نوع مقاله : علمی-پژوهشی

نویسندگان

1 دانشجوی دکتری تاریخ اسلام. دانشگاه لرستان

2 استادیار و عضو هیئت علمی گروه تاریخ دانشگاه لرستان

3 دانشگاه لرستان- دانشکده ادبیات- گروه تاریخ

10.30465/alavi.2022.8621

چکیده

بر اساس برخی از متون تاریخی-حدیثی، امام علی(ع) در چندین موضع ـ­درباره­ی غالیان، مرتدان، زنادقه، و اجرای برخی حدود شرعی­ـ حکم به سوزاندن برخی افراد مجرم داده و گاهی خود شخصاً اقدام به این امر نموده است. منابع شیعی و سنی در برخی جزئیات، مضامین و مصادیق این روایات با هم اختلاف دارند. روایات انسان­سوزی در سیره­ی امام ­علی­(ع) دو گونه­ی «زنده سوزی» و «جنازه­ سوزی» را شامل می­شود، ولی گونه­ی «خفگی با دودِ آتش» را نیز به­ دلیل اختلاط و اضطراب متن روایاتِ انسان­سوزی، باید مورد بررسی قرار داد. در پژوهش پیش رو، تلاش شده است تا تمامی روایات مزبور از منابع تاریخی-حدیثی استخراج شوند و مورد بررسی و تحلیل سندی قرار گیرند. بدین منظور، با استفاده از روش نقد رجال حدیث، همه­ی آن روایات با طُرُق مختلفشان، نقل و سپس نقد خواهند شد.

کلیدواژه‌ها

عنوان مقاله [English]

A Document-Based Critique of Hadiths about Burning of Human Beings in Imam Ali (PBUH)’s Conduct

نویسندگان [English]

  • Mohammad Amraei 1
  • dariosh nazari 2
  • Mojtaba Garavand 3

1 PhD Student of the History of Islam, Lorestan University

2 Assistant Professor and Faculty Member, Department of History, Lorestan University

3 Associate Professor of the History of Islam, Lorestan University

چکیده [English]

Based on some hadith and historical texts, in a few cases of meting out jurisprudentially fixed punishments (ḥudūd) to exaggerators in veneration of the Muslim Prophet and his family (ghulāt), apostates, and infidels, Imam Ali (PBUH) ordered that some criminal individuals be burned, and at times he personally exerted the punishment. Shiite and Sunni sources have disagreements over some details and themes of, and facts related to the hadiths. Hadiths about burning of human beings in Imam Ali (PBUH)’s conduct include both immolation and cremation, but being choked to death by smoke from the fire should also be considered due to confusions in the texts of the hadiths. In the present study, an attempt has been made to extract all the relevant hadiths from the historical and hadith sources, and to examine and analyze their documentation. To this aim, all those hadiths with their different chain of narrators will be quoted and then critiqued

کلیدواژه‌ها [English]

  • Imam Ali (PBUH)
  • immolation
  • cremation
  • apostasy
  • ghulāt
  • hudūd

در بسیاری از منابع تاریخی-حدیثیِ شیعیان و اهل سنّت، روایات متعددی وجود دارد که بر اساس آنها، امام علی(ع) در دوره­ی خلافت شیخین و نیز در دوره­ی خلافت خویش، فتوا و دستور به آتش زدن برخی افراد مجرم –گاه به­صورت زنده­زنده و گاه به­صورت سوزاندن جنازه­هایشان- داده است. در پژوهش حاضر، درصددیم به شیوه­ی توصیفی–تحلیلیوبااستفادهازروشنقدرجالحدیث، به این سوال اصلی پاسخ دهیم که: روایات مربوط به انسان‌سوزی در سیره­ی امام علی(ع)، چه میزان اعتبار و یا ضعف سندی دارند؟ بدین منظور، تمامی روایاتی را که در این زمینه در منابع تاریخی-حدیثی وجود دارند –به­شرط داشتن سلسله­ی اِسناد-  نقل کرده و تمامی طُرُق آن را نقد سندی نموده­ایم. روایات را بر مبنای «یکسانی متن روایت» دسته­بندی کرده­ایم. در برخی موارد، «زنده سوزاندن» با «سوزاندن جسد» خلط و یا جعل گردیده است. روایات مزبور را باید به­صورت یک کُلّ در نظر گرفت و با بررسی­های فقه­الحدیثی میانشان جمع نمود تا روایات «جنازه سوزی» با روایات «زنده سوزی» خلط نشود، ولی از آن­جایی که هدف ما در مقاله پیش­رو صرفاً نقد سندی روایات بوده است، متعرض این کار نشدیم. بدین ترتیب، به بررسی و نقد متن روایات -جز اشاراتی کوتاه که ضروری می­نمود- نپرداخته­ایم.

پیشینه­ی پژوهش: در این زمینه، مقاله­ای با عنوان «تحلیل احراق انسان توسط امام علی"ع" در روایات» منتشر شده است. مقاله­ی مزبور، پاره­ای از این روایات را –آن هم فقط به­لحاظ متنی و نه سندی- نقد کرده است (خان­صنمی، شعبانعلی و دیگران، 1398، صص33-57). مقاله­ی دیگری با عنوان «حکم فقهی مجازات انسان زنده با سوزاندن در مذاهب اسلامی» منتشر گردیده است. مقاله­ی مزبور تحلیلی فقهی است و نقد رجالی ندارد و روایات مورد بررسی آن نیز اختصاص به سیره­ی امام­علی(ع) ندارد (عابدی سرآسیا، علیرضا؛ امینی، اعظم، 1396، صص151-172) مقاله­ای دیگر با عنوان «بررسیچندروایتتاریخیدربابغالیانعصرخلافتامامعلی"ع"» چاپ گردیده که در آن فقط دو روایت را درباره­ی مجازات غالیان توسط علی(ع) نقد کرده است (جعفریان، رسول، 1390، صص23-30). کتابی نیز با عنوان «غالیان و شیوه‌های برخورد امامان معصوم"ع" با ایشان» منتشر شده  که قسمت­هایی از آن به نحوه­ی برخورد امام علی(ع) با غالیان اختصاص یافته است  (حاجی­زاده، 1394).  در کتاب مزبور تحلیل­های متنی و نقدهای سندی بسیار ارزشمندی وجود دارد که در مقاله­ی حاضر به تناسب بحث، به آن ارجاع داده­ایم.

  1. مجازات غالیان

1.2 عبدالله‌بن‌سبأ و یارانش

اگرچه برخی از محققین وجود شخصیتی به نام عبدالله­بن­سبأ را افسانه می­دانند (برای نمونه رک: طه­حسین، 1970؛ صبحی، 1991؛ عسکری، 2000؛ خسروشاهی، 1386) اما این دیدگاه قدیمی و مردود شده است. لازم به ذکر است که پذیرش وجود فردی غالی به نام عبدالله­بن­سبأ هیچ ربطی به افسانه­ای -مبنی بر تأسیس مذهب تشیع توسط عبدالله­بن­سبا- که طبری آن را از سیف­بن­عمر نقل کرده،  ندارد. (برای آگاهی بیشتر رک: حاجی­زاده، 1394: صص120-138). در زمینه­ی مجازات ابن­سبا فقط سه روایت وجود دارد:

روایت اول و دوم ظاهراً حکایت از زنده­سوزی ابن­سبأ دارد. منبع اصلی که این دو روایت را نقل کرده، رجال­کشی می­باشد و در کتب اربعه­ی­ شیعه نیامده است. روایت­اول به لحاظ رجالی نامعتبر است.  روایت­دوم از نظر سلسله­ی اِسناد بلا­اشکال است. روایت­سوم به لحاظ رجالی نامعتبر است و محتوایش، با محتوای روایات کشی کاملا تناقض دارد. طبق این روایت، علی(ع) یاران ابن­سبأ را به­وسیله­ی دود خفه نمود و خود ابن­سبأ را –که مجازاتش می­بایست سنگین­تر باشد- تبعید کرد. فقط ابن­ابی­الحدید این را نقل کرده است و در منابع دیگر، هیچ اثری از این روایت نیافتیم.

1.1.2 روایت اول

متن ­این ­روایت: عبدالله­بن­سبأ ادعای نبوت می­کرد و گمان می­نمود که امام­علی(ع)، همان الله است. خبر به علی(ع) رسید، پس ابن­سبأ را فراخواند و از وی پرسید. ابن­سبأ اقرار کرد که «به دلم افتاده تو الله هستی و من نبیّ هستم». امیرالمومنین فرمود «وای بر تو! شیطان تو را زبون کرده است. از این عقیده بازگرد، مادرت به عزایت بنشیند و نابود شوی». ابن­سبأ نپذیرفت. امام وی را زندانی کرد و سه روز او را به توبه فراخواند. چون توبه نکرد، امام وی را با آتش سوزانید.

سند­این­روایت: حدثنی محمدبن­قولویه­القمّی، قال: حدثنی سعد­بن­عبداللّه­بن­أبی­خلف­القمی، قال: حدثنی محمد­بن­عثمان­العبدی، عن یونس­بن­عبدالرحمن، عن عبداللّه­بن­سنان، قال: حدثنی أبی، عن أبی­جعفر(ع). (کشی، 1404، ج1، ص323، ح170؛ حرعاملی، 1414، ج28، ص336، ح34894).

نقداین­روایت: هیچ  شرح حالی از «محمدبن­عثمان­العبدی» وجود ندارد و مهمل است.«سنان» هم مجهول است (خویی، 1413، ج9، ص323؛ مرتضی، 1426، ج1، ص518؛ مامقانی، 1431، ج‏34، ص7؛ شوشتری، 1410، ج‏5، ص320).

2.1.2 روایت دوم

متن این روایت:امام صادق(ع) در میان اصحابش درباره­ی ابن­سبأ حرف می­زد و این­که [ابن‌سبأ] ادعای ربوبیّت علی(ع) را داشت. فرمود: علی(ع) سه روز وی را به توبه فراخواند ولی نپذیرفت. پس او را با آتش سوزانید.

سند این روایت:حدثنی محمد­بن­قولویه، قال: حدثنی سعدبن­عبداللّه، قال: حدثنا یعقوب­بن­یزید و محمدبن­عیسى، عن ابن­­أبی­عمیر، عن هشام­بن­سالم، قال: سمعت أبا­عبداللّه­ع (کشی، 1404، ج1، ص323، ح171؛ حرعاملی، 1414، ج28، ص336، ح34895).

نقد این روایت:«محمدبن­قولویه» را ثقه دانسته­اند (علامه­حلی، 1381: ص397). «محمّدبن­عیسى­بن­عبیدالیقطینی» نیز ثقه است (نجاشی، 1365، ص333؛ مجلسی، 1420، ص169). برخی عبارت «الأقوى عندی قبول روایته‏» را درباره­ی وی به­کار برده­اند (علامه­حلی، 1402، ص141؛ همو، 1381، ص395). نخستین کسی که وی را تضعیف کرده، شیخ­طوسی است. او خودش در این زمینه اجتهاد نکرده، بلکه پیرو شیخ­صدوق است. شیخ­صدوقاینراویراازرجالِ کتابِ «نوادرالحکمه» استثناءنموده بود. دلیل دیگر شیخ­طوسی برای تضعیف محمدبن­عیسی، این است که «قیل إنّه کان یذهب مذهب الغلاة». از واژه «قیل» چنین برمی­آید که شیخ به یقین نرسیده که وی غالی بوده است (طوسی، 1420، ص402؛ همو، 1376، ص448). بنابراین تضعیف شیخ­طوسی مورد قبول نیست. روایت مذکور به ­لحاظ سلسله­ی اِسناد بلااشکال است. مُراد از آتش زدن عبدالله­بن­سبا در این­جا ممکن است سوزاندن جنازه­ی وی باشد. این روایت را باید تحلیل متنی نمود، ولی چون در مقاله­ی حاضر، قصدمان صرفاً نقد سندی روایات بوده، به این امر نمی­پردازیم. لازم به ذکر است که گاه حدیثی با وجود بی­اشکال بودنِ سلسله­ی اِسنادش، مورد تأیید علما واقع نمی­شود و به آن «خبرِ مردود» می­گویند (مدیر شانه­چی، 1372: ص76).

 

3.1.2 روایت سوم

متن این روایت: علی(ع) به گروهی برخورد که در ماه رمضان، در روز غذا می­خوردند. به آنان فرمود «مسافرید یا بیمار؟» گفتند هیچ کدام. فرمود «آیا از اهل کتاب هستید؟» گفتند نه. فرمود «پس چرا در ماه رمضان روزه خواری می­کنید؟» آنها بجز «أنتَ أنتَ» چیزی نمی­گفتند. امام منظور آنان را فهمید. از اسبش پیاده شد و گونه­اش را به خاک چسبانید. سپس فرمود «وای بر شما! من بنده­ای از بندگان کوچک خدا هستم، از خدا پروا کنید و به اسلام بازگردید». آنها امتناع کردند. امام آنها را چندین مرتبه به اسلام دعوت کرد ولی نپذیرفتند. امام دستور داد آنان را محکم ببندید و برایم چند کارگر و مقداری هیزم بیاورید. سپس دستور داد دو چاه کندند. یکی از چاه­ها را مانند اتاقی زیرزمینی [= دارای گذرگاه] ساخت و چاه دیگر را دارای دریچه [که دود از آن خارج شود]. هیزم­ها را در این چاه ریخت و آتششان زد. دود به سمت غالیان می­رفت. امام آنان را صدا می­زد و درخواست می­کرد که «به سوی اسلام بازگردید». پس ابا کردند. امام هیزم و آتش را بر آنان افکند، پس سوختند. ابوالعباس گوید: سپس گروهی از یاران علی[ع] ـ از جمله عبدالله­بن­عباس ـ نزد وی فقط در حق عبدالله­بن­سبأ شفاعت کردند. گفتند: «ای امیرالمومنین، او توبه کرده است. وی را بااین شرط که در کوفه نماند، آزادش کن». امام به پیشنهاد یارانش، او را به مدائن تبعید نمود.

سند این روایت:روى أبوالعباس عن محمدبن­سلیمان­بن­حبیب­المصیصی‏ عن علی­بنمحمدالنوفلی عن أبیه و مشیخته‏ (ابن­ابی­الحدید، 1428، ج5، ص6).

نقد این روایت:در کتب متقدم رجال شیعه مانند فهرستِ­نجاشی و فهرستِ­شیخ­طوسی هیچ نشانی از «علی­بن­محمدالنوفلی» نیست. علمای متأخر تصریح به مجهول بودن او کرده­اند (مامقانی، بیتا، ج2، ص304؛ مرتضی، 1426، ج2، ص79). پدر وی یعنی «محمد­بن­سلیمانالنوفلی» از از اصحاب امام کاظم(ع) بود (مامقانی، بیتا، ج3، ص123؛ خویی، 1413، ج17، ص144؛ نمازی، 1422، ص294؛ همو، 1414، ج7، ص120). هویّتمشایخ او بر ما معلوم نیست.

 

 

 

 

2.2 سوزاندن گروهی از غالیان

در این زمینه چهار روایت وجود دارد: روایت اول و دوم حاکی از "جنازه­سوزی" و نامعتبر هستند. روایت سوم حاکی از "زنده­سوزی" و هردو طریق نقلش نامعتبر است. طبق روایت چهارم (که هر دو طریق نقلش معتبر است) مجازات غالیان "خفگی با دود" بود.

1.2.2 روایت اول

متن این روایت:نزد علی(ع) نشسته بودم که گروهی آمدند و گفتند «أنتَ أنتَ». علی(ع) چند بار آنها را توبه داد ولی نپذیرفتند. بنابراین «فَضَرَبَ أعناقَهُم و دَعا بِحَطَب و نار فأحرَقَهُم» و این شعر را می­خواند: «إنی  إذا رایتُأمراً مُنکَراً ـ أوقَدتُ ناری و دَعَوتُ قَنبراً».

سند این روایت:أخبرنا أبوعبدالله­الحافظ، قال: أنبأنا أبونصرمحمدبن­أحمدالخفاف، قال: حدثنا علی­بن­محمدبن­العلاء ، قال: حدثنا علی­بن­الحسین، قال: حدثنا علی­بن­إبراهیم­المروزی، قال: حدثنا خارجة­بن­مصعب، قال: حدثنی سلام­بن­أبی­قاسم، قال: حدثنی عثمان­بن­المغیرة. (جوینی، 1428، ج1، ص174، رقم136).

نقد این روایت:شیخ­طوسی به ذکر نام «خارجة­بن­مصعب الخراسانی­التمیمی­المروزی‏» بسنده کرده است (طوسی، 1376، ص200). دیگران هم توثیق نکرده­اند و فقط وی را از اصحاب امام صادق(ع) دانسته­اند (نوری، 1429، ج25، ص326؛ خویی، 1413، ج8، ص9؛ نمازی، 1414، ج3، ص302). همچنین «سلام­بن­أبی­قاسم» نه در منابع شیعی و نه در منابع سنّی، هیچ شرح حالی ندارد و مهمل است.

2.2.2 روایت دوم

متن­اینروایت:گروهی از غالیان نزد علی(ع) رفتند و گفتند «تو اویی؟» فرمود «من کی هستم؟» گفتند «تو اویی؟» فرمود «وای بر شما! من کی هستم؟» گفتند «تو خدای مایی». علی(ع) فرمود «وای بر شما! [به دین اسلام] بازگردید و توبه کنید». آنها نپذیرفتند. لذا علی(ع) گردنشان را زد و به قنبر دستور داد تا هیزم بیاورد و گودالی بکند. جنازه­های آنان را با آتش سوزانید و این شعر را خواند: «لمّا رأیتُ الأمرَ أمراً مُنکراً ـ أججتُ ناری و دَعوتُ قنبراً».

سند این روایت:ذکر العقیلی  قال: حدثنا محمدبن­اسماعیل،  قال حدثنا شبابة، و ذکره أبوزیدعمربن­شبة  قال: حدثنی محمدبن­حاتم، قال: حدثنا شبابة­بن­سوار، قال: حدثنا خارجة­بنمصعب، عن سلام­بن­أبی­القاسم، عن عثمان­بن­أبی­عثمان­الأنصاری. (ابن­عبدالبر، 1976، ج5، ص317).

نقد این روایت:در روایت پیشین آوردیم که «خارجة­بن­مصعب» توثیق ندارد. علاوه بر این، «عثمان­بن­أبی­عثمان» منکرالحدیث و مجهول است (ابن حجر، 1423، ج5، ص401، رقم5141).

3.2.2 روایتسوم

متن این روایت:امام­علی(ع) نزد یکی از زنانش به نام «اُم عمرو» از قبیله «عَنزَة» بود که قنبر آمد و گفت: ده نفر جلوی در هستند که گمان می­کنند تو پروردگارشان هستی. امام دستور داد آنها را به داخل بیاور. امام به آنها فرمود: چه می­گویید؟ گفتند «تو خدای مایی؛ تویی که ما را آفریدی؛ تویی که روزی ما را می­دهی». امام فرمود «وای بر شما! من مخلوقی مانند شمایم». آنها از پذیرش سخن امام سرباززدند. امام فرمود «وای بر شما! الله خدای من و شماست. توبه کنید و [به دین اسلام] بازگردید». آنها گفتند «ما از سخنمان بازنمی­گردیم. تو رازق و خالق مایی». به دستور امام، قنبر رفت و ده کارگر را به همراه بیل و سطل آورد. به آنها دستور داد تا گودالی کندند و در آن هیزم نهاد و بر هیزم­ها آتش افکند. بار دیگر به آنها فرمود «وای بر شما! توبه کنید و بازگردید». آنها این بار نیز نپذیرفتند. بنابراین علی(ع) آنها را در گودال پرتاب کرد. سپس این شعر را خواند: «إنی إذا أبصرتُ شیئاً منکراً ـ  أوقدتُ ناری و دعوتُ قنبراً».

این روایت از دو طریق نقل شده است:

طریق1: محمدبن­الحسن­البراثی، و عثمان­بن­حامد، قالا: حدثنا محمدبن­یزداد، عن محمد­بنالحسین عن موسى­بن­یسار، عن عبداللّه­بن­شریک، عن أبیه (کشی،1404، ج2 ص596، ح 556) و در جای دیگر:محمدبن­الحسن و عثمان­بن­حامد الکشیان، قالا: حدثنا محمدبن­یزدادالرازی، عن محمدبن­الحسین­بن­أبی­الخطاب، عن موسى­بن­یسار، عن عبداللّه­بن­شریک، عن أبیه. (کشی، 1404، ج1 ص288، ح 128).

نقد این طریق:«موسى‏­بن‏­یسارالقطّان‏» مجهول است (خویی، 1413، ج20، ص86؛ مرتضی، 1426، ج2، ص497). «شریک‏­بن­عدی­العامری‏» مجهولاست (مرتضی، 1426، ج1، ص530). علامه­مجلسی شخصی به نام «شریک» را مجهول دانسته ولی توضیح نداده که این شخص کیست (مجلسی، 1420، ص92).

طریق­2: محمدبن­مسعود، قال: أخبرنا محمدبن­یزداد­الرازی، قال: حدثنا محمدبن­علی­الحدّاد، عن مسعدة­بن­صدقة، عن جعفربن­محمد، عن أبیه. (کشی، 1404، ج1 ص288، ح 127).

نقد این طریق:در هیچ یک از کتب متقدم رجال، نامی از « محمدبن­علی­الحدّاد» نیست. یکی از معاصرین ما او را یاد کرده و مجهول دانسته است (مرتضی، 1426، ج1، ص449). «مسعدة­بن­صدقه» ضعیف است (مجلسی، 1420، ص178). مذهب او را بُتری (کشی، 1404، ج2، ص687) و یا سنّی (طوسی، 1376، ص146) دانسته­اند.

4.2.2 روایتچهارم

متن این روایت:گروهی نزد امام علی(ع) آمدند و گفتند «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَبَّنَا». علی(ع) آنها را دعوت به توبه نمود ولی نپذیرفتند. علی(ع) گودالی کند و در آن آتش افروخت و در نزدیک آن، گودالی دیگر کند. میان این دو گودال، راهی [برای سرایتِ دود] ساخت که آنها را به هم مرتبط می­کرد. علی(ع) هرکدامشان را که توبه نمی­کردند، درون گودال خالی پرتاب می­کرد تا این­که [در اثر دود] مُردند.

این روایت، از دو طریق نقل شده است:

طریق­1: علی­بن­إبراهیم عن أبیه عن ابن­أبی­عُمیر عن هشام­بن­سالم عن‏ أبی­عبداللَّه(ع)‏ (کلینی، 1407، ج7، ص: 258 ح 18؛ طوسی، 1407، ج10، ص138، رقم547).

نقد این طریق:تمام راویان این طریق، توثیق شده­اند. گرچه «ابراهیم­بن­هاشم» صراحتاً توثیق نشده ولی ارجح قبول قول اوست (علامه­حلی، 1381، ص4). علامه­مجلسی این حدیث را حسن دانسته است (مجلسی، 1404، ج23، ص401).

طریق­2: محمدبن­یحیى عن أحمدبن­محمد عن ابن­أبی­عمیر عن هشام­بن­سالم عن أَبی‌عبداللّه(ع) (کلینی، 1407، ج7، ص257، ح8).

نقد این طریق:با اینکه تمام راویان این طریق، توثیق شده­اند، علامه مجلسی آن را ­بدون هیچ توضیحی درباره­ی سند یا متن آن­، ضعیف دانسته است (مجلسی، 1404، ج23، ص399). خود علامه­مجلسی نیز تک­تک این راویان را توثیق کرده است. توثیق «محمدبن­یحیى­العطار» در: (مجلسی، 1420، ص175) توثیق «أحمدبن­محمدبن­عیسی­الأشعری‏» در: (همو، ص24) توثیق «محمدبن­أبی‌عمیرالأزدی» در: (همو، ص148) توثیق «هشام­بن­سالم­الجوالیقی» در: (همو، ص194).

هرگاه نام «محمد­بن­یحیی» در اول سندهای شیخ­کلینی بیاید، منظور «محمدبن­یحیی­العطار» است (شهید ثانی، 1960، ص129). علامه­­مجلسی احتمالاً او را با «محمدبن­یحیی­المعازی» که در الوجیزه وی را تضعیف کرده (مجلسی، 1420، ص175) اشتباه گرفته است. ممکن است که علامه­مجلسی متن روایت را قبول نداشته و تضعیف وی از این جهت بوده باشد. بنابراین سند این روایت معتبر است.

 

3.2 مجازات زط‌های غالی

واژه­ی زُطّ معرّبِ «جَت» و نام قومی سیاه­پوست از هندیان (ابن­منظور، 1300: ج7، ص308) بوده است. درباره­ی اسلام آوردن زط­ها در زمان خلیفه­ی دوم و سکونت گزیدنشان در بصره، بنگرید به: (بلاذری، 1988، ص362). فقط یک روایت وجود دارد که امام علی(ع) زط­هایی را که گرفتار غلوّ شده بودند، مجازات کرده است. بر اساس این روایت، مرگ آنان "خفگی به‌وسیله­ی دود" بود. این روایت از سه طریق نقل شده است: طریق اول معتبر ولی طریق دوم و سوم نامعتبر می­باشد.

متن این روایت:علی(ع) زمانی که از اهل بصره فارغ شد، هفتاد مرد از زط به نزدش آمدند و بر او سلام کردند و با زبان خویش با امام سخن گفتند. علی(ع) فرمود «من آنگونه که گفتید نیستم؛ بنده­ی خدا و مخلوق هستم». آنها این سخن را نپذیرفتند و گفتند «نه! بلکه تو، او هستی!» علی(ع) به آنها فرمود «اگر از آنچه گفتید، بازنگردید و به سوی خدا توبه نکنید، شما را خواهم کشت». آنها از توبه و بازگشت ابا کردند. امام دستور داد برایشان "زیرزمینی" حفر کردند و میانشان دریچه قرار داد. سپس زط­ها را در یکی از زیرزمین­ها انداخت و سرشان را پوشانید. در گودال کناری، آتش افروخت. هیچ­یک از زط­ها در گودال آتش نبودند، بلکه دود به آنجا وارد شد و مردند.

طریق 1:عن أبی- رضی اللّه عنه- عن سعدبن­عبداللّه، عن أحمدبن­محمّد­بن­عیسى، عن محمّد­بنإسماعیل­بن­بزیع و عن محمّد­بن یحیى­الخزّاز، عن غیاث­بن­إبراهیم‏ عن جعفربن­محمد عن أبیه(ع)‏ (صدوق، 1413، ج3، ص150، ح3550).

نقد این طریق:اِسناد  این روایت معتبر است و تمام راویانش توثیق شده­اند. توثیق «سعدبن­عبداللّه‏ القمی‏» در: (طوسی، 1420: ص215)، توثیق «أحمدبن­محمد­بن­عیسى الأشعری» در: (خویی، 1413: ج3، ص85)، توثیق «محمّد­بن­إسماعیل­بن­بزیع» در (نجاشی، 1365: ص330)، توثیق «محمّد­بن یحیى­الخزّاز» در (برقی، 1342: ص337)،توثیق «غیاث­بن­إبراهیمالتمیمی­» در (نجاشی، 1365، ص305؛ مجلسی، 1420، ص138).

طریق2:محمدبن­یحیى عن أحمدبن­محمد­بن­عیسى عن ابن­محبوب عنصالِح­بن­سهل عن کردین عنرجلٍ عن أبی­عبداللّه و أبی­جعفر(ع‏)(کلینی، 1407، ج‏7، ص259،ح23).

نقد این طریق:علامه­مجلسی این روایت را ضعیف دانسته است (مجلسی، 1404، ج23، ص403). «صالح‏­بن‏­سهل­الهمدانی‏» غالی، کذّاب، وضّاع­الحدیث است (ابن غضائری، 1422، ص69؛ حرعاملی، 1427، ص141؛ مجلسی، 1420، ص93؛ ساعدی، 1426، ج3، ص543). برخی معتقدند وی از غلوّ دست برداشته است (مامقانی، 1431، ج35، ص252؛ مرتضی، 1426، ج1، ص538). هویّتِ «رجلٍ» نیز نامشخص و مجهول است.

طریق3:حدثنی الحسین­بن­الحسن­بن­بندارالقمی، قال: حدثنی سعدبن­عبداللّه­بن­أبی­خلفالقمی، قال: حدثنا أحمدبن­محمدبن­عیسى، و عبداللّه­بن­محمدبن­عیسى، و محمدبن­الحسین­بن­أبی­الخطاب، عن الحسن­بن­محبوب، عن صالح‏­بن‏­سهل‏، عن مسمع­بن­عبدالملک­أبی­سیار، عن رجل، عن أبی­جعفر(ع) (کشى، 1404، ج‏1، ص: 325 ، ح175).

نقداینطریق:«الحسین­بن­الحسن­بن­بندار­القمی» مجهول است (ساعدی، 1426، ج3، ص242). برخی صرفاً اشاره کرده­اند که: کشی از وی زیاد روایت کرده و ظاهراً به او اعتماد داشته است (مامقانی، 1431، ج21، ص412؛ نمازی، 1422، ص77). تضعیف «صالح‏­بن‏­سهل‏‏» را پیشتر ذکر کردیم.

 

  1. مجازات مرتدان یا زنادقه

درباره­ی مجازات مرتدان توسط علی(ع) شش روایت وجود دارد: روایت اول و دوم حاکی از "جنازه­سوزی" و هردو نامعتبر هستند. روایت سوم "خفگی به­وسیله­ی دود" و نامعتبر است. براساس روایت چهارم و پنجم واضح نیست که زنده­سوزی یا جنازه­سوزی صورت گرفته است و به­هرحال هر دو نامعتبر هستند. روایت ششم تصریح در "زنده­سوزی" دارد و نامعتبر است.

 

1.3 روایتاول

متن این روایت:به علی(ع) خبر رسید که قومی در بصره از اسلام مرتد شده­اند. به دنبالشان فرستاد تا نزدش بیایند. دو هفته به آنها طعام داد. سپس آنها را به اسلام دعوت کرد. نپذیرفتند. پس گودالی برایشان کند و بالای گودال ایستاد و فرمود «تو را از چربی و گوشت پُر می­کنم». سپس گردنشان را زد و در گودال انداخت؛ هیزم بر آنها افکند و آتششان زد.

سند این روایت:حدثنا محمدبن­عبدالله­بن­بکر، حدثنا الحسن­بن­حماد ـ سَجَّادة ـ حدثنا الحسن‌بنزیاد، عن إسرائیل، عن سِماک­بن­حرب، عن سویدبن­غَفَلة. (طبرانی، 1995، ج7، ص140، رقم 7101).

نقد این روایت:«الحسن­بن­زیاد­اللؤلؤی­» کذّاب، ضعیف و متروک است (ابن حجر، 1423، ج3، ص48، رقم2278؛ دارقطنی، 1404، ص192، رقم178؛ نسائی، 1405، ص89، رقم158؛ عقیلی، 1429، ج1، ص581، رقم278؛ ابی­حاتم، 1953، ج3، ص15، رقم49). همچنین «إسرائیل­بن­یونس­بن­ابی­اسحاق­السَبیعی» ضعیف است (مدینی، 1980، ص86).

 

2.3 روایتدوم

متن این روایت:گروهی در کوفه مرتد شدند که علی(ع) آنها را کشت و سپس جنازه­شان را آتش زد و این شعر را خواند: «لمّا رأیتُ الأمرَ أمراً منکراً ـ جَرّدتُ سیفی و دعوتُ قنبراً ـ ثمَّ احتَفرتُ حَفراً و حَفراً ـ و قنبرُ یَحطمُ حطماً منکراً ـ أحرقتُ بالنیرانِ مَن قَد کَفرا» (بلاذری، 1417، ج2، ص393).

سند این روایت:حدثنی بعض أصحابنا عن المدائنی[1]، عن یونس­بن­أرقم، عن ابن­سیرین قال.

نقد این روایت:هیچ یک از منابع رجالی شیعه نام «یونس­بن­أرقم­الکندی» را ذکر نکرده­اند (نمازی­، 1414، ج8، ص296). برخی از علمای رجال سنّی وی رالیّن­الحدیثدانسته­اند (ابن حجر، 1423، ج8، ص571، رقم8715). ذهبی درباره­ی وی «لا أعرفه» را به کار برده است (ذهبی، 1967، ص449، رقم4825) و درجای دیگر می­نویسد او را نه در زمره­ی ثقات می­بینم و نه در ضعفا (ذهبی، 1413، ج11، ص408، رقم329). «محمدبن­سیرین­الأنصاری» دو سال مانده به خلافت عثمان (یعنی سال33 هجری) به دنیا آمد. بنابراین در هنگام این رخداد، کودکی 5-6 ساله بوده است (مزی، 1982، ج25، ص344-354، رقم5280).

 

3.3 روایت سوم

متن این روایت:علی(ع) در مسجد کوفه نشسته بود که گروهی را نزدش آوردند که در روزِ ماه رمضان غذا می­خوردند. امام به آنها فرمود «روزه خواری می­کنید؟» گفتند بله. فرمود «آیا یهودی هستید؟» گفتند نه. فرمود «پس مسیحی هستید؟» گفتند نه. فرمود «پس بر کدام دین غیر از اسلام هستید؟» گفتند ما مسلمانیم. فرمود «پس مسافرید؟». گفتند نه. فرمود «آیا بیماری دارید که موجب افطارتان شده و ما خبر نداریم؟ چون شما به حال خودتان بیناترید، زیرا خداوند می­فرماید: بَلِ الْإِنْسانُ عَلى‏ نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ» گفتند ما صبح که بیدار شدیم، بیماری نداشتیم! علی(ع) لبخندی زد و فرمود «آیا گواهی می­دهید أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ؟» گفتند گواهی می­دهیم که خدایی جز الله نیست ولی محمد را نمی­شناسیم. علی(ع) فرمود «او رسول الله بود». گفتند «او را به پیامبری نمی­شناسیم؛ او یک عرب بادیه نشین بود که مردم را به سوی خودش دعوت می­کرد». علی(ع) فرمود «اگر [به نبوّت محمّد] اقرار نکنید، شما را خواهم کشت». گفتند کارت را بکن. امام آنها را به شرطة الخمیس سپرد تا آنها را به بیرون از شهر کوفه بردند و دستور داد دو حفره  نزدیک هم کندند. سپس میان آن گودال­ها دریچه­ای بزرگ مانند پنجره ساخت. سپس به آنها فرمود «شما را درون یکی از این گودال­ها می­اندازم و در گودال دیگر آتش می­افکنم و شما را با دود می­کشم». گفتند «کارت را بکن! زندگی این دنیا می­گذرد». پس آنها را با نرمخویی در یک گودال قرار داد و در گودل دیگر آتش افروخت. سپس بارها صدایشان می­زد که «[درباره­ی توبه] چه می­گویید؟» پاسخ می­دادند که هر کاری می­خواهی بکن. تا این­که [با دود خفه شدند و] مردند.

سنداینروایت:علی­بن­محمد عن عبداللّه­بن­إسحاق عن الحسن­بن­علی­بن­سلیمان عن محمدبنعمران عن أبی­عبداللّه(ع)‏ (کلینی، 1407، ج‏4، ص181، ح7؛ مجلسی، 1430، ج40، ص287).

نقداینروایت:علامه­مجلسی این روایت را مجهول دانسته است (مجلسی، 1404، ج16، ص440). هیچ جرح و یا تعدیلی درباره­ی «عبداللّه­بن­إسحاق­العلوی» نشده (نوری، 1429، ج26، ص144؛ شوشتری، 1410، ج6، ص251؛ خویی، 1413، ج11، ص117) و مجهولاست (مرتضی، 1426، ج1، ص602). «حسن­بن­علی­بن­سلیمان» نیز مجهول است (خویی، 1413، ج6، ص42؛ مرتضی، 1426، ج1، ص309؛ نمازی، 1414، ج2، ص455).

 

4.3 روایت چهارم

متناینروایت:علی(ع) زنادقه را در بازار آتش زد. هنگامی که آتش بر آنان افکند، گفتند: صَدَقَ اللهُ و رَسولُهُ(ص).

سنداینروایت:حدثنا أبوبکر، قال: حدثنا أبوبکربن­عَیّاش، عن أبی­حصین، عن سُویدبن­غَفَلة (ابن­ابی­شیبه، 1429، ج9، ص400، ح29593).

نقداینروایت:گرچه «أبوبکربن­عَیّاش­بن­سالم­بن­الحنّاط» را صدوق دانسته­اند، اما درباره­ی روایاتش گفته­اند: «أنه کثیر الغلط» و «أخطأ فی الحدیث‏» (ابن­سعد، 1410، ج6، ص360؛ ابن‌جوزی، 1412، ج9، ص232). رجالیّون ­سُنّی «أبی­حصین­الأسدی، عثمان­بن­عاصم» را ثقه دانسته­اند ولی او «عثمانی­مذهب» بود و حدیث «مَن کُنتُ مولاهُ فَهذا عَلی مولاهُ» را خوش نمی‌داشت (عجلی، 1984، ص328، رقم1107؛ ذهبی، 1996، ج5، ص414؛ مزی، 1982، ج19، ص404) و از این روی، روایات او درباره­ی علی(ع) نامعتبر است.

 

5.3 روایت پنجم

متناینروایت:عده­ای از مردم عطاء و رزق [از بیت­المال] می­گرفتند و همراه سایر مسلمانان نماز می­خواندند ولی در پنهانی، بت­ها را پرستش می­کردند.علی(ع) آنها را در مسجد یا زندان قرار داد. سپس فرمود «ای مردم!نظرتان چیست درباره­ی گروهی که عطاء و رزق می­گیرند درحالی که بت­ها را پرستش می­کنند؟» مردم گفتند: آنها را بکش. علی(ع) فرمود: «با آنها کاری را می­کنم که با پدرمان إبراهیم(ص) کردند»، سپس آنها را با آتش سوزانید.

سنداینروایت:حدثنا أبوبکر قال: حدثنا عبدالرحیم­بن­سلیمان، عن عبدالرحمن­بن­عُبید، عن أبیه. (ابن­ابی­شیبه، 1429، ج9، ص401، ح 29594).

نقداینروایت:«عبیدبن­نِسطاس­بن­أبی­صَفیّة­العامریّ» از طبقه سوم تابعین بود و محضر امام علی(ع) را درک نکرده و نمی­توانسته است شاهد این رخداد باشد.افزون بر این، وی از کسانی همچون «مغیرة­بن­شعبة» و «قاضی شریح­بن­حارث» حدیث فرامی­گرفت. (ابن­حجر، 1356، ص652، رقم4427؛ مزی، 1982، ج19، ص238، رقم3739؛ ذهبی، 2004، ج6، ص260، رقم4428؛ ابن­حباّن، 1973، ج5، ص138؛ ابی­حاتم، 1953، ج6، ص3). بنابراین روایتش منقطع و نامعتبر است.

 

6.3 روایتششم

متن این روایت:علی(ع) به گروهی از زنادقه (در برخی طُرُق: مرتدان) برخورد کرد. پس آنان را آتش زد. خبر به عبدالله­بن­عباس رسید. ابن­عباس گفت: «اگر من بودم، آنان را آتش نمی­زدم، زیرا پیامبر فرمود: "لا تُعَذِّبُوابِعَذَابِاللَّهِ" بلکه آنان را می­کشتم، زیرا پیامبر فرمود: "مَنْبَدَّلَدِینَهُفَاقْتُلُوهُ"».

روایت مذکور در کتب شیعه وجود ندارد ولی در منابع متعدد سنّی از طُرُق مختلف نقل شده است. ما تمامی این طرق را بررسی کردیم و مشخص شد که بدون استثناء، همگی آن طرق به «أیوب عن عکرمه» ختم می­شود. لذا در اینجا برای جلوگیری از اطناب کلام، از ذکر سلسله اِسنادها خودداری و فقط منابعی که این روایت را با سند ذکر کرده­اند، معرفی می­کنیم:

(أبی­داوُد الطیالسی، 1420، ج4، ص408، ح2812؛ الشافعی، بی­تا، ص320؛ الصنعانی، 1972، ج5، ص213، ح9413؛ الحمیدی، 1996، ج1، ص461، ح543؛ ابن­ابی­شیبه، 1429، ج9، ص401، ح29597؛أحمدبن­حنبل، 1419، ج4، ص336، ح2551؛  همان، ص336، ح2552؛  همان، ج3، ص364، ح1871؛ البخاری، 1423، ص743، ح3017؛  همان، ص1712، ح6922؛ أبی­داوُد السجستانی، 1420، ص476، ح4351؛الترمذی، 1417، ص345، ح1458؛ النسائی، 1433، ج4، ص537، ح3712؛ الطحاوی، 1994، ج7، ص303 ح2864؛ الطحاوی، 1426، ج4، ص180، ح3538؛  همان، ص181، ح3541؛همان، ص305، ح2867؛ دارقطنی، 1422، ج3، ص34، ح3143؛ البیهقی، 1424، ج8، ح16820؛ البیهقی، 1991، ج12، ص238، ح16547؛ ­ابن­عبدالبر، 1976، ج5، ص304؛  همان، ص305؛ همان، ص316؛ إبن­العربی، بی­تا، ج6، ص242؛ الذهبی، 1422، ج7، ص3326، ح13095).

نقد این روایت:این حدیث را فقط «أیوب­بن­أبی­تمیمه» از «عکرمة­البربری، أبوعبدالله­المدنی» شنیده است. عکرمه مولای عبدالله­بن­عباس بود. (ابن­سعد، 1410، ج5، ص219؛ ذهبی، 1958، ج1، ص95، رقم87). هیچ­کس جز عکرمه روایتِ «سوزانیدن انسان­ توسط علیع» را از ابن‌عباس نقل نکرده­ است. علمای رجال شیعه وی را به شدّت تضعیف کرده­اند (کشی، 1404، ج2، ص477؛ علامه­حلی، 1381، ص328؛ مجلسی، 1420، ص117). عکرمه از قول ابن­عباس حدیث جعل می­کرد. این امری مشهور بود، به­طوری که سعیدبن­المسیب به غلامش بُرد می‌گفت: «بر من دروغ مبند، آن­گونه که عکرمه بر ابن­عباس دروغ می­بست» (ذهبی، 1963، ج3، ص96؛ همو، 1996، ج5، ص22؛ ابن حجر، بی­تا، ج7، ص268؛ مزی، 1982، ج20، ص280). از عبدالله­بن­الحارث نقل شده که گوید: بر «علی­بن­عبدالله ­بن عباس» وارد شدم درحالی که عکرمه را جلوی مستراح به بند کشیده بود. به او گفتم از خدا نمی­ترسی؟ گفت: «این خبیث بر پدرم دروغ می­بندد» (ذهبی، 1963، ج3، ص94). برخی­ها عکرمه را کذّابی می­دانستند که صبح حدیثی را روایت می­کرد و در شب مخالفش را نقل می­کرد (مزی، 1982، ج20، ص286). امام­مالک، عکرمه را ثقه نمی­دانست و امر می­کرد که از عکرمه روایت اخذ نکنند (ذهبی، 1996، ج5، ص26). مسلم از او در نقل حدیث، اعراض کرده­ است (ذهبی، 1963، ج3، ص93). برخی­ عکرمه را «قلیل­العقل» می­دانستند (ذهبی، 1996، ج5، ص27؛ ابن حجر، بی­تا، ج7، ص267).  عکرمه بر عقیده­ی خوارج بود و دیگران را تکفیر می­کرد. نقل شده که روزی عکرمه بر در مسجد ایستاد و گفت «ما فیه إلّا کافر» (ذهبی، 1963، ج3، ص95؛ همو، 1996، ج5، ص21؛ مزی، 1982، ج20، ص278). خالد­بن­ابی­عمران گوید: عکرمه در موسم حج، نزد ما به افریقیه وارد شد و گفت «دوست داشتم امسال در موسم حج [بودم] و حربه­ای در دستم [داشتم] تا با آن راست و چپ [=همه­ی مردم] را بزنم» (مزی، 1982، ج20، ص278؛ ذهبی، 1963، ج3، ص95). خارجی بودن عکرمه می­توانست انگیزه­ای قوی برای او باشد تا به امام علی(ع) تهمت بزند. عکرمه نسبت به اهل­بیت پیامبر(ص) آشکارا عناد می­ورزید. وی در بازار بانگ می­زد که آیه­ی «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» فقط در شأن زنان پیغمبر(ص) نازل گشته است (طبری، 1412، ج22، ص7) و دراین­باره با هر کس که بخواهد، مباهله می­کنم (ابن­کثیر، ج6، ص411).

 

  1. مجازات بت‌پرستان

درباره­ی مجازات بت­پرستان توسط علی(ع) دو روایت وجود دارد و هر دو "ظاهراً حاکی از زنده­سوزی" است. روایت اول از 4طریق و روایت دوم از 2طریق نقل شده و همگی نامعتبر هستند.

 

1.4 روایتاول

متن این روایت:علی(ع) به گروهی از زُط­ها رسید که "بت" می­پرستند. پس آنان را با آتش سوزانید. ابن­عباس گفت: پیامبر فرمود «مَنْبَدَّلَدِینَهُفَاقْتُلُوهُ ».

طریق 1: هشام، عن قتادة، عن أنس (ذهبی، 1422، ج7، ص3327).

طریق 2:حدثنا إسحاق، حدثنا عبدالصمدبن­عبدالوارث، حدثنا هشام، عن قتاده، عن أنس (أبی‌یعلى، 2005، ص523،  ح2536).

طریق3:أخبرنا محمدبن­المثنی، قال حدثنی عبدالصمد، قال حدثنا هشام، عن قتادة، عن أنس (النسائی، 1433، ج4 ص538، ح3717).

طریق4:حدثنا عبدالله­بن­احمدبن­حنبل، حدثنی محمدبن­ابی­بکرالمقدمی، حدثنا عبدالصمدبنعبدالوارث، حدثنا هشام­الدستوائی، عن قتادة، عن أنس (الطبرانی، 1404، ج10، ص330، ح10638).

نقد این روایت:تمامی طرق این حدیث به «قتادة عن أنس» ختم می­شود. «أنس­بن­مالک­بنالنَّضر» به دلیل انکار «مَن کنتُ مولاهُ فعلی مولاهُ» مورد نفرین امام علی(ع) قرار گرفت و به مرض پیسی مبتلا شد (مفید، 1413، ج1، ص351). ‏این حدیث مرفوع است (ذهبی، 1422، ج7، ص3327) یعنی أنس خودش شاهد این رخداد نبوده و آن را از کس دیگری (احتمالاً از عکرمه) شنیده است. «قتادة­بن­دعامة­السدوسی» نیز جزو تابعین بود که از «عکرمه» حدیث نقل می­کرد (ابن­حجر، بی­تا، ج8، ص351، رقم 635).

 

2.4 روایتدوم

متن این روایت:مردی نزد علی(ع) آمد و شهادت داد که دو مرد در کوفه برای بت نماز می‌خوانند. امام فرمود «وای بر تو! شاید امر بر تو مشتبه شده باشد». سپس مردی را برای راستی­آزمایی فرستاد و او دید که آنها برای بت نماز می­خوانند. علی(ع) گودالی کند و آتش در آن افروخت و آن دو مرد را درون گودال افکند.

طریق 1:عنه [=الحسین­بن­سعید] عن النَّضر[بن­سُوَید] عنموسى­بن­بکر عن الفضیل­بن­یسار عن أبی‌عبداللّه‏ (طوسی، 1407، ج10، ص140، ح552).

طریق 2:موسى­بن­بکر عن الفضیل عن أبی­عبداللّه (صدوق، 1413، ج3، ص151، ح3551).

نقد این روایت:«موسى‏­بن‏­بکرالواسطی‏» ضعیف است (طوسی، 1376، ص343؛علامه­حلی، 1381، ص415؛ مجلسی، 1420، ص185). وی را واقفی مذهب دانسته­اند (حرعاملی، 1427، ص246؛ علامه­حلی، 1402، ص257). از آنجایی که برخی فقها بر مبنای روایات موسی­بن­بکر فتاوایی صادر کرده­اند، برخی از رجالیّون با ذکر عبارت «روایاته مقبولة مفتى بها» روایات او را مقبوله دانسته­اند (برای نمونه رک: مازندرانی، 1416: ج6، ص344) ولی این دلیل قانع­کننده نیست و وثاقت این شخص برای ما اثبات نگردیده است.

 

  1. حدّ مساحقه

فقط یک روایت وجود دارد که بر اساس آن علی(ع) زنانی را به جرم مساحقه مجازات نموده است. این روایت که حاکی از گردن زدن و سپس "جنازه­سوزی" است، از دو طریق نقل شده که هردو نامعتبر هستند.

متن این روایت: دو زن را که در زیر یک لحاف یافته بودند، نزد علی(ع) آوردند. بعد از اثبات این­که بینشان مساحقه صورت گرفته است، علی(ع) دستور داد نَطعی[2]آوردند و آن دو را به آتش سوزانید.

طریق 1:العباس­بن­شِراعة، غلام أبی­الحسن­الرِّضا، ذکره ابن­أبی­طیّ فی«الإمامة» و ذکر أنه روی عن الحسن­بن­الربیع، عن سیف­التمار، عن جعفرالصادق(ابن­حجر، 1423، ج4، ص407).

طریق 2:محمدبن­علی­بن­محبوب، عن بُنان­بن­محمد، عن العباس غلام لأبی­الحسن­الرضا(ع) یُعرَف بغلام­ابن­شراعة، عن الحسن­بن­الربیع، عن سیف­التمّار، عن أبی­عبدالله (طوسی، 1407، ج10، ص54؛ همو، 1390، ج4، ص220، ح823).

نقد این روایت:در هردو طریق، «عبّاس­بن­شراعة» مشترک ومجهولاست (مرتضی، 1426، ج1، ص568؛ شاهرودی، 1414، ج4، ص360). همچنین «حسن­بن­الربیع­الهمدانی» در هردو طریق مشترک ومجهول است (مامقانی، 1431، ج19، ص198؛ نمازی، 1414، ج2، ص387؛ مرتضی، 1426، ج1، ص293). «بُنان­بن­محمدبن­عیسی» در طریق دوم، مجهول است (تفرشی، 1377، ج1، ص303؛ علیاری، 1412، ج12، ص432؛ الکاظمی، 1402، ص26).

 

  1. حدّ لواط

درباره­ی مجازات سوزانیدن مرتکبین به لواط به دستور یا فتوای علی(ع) سه روایت وجود دارد: روایت اول (فتوا به زنده­سوزی) از 5طریق نقل شده که همگی نامعتبر هستند. روایت دوم (فتوا به جنازه­سوزی) از 3طریق نقل شده است. طریق اول و دومش نامعتبر ولی طریق سومش معتبر می­باشد. روایت سوم (دستور به زنده­سوزی و سپس بخشودن وی) فقط از 1طریق نقل شده و به لحاظ سلسله­ی اِسناد معتبر است.

 

1.6 روایتاول

متن این روایت:خالدبن­ولید به خلیفه­­ی اول نامه فرستاد و از وی درباره­ی مجازات مردی که مفعول واقع می­شود، پرسید. ابوبکر گروهی از صحابه را جمع کرد و از آنان استفتاء نمود. شدیدترین سخن را علی(ع) گفت که: «نَری أن نُحَرِّقَهُ بِالنّارِ». پس اصحاب رسول الله(ص) اجتماع کردند که او را آتش بزنند و ابوبکر نامه به خالد فرستاد که او را آتش بزن. پس او را آتش زدند.

طریق 1:اخبرنا أبونصربن­قتادة، و أبوبکرمحمدبن­إبراهیم­الفارسی ، قالا: حدثنا أبوعمروبن­مطر، حدثنا إبراهیم­بن­علی، حدثنا یحیی­بن­یحیی، أنبأ عبدالعزیزبن­أبی­حازم، أنبأ داودبن­بکر، عن محمدبنمنکدر، عن صفوان­بن­سلیم. (بیهقی، 1424، ج8، ص405،ح17028). کسانی که این روایت را از طریق بیهقی آورده­اند: (منذری، 1424؛ ج3، ص198، ح10؛ الهیتمی، 1284، ج2، ص151؛ شوکانی، 1427، ج13، ص301).

نقد این طریق:برخی از رجالیّونِ نامی، این روایت را «ضعیفٌ جداً» دانسته­اند (ابن­حجر، 1384، ج2، ص103) و برخی تصریح کرده­اند که «منقطع» است (ابن­کثیر، 1996، ج2، ص356).

طریق 2:حدثنی عبدالعزیزبن­أبی­حازم، عن داودبن­بکر، عن محمدبن­المنکدر (ابن­عبدالبر، 1976، ج5، ص315).

نقد این طریق: این روایت مرسل و منقطع می­باشد(ابن­کثیر، 1996، ج2، ص356).

طریق3:حدثنی مَعن­بن­عیسی عن معاویة­بن­صالح، عن عیاض­بن­عبدالله (ابن­عبدالبر، 1976، ج5، ص315).

نقد این طریق:سه تن به نام «عیاض­بن­عبدالله» وجود دارد که جزو صحابه­ی پیامبر(ص) بوده­اند: عیاض­بن­عبدالله­الثقفی، عیاض­بن­عبدالله­الضمری و عیاض­بن­عبدالله­بن­ابی­ذباب­المدنی (ابن­اثیر، 1409، ج4، ص 25-26؛ ابن­حجر، 1415، ج4، ص628). با توجه به فاصله­شان با «معاویة­بن­صالح»، معلوم می­شود که شخص مورد نظر ما نیستند.

«عیاض­بن­­عبدالله ­بن­سعدبن­أبی­سرح­العامری» جزو تابعین بود. پیامبر(ص) در روز فتح مکه، عبدالله­بن­سعد را به مصر تبعید کرد و پسرش عیاض نیز همراه وی رفت. عیاض در زمان خلافت ابوبکر، همراه پدرش در تبعید به سر می­برد (مزی، 1982، ج22 ص567، رقم4607؛ ابن­حجر، بی­تا، ج8، ص200 رقم369) پس نمی­توانسته شاهد این رخداد باشد.

نفر آخر «عیاض­بن­عبدالله بن­عبدالرحمن­فهری» است که جزو تابعین و شاگرد ابن­شهابزهری بود. ابن­شهاب خودش نیز جزو تابعین بود که در سال 52یا58 هـ.ق. به دنیا آمد (ابن‌جوزی، 1412، ج7، ص231) و در زمان خلفای راشدین اصلا زنده نبود. بنابراین اگر عیاض مذکور در روایت ما، همین شخص باشد، روایت منقطع است. از طرفی دیگر، این عیاض­بن­عبدالله توثیق نشده و ابی­حاتم درباره وی لفظ «لیس بقوی» را به کار برده است (مزی، 1982، ج22، ص569، رقم4608، بخاری، 1360، ج4، رقم96). همچنین وی را «ضعیف»، «فی حدیثه شیء» و «منکرالحدیث» دانسته­اند (ابن­شاهین، 1984، ص180، رقم1097؛ ابن­حجر، بی‌تا، ج8، ص201، رقم370). مسلم، ابوداوود، نسائی و ابن­ماجه او را دارای «لین» می­دانستند (بُنداری، 1993، ج3، ص208، رقم7093).

طریق4:عن جعفربن­محمد عن عبد­اللّه­بن­مَیمون­القَدّاح عن أبی­عبداللّه‏ (برقی، 1371، ج‏1، ص112).

نقد این طریق:هیچ­کدام از رجالیّون شیعه«جعفربن­محمّدبن­عبیداللّه­الأشعری» راتوثیق نکرده‌اند (نوری، 1429، ج25، ص221؛ استرآبادی، 1422، ج3، ص223؛ خویی، 1413، ج5، ص83) و لذا روایتش نامعتبر است.

طریق5:أَخبرنا عبداللّه أخبرنا محمد حدثنی موسى[3] قال‏ حدثنا أبی[4] عنأَبیه[5]عن جَدِّه جعفربنمحمد عن أبیه عن جَدِّه (ابن­اشعث، بی­تا، ص126). محدث نوری، همین روایت را از ابن­اشعث نقل کرده است (نوری، 1429، ج18، ص79، ح22099).

نقد این طریق: هویت «عبدالله» مشخص نیست. اگر منظور «عبدالله­بن­محمد بن محمدبنالأشعث» باشد، که هیچ نشانی از وی در کتب رجال نیست و مهمل است.ضمناًدراین صورتمی­بایست بگوید: «أخبرنا عبدالله، أخبرنا أبی». همچنین هیچ­کدام از رجالیّون «موسی­بن­اسماعیل بن موسی­الکاظم» را توثیقننموده است (نجاشی، 1365، ص410؛ برقی، 1342، ص354؛ حسینی­حلی، 1428، ص382؛ اردبیلی، 1403، ج2، ص271؛ شوشتری، 1410، ج10، ص267؛ مرعی، 1417، ص225) و وی مجهول است (مرتضی، 1426، ج2، ص481).

 

2.6 روایت دوم

متن این روایت:مردی را نزد خلیفه­­ی دوم آوردند که مفعول واقع می­شد. بعد از اثبات قضیه، عمربن­خطاب از علی(ع) استفتاء نمود. علی(ع) فرمود: «أَرَى فِیهِ أَنْ تُضْرَبَ عُنُقُهُ» پس گردنش را زدند. بعد از اینکه گردنش را زدند، علی(ع) فرمود او را نگه دارید که عقوبتی دیگرش مانده است. به دستور علی(ع) هیزم آوردند و جنازه­ی آن شخص را آتش زدند.

طریق 1:محمدبن­یحیى عن أحمد­بن­محمد[6]عن یوسف­بن­الحارث عن محمدبن­عبدالرحمنالعَرْزَمِیّ عن أبیه­عبدالرحمن عن أبی­عبد اللّه عن أبیه(ع)‏. (کلینی، 1407، ج،7 ص199، ح5؛ مجلسی، 1430، ج40، ص294). علامه­مجلسی این روایت را مجهول دانسته است (مجلسی، 1404، ج23، ص303، ح5).

طریق 2:محمدبن­أَحمدبن­یحیى عنیوسف­بن­الحارث عنمحمدبن­عبدالرحمن­العَزْرَمِیّ عن أبیهعبدالرحمن عن أبی­عبداللّه عن أبیه عن آبائه(ع)‏(طوسی، 1407، ج10، ص52، ح195).

نقداین­دوطریق:«یوسف­بن­الحارث­الکمیذانی‏» در هردوطریق مشترک ومجهولاست (مامقانی، بی­تا، ج3، ص335؛ شوشتری، 1410،ج11، ص151؛ نمازی، 1414، ج8، ص287؛ ساعدی، 1426، ج3، ص466). همچنین «محمّدبن­عبدالرحمن­­العرزمی» درهردوطریق مشترک و مجهول است (مامقانی، بی­تا، ج3، ص138؛ مرتضی، 1426، ج2، ص330) رجالیّون سنّی نیز وی را متروک می­دانند (به نقل از: شبستری، 1418، ج3، ص117).

طریق3:أبوعلی­الأشعریّ عن الحسن­بن­علی­الکوفیّ عن العباس­بن­عامر عن سیف­بن­عَمیرة عن عبدالرحمن­العَرْزَمیّ قال سمعت أباعبداللّه(­ع)‏. (کلینی، 1407، ج7، ص199، ح6؛ طوسی، 1390، ج4، ص219، ح819؛ طوسی، 1407، ج10، ص52، ح193).

نقد این طریق:علامه­مجلسی این روایت راصحیح دانسته است (مجلسی، 1404، ج23، ص304). ما نیز آن را معتبر می­دانیم.

برای توثیق «أبوعلی­الأشعری، أحمدبن­إدریس» بنگرید: (نجاشی، 1365، ص92؛ علامه­حلی، 1402، ص16؛ ابن­شهرآشوب، 1380، ص15؛ بحرانی، 1412، ج1، ص100؛ مامقانی، 1431، ج5، ص287؛ مازندرانی، 1416، ج1، ص231؛ علیاری، 1412، ج2، ص15).

برای توثیق «حسن­بن­علیّ­ بن­عبداللّه­الکوفیّ» بنگرید: (مجلسی، 1420، ص57؛ استرآبادی، 1422، ج4، ص107؛ خویی، ج6، ص45؛ مامقانی، 1431، ج20، ص191؛ نوری، 1429، ج22، ص245؛ شوشتری، 1410، ج3، ص327؛ مازندرانی، 1416، ج2، ص425).

برای توثیق «عبّاس­بن­عامر بن رباح‏­الثقفی­القصبانی» بنگرید: (اردبیلی، 1403، ج1، ص431؛ خویی، 1413، ج10، ص246؛ تفرشی، 1377، ج3، ص21؛ شوشتری، 1410، ج6، ص14؛ مازندرانی، 1416، ج4، ص66؛ استرآبادی، 1422، ج6، ص291).

برای توثیق «سیف­بن­عَمیرة­النخعی‏» بنگرید: (نجاشی، 1365، ص189؛ طوسی، 1420، ص224؛ علامه­حلی، 1381، ص230؛ برقی، 1342، ص182؛ استرآبادی، 1422، ج6، ص141).

برای توثیق «عبدالرحمن­بن­محمدالعرزمی» بنگرید: (حرعاملی، 1427، ص151؛ حسینی­حلی، 1428، ص210؛ تفرشی، 1377، ج3، ص55؛ استرآبادی، 1422، ج6، ص362؛ مرتضی، 1426، ج1، ص586، مازندرانی، 1416، ج4، ص116).

 

3.6 روایتسوم

متن این روایت:علی(ع) در میان جمعی از یارانش بود که مردی آمد و گفت «ای امیرالمومنین من با پسری لواط کردم، مرا پاک کن». امام فرمود «به خانه­ات بازگرد، شاید افکارت پریشان شده است». فردا دوباره آمد و همین را اقرار کرد و امام نیز همان پاسخ را داد. این ماجرا تا سه بار ادامه پیدا کرد. بار چهارم علی(ع) به وی فرمود: «رسول­الله درباره­ی فردی مانند تو سه حکم کرده است، هرکدام را خواستی برگزین» گفت «آنها چیست؟» امام فرمود «یک ضربه با شمشیر بر گردنت تا هر جا که رسید؛ یا پرتاب از کوه با دست و پای بسته؛ یا سوزاندن با آتش». گفت «ای امیرالمومنین، کدام­یک بر من شدیدتر است؟» فرمود «سوزاندن با آتش». گفت «پس آن [=آتش] را برگزیدم ای امیرالمومنین». امام فرمود اسباب کار را فراهم کن. گفت باشد. [آن لوطی] دو رکعت نماز گزارد و سپس نشست و در تشهدش گفت «خدایا من با گناهی که می‌دانم، [به درگاهت] آمده­ام؛ و من از آن ترسیدم؛ پس نزد وصیِّ رسولت و پسرعموی پیامبرت آمدم و از او خواستم تا مرا پاک کند. پس مرا بین سه نوع عذاب مختار کرد. خدایا من اشدّ آنها را برگزیدم. خدایا از تو می­خواهم که آن را کفاره­ی گناهم قرار دهی و مرا در آخرتم به آتش نسوزانی» سپس درحالی که می­گریست، برخاست تا در گودالی که امیرالمومنین برایش کنده بود، بنشیند. آتش به اطراف زبانه می­کشید. امیرالمومنین گریست و جمیع یارانش گریستند. امیرالمومنین گفت: «برخیز! فرشتگان آسمان و زمین را به گریه انداختی. خدا توبه­ات را پذیرفت. برخیز و دیگر چنین کاری نکن».

سند این روایت:علی­بن­ابراهیم، عن أبیه، عن الحسن­بن­محبوب، عن ابن­رئاب، عن مالک­بنعطیّة، عن أبی­عبدالله (کلینی، 1407، ج7، ص201، ح1؛ طوسی، 1390، ج4، ص220، ح822؛ طوسی، 1407، ج10، ص53، ح7).

نقد این روایت:این روایت مورد استناد برخی از فقها برای حکم لواط واقع شده است (بنگرید: حرعاملی، 1414، ج28، ص161؛ شهید ثانی، 1437، ج4، ص301؛ گلپایگانی، 1414، ج2، ص11).این خبر، فقط یک طریق دارد و نخستین بار­کلینی آن را نقل کرده است و متأخرین آن را به نقل از کلینی یا طوسی آورده­اند. این روایت در هیچ یک از منابع سُنّی (نه در کتب فقهی، نه در کتب تاریخی­ـ­روایی) نیامده است. در عصر نبوی(ص) و در عصر امامان شیعه(ع) هیچ­جا خبری از چنین فتوایی نیست. روایت پیشین (طریق سوم روایتِ شماره­ی دوم) که سندش نیز کاملا صحیح است، در تضاد آشکار با این روایت قرار دارد. پیشتر ذکر کردیم که گاه حدیثی با وجود بی­اشکال بودنِ سلسله­ی اِسنادش، مورد تأیید علما واقع نمی­شود و به آن «خبرِ مردود» می­گویند (مدیر شانه­چی، 1372: ص76). هیچ­کدام از رجالیّون «ابراهیم­بن­هاشم» را صریحاً توثیق نکرده­اند و البته طعنی هم بر وی نزده­اند (نجاشی، 1365، ص16؛ طوسی، 1376، ص353). علامه­حلی درباره­ی وی می­نویسد: «در قدح یا تعدیل وی کسی از اصحاب ما چیزی نگفته و اَرجح،قبولِ قول اوست» (علامه­حلی، 1381، ص4) احتمالاً به­دلیل همین عدم­توثیق­صریحِ ابراهیم­بن­هاشم است که علامه­مجلسی این روایت را «حسن» دانسته است (مجلسی، 1404، ج23، ص306).

 

  1. نتیجه‌گیری

در منابع تاریخی- حدیثی، روایاتی وجود دارد مبنی بر اینکه امام علی(ع) در موارد متعدد دستور سوزاندن برخی افراد را صادر کرده است. در برخی موارد، «زنده سوزاندن» با «سوزاندن جسد» خلط و یا جعل گردیده است. روایات مزبور را باید به­عنوان یک کُلّ در نظر گرفت و با شیوه­های فقه­الحدیثی میانشان جمع نمود تا روایات «جنازه سوزی» با روایات «زنده سوزی» خلط نشود، ولی از آن­جایی که قصد ما در مقاله­ی پیش­رو فقط نقد سندی روایات بوده است، متعرض این کار نشدیم. پژوهش حاضر، نشان می­دهد که روایات «زنده­ سوزی» غالباً دارای ضعف اِسنادی و یا اضطراب در متن هستند و این احتمال هم می­رود مُراد، سوختنِ جنازه­ی فرد پس از اعدام وی بوده است. برخی از روایات «جنازه سوزی» و نیز برخی از روایات «خفگی با دودِ آتش» به­لحاظ سندی، معتبر می­باشند. در پاره­ای موارد -مانند مرتدّی که قتلش واجب است- علی(ع) ساده­ترین و بی­دردترین راهِ کشتن را برگزیده که همان مرگ به­وسیله­ی استنشاق دود آتش است، نه زنده سوزاندن با آتش. به عنوان جمع­بندی نهایی، روایات مورد بررسی در پژوهش حاضر را به صورت زیر دسته­بندی می­نماییم:

عبدالله­بن­سبأ و یارانش

 

روایت اول (ظاهراً زنده­سوزی) نامعتبر:مهمل بودن محمد­بن­عثمان+ مجهولی سنان­بن­سنان

روایت دوم (ظاهراًزنده­سوزی) به­لحاظ سندی بلااشکال است

روایت سوم(خفگی با دود+تبعید ابن­سبا) نامعتبر:مجهولیعلی­بن­محمدالنوفلی

 

سوزاندن گروهی از غالیان

طریق1 نامعتبر: مجهولی موسى­بن­یسار+مجهولی شریک‏­بن­عدی­

طریق2 نامعتبر: مجهولی محمدبن­علی­الحدّاد+ضعف مسعدة­بن­صدقه

 

 

 

طریق1 معتبر

طریق2 معتبر

روایت اول (جنازه­سوزی) نامعتبر: عدم توثیق خارجة­بن­مصعب+ مهمل بودن سلام­بن­أبی­قاسم

روایت دوم (جنازه­سوزی) نامعتبر: عدم توثیق خارجة­بن­مصعب+ متروکی عثمان­بن­أبی­عثمان­الأنصاری

روایت دوم

(زنده­سوزی)

 

روایت سوم

(خفگی با دود)

 

زط­های غالی(خفگی با دود)

 

طریق1 معتبر

طریق2 نامعتبر: ضعف صالح­بن­سهل+مجهولی «رجلٍ».

طریق3 نامعتبر: ضعف صالح­بن­سهل+ مجهولی الحسین­بن­الحسن­بن­بندار

 

 

مرتدان/ زنادقه

 

روایت1 (جنازه­سوزی) نامعتبر: ضعف حسن­بن­زیاد­اللؤلؤی+ ضعف إسرائیل­بن­یونس­السَبیعی

روایت2 (جنازه­سوزی) نامعتبر: ضعف یونس­بن­أرقم­الکندی

روایت3 (خفگی با دود) نامعتبر:مجهولی عبداللّه­بن­إسحاق+ مجهولی حسن­بن­علی­بن­سلیمان

روایت4 (ظاهراً زنده­سوزی) نامعتبر: ضعف أبوبکربن­عَیّاش

روایت5 (ظاهراً زنده­سوزی) نامعتبر: منقطع است

روایت6 (زنده­سوزی) نامعتبر:ضعف عکرمه­البربری

 

 

بت­پرستان

روایت اول (زنده­سوزی) در هر4طریق «أنس­بن­مالک­بن­النَّضر» دشمن علی(ع) بود+مرفوع است

روایت دوم (زنده­سوزی) در هر2طریق «موسى‏­بن‏­بکرالواسطی» ضعیف است.

 

مساحقه (جنازه­سوزی)

 

طریق1 نامعتبر: مجهولی عبّاس­بن­شراعة+مجهولی حسن­بن­الربیع­

طریق2 نامعتبر: مجهولیعبّاس­بن­شراعة+مجهولی حسن­بن­الربیع­+ مجهولی بُنان­بن­محمد

 

 

 

لواط

 

 

نظر علامه مجلسی    حسناست.

به­لحاظ سندی بلااشکال و معتبر است

 

طریق1و2 نامعتبر: مجهولی یوسف­بن­الحارث+مجهولیمحمدبن­عبدالرحمن­

طریق3 معتبر

طریق1 نامعتبر: منقطع است

طریق2 نامعتبر: منقطع است

طریق3 نامعتبر: منقطع است+ ضعف عیاض­بن­عبدالله

طریق4 نامعتبر: ضعف جعفربن­محمّدبن­عبیداللّه­الأشعری

طریق5 نامعتبر: مهمل بودن عبدالله+ مجهولی موسی­بن­اسماعیل

 

روایت اول(زنده سوزی)

 

 

 

 

 

 

روایت دوم(جنازه سوزی)

 

 

روایت سوم (دستور به زنده­سوزیو سپس بخشودن او)

 

پی‌نوشت‌ها

 

 

 

[1]. نام درست این شخص «علی­بن­عبدالله­المَدینی» است و نباید او را با «أبوالحسن­المدائنی» اشتباه گرفت. توثیق وی در: (ذهبی، 1963، ج13، ص138، رقم5874).

[2]. نطع: سفره­ای چرمی بود که موقع گردن زدن، در زیر متهم قرار می­دادند تا خونش زمین را آلوده نکند (الفیروزآبادی، 1998: ص767؛ ابن­منظور، 1300: ج8، ص357؛ معین، 1386: ج2، ص1946). از اینجا می­توان فهمید که برفرض صحّت این روایت، علی(ع) ابتدا آنها را گردن زده، سپس جنازه‌شان را سوزانیده است.

[3]. وی «موسی­بن­اسماعیل بن موسی­الکاظم» است.

[4]. وی «اسماعیل بن موسی­الکاظم» است

[5]. وی امام کاظم(ع) است.

[6]. بحارالانوار تصریح دارد که آن را از کافی نقل کرده، اما اشتباهی این شخص را «محمدبن­أحمد» و شخص بعدی را «سیف­بن­حارث» نوشته است.

إبن‌‌ابی‌‌الحدید، (1428ق)، شرح نهج البلاغة، بغداد: دارالکتب العربی.
إبن‌‌ابی‌‌شیبه، عبدالله‌‌بن‌‌محمد، (1429ق)،المصنف،قاهرة: الفاروقالحدیثة.
إبن‌‌اثیر، عزالدین، (1409ق)،  أسد الغابة فی معرفة الصحابة، بیروت: دارالفکر.
إبن‌‌اشعث،محمد‌‌بن‌‌محمد، (بی‌‌تا)، الجعفریات، تهران: مکتبة النینوى الحدیثة.
إبن‌‌جوزی،عبدالرحمن‌‌بن‌‌علی، (1412ق)،المنتظم،بیروت: دارالکتب العلمیة.
إبن‌‌حبّان،محمد‌‌بن‌‌حبّانبنأحمد، (1973م)،الثقات،حیدرآباد: مطبعة مجلس دائرة المعارف العثمانیة.
إبن حجر‌‌العسقلانی،أحمد‌‌‌‌بن‌‌‌‌علی،(1415ق)،الإصابةفیتمییز الصحابه، بیروت: دارالکتب العلمیه.
إبن حجر‌‌العسقلانی(1356ق)، تقریب التهذیب، هند: دارالعاصمة.
إبن حجر‌‌العسقلانی(بی‌‌تا)، تهذیب التهذیب، القاهرة: دارالکتاب الإسلامی.
إبن حجر‌‌العسقلانی(1384ق)،الدرایة فی تخریج أحادیث الهدایة، بیروت: دارالمعرفة.
إبن حجر‌‌العسقلانی(1423ق)، لسان المیزان، بیروت: دارالبشائر الإسلامیة.
‏إبن‌‌داوود‌‌حلی،حسن‌‌بن‌‌علی‏، (1342ش)،الرجال،تهران: دانشگاهتهران.
إبن‌‌سعد،محمد، (1410ق)،طبقاتالکبری، بیروت: دارالکتب العلمیة.
إبن‌‌شاهین، أبوحفص‌‌عمر، (1984م)،تاریخأسماءالثقات،الکویت: دارالسلفیّة.
إبن‏‌‌شهرآشوب،محمد‌‌بن‌‌علی‏، (1380ق)،معالمالعلماء،نجف: المطبعةالحیدریة.
إبن‌‌عبدالبَرّ،یوسف‌‌بن‌‌عبدالله، (1976م)،التمهید،المغرب: مصلحةإحیاء التراث.
إبن‌‌العربی،أبوبکر، (بی‌‌تا)،عارضة الأحوذی بشرح صحیح الترمذی، بیروت: دارالکتب العلمیة.
إبن‌‌الغضائرى‏،احمد‌‌بن‌‌حسین،‏(1422ق)،الرجال،قم: دارالحدیث.
إبن‌‌کثیر، إسماعیل‌‌بن‌‌عمر، (1996م)،إرشادالفقیهإلىمعرفةأدلةالتنبیه،بیروت: مؤسسة الرسالة.
إبن‌‌کثیر، إسماعیل‌‌بن‌‌عمر (1999م)،تفسیر القرآن العظیم، الریاض: دارالطیبة، الطبعة الثانیة.
إبن‌‌منظور، محمّدبنمکرّم، (1300ق) لسان العرب، بیروت: دارصادر.
أبی‌‌حاتم‌‌الرازی،أبی‌‌محمد‌‌عبدالرحمن، (1953م)،الجرحوالتعدیل، بیروت: دارالکتب العلمیة.
أبی‌‌داوُدالسجستانی،سلیمان‌‌بن‌‌الأشعث، (1420ق)،سننأبی‌‌داود،الریاض: بیت الأفکار الدولیّة
أبی‌‌داوُد الطیالسی، سلیمان‌‌بن‌‌داودبن‌‌الجارود، (1420ق)، مسند أبی‌‌داوُد الطیالسی، قاهره: دارهجر
أبی‌‌یعلىالموصلی،أحمدبن‌‌علی‌‌بن‌‌المثنى، (2005م)،مسندأبی‌‌یعلى،بیروت: دارالمعرفة
أحمد‌‌بن‌‌حنبل، (1419ق)،مسند،الریاض: بیت الأفکار الدولیة.
اردبیلی، محمد‌‌بن‌‌على‏، (1403ق)،جامعالرواةوإزاحةالإشتباهاتعنالطرقوالأسناد،بیروت: دارالأضواء.
استرآبادی، محمد‌‌بن‌‌على‏، (1422ق)،منهجالمقالفیتحقیقأحوالالرجال‏،قم: موسسةآل‌‌البیتلإحیاءالتراث‏.
بحرالعلوم، محمدمهدى‌‌بن‌‌مرتضى‏،(1363ش)،الفوائدالرجالیة،تهران: مکتبةالصادق.
بحرانی، سلیمان‌‌بن‌‌عبدالله، (1412ق)،‏معراجأهلالکمالإلىمعرفةالرجال‏،بی‌‌جا: عبدالزهراء العویناتی.
البخاری، محمد بن اسماعیل،(1360ق)،  التاریخ الکبیر، حیدرآباد: دائرة المعارف.
البخاری، محمد بن اسماعیل(1423ق)، صحیح البخاری، دمشق: دار إبن‌‌کثیر.
برقی، احمد‌‌بن‌‌محمد، (1342ش)،الرجال،تهران: دانشگاهتهران.
برقی، احمد‌‌بن‌‌محمد(1371ق)، المحاسن، قم: دارالکتب الإسلامیة، الطبعةالثانیة.
بلاذری، احمد‌‌بن‌‌یحیی، (1417ق)،  أنساب الأشراف، بیروت: دارالفکر.
بلاذری، احمد‌‌بن‌‌یحیی(1988)، فتوح البلدان، بیروت: دار و مکتبة اللهلال.
البنداری، عبدالغفار‌‌سلیمان؛حسن،سیدکسروی،(1993م)،موسوعةرجالالکتبالتسعة،بیروت: دارالکتب العلمیة.
البیهقی، أحمد‌‌بن‌‌الحسین، (1424ق)، السنن الکبری، بیروت: دارالکتب العلمیة، ط الثالثة.
البیهقی، أحمد‌‌بن‌‌الحسین(1991)، معرفة السنن و الآثار، قاهرة: دارالوفاء
الترمذی، محمدبن‌‌عیسی، (1417ق)، سنن الترمذی، الریاض: مکتبة المعارف.
‏تفرشی، مصطفى‌‌بن‌‌حسین‏، (1377ش)،نقدالرجال‏،قم: مؤسسةآل‌‌البیتلإحیاءالتراث‏.
جعفریان، رسول، (1390)، «بررسیچندروایتتاریخیدربابغالیانعصرخلافتامامعلی»،پژوهش‌‌های تاریخی، سال سوم، شماره چهارم (پیاپی12)، دانشگاه اصفهان.
الجوینی، إبراهیم‌‌بن‌‌محمد‌‌بن‌‌المؤید،(1428ق)، فرائد السمطین، قم: دارالحبیب.
حاجی‌‌زاده،یدالله، (1394)، غالیان و شیوه‌های برخورد امامان معصوم"ع" با ایشان، قم: نشر معارف.
الحرّالعاملی، محمد‌‌بن‌‌حسن، (1414ق)،تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، قم: موسسة آل‌‌البیتلإحیاءالتراث.
الحرّالعاملی، محمد‌‌بن‌‌حسن(1427ق)،  الرجال، قم: موسسه علمى فرهنگى دارالحدیث.
حسینى‌‌حلى،حسین‌‌بن‌‌کمال‌‌الدین، (1428ق)،زبدةالأقوالفیخلاصةالرجال‏،قم: دارالحدیث.
الحمیدی، عبدالله‌‌بن‌‌الزبیربن‌‌عیسى، (1996م)،مسندالحُمَیدی،دمشق: دارالسقا.
خان‌‌صنمی، شعبانعلی و دیگران (1398)، «تحلیل احراق انسان توسط امام علی"ع" در روایات»، دوفصلنامه پژوهشنامه علوی، سال دهم، شماره اول.
خسروشاهی، هادی، (1386ش)، عبدالله بن سبأ بین الواقع و الخیال، تهران: کلبه شروق.
الخویی، أبوالقاسم‏،(1413ق)، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، بی‌‌جا: بی‌‌نا، الطبعة الخامسة.
الدارقطنی، علی‌‌بن‌‌عمر،(1422ق)، سنن دارقطنی، بیروت: دارالمعرفة.
الدارقطنی، علی‌‌بن‌‌عمر(1404ق)، الضعفاء و المتروکین، ریاض: مکتبة المعارف.
الذهبی، شمس‌‌الدین‌‌محمد، (1413ق)،  تاریخ الإسلام، بیروت: دارالکتاب العربی، ط الثانیة.
الذهبی، شمس‌‌الدین‌‌محمد(1958م)، تذکرة الحفاظ، بیروت: دارالکتب العلمیة.
الذهبی، شمس‌‌الدین‌‌محمد(2004م)، تهذیب تهذیب الکمال، قاهرة: فاروق الحدیثة.
الذهبی، شمس‌‌الدین‌‌محمد(1967م)، دیوان الضعفاء و المتروکین، مکة: مکتبة النهضة الحدیثة.
الذهبی، شمس‌‌الدین‌‌محمد(1996م)، سیر أعلام النبلاء، بیروت: مؤسسة الرسالة، ط الحادیة عشرة.
الذهبی، شمس‌‌الدین‌‌محمد(1422ق)، المهذب فی اختصار السنن الکبیر للبیهقی، الریاض: دارالوطن.
الذهبی، شمس‌‌الدین‌‌محمد(1963)، میزان الإعتدال فی نقد الرجال، بیروت: دارالمعرفة.
زراری، احمد‌‌بن‌‌محمد، (1411ق)،رسالةأبیغالبالزراریإلىابنابنهفی ذکر آل أعین‏، قم: مرکز البحوث و التحقیقات الإسلامیة.
ساعدى، حسین، (1426ق)‏، الضعفاء من رجال الحدیث‏، قم: دار‌‌الحدیث.
الشافعی، محمدبن‌‌إدریس، (بی‌‌تا)، مسند الإمام الشافعی، بیروت: دارالکتب العلمیّة
شبسترى، عبدالحسین،(1418ق)، ‏ الفائق فی رواة و أصحاب الإمام الصادق(ع)، قم: مؤسسة النشرالإسلامی‏.
شوشتری، محمدتقی،(1410ق)، ‏ قاموس الرجال، قم:‏ مؤسسة النشرالإسلامی‏، ط الثانیة.
الشوکانی، محمد‌‌بن‌‌علی، (1427ق)،نیلالأوطارمنأسرارمنتقىالأخبار،الریاض: دارابن‌‌الجوزی.
الشهیدالثانی، زین‌‌الدین‌‌العاملی، (1960م)،  الدرایة فی علم مصطلح الحدیث، نجف: مطبعة النعمان.
الشهیدالثانی، زین‌‌الدین‌‌العاملی(1437ق)، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة، قم: مجمع الفکر الإسلامی.
صبحی، أحمدمحمود، (1991م)، نظریة الإمامة عند الشیعة الإثنی عشریة، بیروت: دار نهضة العربیة.
صدوق، محمد‌‌بن‌‌علی‏‌‌بن‌‌بابویه، (1413ق)، من لا یحضره الفقیه‏، قم: دفتر انتشارات اسلامى، ط الثانیة.
الصنعانی، أبوبکرعبدالرزاق‌‌بن‌‌همّام، (1972م)،المصنّف،بیروت: المجلس العلمی.
الطبرانی، سلیمان‌‌بن‌‌أحمد، (1995م)،  المعجم الأوسط، قاهرة: دارالحرمین.
الطبرانی، سلیمان‌‌بن‌‌أحمد،(1404ق) المعجم الکبیر، القاهره، مکتبة ابن‌‌تیمیه، ط الثانیه.
الطبری، محمد‌‌بن‌‌جریر‏، (1412ق)،جامعالبیانفىتفسیرالقرآن‏،بیروت: دارالمعرفة.
الطحاوی، أحمدبن محمدبن‌‌سلامة، (1994م)،شرحمشکلالآثار،بیروت: مؤسسة الرسالة
الطحاوی، أحمدبن محمدبن‌‌سلامة(1426ق)، مسند، دبی: مکتبة الحرمین
الطوسی، محمد‌‌بن‌‌الحسن‏، (1390ق)،الإستبصارفیمااختلفمنالأخبار،تهران: دارالکتبالإسلامیة.
الطوسی، محمد‌‌بن‌‌الحسن(1407ق)، تهذیب الأحکام، تهران: دارالکتب الإسلامیة، چاپ چهارم.
الطوسی، محمد‌‌بن‌‌الحسن(1376ش)، رجال الطوسی، قم: مؤسسة النشر الإسلامی‏، چاپ سوم.
الطوسی، محمد‌‌بن‌‌الحسن(1420ق)، فهرست کتب الشیعة و أصولهم و أسماء المصنفین و أصحاب الأصول‏، قم: مکتبة المحقق الطباطبائی‏.
طه حسین، (1970م)، الفتنة الکبری علی و بنوه، مصر: دارمعارف
عابدی سرآسیا، علیرضا؛ امینی، اعظم (1396)، «حکم فقهی مجازات انسان زنده با سوزاندن در مذاهب اسلامی» دوفصلنامه فقه مقارن، شماره نهم.
العجلی، أحمد‌‌بن‌‌عبدالله،(1984م)،تاریخالثقات،بیروت: دارالکتب العلمیة.
عسکری، مرتضی، (2000م)، الاسطورة السبئیة، بی‌‌جا: مؤتمر تکریم السید مرتضی العسکری.
علامة‌‌حلی،حسن‌‌بن‌‌یوسف (1381ش)‏،ترتیبخلاصةالأقوالفیمعرفةالرجال‏،مشهد: آستانقدسرضوى.
علامة‌‌حلی،حسن‌‌بن‌‌یوسف(1402ق)، ‏رجال العلامة الحلی‏، قم: الشریف الرضی.
علیارى‌‌تبریزى،على‌‌بن‌‌عبدالله‏، (1412ق)،بهجةالآمالفیشرحزبدةالمقال‏،تهران: بنیادفرهنگاسلامىکوشانپور،چاپدوم.
العقیلی، محمد‌‌بن‌‌عمرو، (1429ق)،الضعفاء،قاهرة: دارمجد‌‌الإسلام.
الفیروزآبادی، محمدبن‌‌یعقوب، (1998)، القاموس المحیط، بیروت: الرسالة، الطبعة‌‌السادسة.
الکاظمی، محمدأمین، (1402ق)،  هدایة المحدثین إلى طریقة المحمّدین، قم: مکتبة آیةالله‌‌المرعشی.
الکشی، محمد‌‌بن‌‌عمر، (1404ق)،اختیارمعرفةالرجال‏،قم: موسسةآل‌‌البیتلإحیاءالتراث‏‏.
کلباسی، محمد‌‌بن‌‌محمدابراهیم‏، (1422ق)،الرسائلالرجالیة، قم: دارالحدیث.
الکلینی، محمد‌‌بن‌‌یعقوب‏، (1407ق)،الکافی،تهران: دارالکتبالإسلامیة،طالرابعة.
الگلپایگانی، محمدرضا (ق1414)، الدرّ المنضود فی أحکام الحدود، قم: دارالقرآن الکریم.
مازندرانی‌‌حائری،محمد‌‌بن‌‌اسماعیل‏، (1416ق)،منتهىالمقالفیأحوال الرجال، قم: موسسة آل‌‌البیتلإحیاءالتراث‏.
مامقانی، عبدالله‏، (1431ق)،  تنقیح المقال فی علم الرجال، قم: موسسة آل‌‌البیتلإحیاءالتراث.
مامقانی، عبدالله‏، (بی‌‌تا)، تنقیح المقال فی علم الرجال (چاپرحلی)، بی‌‌جا: بی‌‌نا.
المجلسی، محمدباقر، (1430ق)،  بحار الأنوار، قم: نو روحی.
المجلسی، محمدباقر (1404ق)، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول‏، تهران: دارالکتب الإسلامیة، ط الثانیة.
المجلسی، محمدباقر (1420ق)، الوجیزة فی الرجال‏، تهران: بخش انتشارات ‏همایش بزرگداشت علامه مجلسى.
مدیر شانه‌‌چی، کاظم، (1372ش)، درایة الحدیث، قم: دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم.
المدینی، علی‌‌بن‌‌عبدالله، (1980م)،العلل،بیروت: المکتب الإسلامی، الطبعة الثانیة.
مرتضى، السیّد‌‌بسام‏، (1426ق)،  زبدة المقال من معجم الرجال‏، بیروت: دار المحجة البیضاء.
مرعی، الشیخ‌‌حسین‌‌عبدالله، (1417ق)، ‏منتهى المقال فی الدرایة و الرجال‏، بیروت: مؤسسة العروة الوثقى‏.
المزّی، جمال‌‌الدینیوسف،(1982م)،تهذیبالکمالفیأسماءالرجال،بغداد: مؤسسةالرسالة.
المظاهری، حسین‏، (1428ق)،  الثقات الأخیار من رواة الأخبار، قم: موسسة الزهراء الثقافیة الدراسیة.
معین، محمد، (1386ش)، فرهنگ فارسی، تهران: اَدِنا، چاپ چهارم.
مفید، محمد‌‌بن‌‌محمد‌‌بن‌‌نعمان، (1413ق)،الإرشاد،قم: کنگرهشیخمفید.
المنذری، عبدالعظیم‌‌بن‌‌عبدالقوی، (1424ق)،الترغیبوالترهیبمنالحدیثالشریف،بیروت: دارالکتب العلمیة، ط الثالثة.
الناصری، ریاض‌‌محمدحبیب‏، (1419ق)،الواقفیة، مشهد: المؤتمر العالمی للإمام الرضا.
النجاشی، احمدبن‌‌علی‏، (1365ش)،رجالالنجاشی‏،قم: مؤسسةالنشرالإسلامی‏،طالسادسة.
نراقی، ابوالقاسم‌‌بن‌‌محمد، (1422ق)،شعبالمقالفیدرجاتالرجال‏،قم: کنگرهبزرگداشتمحققان ملامهدى و ملااحمدنراقى‏، ط الثانیة.
النسائی، أحمدبن‌‌شعیب، (1433ق)،  السنن الکبری، القاهره: دارالتأصیل.
النسائی، أحمدبن‌‌شعیب(1405ق)،  الضعفاء و المتروکین، بیروت: مؤسسة الکتب الثقافیة.
النمازی‌‌الشاهرودی،علی‏، (1422ق)،مستطرفاتالمعالی‏،تهران: موسسهنبأ.
النمازی‌‌الشاهرودی،علی(1414ق)،  مستدرکات علم رجال الحدیث‏، تهران: فرزند مؤلف.
نوری، حسین‌‌بن‌‌محمدتقی‏، (1429ق)،مستدرکالوسائلومستنبطالمسائل‏،بیروت: موسسة آل‌‌البیتلإحیاءالتراث‏.
الهیتمی، إبن‌‌حجرالمکی،(1284ق)،الزواجرعناقترافالکبائر،قاهرة: مطبعةالخدیویة.