نوع مقاله : علمی-پژوهشی
نویسندگان
1 دانشیار گروه معارف اسلامی دانشگاه مازندران
2 دانشکده الهیات و معارف اسلامی، دانشگاه مازندران
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
One of the definitive conditions for the validity of hadith among Sunnis is the narrator's justice. One of the things that impairs the narrator's justice is opposition to the Ahl al-Bayt (a.s.), with Ali (a.s.) as their leader. Among Ahl al-Sunnah, the "Sahihayn" ones have the highest credibility and their narrations are accepted without the need for investigation. The question is whether this condition of the justice of the narrator - which ensures the authenticity of the narration - has been met in these two books?
Fairness and research and even the confession of some Sunni scholars indicate the absence of this condition in the "Sahihayn narrators". One of them is that they trust some of the "Nasebis" and have narrated hadiths from them in the "Sahihayn", which can weaken the foundations of absolute trust in them. The current research, which is based on the descriptive-analytical method, has attempted to investigate this matter and, relying on Sunni sources, has introduced a number of "Nasebi narrators" in "Sahihayn hadiths".
کلیدواژهها [English]
از شرائط قطعی اعتبار حدیث نزد اهل سنت، عدالت راوی است، یکی از اموری که بر عدالت راوی خدشه وارد مینماید نصب و عناد با اهل بیت(ع) و در رأس آنها علی(ع) است؛ در میان اهل سنت، «صحیحین» از بالاترین اعتبار برخوردارند و روایاتشان، بدون نیاز به بررسی، پذیرفته میشود. سؤال این است که آیا این شرط از عدالت راوی – که موجب اطمینان از صحت روایت است - در این دو کتاب رعایت شده است؟ انصاف و تحقیق و حتی اعتراف برخی دانشمندان اهل سنت، حاکی از عدم وجود این شرط در راویان صحیحین است. از جمله اینکه آنها، به برخی از نواصب اعتماد کرده و در صحیحین از آنها نقل حدیث نمودهاند که این امر میتواند پایههای اعتماد مطلق به آنها را سست نماید. پژوهش حاضر که بر روش توصیفی – تحلیلی استوار است به بررسی این امر مبادرت نموده و با تکیه بر منابع اهل سنت، به معرفی تعدادی از راویان ناصبی در روایات صحیحین پرداخته است.
کلیدواژهها:عدالت راوی، نصب، صحیحین، راویان ناصبی.
1.مقدمه و طرح مسئله
در میان اهل سنت، بعد از قرآن کریم، کتب صحیحین یعنی صحیح بخاری و صحیح مسلم به ترتیب از بیشترین اعتبار برخوردار بوده و اسناد روایات آنها صحیح و مورد قبول میباشد. (ابن حجر، ۱۳۷۹ب؛ 1/10؛نووی، ۱۳۹۲؛ 1/14) تا بدانجا که خوارشمارندۀ آنها، بدعتگذار و غیرمؤمن خوانده شد.(دهلوی، بیتا؛ 1/282) البته با این وجود، برخی از دانشمندان اهل سنت، مانند ذهلی، استاد بخاری و مسلم با مؤلفانشان میانۀ خوبی نداشته و دیگران را از همنشینی با آنان برحذر داشته و باعث خروج یا اخراجشان از نیشابور شدهاند.(ذهبی، ۱۴۱۳ب؛ 12/460) یا مثل دارقطنی که 109 حدیث صحیحین را ضعیف شمرده، یا مانند باقلانی، ابن همام، محمد عبده و احمد امین نقدهایی جدی بر آنها وارد ساختند.(نجمی، 1387، ص 115 به بعد)
تحقیقات برخی محققان منصف شیعی نیز پرده از خطاهای مختلف در این دو کتاب کنار زده و لغزشهای مختلف صورت گرفته در آنها را آشکار ساخته است. تحریف روایات، یک نمونه از این لغزشهاست که به قلم نگارنده بررسی شد.(باقرزاده، ۱۳۹۵؛ ص119)
از جمله ایرادات اساسی در ارتباط با راویان صحیحین و عدمِ رعایتِ شروطِ صحتِ حدیث، شرط عدالت میباشد که باعث گردید تا اهل انصاف نتوانند نگاه مطلق به آنها داشته باشند. این تحقیق در همین راستا برای اثبات فقدان عدالت جمع کثیری از راویان صحیحین تدوین گردید.
1.1 پیشینه و ضرورت
هر چند از دیرباز، عالمان اهل سنت به راویان صحیحین مخصوصاً بخاری، نگاهی مطلق داشته و اجازه نقد و بررسی آنها را به دیگران نمیدادند و حتی بعضی تصریح کردند: «هر راوی که در صحیح بخاری از او روایتی وارد شد، از پل گذشته و بی نیاز از بررسی است»(ألبانی، ۱۴۰۵؛ 5/310)، با این حال برخی محققان مانند ابنحجر عسقلانی به ارزیابی راویان صحاح در آثاری چون مقدمه فتح الباری و تهذیب التهذیب پرداختند.
برخی از بزرگان شیعه نیز به نقد صحیحین از جوانب مختلف خصوصاً رجال آنها پرداختند که از جمله در کتاب «الافصاح عن احوال رواه الصحاح» از علامه محمد حسن مظفر، ضعف دهها راوی کتب سته از دیدگاه رجالیان اهل سنت بررسی گردید که توسط موسسه آل البیت لاحیاء التراث قم در 1426 و در چهار جلد به چاپ رسید.
بخشی از کتاب «سیری در صحیحین» از محمد صادق نجمی (انتشارات بوستان کتاب قم) نیز در همین راستاست.
مقاله «نگاهی به صحیح بخاری» از محمدحسن زمانی در شماره ۲۴ مجله: علوم حدیث تابستان ۱۳۸۱ نیز نیم نگاهی به ارزیابی صحیح بخاری دارد.
متأسفانه نگارنده، مقالۀ مستقلی که به عدم پایبندی صحیحین به اشتراط عدالت و اعتماد به روایات نواصب و خوارج بپردازد نیافت. لذا با عنایت به ضرورت ارزیابی و پالایش صحیحین و اثبات نادرستی اعتماد مطلق به آنها، این مقاله با تکیه بر منابع رجالی اهل سنت و روش توصیفی - تحلیلی نگارش یافت.
2.1 مفهومشناسی
الف: عدالت
عَدل به فتح عین، ضد ظلم و به معنای ارزش، فدیه، مرد صالح؛ در برابر عِدل به کسر عین، به معنای مثل و مانند میباشد. (افضلی، 1393؛ 9/9) عدالت مورد نیاز در راوی، استواری در عقیده و عمل است. هر چند در جزئیات معنا اختلاف است. شوکانی از قول زرکشی نقل میکند: بدانکه عدالت بالاتفاق شرط است ولی در معنای آن اختلاف است. حنفیه آن را عبارت از اسلام و صرف ترک فسق میدانند. ولی در اندیشه ما، ملکه ای در نفس انسان است که مانع ارتکاب گناهان کبیره و صغائر پَست مانند سرقت یک لقمه و... میشود. (شوکانی، 1412؛ 1/ 97)
حاکم نیشابوری هم میگوید: اصل عدالت راوی و محدّث این است که مسلمانی باشد که به بدعتی دعوت نکرده و انواع معصیتهایی که عدالت را ساقط میکند، را علناً مرتکب نشود. (حاکم نیشابوری، 1397؛ 1/53)
ابن حاجب (م 646 .ق.) در بیان چارچوب عدالت چنین میگوید: عدالت محافظ دینی است که شخص را بر ملازمت به تقوا و مروتی که بدعت همراهش نباشد وادار می-نماید. (شوکانی،1412؛ 1/ 98)
ابن حجر عسقلانی هم در تعریف عدالت مورد نظر در راوی میگوید: مراد از عدالت این است که شخص دارای ملکهای باشد که او را وادار به تقوی و مروت نماید. سپس میافزاید: منظور از تقوا هم اجتناب از اعمال ناپسند از قبیل شرک، فسق و بدعت است. (ابن حجر عسقلانی،نخبة الفکر فی مصطلح أهل الأثر؛ 1/ 229)
ب: نصب
واژه مهم دیگر در این تحقیق، واژه «نَصْب» است. ابنمنظور گوید: یکی از معانی نصب، برافراشتن است. جوهری گفته است: نُصُب بتهایی است که به جای خداوند برافراشته و عبادت شوند... نواصب کسانی هستند که بغض علی(ع) را دیانت میدانند.(ابن منظور، ۱۴۱۴؛ 1/ 759 و 762)
زبیدی هم آورده است: تَنَصّبْتُ لِفُلانٍ: عادَیْتُهُ نَصْباً.؛ یعنی با او دشمنی ورزیدم. از همین باب است نواصب. اهل نصب کسانی هستند که به بغض علی(ع) تدین جستند... آنان گروهی از خوارج بودند.(زبیدی، ۱۴۱۴؛ 2/436)
ذهبی در تعریف ناصبی گوید: هر که (با ملامت) متعرض امام علی(ع) شود، ناصبی بوده و باید تعزیر شود و اگر امام را تکفیر کند، خارجی مارق محسوب گردد.(ذهبی، ۱۴۱۳؛ 7/370)
ابنحجر هم آورده: نصب، همان بغض علی(ع) و مقدم داشتن دیگران بر اوست.(ابن حجر، ۱۳۷۹ب؛ 1/459) بدیهی است مراد ابنحجر، مطلق تقدیم دیگران بر علی(ع) نیست. چرا که همه اهل سنت، خلفای سهگانه را در خلافت، بر علی(ع) برتری میدهند.
ابنتیمیه هم اظهار داشت: نواصب کسانیاند که علی(ع) را ناسزا گفته یا تفسیق و تکفیر نمایند.(ابن تیمیه، 1406، 7/339)
در میان فقهای شیعه، وجود بغض به اهل بیت باعث نصب میشود حتی اگر اظهار نشود. ولی برخی، اظهار بغض را شرط دانستند.(عاملی، ۱۴۱۳؛ 7/404)
2. بحث
1.2 اتفاق بر عدالت راوی
محدثان و دانشمندان حدیث، برای نقل و پذیرش روایت، شرائطی را مقرر نمودند که عدالت راوی، از شرائط حتمی و اصل پذیرفته شده، نزد عامه میباشد.(نیشابوری، بیتا؛ 1/8؛ نووی، ۱۳۹۲؛ 1/61) دلیل این شرط روشن است. مسلم به آیاتی چون بقره/282؛ حجرات/6 و طلاق/2 مبنی بر عدم اعتماد به خبر فاسق و شرطیت عدالت در شهود، استدلال نموده و اظهار میدارد که هر چند ماهیت روایت و شهادت در بعضی وجوه متفاوت ولی عمده معنایشان یکی است و از آیات فهمیده میشود که روایت فاسق مقبول نیست.(نیشابوری، همان)
2.2 رابطۀ نصب و عدالت راوی در دیدگاه فریقین
به باور فریقین، بیتردید نصب به معنای پیش گفته و دشمنی با اهلبیت(ع) خصوصاً علی(ع)، مصداق فسق و ناقض عدالت است. بدعتی شوم و رایج بعد از رحلت پیامبر اسلام(ص) که با کینۀ درونی و ستیز بیرونی و ناسزا نسبت به آنان همراه بود.
در فرهنگ دینی، دشمنی با آنان انسان را از دایرۀ عدالت خارج میکند. حدیث مشهور پیامبر(ص) خطاب به علی(ع) که فرمودند: «لایُحِبّکَ إلاّ مُؤمِنٌ وَلایُبْغِضُکَ إلاّ مُنافِقٌ» یکی از دلایل این ادعاست. (نیشابوری، بیتا؛ 1/86؛ نسایی، ۱۴۱۱؛ 5/137)
پیامبر(ص) هر گونه جسارت به ساحت امام علی(ع) را ناسزا به خود دانستهاند: هر که به علی(ع) ناسزا بگوید به من ناسزا گفته و هر که به من ناسزا بگوید، تحقیقاً به خداوند ناسزا گفته و هر که به خداوند ناسزا بگوید بدترین اشقیاست. مناوی روایت را اشاره به کمال اتحاد بین پیامبر و علی(ع) دانسته، به گونهای که محبت هر کدام، محبت دیگری و دشمنی هر کدام، دشمنی دیگری است.(مناوی، ۱۳۵۶؛ 6/147)
خلیفۀ دوم خطاب به کسی که به علی(ع) فحاشی میکرد گفت: اِنّکَ مِنَ المُنافِقِین؛ تحقیقاً تو از منافقین هستی.(ابنعساکر،۱۹۹۵؛ 42/166)
از دیدگاه شیعه، بدون تردید، خوارج – با همۀ گروههایش - شاخهای از نواصب هستند.(حلی، ۱۴۱۳؛ ص 278) دانشمندان اهل سنت نیز چنین اعتقادی دارند. مثلا عکبری میگوید: نواصب، همان خوارجی هستند که پرچم دشمنی با علی بن ابیطالب را بر افراشتند. (عُکبری، دیوان المتنبی، 1/ 156)
به گفتۀ ابن تیمیه که خود متهم به دشمنی با امام علی(ع) است(ابنحجر،۱۳۹۲؛ 1/180) خوارج شدیدترین بغض را با علی(ع) داشته و تکفیرش مینمودند و نواصب حضرت را فاسق دانسته و معتقدند وی ظالم و دنیا طلب بود که خلافت را برای خودش خواسته و برای آن جنگید و به خاطر آن هزاران مسلمان را به کشتن داد.(ابنتیمیه، ۱۴۰۶؛ 1/162 و4/395)
افرادی مانند ابنتیمیه و برخی وهابیون معاصر چون عثمان خمیس و... تصریح میکنند: نواصب، خوارج و آنان که بغض علی(ع) را برای خود طاعت و حسنه بدانند از اهل سنت نیستند.(ابنتیمیه، ۱۴۰۶؛ 4/396؛خمیس، بیتا؛ ص 54)
در حالی بخاری و مسلم به نواصب اعتماد کردند که از فرزندان پیامبر(ص) امام مجتبی، امام کاظم، امام رضا، امام جواد، امام هادی و امام حسن عسکری علیهمالسلام (که با بخاری معاصر بود) حتی یک روایت نقل نکردهاند.(نجمی، ۱۳۸۷؛ ص148)
نیز بخاری از امام صادق(ع) که شهرت علمش آفاق را تحت تأثیر داشت، روایتی نقل نکرده است.(ذهبی، ۱۹۹۵؛ 2/144)
3.2 برخورد دوگانه
اهل سنت در حالی به توثیق دشمنان اهل بیت(ع) خصوصاً علی(ع) میپردازند که غالباً ناسزاگوینده به خلیفۀ اول و دوم را بدون وجود هرگونه روایت خاص و صرفاً با تکیه به دلایل عمومی و اجماع، فاسق و غیرقابل اعتماد و حتی کافر و مهدورالدم میدانند.(ابننجیم حنفی، بیتا ؛ 5/136؛قاری، ۱۴۲۲؛ 11/152 و....) همچنین با صراحت، حکم به رد روایت راویانی میدهند که با صحابۀ دیگر، دشمنی و به آنان توهین میکنند. به گفتۀ ابنحجر، حاکم دربارۀ یونس بن خباب اسدی که امثال بخاری او را منکر الحدیث خوانده (مزی، ۱۴۰۰؛ 32/506) و ابن حبان روایت از او را حلال ندانستند میگوید: یحیی بن معین و عبدالرحمن بن مهدی هم حدیثش را ترک نمودند و کار خوبی کردند! زیرا وی به عثمان ناسزا میگفت و هر که به یکی از صحابه ناسزا بگوید شایسته است که از او روایتی نقل نشود.(ابنحجر،۱۴۰۴؛ 11/384)
ابنمعین ضمن رد روایات تلید بن سلیمان میگوید: به عثمان ناسزا میگفت و هر که به عثمان، طلحه یا یکی از اصحاب پیامبر(ص) ناسزا گوید دجال است و روایاتش نوشته نشود و لعنت خدا و ملائکه و همه مردم بر او باد.(مزی، ۱۴۰۰؛ 4/322)
ذهبی ضمن اثبات عدالت و حافظ بارع دانستن ابنخراش، وی را به دلیل تدوین مثالب شیخین زندیق و دشمن حق خواند.(ذهبی، بیتا ب؛ 2/685)
برخی حتی عیبجویی از دانشمندان برجستۀ خود را مساوی با فسق میدانند. از سفیان بن وکیع نقل شد: هر که از احمد حنبل عیبجویی نماید، نزد ما فاسق است.(سبکی، ۱۴۱۳؛2/33)
لذا دکتر بشار عوّاد محقق معاصر اهل سنت، وقتی با انبوه توثیق حریز بن عثمان توسط علمای عامه مواجه میشود، اظهار تعجب کرده و مینویسد: به خدا قسم! در باورم نمیگنجد کسی که به علی(ع)شدیداً توهین و جسارت میکند، چگونه ثقه و ثابت قدم باشد! خداوندا؛ از گزافهگویی به تو پناه میبریم.(مزی، ۱۴۰۰؛ 5/574، پاورقی 8)
وی هم چنین نسبت به توثیقمکرر حریز توسط ذهبی در آثارش، واکنش منفی نشان داده و به طرح این سؤال میپردازد: چگونه ممکن است شخص ناصبی و کسیکه به علی(ع)فحاشی و آن حضرت را سبّ و لعن میکند ثقه باشد؟!سپس با استناد به سخنان ذهبی در مورد شیخین که سبّ و لعن این دو را از مصادیق رفض کامل و بدعت کبریو مانع جدی وثاقت راوی میداند،(ذهبی، ۱۹۹۵؛1/118) به نقد آن پرداخته و مینویسد: آیا سبّ و لعن و بدگویی علی(ع)، از مصادیق رفض کامل و بدعت کبری نیست؟!(مزی، همان، ص 579، پاورقی2)
4.2 راویان ناصبی در صحیحین
حال که اثبات شد ناصبیین از عدالت خارجند، به معرفی مختصر تعدادی از کسانی که به تصریح رجالشناسان اهل سنت، از نواصب یا خوارج بوده و در صحیحین یا یکی از آنها دارای روایت میباشند به ترتیب سال وفات، خواهیم پرداخت:
1.4.2 کعب الاحبار(م 32 تا 34)
کعب بن ماتع معروف به کعب الأحبار از رجال صحیحین است. البته در بخاری اشاره به روایتش شده و در صحیح مسلم، (3/1285 ح 1666) و به گفتۀ ابنحجر در مواردی از کتاب الایمان روایاتی از وی موجود است.(ابنحجر،۱۴۰۴؛ 8/393)
وی از یهود بوده و با وجود ادراک عصر پیامبر اسلام(ص) ایمان نیاورد.(ابنحجر،۱۴۱۲؛ 5/648) بعدها در زمان ابوبکر یا عمر با اظهار اسلام (مزی، ۱۴۰۰؛24/189) در حمص شام ساکن و از معاشران معاویه گشته و در زمان خلافت عثمان و در 104 سالگی وفات یافت.(ابنحجر، 1404؛همان)
جمعی روایت کردند که وی دشمن امام علی(ع) بود. ایشان هم کعب را کذاب مینامید. (ابن ابیالحدید، ۱۴۱۸؛ 4/46) وی مروج اسرائیلیات و خرافات در میان مسلمین بلکه سرچشمه اکثر آنها بوده (رشیدرضا، ۱۴۱۴؛ 8/357) و تلاش گستردهای در جعل روایات برای تقویت نواصب شام و... داشت. گفتنی است عمر بن خطاب مقدمات حضور او در اجتماع مسلمانان برای قصه گویی و انتشار اسرائیلیات را فراهم کرد. (کریمی، 1399؛ ش 11/6)
2.4.2 فروةبننوفلالاشجعیالکوفی(م45)
وی از تابعین و از خوارج است که در زمان معاویه کشته شد. علاوه بر مسلم، ابوداود، نسایی و ابن ماجه از او روایت نمودند. ابنابی حاتم از پدرش آورده که وی صحابی نبوده است.(ابنحجر،۱۴۰۴؛ 8/239)
مرزبانی وی را در شمار فرماندهان خوارج در اردوگاه نخیله دانسته است.(صفدی، ۱۴۲۰؛ 24/8)
3.4.2یعلى بن منیة (م47)
یعلی بنامیه که گاهی با انتساب به مادرش یعلی بن منیه خوانده میشود خواهرزاده عتبه بن غزوان همپیمان قریش است که از سوی خلیفۀ دوم، والی نجران بود.(الباجی، ۱۴۰۶؛3/1245)
به فرمودۀ علی(ع)، یعلی مردم را با دادن30 دینار و مرکب، تحریک به جنگ با علی میکرد.(عجلی، ۱۴۰۵الف؛ 2/155) اشاره امام(ع) به جنگ جمل است.(ذهبی، ۱۴۱۳؛3/101)
4.4.2 مغیره بن شعبه(م50)
مغیره از رجال کتب سته(ذهبی، ۱۴۱۳الف؛ 2/286) و از دشمنان معروف اهل بیت(ع) است که از طرف معاویه، امارت کوفه را داشت و بارها بر روی منبر، امام(ع) را لعنت و خطبایی را مأمور لعن حضرت مینمود.(ابن ابیعاصم، ۱۴۰۰؛ 2/618؛ذهبی، ۱۴۱۳؛3/31)
به دلیل ارتکاب زنا در زمان عمر، از سوی امام علی(ع) مستوجب سنگسار شد لذا با امام(ع) دشمنی مینمود.(ابن ابیالحدید، ۱۴۱۸؛4/41) امام(ع) بر دروغگویی مغیره در روایت تصریح کردند.(ابن عبدالبر، ۱۳۹۸؛ 2/155)
معروف است که حجر بن عدی از معترضین به لعن امام(ع) از جانب مغیره بود.(اصفهانی، بیتا؛ 17/137)
5.4.2 ابوعبدالرحمن سمره بن جندب(م59)
سمره دشمن معروف اهل بیت(ع) و از رجال صحاح سته است.(ابنحجر،۱۴۰۴؛4/207) معاویه به او پیشنهاد داد تا در قبال صد هزار درهم، روایت کند که آیۀ نازلۀ دربارۀ منافقین «وَ مِنَ النّاسِ مَن یُعجِبُکَ قَولُهُ فِی الْحَیاةِ الدّنیا ... وَ هُوَ ألدّ الخِصام» در شأن علی(ع) و آیۀ «وَمِنَ النّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ الله...» دربارۀ ابنملجم نازل شد. او نپذیرفت. مبلغ دوباره به دویست و سپس به سیصد هزار درهم افزایش یافت. او نپذیرفت. تا آنکه در قبال چهارصد هزار درهم این روایت را ساخت.(ابن ابیالحدید، ۱۴۱۸؛ 4/43) برخی مانند عمران بنالحصین، بر دروغگویی سمره تصریح نمودند.(ابنعبدالبر،۱۳۹۸؛ 2/154)
وی در زمان قیام امام حسین(ع)، فرمانده پلیس ابن زیاد در کوفه بوده و مردم را علیه امام(ع) و جنگ با وی تشویق مینمود.(ابن ابیالحدید، همان، ص47)
6.4.2 إسماعیلبنسُمَیْعکوفی
اسماعیل بنسمیع کوفی از رجال مسلم است که برخی او را توثیق نمودند ولی جریر گفته: او اندیشه خوارج داشت. لذا من که ابتدا روایاتش را مینوشتم، او را ترک کردم. ابونعیم هم گفته: او بیهسی (پیروان ابی بیهس هیصم بن جابر ضبعی(م 94 .ق.) رئیس گروهی از خوارج صفریه که شاخۀ منشعب از ازارقه بوده و مخالفان خود و صاحبان کبیره را بعد از اقامۀ حد، کافر میپنداشتند) بود؛ ابن عیینه، أزدی، محمد بن یحیی ذهلی، ابن حبان، ابوداود، یحیی بن سعید،عقیلی، ساجی، ابوالعرب و شهرستانی نیز هر کدام او را از خوارج، دارای مذهب ناپسند و دشمن علی(ع) خواندند. (ابنحجر،۱۴۰۴؛ 1/558؛مغلطای، ۱۴۲۲ ؛ 2/272) ابن جوزی هم او را در ردیف متروکین آورد.(ابنجوزی، ۱۴۰۶؛1/114)
7.4.2 مروان بن حکم بن العاص(م 65)
مروان بارها از طرف معاویه والی مدینه و از دشمنان مشهور و سرسخت اهل بیت(ع) بود. وی هر جمعه بر روی منبر، علی(ع) را لعنت و به شدت ناسزا میگفت.(ابناثیر جزری، ۱۴۱۷؛4/15؛ابنحجرعسقلانی، ۱۴۱۹ ؛ 18/267) روزی اظهار داشت: کسی به اندازۀ علی از عثمان دفاع نکرد. گفتند: پس چرا بر منابر، علی(ع) را لعنت میکنید؟ گفت: حکومت ما جز با این کار بر پا نمیمانَد.(ذهبی، ۱۴۰۷؛3/460)
ابن حجر او را دارای شدیدترین بغض به اهلبیت(ع) دانست.(ابنحجرهیثمی، ۱۹۹۷؛2/527) وی زمانی در حضور حسنین(ع) از اهل بیت(ع) به عنوان خاندان ملعون نام برد. امام حسن(ع) فرمود: پیامبر(ص) تو را زمانی که در صلب پدرت بودی لعنت نمود.(هیثمی، ۱۴۰۷؛ 5/240)
عثمان خمس غنائم آفریقا را به مروان بخشید. (کریمی، 1399؛ ش 11/6) وی به جرم مشارکت طلحه در قتل عثمان، وی را رصد میکرد تا آنکه در جنگ جمل او را به قتل رساند.(ابنحبان،۱۳۹۵؛ 2/283؛ابنحجر،۱۴۱۲؛ 3/532؛ذهبی، ۱۴۱۳ب؛1/35)
به گفته ابنحجر، اسماعیلی به خاطر نقل روایت مروان، بر بخاری ایراد گرفته و قتل طلحه را از جنایات وی برشمرد.(ابنحجر،۱۴۰۴؛10/82)
8.4.2 عمرو بنسعید بنالعاص (م70)
عمرو بنسعید بنعاص بن امیه معروف به «اشدق»، فرماندار مدینه از سوی یزید بن معاویه بود.(ابنعبدالبر،۱۴۱۲؛ 3/1388)
گویند: از آن جهت او را اشدق گفتند که بر روی منبر، خیلى به على(ع) دشنام داده و بر اثر آن دچار بیماری لقوه شد.(عینی، بیتا؛10/187)
او که هنگام شهادت امام حسین(ع) والی مدینه بود، پس از دریافت خبر قتل آن حضرت، با لبخند و زمزمه بیتی از اشعار عمروبن معدیکرب شادی خود را اظهار و پس از شنیدن ناله زنان بنیهاشم، گفت: این شیون مقابل شیونى که بر قتل عثمان بن عفان برآورده شد! سپس به منبر رفت و خبر شهادت امام(ع) را به مردم داد.(طبری، ۱۴۰۷؛ 3/341)
9.4.2 عبدالله بن زبیر(م73)
عبدالله بن زبیر از دشمنان معروف امام(ع) و از رجال صحیحین است؛(بخاری کلاباذی، ۱۴۰۷؛ 1/387؛ابنمنجویه، ۱۴۰۷؛ 1/342) آشکارا امام را لعنت و حتی از حضرت با عنوان فرومایه نام میبُرد! او - به گفتۀ امام(ع) - عامل انحراف پدرش زبیر بود؛(ابن ابیالحدید، ۱۴۱۸؛ 1/21) در دوران ادعای خلافت، چهل هفته به بهانۀ جلوگیری از سوء استفاده خاندان پیامبر(ص)، صلوات را از خطبه نماز جمعه حذف کرد. و به ابن عباس میگفت: چهل سال دشمنی با شما اهل بیت را کتمان میکردم. در خطبه به امام(ع) دشنام میداد تا جایی که محمدبن حنفیه خطبهاش را قطع کرده و گفت: چهرههایتان سیاه باد که در حضورتان به علی(ع) که یدالله بود دشنام داده میشود. (همان؛ 4/36؛یعقوبی، بیتا؛ 1/382)
عبدالملک مروان او را به خاطر دروغ بر پیامبر نفرین نمود.(نیشابوری، بیتا؛ 2/972 ح 1333) معروف است او آرزوی کشته شدن امام حسین را داشت تا خود به خلافت برسد.(مزی، ۱۴۰۰؛ 6/440)
10.4.2 مره بن شراحیل(م76)
ابواسماعیل مره بن شراحیل همدانی کوفی معروف به مرّة الهمدانی که ابنحجر او را شراحیل بن مره الهمدانی الکندی مینامد(ابنحجر،۱۴۱۲؛ 3/325) و به خاطر کثرت عبادت «مرة الطیب» لقب گرفته، از رجال صحیحین(ابن منجویه، ۱۴۰۷؛ 2/278؛الباجی، ۱۴۰۶؛ 2/766) و از دشمنان علی(ع) بشمار میرود.(خویی، ۱۴۱۳؛ 19/140)
فسوی گوید: سه نفر اصلا به علی ایمان نداشتند. شریح، مسروق و مره بن شراحیل. سپس از عمرو بن مره آورد که شنیدم مره از علی(ع) بدگویی میکرد. در برابر اعتراضم گفت: گناه من چیست که خیرش به من نرسید و فقط شرش به من رسید!(فسوی، ۱۴۱۹؛ 1/239) ابن بهرام گوید: فحش بدتری داد که از نقل آن پرهیز میکنیم.(ابن ابیالحدید، ۱۴۱۸؛ 4/58)
به گفتۀ اسکافی، مره همدانی فقیهی کوفی بود که با علی(ع) دشمنی کرده و کینهاش را بهدل داشت. حسن بن صالح هم گفته: ابوصادق بر جنازه مره نماز نخواند و از او در زمان حیات مره شنیدم که میگفت: هرگز زیر یک سقف با او در اتاقی نخواهم بود. عمرو بن شرحبیل به خاطر دشمنی که در قلب مره نسبت به علی(ع) بود، بر جنازهاش نماز نخواند. ابن نمیر راوی مطلب، میگفت: من هم همینطور بودم. به خدا سوگند هر کس در دلش اندکی دشمنی با علی(ع) باشد، بر جنازهاش حاضر نشده و نماز نخواهم خواند.(همان)
11.4.2 عمران بن حطان سدوسی بصری(م84)
عمران بن حطان از سرکردگان و مفتیان خوارج بود که عموم رجالیان اهل سنت، بر خارجیبودن او مهر تأیید زدند. هر چند برخی او را از خوارج قعدیه میدانند که خروج را برای دیگران پسندیده و خودشان اهل جنگ نیستند ولی ابوالفرج اصفهانی معتقد است وی بعد از پیری و ناتوانی از جنگ، به این شاخه پیوست.(عقیلی،۱۴۰۴؛3/297؛ ابنحجر،۱۴۱۲؛ 5/303؛ایجی، ۱۴۱۷؛8/393)
دو بیت شعر او در تمجید از جنایت ابن ملجم در قتل علی(ع) معروف است که گفت:
یا ضربة من تقی ما أراد بها
الا لیبلغ من ذی العرش رضوانا
انی لاذکره یوما فاحسبه
أوفى البریة عند الله میزانا
(ابنحجر،۱۴۱۲؛5/303)
البته بکر بن حماد التاهرتی در ابیاتی گویا، به او پاسخ داده است.(صفدی،۱۴۲۰؛ 18/174)
هر چند ابوداود او را راستگوترین مصداق اهل بدعت دانسته(ابن حجر، ۱۴۰۴؛ 8/114) ولی برخی از دانشمندان مانند دارقطنی، روایت از وی به دلیل سوء اعتقاد و خباثت مذهبش، بر بخاری ایراد گرفتند.(همو، ۱۴۱۲؛5/305)
عینی هم با اشاره به برخی توجیهات مبنی بر اعتماد بخاری به او به دلیل صداقت و تدین(ابنحجر،۱۳۷۹الف؛10/290) میگوید: نقل حدیث وی از طرف بخاری هیچ توجیهی ندارد. چگونه او صداقت لهجه داشت با آنکه مدح ابنملجم گفته است؟! متدین چگونه به قتل شخصیتی چون علی بن ابیطالب خوشحال میشود تا قاتلش را تمجید نماید؟!(عینی، بیتا؛ 22/13)
برخی علت نقل روایت وی را توبهاش از دشمنی دانستند. البته ابنحجر در جایی این احتمال را بعید دانسته(ابنحجر،۱۳۷۹الف؛10/290) ولی در جای دیگر، بهترین توجیه میداند!(ابنحجر،۱۴۰۴؛ 8/114)
12.4.2 مطرفبنعبداللهبنالشخیر(م95)
مطرف بن عبدالله از دشمنان دائمی علی(ع) در بصره و از رجال صحیحین بود.(بخاری کلاباذی، ۱۴۰۷؛ 2/718؛ابنمنجویه، ۱۴۰۷؛ 2/248) روزی عمار بر ابنمسعود وارد شد. مطرف که در آنجا حضور داشت ناسزایی به علی(ع) گفت: عمار گفت: فاسق؛ تو اینجایی؟! ابنمسعود او را آرام کرد و حرمت او را از باب مهمان متذکر شد.(ابن ابیالحدید، ۱۴۱۸؛ 4/56)
13.4.2 عروه بن زبیر(بین94 تا 101)
عروه یکی از مخالفان امام(ع) بود که بر اساس روایات متعدد، از شنیدن نامش به لرزه افتاده و دستانش را به همدیگر زده و ناسزا میگفت.(ابن ابیالحدید، ۱۴۱۸؛4/41) گاهی در کنار افرادی چون زهری به بدگویی از امام(ع) پرداخته و مورد اعتراض بزرگانی چون امام سجاد(ع) قرار میگرفت. بر اساس روایات متعدد، وی میگفت: کسی از اصحاب به اندازۀ علی بن ابیطالب و اسامه متکبر نبودند. فرزندش یحیی میگفت: پدرم هر وقت نام علی(ع) را میبُرد، به او ناسزا میگفت. گاهی از عدالتش بازگو میکرد. لذا من از این دوگانگی، یعنی توصیفات و عیبجویی و انحرافش از علی(ع) متعجب بودم.(همان، ص61)
به گفتۀ اسکافی، معاویه افرادی از صحابه و تابعین مانند ابوهریره، مغیره، عمروبن عاص و عروه بن زبیر را با پاداشهای وسوسه برانگیز گماشته بود تا روایاتی زشت و بیزار کننده در مذمت علی(ع) جعل نمایند.(همان،ص37)
14.4.2قیس بن ابی حازم بجلی(م98)
قیس از دیگر راویان عثمانی در صحیحین است. مشایخ متکلمان، او را به دلیل بغض امام علی(ع) فاسق و روایاتش را نامقبول دانستند. چرا که میگفت: شنیدم علی (برای تشویق مردم به جنگ صفین) بر منبر کوفه گفته بود: به سمت بقایای جنگ احزاب حرکت کنید. آنجا بغض و دشمنی با علی در دلم جای گرفت.(ابن ابیالحدید، ۱۴۱۸؛2/116)
وی همچنین اظهار داشت: از علی خواسته بودم دربارۀ حاجت من با عثمان گفتگو کند. او نپذیرفت و باعث شد دشمنش گردم.(همان؛ 4/60) سیوطی او را در ردیف متهمین به نصب ذکر کرده است.(سیوطی، بیتا؛1/328)
ذهبی نیز وجود احادیث منکَر و ناسزایش به علی(ع) و ترک روایاتش به همین دلیل را از برخی نقل کرده است.(ذهبی، ۱۴۱۳ب؛4/199) صفدی نیز او را عثمانی خوانده است.(صفدی،۱۴۲۰؛ 24/218)
علی بن مدینی نیز ایشان را عثمانی میدانست. (ابنسعد،۱۹۶۸؛1/50)
15.4.2ابوبرده عامر بنابوموسی اشعری(م103)
ابوبَرَده فرزند ابوموسی اشعری از رجال صحیحین و از دشمنان سرسخت علی(ع) است. وی نزد زیاد بنابیه علیه حجر بنعدی شهادت داده و میگوید: او از نوع کفر أصلع به خدا کافر شد.(طبری، ۱۴۰۷؛ 3/226) و منظورش نسبت کفر به امام(ع) است که شخصی أصلع(کسی که جلوی سرش بدون مو باشد) بودهاند. گویند: به ابوالعادیه گفته است: قاتل عمار یاسر بودهای؟ پاسخ داد: آری؛ ابوبرده دستش را گرفت و بوسید و گفت: آتش به این دست نخواهد رسید. به روایت دیگر، گفت: آفرین برادر؛ و او را کنار دستش نشاند.(ابن ابیالحدید، ۱۴۱۸؛4/59)
16.4.2 أبوبکر عمرو بن أبی موسى الأشعری(م106)
وی از رجال صحاح سته و فرزند ابوموسی اشعری است که نام دیگرش عبدالله بن قیس بود.(ذهبی، ۱۴۱۳؛2/380) لذا غالباً از وی که بزرگتر از برادرش ابوبرده بود(ابنحجر،۱۴۰۶؛1/624) به نام ابوبکر بن عبدالله بن قیس یاد میشود. وی از طرف حجاج قاضی کوفه شده بود.(ذهبی، ۱۴۱۳؛ 5/6)
به گفتۀ ابنحجر، وی بر مذهب اهل شام که به گفتۀ ذهبی همان دشمنی با علی(ع) است(ذهبی، ۱۹۹۵؛ 1/205) بود. لذا وقتی با قاتل عمار ابوالعادیه جهنی برخورد کرد در نهایت احترام، او را کنار خود نشاند و گفت: خوش آمدی برادرم. (ابنحجر،۱۴۰۴؛12/42)
بشار عواد، در پاورقی تهذیبالکمال، پس از نقل جریان فوق میگوید: کار ناپسندی انجام داد. چرا که از پیامبر(ص) ثابت است که فرمود: عمار را گروهی ستمگر میکُشد. (مزی، ۱۴۰۰؛ 33/145)
17.4.2 عکرمه بربری(م105 تا 107)
عکرمه بربری خدمتکار ابنعباس از رجال کتب سته و از دشمنان اهلبیت(ع) است. گرایش بلکه نظریهپردازی وی برای خوارج، (به گواهی شخصیتهایی مانند ابنلهیعه، ابوالأسود، یعقوب بنسفیان، ابنمدینی، ابنمعین، عطا، احمدحنبل، مصعب بنزبیر) مشهور بوده است. ضمن آنکه وی از سوی افرادی چون عبدالله بنعمر، سعید بنمسیب، سعید بنجبیر و عطا به دروغگویی بر ابنعباس متهم شده است. مالک نیز دیدگاه منفی به او داشته و او را ثقه نمیدانست.(ابنحجر،۱۴۰۴؛7/234)
طبق گزارش ذهبی، مسلم از روایاتش (جز در موارد اندک) اجتناب میورزید. به گفتۀ مصعب زبیری حاکم مدینه به دلیل گرایش عکرمه به خوارج، او را مورد تعقیب قرار داد. او هم فرار کرد و نزد داود بن حصین پنهان شد تا از دنیا رفت. مردم جنازههای فراوانی را تشییع نمودند ولی جنازۀ عکرمه را رها کردند و فقط عدهاى سیاه پوست (مغربی) جنازهاش را دفـن کردند.(ذهبی، ۱۹۹۵؛5/116)
18.4.2 عبدالله بن زید بصری(م104 یا 108 )
عبدالله بن زیدمعروف به ابوقلابه جرمی از رجال صحیحین و از دشمنان علی(ع) است. وی علاوه بر تدلیس، به آن حضرت(ع) ناسزا گفته و از آن حضرت، حدیث نقل نمی-کرد.(عجلی، ۱۴۰۵الف؛2/30؛ ابن عساکر، ۱۹۹۵؛28/300؛ذهبی، ۱۴۱۳ب؛4/471)
19.4.2 عبدالله بن شقیق(م108)
ابنشقیق بصری از رجال مسلم است که بغض علی(ع) داشته(ابن ابیالحدید، ۱۴۱۸؛ 4/56) و به آنحضرت فحاشی میکرد.( عجلی، ۱۴۰۵الف؛2/37؛ ذهبی، ۱۴۱۳الف؛1/561؛ابنحجر،۱۴۰۶الف؛1/307)
وی ناصبی بوده لذا به گفتۀ ابنقطان، دیدگاه سلیمان تیمی هم نسبت به او منفی بودهاست.(ذهبی، ۱۹۹۵؛4/120) مزی نیز عثمانی بودن، دشمنی و ناسزای او به امام(ع) را از احمدحنبل و ابنخراش نقل کرده است.(مزی، ۱۴۰۰؛15/91) ابنعساکر نیز او را متروک، عثمانی و اهل بدگویی از امام(ع) خوانده است.(ابنعساکر،۱۹۹۵؛ 24/198 و 29/161)
20.4.2 نُعَیم بن ابیهند (م110)
نُعَیم بن ابیهند یا نعمان بناشیم اشجعی کوفی از رجال مسلم و متهم به ناصبیگری است.(ذهبی، ۱۹۹۵؛7/46؛ ابنحجر،۱۴۰۶الف؛1/565)
ابنحجر ضمن توثیق او از زبان تعدادی از رجالیون گوید: به سفیان ثوری گفته شد چرا از نعیم استماع روایت نمیکنید؟ گفت: زیرا به علی(ع) فحاشی میکند.(ابنحجر،۱۴۰۴؛10/417)
21.4.2 مکحول بنشهراب(م112)
أبوعبدالله کابلی معروف به مکحول بن ابیمسلم از دشمنان سرسخت علی(ع) است که به گفتۀ حسن بنحرّ، دلش سرشار از بغض آن حضرت بود.(ابن ابیالحدید، ۱۴۱۸؛4/62)
وی اسیری از کابل و در ملکیت سعید بنالعاص بود که به زنی از بنیهذیل بخشیده شد و سپس آزاد شد و از قاریان و فقهای شام گردید.(ابنعساکر،۱۹۹۵؛60/197)
وی در توهینی زشت به علی(ع) و اصحابش میگفت: یاران علی نسبت به او محبتی بالاتر از محبت گوساله به مادرشان داشتند!(ابن ابیالحدید، ۱۴۱۸؛4/62) ظاهرا مرادش، تشبیه محبت یاران حضرت(ع)، به داستان گوسالهپرستی بنیاسرائیل(بقره/51) بوده است.
به گفتۀ ابنسعد، دانشمندان متعدد او را در روایت ضعیف خواندند.(ابنجوزی، ۱۴۰۶؛3/138) ذهبی هم او را اهل تدلیس و متهم به قدریه دانست.(ذهبی، ۱۹۹۵؛ 6/510) گویند: به خاطر عداوت، هرگاه سخنی از علی(ع) در شریعت نقل میکرد، به جای نام آنحضرت، میگفت: ابوزینب!(مجلسی، ۱۴۰۳؛28/152)
22.4.2 میمون بن مهران(م117)
میمون بنمهران جزری از رجال مسلم است که عجلی بر جسارت و ناسزای وی به علی(ع) تصریح کرد.(عجلی، ۱۴۰۵الف؛2/307؛ ابنعساکر،۱۹۹۵؛61/348)
23.4.2 زیاد بن علاقه(م125)
ابومالک زیاد بنعلاقه کوفی از دیگر راویان ناصبی صحیحین میباشند.(ابن حجر، ۱۴۰۶الف؛1/220) أزدی او را که حدود یکصد سال عمر کرد، دارای مذهب نادرست و منحرف از اهلبیت(ع) معرفی کرد.(ابنحجر،۱۴۰۴؛ 3/327)
24.4.2 أزهر بنعبدالله بن جمیع(م129)
مزی و ابنحجر دربارۀ وی که از رجال بخاری است میگویند: بخاری ازهر بنسعید، ازهر بنیزید و ازهر بنعبدالله را سه نام برای یک شخص میداند که گاهی مرادی، گاهی هوزنی و گاهی حرازی خوانده میشود. جمعی نیز با بخاری موافقت نمودند.(ابنحجر،۱۴۰۴؛ 1/179؛مزی، ۱۴۰۰؛ 2/327)
ابنجارود در کتاب الضعفاء گفته که وی به علی ناسزا میگفت. ابوداود هم گفته است: وی را دشمن میدارم. آنگاه به سندش از أزهر آورده است که گفت: در بین نیروهایی بودم که انس بنمالک را اسیر نموده و نزد حجاج برده بودیم. ابن جوزی هم از أزدی آورده که مردم دربارۀ او سخنانی میگویند. ابنحجر میافزاید: سخنان مردم دربارۀ مذهبش میباشد حال آنکه عجلی او را توثیق نموده است! (ابنحجر،۱۴۰۴؛1/179)
ذهبی هم گفته است: ازهر بنعبدالله تابعی راستگوست. ولی ناصبی بوده و به علی(ع) ناسزا میگفت.(ذهبی، ۱۹۹۵؛1/322؛همو،بیتا؛1/65)
دوری هم گوید: از یحیی بنمعین شنیدم که میگفت: أزهر حرازی، أسد بن وداعه و جمعی دیگر، محفلی تشکیل داده و در آن به علی(ع) ناسزا میگفتند.(ابن معین، ۱۳۹۹؛4/423)
دیگران هم به ناصبی بودن او تصریح کردهاند.(عظیم آبادی، ۱۴۱۵؛13/291)
25.4.2 ابوحسان الاعرج(م130)
مسلم بنعبدالله عدوی یا همان ابوحسان اعرج بصری از خوارج حروری و از رجال مسلم است که در درگیریهای حروریه به سال130 کشته شد.( عجلی، ۱۴۰۵الف؛2/394؛ ابنحبان،۱۳۹۵؛5/393؛ابنحجر،۱۴۰۶الف؛1/632) وی یکی از کسانی است که ابوداود به عنوان مصداق راستگویی خوارج ذکر کرده است!(ذهبی، ۱۴۱۳ب؛4/214) قتاده و بخاری نیز حروری بودن ایشان را تأیید نمودند.(ابنحجر،۱۴۰۴؛12/76)
26.4.2 اسحاق بنسوید العدوی تمیمی(م131)
اسحاق بنسوید ناصبی از رجال صحیحین است. البته هر چند در برخی نسخههای صحیح بخاری، کلمه «بن سوید» بعد از نام «اسحاق» از روایت ایشان حذف شد ولی هم در برخی نسخهها (مانند نسخه دارطوق النجاه، 1422 به تحقیق: محمدزهیربنناصرالناصر) نام اسحاق بنسُوید به صورت کامل آمد و هم در رجال صحیح بخاری از وی نام برده شد.(بخاری کلاباذی، ۱۴۰۷؛1/75 و2/868) ابنحجر گوید: وی به ناصبیگری متهم است.(ابن حجر، ۱۳۷۹؛4/126)
ابنحجر در جای دیگر گوید: عجلی اظهار داشت که وی با علی(ع) دشمنی مینمود. دارقطنی و حاکم به خاطر نقل حدیثش، بر بخاری ایراد گرفتند. بخاری یک حدیث در باب روزه، جهاد، خمس و صلح از او روایت نمود.(ابنحجر،۱۳۷۹ب؛1/389)
مغلطای گوید: برخی دربارۀ مذهبش سخنانی گفتند و ابوالعرب هم گفته است: وی دشمنی شدیدی با علی(ع) داشت و میگفت: علی را دوست ندارم. لذا از آنجائیکه پیامبر(ص) به علی(ع) فرمود: لایحبکإلامؤمنولایبغضکإلامنافق؛ پس کسی که صحابه را دوست ندارد نه ثقه است و نه کرامتی دارد.(مغلطای، ۱۴۲۲؛ 2/96)
27.4.2 محمد بنزیاد الألهانی
ابوسفیان محمد بنزیاد ألهانی حمصی از رجال بخاری هر چند توثیق فراوان شد(مزی، ۱۴۰۰؛ 25/221) ولی از نواصب است.
نیشابوری در مقام اعتراض گوید: بخاری از وی و حریز که از نواصب مشهورند روایت نقل کرده است. (حاکم نیشابوری، بیتا؛1/49)
براساس یک نسخه کتاب در نرم افزار شامله، الباجی به دیدگاه حاکم اشاره کرد(الباجی، بیتا؛ 2/689) ولی در نسخۀ دیگر، این فراز سانسور گردید! (الباجی، ۱۴۰۶؛2/635)
بغوی نیز از روایت بخاری از ألهانی، به عنوان نمونۀ روایت اهل بدعت صادق! ذکر نموده است. (بغوی، ۱۴۰۳؛1/250)
28.4.2 خالد بنسلمه بنالعاص(م132)
خالد معروف به فأفا از نوادگان مغیره مخزومی و از رجال صحیح مسلم(ابنمنجویه، ۱۴۰۷؛1/180) و از رجال بخاری در ادب المفرد(ابنحجر،۱۴۰۴؛ 3/83) از سران مرجئه بوده و بغض دائمی نسبت به علی(ع) داشته و ناسزا میگفت.(ابنعدی، ۱۴۰۹؛3/21؛عقیلی، ۱۴۰۴؛2/5؛ذهبی، ۱۴۱۳ب؛5/374؛ مبارکفوری، بیتا؛ 9/230؛مزی، ۱۴۰۰؛8/86)
29.4.2مغیره بن مقسم(م133)
ابوهشام مغیره بنمقسم ضبی از رجال صحیحین(ابنمنجویه، ۱۴۰۷؛ 2/225؛الباجی، ۱۴۰۶؛ 2/728؛) و از نواصب ناسزاگو به علی(ع) بوده است.
برخی مانند ابنمعین(قرشی، بیتا؛ 2/178) عجلی و ذهبی به عثمانی بودن و ناسزایش به امام(ع) تصریح نمودند.(عجلی، ۱۴۰۵الف؛ 2/293؛ذهبی، بیتا ب؛1/143) وی علاوه بر نصب، به تدلیس نیز متهم است.(ابنحبان،۱۳۹۵؛7/464؛شافعی، ۱۴۰۶؛1/56)
30.4.2 داود بنالحصین(م135)
داود بنحصین اموی خارجی، از رجال صحیحین است. ابنعیینه از روایاتش پرهیزو ابوزرعه وی را تضعیف کرده است. ابوحاتم نیز به تضعیف وی پرداخته و میگوید: اگر مالک از داود روایت نقل نمیکرد، او روایاتش را ترک میکرد؛ اما ابنحبان با اعتراف به انحراف فکری و پیروی از خوارج، او را در «الثقات» ذکر کرد. ساجی هم او را متهم به مذهب خوارج و منکرالحدیث خواند. افراد متعدد مالک را در روایت از داود مذمت نمودند.(ابنحجر،۱۴۰۴؛3/157) معیطی به ابنمعین میگفت: مالک روایت از سعد بنابراهیم را ترک کرد ولی از ثور و داود، دو خارجی خبیث نقل روایت میکرد! (همان، 3/403)
31.4.2 ابوالعباس سائب بنفروخ مکی(حدود 140)
سائب بنفروخ از رجال صحیحین (بخاری کلاباذی، ۱۴۰۷؛1/341؛ ابنمنجویه، 1407، 1/295) بلکه از رجال صحاح سته میباشد.(ابنحجر،۱۴۰۴؛3/390)
صفدی از زبان مرزبانی میگوید: وی شاعری اهل هجو، خبیث، فاسق، دشمن آل رسولالله(ص)، علاقمند به بنیامیه و ستایشگر آنان بود.(صفدی، ۱۴۲۸؛1/133)
به گفتۀ حموی، وی منحرف از آل ابیطالب و ستایشگر بنیامیه بوده و در ابیاتی، محبت علی(ع) را گمراهی مانند انحراف یهود از حق دانسته و بر بنیامیه درود می-فرستاد.(حموی، ۱۴۱۱؛ 3/358)
32.4.2 عمران بنداور(م161 تا 170)
عمران بنداور قطان بصری از رجال بخاری(بخاری کلاباذی، ۱۴۰۷؛ 2/879؛الباجی، ۱۴۰۶؛3/1011) و از خوارج بوده است.(ابنحجر،۱۴۰۶الف؛1/429)
بخاری در کتاب المغازی اولین روایت غزوه ذاتالرقاع را از وی به نام عمرانالعطار نقل کرد ولی عینی تصریح میکند که وی عمران قطان است.(عینی، بیتا؛ 17/194)
نسایی او را ضعیف دانست.(الباجی، همان) ابنمعین هم او را ضعیف و بر مذهب خوارج خوانده و مانند عمرو بن علی و محمد بن مثنی اظهار میداشت: یحیی قطان از وی روایت نقل نمیکرد.(عقیلی، ۱۴۰۴؛ 3/300)
با یک فتوایش در ایام ابراهیم بنعبدالله، خونهای زیادی ریخته شد. لذا یزید بن زریع معتقد بود وی از خوارج حروریه بوده و شمشیر کشیدن علیه اهل قبله را مجاز میشمرد.(ابنحجر،۱۴۰۴؛ 8/116)
33.4.2 حَرِیزُ بن عثمان(م163)
حریز از رجال بخاری و از نواصب و دشمنان علی(ع) بود که متأسفانه جمعی با تصریح به ناصبی بودن، او را توثیق کردند.(ذهبی، ۱۴۱۳الف؛1/319؛ ابنحجر،۱۴۰۴؛2/209)
وی از شدت بغض، صبح و شام هفتاد بار امام(ع) را لعنت و دیگران را به دشمنی امام دعوت میکرد.(عقیلی، ۱۴۰۴؛ 1/321؛ابنحبان،۱۳۹۶؛ 1/268؛ابنابیالحدید، ۱۴۱۸؛ 4/41؛ابنحجر،همان)
وی با صراحت میگفت: شما اهل عراق دوستان علی(ع) و ما دشمنان او هستیم. چون اجداد ما را کشت. او را بعد از مرگ، به خواب دیدند که میگفت: اگر بغض علی(ع) نبود آمرزیده شده بودم.(ابن ابیالحدید، همان)
وی به خاطر همین بغض، روایات منحصر به فردی علیه امام جعل کرد. مثلا پیامبر(ص) موقع مرگ، وصیت به بریدن دست علی(ع) کرد!(همان، ص42) یا پیامبر فرمود: علی(ع) برای من، به منزله قارون نسبت به موسی است!(ابنحجر، همان) تلاش حریز در ترویج نصب، باعث شد بعدها برخی از نواصب، به حریزی المذهب معروف گردند.(ابنحجر،۱۴۰۴؛ 1/159) هر چند برخی مدعی بازگشت وی از نصب شدند تا روایت بخاری از او را توجیه کنند.(همان) ولی دیگران این احتمال را مردود دانستند.(ابنحبان، همان؛ ابناثیر جزری، ۱۴۰۰؛ 2/19)
یحیی بنصالح، أزدی، ابنخزیمه و... به دلیل ناصبی بودن به روایتش احتجاج نمی-کردند.(ابنحجر، همان؛ ابناثیر جزری، همان)
34.4.2 عبدالله بنسالم(م179)
أبویوسف عبدالله بن سالم الوحاظی الحمصی از متهمان به نصب(ذهبی، ۱۴۱۳الف؛1/555؛ابنحجر،۱۴۰۶الف؛1/304) ولی از رجال بخاری است.(الباجی، ۱۴۰۶؛ 2/849) ابوداود او را ناصبی خوانده و آورده که وی میگفت: علی به قتل ابوبکر و عمر کمک کرد!(ذهبی، ۱۹۹۵؛ 4/104؛ابنحجر،۱۴۰۴؛5/200)
35.4.2 حُصَین بن نُمَیر(م190)
ابومحصن حصین بننُمیر واسطی از رجال بخاری و متهم به ناصبیگری است. البته وی با حصین بننمیر سکونی که از فرماندهان یزید در محاصرۀ مدینه، سپس از فرماندهان ابنزبیر بود متفاوت است.(ابنحجر،۱۴۰۶الف؛1/171)
دَوری از ابنمعین او را بیارزش و ابواحمد نیشابوری معروف به حاکم کبیر(م 378 .ق.) او را غیر قوی دانستند. فرزند ابوخیثمه هم گوید: به پدرم گفتم: چرا از او روایت نمیکنی؟ گفت: نزدش میرفتم. دیدم به علی(ع) فحاشی میکند. دیگر سمتش نرفتم.(ابنحجر،۱۴۰۴؛ 2/337؛همو،۱۳۷۹ب؛1/398)
3. نتیجهگیری
در این پژوهش:
1. شرطیت عدالت راوی از دیدگاه اهل سنت، اثبات شد.
2. نصب ناقض قطعی عدالت است.
3. اهل سنت در حالی به توثیق نواصب پرداختند که کوچکترین اهانت به سایر صحابه را مساوی با فسق و حتی در برخی موارد منجر به کفر دانستند!
4. از منابع معتبر اهل سنت، ثابت شد که کثیری از رجال صحیحین از نواصب و فاقد شرط عدالت بوده و برخی بصورت علنی به لعن و ناسزا به امیرالمؤمنین(ع) و یا سایر اهلبیت(ع) میپرداختند.
5. با وجود این تعداد از راویان دشمن امام علی(ع) چگونه می توان حکم به صحت مجموعی روایاتصحیحین حکم نمود؟!.