-shaped light descends and appears in Imam Ali's (AS) house, which designates that his position of caliphate and wardship is rooted in the higher realms.
However, instead of adhering to this fact, a group of Muslims tried to fabricate it as unreal statements regarding Imam Ali's (AS) guardianship instead of joining this call of God.
Meanwhile, numerous Shiite hadiths confirm this recitation of the first verses of Sura al-Najm.
کلیدواژهها [English]
- ascension
- Prophet Muhammad (pbuh)
- Imam Ali (AS)
- wardship
- Sura al-Najm
مقدمه
خداوند در دو سورة اسراء و نجم مسألة معراج رسول بزرگوارش (ص) را مطرح میفرماید. سورة اسراء به مقدمة معراج که سریان دادن حضرت توسط خداوند متعال از مسجدالحرام به مسجدالاقصی است میپردازد لذا منبع اصلی تحقیق محققان قرآنی در موضوع معراج، همواره آیات ابتدایی سورة نجم بوده است.
در روایات امامیّه، از سویی چهار آیة ابتدایی سورة نجم، و از دیگر سو موضوع معراج رسول الله (ص)، با مسألة ولایت امیر مؤمنان علی بن ابی طالب (ع) پیوند خوردهاست. تفاسیر شیعه و سنّی، با وجود اختلافاتی که در جزئیات دارند، آیات پنجم تا هجدهم سوره را به نوعی مرتبط با معراج رسول الله (ص) میدانند اما حتی در تفاسیر شیعه، ارتباطی میان آیات معراج و موضوع ولایت طرح نشده است. اگر به راستی واقعه معراج با خلافت و وصایت امیرالمؤمنین(ع) عجین است و آیات معراج در سوره النجم نیز به ماجرای معراج مرتبط است، آیا در این آیات به ولایت علی (ع) اشاره شده است و دقیقتر اینکه آیا میتوان جایگاه و شأن امیرالمؤمنین (ع) را با توجه به آیات سوره نجم نشان داده و تبیین کرد؟
محققین متعددی به صورت عام موضوع غدیر را از جنبههای مختلف مورد مداقه و بررسی قرار دادهاند. برخی آیات غدیر را از حیث شأن نزول بررسی نمودهاند(مولایی نیا و توکلی محمدی،1393: 87-151) و برخی دیگر روایات مرتبط با این واقعه را مورد کنکاش و ارزشیابی قرار دادهاند(میرزامحمد،1393: 107-132)؛ البته دستهای نیز با نگاه کلان، ارتباط و معیت امیرالمؤمنین (ع) با قرآن را تبیین نمودهاند و تمام قرآن را سند حقانیت علی (ع) و معرف وجود آن حضرت دانستهاند(فاکر میبدی،1389: 11-138). در این میان گروهی نیز به صورت خاص معراج رسولالله (ص) را موضوع پژوهش خود قرار دادهاند. به عنوان نمونه، نویسندگان مقاله «روششناسی تفسیر المیزان با رویکرد تنزیه معنا و آثار آن در سوره النّجم» به دنبال اثبات این موضوع هستند که علامه طباطبایی در تفسیر خود از روش «تنزیه معنا» استفاده کرده است. بدین منظور، ابتدا نظرات مختلف دیگر مفسران را در مورد روش علامه بیان نموده و سپس وارد مثالهایی از تفسیر المیزان در سوره نجم شده و نمونههایی از تنزیه معنا را در سوره نجم مطرح میکنند(عرب زاده و خداشناس،1389: 185-205) و یا علیرضا میرزایی در مقاله خود با عنوان «رویکرد انتقادی به نگاه اندیشمندان اسلامی درباره معراج» با دقت نظر در داستان معراج و وقایعی چون مشاهده عوالم هستی و ملاقات نبی اکرم(ص) با ارواح انبیاء (ع) در شب اسرارآمیز معراج و بررسی ساختار کلامی قرآن در واژگانی همچون «ملکوت»، «آسمان»، «تمثل» و «عروج»، به این جمع بندی میرسد که نظریه برخی مفسران همانند علامه طباطبایی و آلوسی در خصوص رمزگشایی از کیفیت اسراء و معراج، یعنی سیر با جسم عنصری از بیتالحرام تا بیتالمقدس با قدرت غیرعادی الاهی و از آنجا با روح به عوالم برین، موجهتر به نظر میرسد(میرزایی،1397: 185-209). در دو تحقیق دیگر سعی شده است با کنکاش در تفاسیر عرفانی، نقش معراج را که یکی از مهمترین وقایع روزگار پیامبر اکرم(ص) است را در تبیین شخصیت ایشان تحلیل و یا در بررسی میقات حضرت موسی (ع) با پیامبر اکرم (ص)، مراتب تجلّی عارض شده و سلوک این دو رسول الهی را مقایسه شود(سرمدی و شیخ،1386: 61-76 و باقرزاده و نوریان و خوانساری،1396: 159-186) و محققانی دیگر به هدف غایی معراج پرداخته و به این نتیجه رسیدهاند که میقات پیامبر خاتم در مواجهه ایشان با ذات احدیت در پدیده معراج تبلور یافته و مشخص شد که والاترین هدف از معراج، وصول به مقام قرب الهی است(مطیع و حاجی اسماعیلی و مدبرپور،1397: 237-261). در این پژوهشها گرچه از جنبههای مختلف، معراج رسولالله (ص) موضوع تحقیق بوده است لیکن تا کنون در هیچ تحقیقی ارتباط میان معراج با ولایت از منظر قرآن، مورد کنکاش قرار نگرفته است.
در نگاه اولیّه، ۲۳ آیة ابتدایی سورة نجم را میتوان تشکیل شده از چهار بخش تلقی کرد:
۱ـ آیة اوّل؛ این آیه مشتمل بر سوگند به پدیدهای آسمانی است، که چیستی آن در تفاسیر مورد اختلاف است.
۲ـ آیات دوم تا چهارم؛ این آیات دلالت بر وحیانی بودن کلام رسول خدا (ص) دارند. ارتباط آیة اول با آیات دوم تا چهارم در چند روایت امامیّه مطرح شده است. بر اساس این روایات، آیات دوم تا چهارم، که وحیانی بودن کلام رسول خدا (ص) را بیان میکنند، به کلام آن حضرت در مورد تبیین پدیدة «و النَّجْمِ إِذا هَوى» (نجم:۱) اختصاص دارند. در مقابل، بسیاری از تفاسیر، از چنین ارتباطی میان آیة اوّل با آیات بعدی عبور کرده و آیات دوم تا چهارم را مربوط به کلّیت رسالت رسولالله (ص) دانستهاند.
۳ـ آیات پنجم تا هجدهم؛ به معراج رسول خدا (ص) مرتبط هستند.
۴ـ آیات نوزدهم تا بیست و سوم؛ این آیات از اعتقاد باطل مشرکان به سه بت لات، عزّی و منات و بافتههای باطلی که به آنها نسبت دادهاند، سخن میگویند.
مسألهای که این نوشتار در پی پاسخ گفتن به آن است، ارتباط میان این چهار بخش در سوره نجم و همچنین میزان سازگاری آنچه بر مبنای این ارتباط برداشت میشود، با روایاتی از اهل بیت عصمت و طهارت (ع) است که بر رابطة منسجم و پر رنگ میان معراج رسولالله(ص) با ولایت امیر مومنان علی (ع) دلالت دارند.
۲. موضوع مورد انکار در آیات ۲ و ۳ سورة نجم
پس از سوگند خداوند در آیة اول، آیات دوم تا چهارم سورة نجم، به ردّ اتهامی که ظاهراً از سوی قوم در مورد رسول خدا (ص) طرح شده میپردازد. در میان تفاسیر در تبیین ارتباط میان متعلق قسم در آیة نخست و سه آیة بعدی که در جایگاه پاسخ قسم هستند، دو قول ذکر شده است. بنا بر قول اول که به ابن عباس، مجاهد، فراء و منذر بن سعید نسبت داده میشود، «النجم» در آیة نخست، مقدار نازل شده از قرآن بر رسول خدا (ص) است(آلوسی،1415:14/ 45) و به این ترتیب آیات بعد نیز، میتوانند به آیات قرآن بازگردند. در قول دیگر که آلوسی بهطور مرسل به امام صادق (ع) نسبت میدهد، «النجم» خود رسولالله (ص) هستند که به معراج رفته و بازگشتهاند و کلامی جز بر اساس وحی نمیگویند(همان). این دو قول به خاطر عدم قرابت با ظاهر آیه و نیز عدم اتکا به سند روایی محکم، تنها در میان اقوال مختلف ذکر شدهاند و مورد اختیار مفسّران نبودهاند.
اما در مورد موضوع مورد هجمه از سوی قوم، اختلاف چندانی در میان تفاسیر بهچشم نمیخورد. تفاسیر در این که این اتهام و ردّ آن به کلّیت رسالت رسول خدا (ص) برمیگردد و محلّ طرح اتهام ضلالت از سوی مخالفان و کافران به سخن خاصی از آن حضرت محدود نیست، اتفاق نظر دارند. علامة طباطبایی عدم ضلالت رسولالله (ص) را «به خطا نرفتن ایشان، نه در هدف مطلوب و نه در طریق منتهی به هدف» ذکر میکند(طباطبایی،1417: 19/27). دیگر مفسّران نیز با اندک اختلافی در واژگان، نفی هر گونه انحراف و جهل و گمراهی و اشتباه از رسولالله(ص) را منظور آیات دوم تا چهارم میدانند(به عنوان نمونه در تفاسیر شیعه؛طوسی،بی تا: 9/421 و طبرسی،1372: 9/ 262 و رازی،1376: 18/160 ومکارم،1374: 23/ 479 و در تفاسیر اهل سنت؛ طبری،1412: 27/25 و زمخشری،بیتا: 5/418 و فخر رازی،1421: 28/234). این نوع تفسیر گرچه با اجزاء آیات تناسب دارد، ارتباط میان قسمتهای مختلف را چندان تبیین نمیکند. بر این اساس، سورة نجم موضوعی عمومی در مورد کلیت رسالت رسول خدا (ص) دارد که در سورههای دیگر قرآن نیز مطرح است(انعام:50، کهف:110، حاقه:47-41). دیگر اینکه با این تبیین حکمت سوگند خوردن خداوند به موضوع مشخص «النَّجْمِ إِذا هَوى» آشکار نمیشود. گرچه چنانکه در حدیث است، خداوند میتواند به هر کدام از مخلوقاتش قسم بخورد(کلینی،1384: 7/449)؛ اما چرا از میان این بیشمار باید سوگند آغاز سوره به این پدیدة آسمانی باشد؟در مقابل فرضیة مذکور، فرضیهای برخاسته از روایات امامیّه قرار دارد که بر اساس آن، رسول خدا (ص) در مورد واقعهای آسمانی که قرآن آن را با تعبیر «وَ النَّجْمِ إِذا هَوى» بیان کرده است، مطالبی بیان کرده و تبیینی ارائه نمودهاند که برخی از افراد قوم، آن را برنتابیده لذا اعتراض کردهاند.
صاحب المیزان در این مقام، آیات 1 تا 18 سوره را فصل اول از فصول سهگانه آن برمیشمارد و با اشاره به روایات مذکور در این مورد مینویسد:
این آیات، وحی به رسول خدا (ص) را تصدیق و توصیفمىکند، اما روایات مستفیض از اهل بیت (ع) دلالت دارند بر اینکه مراد از این آیات مطلق وحى نیست، بلکه نوع خاصی از وحى به طور مشافهه و رو در رو است، که در شب معراج خداوند با رسول خود (ص) داشت. بنا بر این روایات، آیات مذکور داستان معراج را بیان میکند و ظاهر آیات هم خالى از تایید روایات نیست، و از کلمات بعضى از اصحاب از قبیل ابن عباس و انس و ابىسعید خدرى و غیر ایشان به طورى که از ایشان نقل شده نیز همین معنا استفاده مىشود و بنا بر همین معنا گفتار مفسرین جریان یافته است، هر چند که در تفسیر مفردات و جملات این آیات اختلافى شدید دارند(طباطبایی،1417: 19/26).
با این بیان، آیات هجدهگانه ابتدای سوره، هر چند به موضوع خاصی در کلام رسولخدا(ص) برنمیگردد و پاسخ مشرکان در انکار کلّیت رسالت ایشان است، نوع خاصی از وحی یعنی همان وحی به مشافهه در معراج را مورد تاکید قرار میدهند. اما تحدید موجود در روایات مورد نظر علامه، بر بیش از این مقدار دلالت دارد که محتاجبررسی بیشتری است.
1.2 روایات مذکور ذیل چهار آیة ابتدایی سورة نجم
چنان که ذکر شد، روایات متعددی در مورد چهار آیة ابتدایی سورة نجم و موضوع آن در منابع شیعه وجود دارد. در برخی از این روایات، «وَ النَّجْمِ إِذا هَوى» اشاره به فرود آمدن ستارهای در خانة امیر مؤمنان علی (ع) است که پیش از وقوع، از سوی رسول خدا (ص) به عنوان نشانهای بر ولایت و خلافت ایشان مطرح شده است. این نشانة عظیم الهی، زمزمههایی را در میان منکران ولایت به دنبال دارد که آیات دوم تا چهارم سوره در این راستاست. از جملة این روایات، روایتی است که صدوق (ره) از امام صادق (ع) نقل میکند:
...عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ (ع) قَالَ لَمَّا مَرِضَ النَّبِیُّ ص مَرَضَهُ الَّذِی قَبَضَهُ اللَّهُ فِیهِ اجْتَمَعَ إِلَیْهِ أَهْلُ بَیْتِهِ وَ أَصْحَابُهُ فَقَالُوا یَا رسولالله إِنْ حَدَثَ بِکَ حَدَثٌ فَمَنْ لَنَا بَعْدَکَ وَ مَنِ الْقَائِمُ فِینَا بِأَمْرِکَ فَلَمْ یُجِبْهُمْ جَوَاباً وَ سَکَتَ عَنْهُمْ فَلَمَّا کَانَ الْیَوْمُ الثَّانِی أَعَادُوا عَلَیْهِ الْقَوْلَ فَلَمْ یُجِبْهُمْ عَنْ شَیْءٍ مِمَّا سَأَلُوهُ فَلَمَّا کَانَ الْیَوْمُ الثَّالِثُ قَالُوا لَهُ یَا رسولالله إِنْ حَدَثَ بِکَ حَدَثٌ فَمَنْ لَنَا مِنْ بَعْدِکَ وَ مَنِ الْقَائِمُ فِینَا بِأَمْرِکَ فَقَالَ لَهُمْ إِذَا کَانَ غَداً هَبَطَ نَجْمٌ مِنَ السَّمَاءِ فِی دَارِ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِی فَانْظُرُوا مَنْ هُوَ فَهُوَ خَلِیفَتِی عَلَیْکُمْ مِنْ بَعْدِی وَ الْقَائِمُ فِیکُمْ بِأَمْرِی وَ لَمْ یَکُنْ فِیهِمْ أَحَدٌ إِلَّا وَ هُوَ یَطْمَعُ أَنْ یَقُولَ لَهُ أَنْتَ الْقَائِمُ مِنْ بَعْدِی فَلَمَّا کَانَ الْیَوْمُ الرَّابِعُ جَلَسَ کُلُّ رَجُلٍ مِنْهُمْ فِی حُجْرَتِهِ یَنْتَظِرُ هُبُوطَ النَّجْمِ إِذَا انْقَضَّ نَجْمٌ مِنَ السَّمَاءِ قَدْ غَلَبَ ضَوْؤُهُ عَلَى ضَوْءِ الدُّنْیَا حَتَّى وَقَعَ فِی حُجْرَةِ عَلِیٍّ (ع) فَهَاجَ الْقَوْمُ وَ قَالُوا وَ اللَّهِ لَقَدْ ضَلَّ هَذَا الرَّجُلُ وَ غَوَى وَ مَا یَنْطِقُ فِی ابْنِ عَمِّهِ إِلَّا بِالْهَوَى فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فِی ذَلِکَ وَ النَّجْمِ إِذا هَوى ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوى وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى. إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحى إِلَى آخِرِ السُّورَةِ (صدوق،1376/584).
مشابه همین مضمون را صدوق از ابن عباس نیز نقل میکند(همان/565). در منابع دیگری نیز وقوع چنین ماجرایی گزارش شده است(خصیبی،1419/ 116 و حسکان،1411: 2/278 و فرات کوفی،1410/449).
برخی دیگر از روایات، بدون اینکه در مورد «النجم» توضیحی بیان کرده باشند، آیات ۱ تا ۴ سوره را در مقام دفاع از کلام رسول خدا (ص) در مورد ولایت امیر مؤمنان (ع) در واقعة غدیرخم برمیشمارند(استرآبادی،1417/603 و فرات کوفی،1410/450).
هماهنگی مضمون این روایات با یکدیگر، در کنار عدم وجود روایت معارض، تاییدی بر محتوای آنهاست. شاید تنها مانع برای پذیرش محتوای این روایات، ناممکن بودن نزدیکشدن یک ستاره به زمین است؛ در حالی که حتی فرود آمدن یک شهابسنگ روی سطح زمین باعث تخریب منطقة وسیعی از زمین خواهد بود(تمسکی و موسوی،1395: 127-153 و شریفی و محمدی و دهقانی، 1395: 101-123)؛ اما این دلیل عقلی را میتوان قرینة آشکاری بر این مطلب دانست که «النجم» در آیة اوّل، یکی از ستارههای آسمان نیست؛ بلکه نوری است که به صورت ستاره مشاهده شده است، چنان کههر یک از ستارگان آسمان نامی دارد؛در همین سوره نیز از ستاره «شِعری»نام برده میشود. این موضوع نیز میتواند بر این مطلب اشعار داشته باشد. با این تحلیل و ارائه این تصویر، روایات موجود، با آیات سوره النجم، جمع می شوند و دلیلی برای کنار گذاشتن روایات باقی نمیماند.
۲.2 میزان انطباق مضمون روایات با ظاهر آیات اول تا چهارم
با این قرائت از آیات، سوگند «و النَّجْمِ إِذا هَوى» در آغاز سوره، با آیات بعدی سوره ارتباط معنایی استواری پیدا میکند. ارتباط آیات ابتدایی و انتهایی سوره با غرض اصلیسوره، از نکاتی اسـت که مـورد توجه و عنایت برخی مفسّران، از جمله علّامه طباطباییو آیتالله جوادی آملی بوده است. علّامه طباطبایی معتقد است که جز در چـند مـورد استثنایی، مانند سورههای مریم و تـوبه، در سـایر سـورههای طولانی، غرض سـوره بـهعنوان براعت استهلال در ابتدا و بـهعنوان حـسن ختام در انتهای آن بیان میگردد(طباطبایى،1417: 16/78) و اصولاً یکی از ویژگیهای سورههای قرآن این اسـت که هـر غرضی را که اوایل سوره درنظر دارد، اواخر آن نیز هـمان غـرض را میرساند. آیتالله جـوادی آمـلی نیز در کشف هدف سـوره بقره از همین قاعده استفاده کرده است(جوادی،1432: 2/37).از این پیوستگی معنایی نتیجه میشود که رسول خدا (ص) حتی در پدیدههای غیر عادی طبیعت،بر اساس وحی سخن میگویند. بسیاری از مردمواقعة آسمانیِ «وَ النَّجْمِ إِذا هَوى» را میبینند و رسولالله(ص) تبیینی نسبت به فرود آمدن آن ستاره ارائه میکنند؛ اما تبیین ایشانبر اساس وحی است و خداوند در آیات2تا4 نجم بر این موضوع تأکید میکند که ایشان از باب وحی صحبت میکنند و تبیینیبا توجه دانش شخصی، یا بر اساس دیدهها ارائه نمیکنند. لذا وحی مطرح شده در آیۀ چهارم سورۀ نجم، وحی بر قلب رسولالله (ص) نیست، بلکه وحی در دنیاست؛ یعنی جبرئیل (ع) در قالب «واژگان» تبیینی را مطرح میکند و رسولالله (ص) هم آن را به دیگران میفرمایند.
۳. موضوع محوری در معراج رسولالله (ص)
بنا بر روایات اهلبیت (ع) آیات ۵ تا ۱۸ سوره النجم به معراج رسولالله (ص) ارتباط دارند(مجلسی،1403: 18/146و321و397و404 و قمی،1404: ۲/ ۳۳۴ و ابن طاووس،1413: 1۰۸) و بسیاری از مفسران نیز بر این ارتباط تاکید کردهاند و البته آیات محوری بحث معراج برای مفسران همین آیات اولیه سوره النجم میباشد(طباطبایی،1417: 19/ 26 و مکارم 1374: 17/204 و قرائتی،1383: 9/303).از طرفی بنابر روایات معتبر و متعدد که نمونه هایی از آن در ادامه به آن ذکر میشود، واقعه معراج رسولالله (ص) با مقوله جانشینی و خلافت بعد از ایشان و امامت و ولایت امیرالمومنین علی (ع) رابطه تنگاتنگ و ناگسستنی دارد. مجلسی اول در شرح فقیه خود به این موضوع اشاره دارد و مینویسد:
چون در حدیث کالصحیح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه وارد شده است که فرمودند که صد و بیست مرتبه حضرت سیّد المرسلین صلّى اللَّه علیه و آله را معراج واقع شد و در هر مرتبه حق سبحانه و تعالى به آن حضرت مبالغه مىنمود در امر به متابعت حضرت امیر المؤمنین و باقى ائمه معصومین صلوات اللَّه علیهم بیشتر از باقى فرایض چنانکه این بنده زیاده از هزار حدیث در معراج دیدم و در اکثرش مبالغه در امامت و خلافت حضرت امیر المؤمنین و باقى ائمه معصومین صلوات اللَّه علیهم وارد است(مجلسی اول،1414: 3/518).
با این حال این مهم در کلام مفسران حتی در تفاسیر شیعه تبیین نشده است و از منظر قرآن ارتباطی بین آیات معراج و مقوله ولایت مورد طرح و بحث قرار نگرفته است. در ادامه ابتدا چهار روایت در این باب ذکر کرده و سپس بر اساس سیاق آیات ابتدایی سوره النجم، ارتباط این آیات که شرح معراج رسولالله (ص) هستند را با جایگاه ولایت امیر مؤمنان علی (ع) نشان میدهیم، البته خواهیم دید که این موضوع بسیار فراتر از یک ارتباط عادی و ابتدایی بین این دو مقوله است.
1.3 جایگاه ولایت امیر مؤمنان علی (ع) در معراج رسولالله (ص) بر اساس روایات
روایت اول:
سَأَلَ أَبُو بَصِیرٍ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) وَ أَنَا حَاضِرٌ فَقَالَ جُعِلْتُ فِدَاکَ کَمْ عُرِجَ بِرسولالله (صلی الله علیه و آله) فَقَالَ مَرَّتَیْنِ فَأَوْقَفَهُ جَبْرَئِیلُ مَوْقِفاً فَقَالَ لَهُ مَکَانَکَ یَا مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) فَلَقَدْ وَقَفْتَ مَوْقِفاً مَا وَقَفَهُ مَلَکٌ قَطُّ وَ لَا نَبِیٌّ إِنَّ رَبَّکَ یُصَلِّی فَقَالَ یَا جَبْرَئِیلُ وَ کَیْفَیُصَلِّی قَالَ یَقُولُ سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ أَنَا رَبُّ الْمَلَائِکَة وَ الرُّوحِ سَبَقَتْ رَحْمَتِی غَضَبِی فَقَالَ اللَّهُمَّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ قَالَ وَ کَانَ کَمَا قَالَ اللَّهُ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی فَقَالَ لَهُ أَبُو بَصِیرٍ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی قَالَ مَا بَیْنَ سِیَتِهَا إِلَی رَأْسِهَا فَقَالَ کَانَ بَیْنَهُمَا حِجَابٌ یَتَلَأْلَأُیَخْفِقُ وَ لَا أَعْلَمُهُ إِلَّا وَ قَدْ قَالَ زَبَرْجَدٌ فَنَظَرَ فِی مِثْلِ سَمِّ الْإِبْرَة إِلَی مَا شَاءَ اللَّهُ مِنْ نُورِ الْعَظَمَهْ فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَییَا مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) قَالَ لَبَّیْکَ رَبِّی قَالَ مَنْ لِأُمَّتِکَ مِنْ بَعْدِکَ قَالَ اللَّهُ أَعْلَمُ قَالَ علیبنأبیطالب (علیه السلام) أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ وَ سَیِّدُ الْمُسْلِمِینَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ قَالَ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) لِأَبِی بَصِیرٍیَا أَبَا مُحَمَّدٌ وَ اللَّهِ مَا جَاءَتْ وَلَایَة عَلِیٍّ (علیه السلام) مِنَ الْأَرْضِ وَ لَکِنْ جَاءَتْ مِنَ السَّمَاءِ مُشَافَهَة(کلینی،1384: ۱/442 و مجلسی،1403: 18/306).
ابوبصیر از امام صادق(ع) پرسید و من حاضر بودم. عرض کرد: «فدایت شوم، پیغمبر(ص) را چند مرتبه به معراج بردند؟» فرمود: دو مرتبه، و جبرئیل او را در مقامی نگه داشت و گفت: «در جایت بایست ای محمّد(ص)! زیرا در جایی ایستادهاییکه هرگز هیچ فرشته و پیغمبری در آنجا نایستاده است، همانا پروردگارت در نماز است.»؛ فرمود: «ای جبرئیل! چگونه نمازی؟» گفت: «میفرماید: سبوح، قدوس، منم پروردگار ملائکه و روح که رحمتم بر غضبم پیشی دارد.» پیغمبر(ص) فرمود: «بار خدایاعفو تو را خواهم، عفو تو را خواهم.» امام صادق(ع) فرمود: «و همچنان بود که خداوند میفرماید: پیغمبر به مقام تا آنکه فاصله او (با پیامبر) به اندازه فاصله دو کمان یا کمتر بود.»؛ ابوبصیر به حضرت عرض کرد: «فدایت شوم؛ تا آنکه فاصله او (با پیامبر) به اندازه فاصله دو کمان یا کمتر بود، چیست؟» فرمود: «به مقدار فاصلهی میان هلالی کمان تا سرش» سپس فرمود: «و در میان آن دو حجابی میدرخشید و خاموش میشد.» و به گمانم فرمود: زبرجدی بود، پس پیغمبر(ص) نور عظمت را از اندازهی سوراخ سوزن تا آنچه خدا خواهد مشاهده فرمود؛ و خدای تبارک وتعالی فرمود: «ای محمّد(ص)» عرض کرد: «لبیک پروردگارم». فرمود: «برای امّتت بعد از تو رهبرشان کیست؟» عرض کرد: «خدا داناتر است»، فرمود: «علیّبنابیطالب(ع) است، امیرمؤمنان و سرور مسلمانان و پیشوای روسفیدان، دست و پا درخشانان»؛ سپس امام صادق(ع) به ابوبصیر فرمود: «ای ابا محمّد، به خدا ولایت علی(ع) از زمین نیامده، بلکه شفاهاً از آسمان رسیده است.»
روایت دوم:
عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنِ اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَنَّهُ قَالَ فِی وَصِیَّتِهِ لِی: یَا عَلِیُّ إِنِّی رَأَیْتُ اِسْمَکَ مَقْرُوناً بِاسْمِی فِی أَرْبَعَةِ مَوَاطِنَ فَأَنِسْتُ بِالنَّظَرِ إِلَیْهِ إِنِّی لَمَّا بَلَغْتُ بَیْتَ اَلْمَقْدِسِ فِی مِعْرَاجِی إِلَى اَلسَّمَاءِ وَجَدْتُ عَلَى صَخْرَتِهَا مَکْتُوباً لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ أَیَّدْتُهُ بِوَزِیرِهِ وَ نَصَرْتُهُ بِوَزِیرِهِ فَقُلْتُ لِجَبْرَئِیلَ مَنْ وَزِیرِی فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ فَلَمَّا اِنْتَهَیْتُ إِلَى سِدْرَةِ اَلْمُنْتَهَى وَجَدْتُ مَکْتُوباً عَلَیْهَا إِنِّی أَنَا اَللّهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنَا وَحْدِی مُحَمَّدٌ صَفْوَتِی مِنْ خَلْقِی أَیَّدْتُهُ بِوَزِیرِهِ وَ نَصَرْتُهُ بِوَزِیرِهِ فَقُلْتُ لِجَبْرَئِیلَ مَنْ وَزِیرِی فَقَالَ عَلِیُّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَلَمَّا جَاوَزْتُ اَلسِّدْرَةَ اِنْتَهَیْتُ إِلَى عَرْشِ رَبِّ اَلْعَالَمِینَ جَلَّ جَلاَلُهُ فَوَجَدْتُ مَکْتُوباً عَلَى قَوَائِمِهِ أَنَا اَللّهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنَا وَحْدِی مُحَمَّدٌ حَبِیبِی أَیَّدْتُهُ بِوَزِیرِهِ وَ نَصَرْتُهُ بِوَزِیرِهِ فَلَمَّا رَفَعْتُ رَأْسِی وَجَدْتُ عَلَى بُطْنَانِ اَلْعَرْشِ مَکْتُوباً أَنَا اَللّهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنَا وَحْدِی مُحَمَّدٌ عَبْدِی وَ رَسُولِی أَیَّدْتُهُ بِوَزِیرِهِ وَ نَصَرْتُهُ بِوَزِیرِهِ(خصال،1377: 1/207).
در روایتی از امام صادق(ع) آمده است:رسولخدا به علی(ع) فرمود: ای علی! من نام تو را در چهار موقعیت با نام خویش همراه دیدم. پس، با نگریستن به آن دلم آرام گرفت: در سفر معراجم به آسمان، وقتی که به بیتالمقدس رسیدم، دیدم که روی صخره آن نوشته شده: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رسولالله أَیدْتُهُ بِوَزِیرِهِ وَ نَصَرْتُهُ بِوَزِیرِه؛ معبودی به جز الله نیست. محمد، فرستاده خدا است. او را با جانشینش تأیید و یاری کردیم.» به جبرئیل گفتم: جانشین من کیست؟ گفت: علی بن ابیطالب(ع). چون به سدرةالمنتهی رسیدم، روی آن نوشته شده بود: «إِنِّی أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا وَحْدِی مُحَمَّدٌ صَفْوَتِی مِنْ خَلْقِی أَیَّدْتُهُ بِوَزِیرِهِ وَ نَصَرْتُهُ بِوَزِیرِه؛ من، الله هستم. معبودی به حق جز من نیست که یکتا و بیهمتایم.محمد، بهترین برگزیده من از خلقم است. او را با جانشینشیاری و تأیید کردم.» به جبرئیل گفتم: جانشین من چه کسی است؟ گفت: علی بن ابیطالب(ع). چوناز سدرةالمنتهی بالاتر رفتم، به عرش الهی رسیدم و دیدم که روی آن نوشته شده است: «أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا وَحْدِی مُحَمَّدٌ حَبِیبِی أَیَّدْتُهُ بِوَزِیرِهِ وَ نَصَرْتُهُ بِوَزِیرِه؛ من، الله هستم. معبودی به حق جز من نیست که یکتا و بیهمتایم. محمد، دوست من است. او را باجانشینش تأیید و یاری کردم. هنگامی که سرم را بالا آوردم، بر باطن عرش دیدم که مکتوب شده بود:«أَنَا اَللّهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنَا وَحْدِی مُحَمَّدٌ عَبْدِی وَ رَسُولِی أَیَّدْتُهُ بِوَزِیرِهِ وَ نَصَرْتُهُ بِوَزِیرِهِ»
روایت سوم:
قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : لَمَّا أُسْرِیَ بِی إِلَى اَلسَّمَاءِ وَ اُنْتُهِیَ بِی إِلَى حُجُبِ اَلنُّورِ کَلَّمَنِی رَبِّی جَلَّ جَلاَلُهُ فَقَالَ لِی یَا مُحَمَّدُ بَلِّغْ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ مِنِّی اَلسَّلاَمَ وَ أَعْلِمْهُ أَنَّهُ حُجَّتِی بَعْدَکَ عَلَى خَلْقِی بِهِ أَسْقِی عِبَادِیَ اَلْغَیْثَ وَ بِهِ أَدْفَعُ عَنْهُمُ اَلسُّوءَ وَ بِهِ أَحْتَجُّ عَلَیْهِمْ یَوْمَ یَلْقَوْنِی فَإِیَّاهُ فَلْیُطِیعُوا وَ لِأَمْرِهِ فَلْیَأْتَمِرُوا وَ عَنْ نَهْیِهِ فَلْیَنْتَهُوا أَجْعَلُهُمْ عِنْدِی فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ (وَ أُبِیحُ لَهُمْ جَنَّتِی وَ إِنْ لَمْ) یَفْعَلُوا أَسْکَنْتُهُمْ نَارِی مَعَ اَلْأَشْقِیَاءِ مِنْ أَعْدَائِی ثُمَّ لاَ أُبَالِی(بحرانی،1413: 2/404).
امام صادق(ع) در حدیثی فرموده است: پیامبر فرمود:چونشب معراج مرا به آسمانها بردند و از آنجا منتهی به حجاب نور شدم، پروردگار بلندمرتبهام با من چنین صحبت کرد: ای محمد! سلام مرا به علی بن ابیطالب(ع) برسان و او را آگاهی ده که بعد از تو، حجت من بر خلقم خواهد بود. به واسطه علی(ع) است که باران را بر بندگانم نازل میکنم و بلا را از خلقم دور میکنم و روز قیامت بندگانم را با آن میسنجم. پس، او را اطاعت کنید و از امر و نهیاش پیروی نمایید تا نزد من در جایگاه صدق قرار گیرید وبهشتم را مباح شما گردانم و جایگاه شما را با اشقیا از دشمنانم قرار ندهم.
روایت چهارم:
فَأَوْحی إِلی عَبْدِهِ ما أَوْحی فَسُئِلَ رسولالله (صلی الله علیه و آله) عَنْ ذَلِکَ الْوَحْیِ فَقَالَ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّ عَلِیّاً (علیه السلام) سَیِّدُ الْمُؤْمِنِینَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِینَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ وَ أَوَّلُ خَلِیفَهْیَسْتَخْلِفُهُ خَاتَمُ النَّبِیِّینَ (علیهم السلام) فَدَخَلَ الْقَوْمُ فِی الْکَلَامِ فَقَالُوا أَ مِنَ اللَّهِ أَوْ مِنْ رَسُولِهِ (صلی الله علیه و آله) فَقَالَ اللَّهُ جَلَّ ذِکْرُهُ لِرَسُولِهِ قُلْ لَهُمْ ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأی ثُمَّ رَدَّهُ عَلَیْهِم فَقَالَ أَفَتُمارُونَهُ عَلی ما یَری ثُمَّ قَالَ لَهُمْ رسولالله (صلی الله علیه و آله) قَدْ أُمِرْتُ فِیهِ بِغَیْرِ هَذَا أُمِرْتُ أَنْ أَنْصِبَهُ لِلنَّاسِ فَأَقُولَ لَهُمْ هَذَا وَلِیُّکُمْ مِنْ بَعْدِی وَ هُوَ بِمَنْزِلَهْ السَّفِینَهًیَوْمَ الْغَرَقِ مَنْ دَخَلَ فِیهَا نَجَا وَ مَنْ خَرَجَ مِنْهَا غَرِقَ(مجلسی،1403: 36/86 و قمی،1404: 2/334).
از رسول خدا(ص) دربارهی محتوای این وحی سؤال شد، فرمود: «به من وحی شد که علی(ع) سیّد و سرور مؤمنان، امام پارسایان و پیشوای نیک مردان نورانی (غرّ المحجّلین) و اوّلین خلیفه و جانشین برای خاتم پیامبران است.» پس از آن قوم در این مورد به گفتگو پرداخته و گفتند: «این سخن از جانب خداست یا رسول او؟» پس خداوند به پیامبر(ص) خود فرمود که به ایشان بگو: «قلب (پاک او) در آنچه دید هرگز دروغ نگفت.» سپس همین معنا را با لفظی دیگر تکرار نموده و فرمود: «آیا با او درباره آنچه (با چشم خود) دیده مجادله میکنید؟» سپس رسول خدا(ص) به ایشان گفت: «دربارهی او دستوری جز اینیافتهام، دستور یافتهام که او را به عنوان امام مردم منصوب کرده و به آنان بگویم: این ولیّ شما بعد از من است، او به یک کشتی به هنگام راهافتادن سیل میماند که هرکه وارد آن گردد نجات مییابد و هرکس از آن خارج شود غرق میگردد.»
2.3 موضوع اصلی در معراج، بر اساس سیاق آیات
پرسش مهم در مجموعة آیات ۱ تا ۱۸ نجم، چیستی موضوعی است که از طرف رسولالله(ص) مطرح شده است. توجه به سیاق آیات، میتواند برای یافتن پاسخ این مساله راهگشا باشد. این موضوع تا این حد منکران را برآشفته که آنچه در آیات دوّم و سوّم از رسولخدا (ص) سلب شده است را به آن حضرت نسبت میدهند.
پاسخ این پرسش در آیات بعدی سوره روشن میشود. مخاطب در آیة ۱۹ و آیات پس از آن کسانی هستند که از دیدگاه قرآن اعتقاداتی باطل دارند. طبیعی است که این اعتقادات باطل، در مقابلِ حقیقتی قرار دارد که در آیات پیشین موضوع سخن بوده است؛ والّا طرح این اعتقادات در این موقعیّت از کلام جایگاهی نداشت. در چنین جایگاهی خداوند این منکران را به خاطر گمان باطلشان نسبت به سه بُت «لات و عزّی و منات»، مورد عتاب قرار میدهد: «أَ فَرَأَیْتُمُ اللاّتَ وَ الْعُزّى وَ مَناةَ الثّالِثَةَ اْلأُخْرى»(نجم: ۱۹ و ۲۰). گمان یا به تعبیر آیة ۲۳ «ظنّ» این مشرکان نسبت به این سه بت، هر چه باشد نشاندهندة نقطة مقابل باور صحیح مورد نظر در بخش نخست سوره است.
اعتقاد مشرکان حجاز به این بتها به منزلة نفی خدایی خدا نبوده، بلکه آنها بتها را نمایندة خدا و واسطة خدا در ادارة عالم میپنداشتند. بعضى از مورّخان و همچنین بعضى از مفسّران تأکید دارند که عرب، خالق و رازق و ربّ و مدبّر جهان را خداوند یگانه مىدانسته، و آیاتى از قرآن مجید را نیز که حکایت از اعتراف آنها به مسأله خالقیّت و رازقیّت اللَّه مىکند شاهد مىآورند(عنکبوت:61، لقمان:25، مؤمنون:84). بنابراین منشأ بتپرستى آنها اعتقاد به تعدّد ربها نبوده، بلکه به خاطر آن بود که بتها را صاحب مقام و منزلت در نزد خدا مىپنداشتند، و از آنها چشم شفاعت و تقرّب به خدا داشتند(شهاری،1423: 197).به عبارتی به اعتقاد مشرکان، بتان و ارواح ماوراء آنها از یکسو، در تدبیر بخشی از عالم نقش داشتند و از سوی دیگر، این امور شایسته پرستش تلقی شدهاند(حسینی،1389: 99) و در مجموع میتوان گفت که اعراب گرچه بتها را خـالق جهـان نمـی دانستند؛ اما برای آنها نوعی مقام ربوبیت و کردگاری قائـل بودنـد و آنهـا را در تـدبیر امـور جهـان و سرنوشت بشر موثر میپنداشتند و رفع گرفتاریها و مشکلات خویش را از آنها میخواستند(پیشوایی،1382: 85)؛در نتیجه موضوع بخش اوّل سوره، در ارتباط با نحوة ادارة عالم از سوی خداست. وقتی خداوند جایگاهی که مشرکان برای بتها بربافتهاند را از آنها نفی میکند، قاعدتاً در آیات پیش از آن، این جایگاه را برای دیگری اثبات کرده است؛ چرا که در غیر این صورت ارتباطی میان بخش اوّل و دوّم سوره باقی نمیماند.
تقابل تعبیر «إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَى اْلأَنْفُسُ»(نجم: ۲۳) با تعبیر «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحى»(نجم: ۲ و ۳)، ارتباط میان بخش اوّل و دوّم سوره را آشکارتر میسازد، به این صورت که در بخش اوّل تبیینی الهی از «عوامل مؤثر در نظام خداوندی» بر پایة وحی مطرح میشود. در بخش دوّم تبیینی که بر پایة ظنّ و گمان افراد و بر اساس «هوا»های ایشان، یا به تعبیر آیة ۲۴ با توجه به تمنّا و میل آنها از نظام خداوندی صورت گرفته، مورد طعن قرار میگیرد. در پایان سخن دربارة بتها، خداوند میفرماید: «لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدى»(نجم: ۲۳) با توجه به ساختار سوره، خداوند در این آیه به مشرکان میفرماید خدا هدایتتان کرده بود که به چه کسی باید اعتنا کنید، اما شما اعتنا نکردید و به جای آن موضوعاتی بیاساس را برپا کردید و به گمانهای باطل خود پرداختید.
نکتة دیگری که در آیة ۲۳ به آن اشاره میشود، «سلطان» نداشتن بتهاست. گرچه برخی از تفاسیر سلطان را در این آیه به برهان و استدلال محدود کردهاند(طباطبایی،1417: 19/38 و طبرسی،1372: 19/38 و مکارم،1374: 23/516)،مفهوم واژة سلطان بسیار فراگیرتر از آن است و در این آیات دلیلی برای این تحدید وجود ندارد. واژه سلطان در قرآن کریم در دو حیطه کلی معنایی «برهان» و «قدرت» به کار رفته که هریک از این دو حیطه، مصادیق مرتبط دیگری را همچون «بهانه و دستاویز»، «عذر موّجه»، «معجزه» و «هرگونه سلطه و برتری و نفوذگری و بسط ید» را دربرمیگیرد(سیاوشی و وکیل،1396: 109).واژه سلطان در روایات معصومین (ع) نیز، در قالب تعابیری به کار رفته است که به «فرمانروای دارای بسط ید و ذینفوذ» اشاره دارد (همان). «سلطان» در اصل به معنای سلطه و غلبه است، و به دلائل زنده و متقن نیز «سلطان» گفته میشود، چرا که مایه غلبه بر خصم است(مکارم،1374: 23/516) و همچنان که عموم مفسّران در آیات 65 اسراء، 42 حجر، 99 نحل، ۳۳ الرحمان و 21 سبأ این واژه را به معنای اصلی آن گرفتهاند. اگر سلطان در آیة ۲۳ نجم در حوزة معنایی «قدرت» لحاظ شود، انتظار آن میرود که در بخش اوّل سوره فرد یا افرادی مطرح شوند که خداوند متعال به آنها توانی عطا کرده باشد، که به واسطة آن از جانب خدا در عالم تأثیرگذار باشند. همخوانی این برداشت با روایات مربوط به خلافت و وصایت و ولایت امیر مؤمنان علی (ع) که پیش از این به آنها اشاره شد، میتواند تأییدی بر این قرائت از سوره باشد. لذا حتی با صرف نظر کردن از روایات، آنچه از ظاهر خود آیات برمیآید آن است که رسول خدا (ص) در سخنانی که در آیات ابتدایی سوره به طور ضمنی به آن اشاره شده، فرد یا افرادی را به عنوان عوامل مؤثر در نظام خدا به مردم معرفی کردهاند و مردم به طور عمومی از آن روی گرداندهاند. با واکاوی اندکی در تاریخ آن روزگار واضح است که برای این مسأله جز ولایت امیر مؤمنان علی (ع)، مصداق دیگری نمیتوان یافت. با توجه به جایگاه و منزلتی که مشرکان برای بتان خود قائل هستند، آیات 18 تا 24 باید با آیات قبلی آن تناسب منطقی داشته باشد؛ لذا آنچه موضوع سخن بوده بسیار فراتر از مسألة جانشینی و حکومت بر قوم عرب در دنیاست، چرا که در این صورت طرح مسألة بتها در ادامة آیات جایگاهی ندارد. خداوند متعال از طرفی گمان باطل مشرکان نسبت به موثربودن بت ها در اداره عالم و توان شفاعت آنان را نفی میکند و از طرفی به جنبههای عوالمی و درجات بالاتر ولایت امیرالمومنین (ع) و موثر بودن ایشان از جانب رب العالمین در تدبیر و اداره آسمانها و زمین اشاره میکند. آن مقولاتی که مخاطبان این آیات آن را برنتافته و از قبول آن سر باز میزنند تا حدی که برای مقابله با آن به رسولالله (ص) تهمت ضلالت و اغواء شدن میزنند. دیگر اینکه با توجه به آیة دوّم، نسبت دادن «ضلالت» و «اغوا» از سوی مشرکان و منافقان به رسولالله (ص)، با طرح موضوع جانشینی امیر مؤمنان علی (ع) از جانب ایشان، تناسبی ندارد. اگر موضوع تنها جانشینی در امر حکومت بود، نهایت امر، منکران تهمتی مانند «از سر هوا سخن گفتن» (نجم: ۳) را به بهانة خویشاوندی میان رسول خدا (ص) و امیرمؤمنان طرح میکردند.
۳.3 متعلّق وحی و رؤیت در معراج
در موقعیّتی که قرآن «ادنی» میخواند، دو فعل انجام میشود: اول «وحی» که از جانب خداوند متعال انجام میپذیرد (نجم:10) و دیگر «رؤیت» که فعل رسولالله (ص) است. مفاهیم یا مقولاتی به ایشان وحی میگردد و خداوند آن را ذکر میکند و نیاز به توضیح اضافی نیست. اگر خداوند فرموده «فَأَوْحىإِلىعَبْدِهِماأَوْحى»، محتویات این «وحی»باید در آیات بعد فاش شود، از طرفی خداوند متعال در همین چند آیه کوتاه و متوالی، چندین مرتبه از مفهوم «رؤیت» صحبت و آن را تأکید میکند(نجم: 11و12و13). پس مقولاتی وجود دارد که قابلرؤیت است و قوای درّاکۀ رسول اکرم (ص) آن چیزی که دیدند را رد نکرده است، بلکه تأیید میکند.
خداوند متعال در بخش اوّل این سوره چهار مرتبه از مفهوم «وحی» صحبت میکند و درمقابل چهار مرتبه نیز بر مفهوم «رؤیت» تأکید میورزد. در مقام اَدنی،«رؤیت» مطرح است. رسولالله (ص) در سفر معراج چه دیدند که خداوند در سوره النجم آن را پر رنگ میکند؟ درحالی که «ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى». اما آنها شک دارندو قبول نمیکنند،«أَفَتُمارُونَهُعَلىمایَرى». شاید رسولالله در سفر معراج، مقولات و مفاهیم زیادی را دیده باشند، شاید با اشیاء و موجودات آسمانی متعددی برخورد کرده باشند اما آنچه که به موضوع محوری این سوره مرتبط میشود و بر اساس نگاه ساختاری، آنچه که به عوامل مؤثر در نظام خداوندی ربط پیدا میکند به لحاظ ضمیر مفرد در«رَآهُ»، فقط یک چیز است!باز خداوند تأکید میکند، ایشانیک بار دیگر هم آن را دیدند «وَلَقَدْرَآهُنَزْلَةًأُخْرى»،یک بار در مقام أَدْنى و بار دیگر هم در «عِنْدَسِدْرَةِالْمُنْتَهى»«عِنْدَهاجَنَّةُالْمَأْوى» درجوار درخت سدر پایانی، در اوج آسمانها، در آسمان هفتم(عروسی،1415: 5/155)در کنار آن درخت، جَنَّةُ الْمَأْوى است(نجم: 14 و 15)،آنزمانی که یک چیزی درخت سدره را پوشانده بود، چشمباطنبین اشتباه نکرد(نجم: 16 و 17)؛ «لَقَدْرَأىمِنْآیاتِرَبِّهِالْکُبْرى»در آیه 18 خداوند اعلام میکند که رسولالله (صلی الله علیه و آله و سلم) چه دیدند، چه در مقام أَدْنى، چه در جوار «سِدْرَة الْمُنْتَهى».ایشان، «مِنْآیاتِرَبِّهِالْکُبْرى» را دیدند.آیاتِکبرای رب را ندیدندبلکهتنها یکی از آیات کبرای رب را دیدند.
روایتی از امام باقر (ع) در مورد امیرالمؤمنین (ع) در این قسمت جایگاه پیدا میکند که میفرمایند:«... کَانَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ یَقُولُ مَا لِلَّهِ آیَةٌ أَکْبَرُ مِنِّی وَ لاَ لِلَّهِ مِنْ نَبَإٍ عَظِیمٍ أَعْظَمُ مِنِّی وَ لَقَدْ عُرِضَتْ وَلاَیَتِی عَلَى اَلْأُمَمِ اَلْمَاضِیَةِ فَأَبَتْ أَنْ تَقْبَلَهَا»(حلی،1370: 1/76 و با همین مضمون حسکان،1411: 2/417). شیخ صدوق نیز در امالی دو روایت را ذکر میکند مبنی بر اینکه یکی از مصادیق «مِنْآیاتِرَبِّهِالْکُبْرى» امیرالمؤمنین علی (ع) هستند. در روایت اول، رسولالله (ص) خلیفه و وصیّ خویش را «الایَة الکُبری» معرفی میکنند و در روایت دوم نیز امیرالمؤمنین (ع)، خود را «الایَة الکُبری» مینامند(صدوق،1376: 1/31و38). تعمّق در مفاهیم روایت اوّل که امیرالمؤمنین (ع) بزرگترین آیه ربّ هستند و ولایت ایشان بر امّت های گذشته عرضه شده است و آنان از قبول آن اعراض کردهاند زمانی معنا پیدا میکند که این روایت را ذیل آیات 49 تا 56 سوره النجم مطالعه کنیم. ستارهای خاص در زمانی فرود آمده است. رسولالله(ص) بر طبق وحی الهی این ماجرا را شرح داده و آن را به سفر معراج خود و رؤیت یکی از آیات کبرای ربّ در دو موقعیّت مقام ادنی و جوار درخت سدره المنتهی ارجاع میدهند. مخالفان چون ارتباط فرود این ستاره با آیه کبری و آن شخص منصوب ازجانب خدا و نقش ولایت و امامت او در عالم و آدم را میبینند، سر باز زده و مخالفت کرده و تهمت ناروا میزنند. خداوند حق و باطل و وحی و ظن را متمایز کرده و آن را در یک سوره مجزا، شرح و بسط داده و انذار میدهد که اقوامی مانند شما نیز چون بر این حقیقت تردید کرده و اعراض کردند، مشمول عذاب و هلاک شدند و این جزء قوانین و سنن نظام الهی است و تنها راه نجات، عبودیت و هماهنگی با این نظام است(نجم:62-48).
۴. ضرورت طرحمسئلة معراج در آیات ۵ تا ۱۸ و ارتباط آن با آیات ۱ تا ۴
طبق آیات ۱ تا ۴ سوره نجم، اولاً در زمان حیات پیامبر اکرم (ص) «واقعهای آسمانی» رخ داده است و ثانیاً «کلامی از جانب رسول خدا(ص)» در شرح و تبیین آن واقعه صادر شدهاست. به دو شکل میتوان ارتباط میان این چهار آیه و آیات بعدی که مربوط به معراج است را تصور کرد.
تبییناوّل در مورد جایگاه معراج در این آیات، این است که آنچه حضرت در مورد عوامل مؤثر در ادارة عالم گفتهاند و آیات ۱ تا ۴ در مورد آن است، خود در سفر معراج دیدهاند و کلام ایشان نقل قولی بدون علم و اشراف نیست. اما این موضوع بر اعتبار کلام رسولالله (ص) نمیافزاید. کلام حضرت با توجه به آیة چهارم و با شرحی که گذشت، متکی به وحی است و رؤیت یا عدم رؤیت عوالم بالاتر، تأثیری بر این اعتبار ندارد. چنین توضیحی در بیان شأن والای رسول خدا(ص) مناسب است، اما تناسب زیادی با این سیاق ندارد؛ چرا که سیاق آیات و همچنین اتصال آن به بخش دوّم، نشان میدهد که موضوع کلام، عوامل مؤثر در ادارة عالم است و نه تبیین موقعیّتهای رسولالله (ص)؛ مگر اینکه ایشان خود نیز یکی از عوامل مؤثر در نظام خداوندی باشند.
تبییندوّم در مورد چرایی طرح مسألة معراج در این سیاق، بر ارتباط میان معراج و واقعة «وَ النَّجْمِ إِذا هَوى» استوار است. در این فرض، ماجرای فرود ستاره، تنها یک «نشانه» برای تایید کلام رسول خدا(ص) نیست بلکه بخش قابل رؤیت از یک حقیقت عظیم در مورد چگونگی ادارة آسمانها و زمین است که ریشه در عوالم بالاتر دارد. در حقیقت آیات مربوط به معراج، شرح ریشههای واقعة آسمانی فرود «النجم» در عوالم بالاتر است.
نوری آسمانی به صورت ستارهای به سمت زمین فرود میآید. ناظران به دنبال یافتن شرح و تبییین این واقعه هستند. پیامبر اکرم (ص) شرح آنچه واقع شده و جایگاه و نقش فرود این ستارهرا در آن موقعیت زمانی و مکانی ارائه میدهند. این کلام به ذائقه آنان که دل در گرو دیگران دارند خوش نمی آید تا آنجا که به رسول خدا (ص) تهمت گمراهی و انحراف میزنند. خداوند با نزول سوره ای کامل به دفاع از عبدش و سخن و تبیین او میپردازد که او کلامی جز وحی بر زبان جاری نمی کند، او از هوای نفس و با میل خویش نطقی نمی گوید. خداوند در دفاع از پیامبرش ماجرا را به معراج رسولالله (ص) که قبل از فرود «النجم» انجام شده است، ارجاع میدهد. در آن معراج، خداوندِ شدید القوی، عالم به عالم او را بالا برده تا به اعلیترین ارتفاعات میرساند، جایی که فقط او هست و عبدش. در آن موقعیت آنچه باید به بنده اش وحی شود، منتقل میگردد. پیامبر (ص) در آن موقعیت اعلی چیزی را رؤیت میکند، همان چیزی را که یک بار دیگر نزد درخت سدره المنتهی، آنجا که جنت المأوی است، زمانی که آن مقوله تمام سدره را پوشانده بود، دیده بودند. اشتباهی رخ نداده، بصر او خطا نکرده، رسولالله(ص) در آن صحنهها، یکی از آیات کبرای رب را رؤیت کرده است. قسم به همان ستارهای که فرود آمد و همه شما آن را مشاهده کردید، عبد من و رسولم در سفر معراج و در اوج آسمانها، چندین مرتبه، آیه کبرای رب را دیده است و اگر خوب بیاندیشید و مجادله نکنید، این دو مقوله یعنی «النَّجْم» و «مِنْآیاتِرَبِّهِالْکُبْرى» آشکارا به هم مرتبط است. با این حال در حالیکه از جانب ربّتان برای شما هدایت حقیقی آمده است، شما آن سهگانه را شریکِ مَلِکِ آسمانها و زمین قرار میدهید، برای آنان تسلط و حاکمیت و شفاعت قائل هستید و در این امور از ظنّ و گمان خود تبعیت میکنید حال آنکه علم این موضوع از جانب خداوند متعال بر رسولالله (ص) نازل شده است. شماو پدرانتان این بتان را که تمثال فرشتگانی به عنوان دختران خدا میپندارید را دخیل در تدبیر و اداره عالم میدانید لیکن آنچه حقیقت دارد همان است که خداوند متعال در معراج به رسولالله (ص) نشان داد و شما نشانه ای از آن را به صورت فرود ستارهای از آسمان مشاهده کردید.
به عبارتی خداوند در آیات ۵ تا ۱۸ تبیین میکند که آن واقعة آسمانی که به صورت «و النَّجْمِ إِذا هَوى» مشاهده شده و رسولالله (ص) در مورد آن با مردم سخن گفتهاند، از کجا نشأت گرفته و چه سیری را طی کرده است. بر اساس انسجام کلام، که پیشفرض این تحقیق است، معراج رسول خدا(ص) سفری برای بازدید از عوالم نیست؛ بلکه مأموریتی است که فرود آمدن «النّجم»، جزء پایانی آن است و چنان تبعات عجیب و عظیمی در دنیا دارد که بیان آنها از جانب رسولالله (ص)، کفار و مشرکان را سخت برآشفته است، لذا آنچه باید در این چهارده آیة (5 تا 18) که شرح سفر معراج است مورد بررسی قرار گیرد، چگونگی ایجاد و به جریان انداختن یک مکانیزم در ادارة عالم است. بر این اساس، هدف از معراج، طبق این سیاق از آیات در سوره النجم، رؤیت یکی از آیات کبرای ربّ و نقش و جایگاه این آیه کبری در آسمانها، توسط حضرت رسولالله (ص) بوده است که البته در روایات شیعه، مصداق آن امیرالمومنین (ع) ذکر شده است.
- نتیجهگیری
خداوند متعال، رسولالله (ص) را در ماموریتی آسمانی به معراج میبرد تا ایشان را در موقعیتهای مختلف آسمانها و عرش، در معرض رؤیت یکی از آیات کبرای رب قرار دهد. نمود این آیه بزرگ عوالمی در دنیا، به صورت نزول یک ستاره نورانی و قابل رؤیت برای همگان بوده است. با نگاه منسجم به آیات ابتدایی سوره النجم، چنانچه در روایات شیعه نیز مذکور است، این نور آسمانی نازل شده، دلیلی خدایی بر ولایت امیرمؤمنان علی (ع) میباشد. به عبارت دیگر هدف از معراج پیامبر (ص)؛ اعلام، تبیین و تأیید ولایت امیرالمؤمنین (ع) بوده است.
در آیات ۱۹ تا ۲۳ این سوره به گروهی اشاره میشود که در تقابل با این حقیقت خدایی، معتقدند بتهای سهگانه لات، عزّی و منات،در ادارة عالم از جانب خداوند متعال تأثیرگذار بوده و نقش واسطه را ایفا میکنند. این به آن معنا است که ولایت مورد نظر در این سیاق، بسیار فراتر از مسالة حکومت بر اجتماع و جانشینی پیامبر (ص) میباشد و لااقل در حدّ اثرگذاری در حیطة ادارة عالم از جانب خداوند متعال جایگاه دارد. خداوند در سورهنجمبهنقش واسطهها در نحوه ادارهکنندگی عالم و تأثیرگذاری بر آن تأکید دارد لذا قرآن از طرفی این واسطههای خیالیکه بافته ذهن و حاصل ظن و گمان بشری هستند را مردود میشمارد و از طرفی بر حاکمیّتو فاعلیّت رسولالله (ص) از جانب رب العالمین صحّه گذاشته و مورد تأکید قرار می دهد و در این میان با اشاره به ریشة پدیدة «وَ النَّجْمِ إِذا هَوى» در ارتفاعات آسمانها، امیرالمؤمنین (ع) را که مصداقبارز «مِن آیاتِرَبِّهِالْکُبْرى» است را به عنوان انسانی مسلّط، قدرتمند و مؤثر در جریان اداره کنندگی نظام عالم معرفی میکند.