نوع مقاله : علمی-پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی دکتری تاریخ اسلام. دانشگاه لرستان
2 استادیار و عضو هیئت علمی گروه تاریخ دانشگاه لرستان
3 دانشگاه لرستان- دانشکده ادبیات- گروه تاریخ
چکیده
بر اساس برخی از متون تاریخی-حدیثی، امام علی(ع) در چندین موضع ـدربارهی غالیان، مرتدان، زنادقه، و اجرای برخی حدود شرعیـ حکم به سوزاندن برخی افراد مجرم داده و گاهی خود شخصاً اقدام به این امر نموده است. منابع شیعی و سنی در برخی جزئیات، مضامین و مصادیق این روایات با هم اختلاف دارند. روایات انسانسوزی در سیرهی امام علی(ع) دو گونهی «زنده سوزی» و «جنازه سوزی» را شامل میشود، ولی گونهی «خفگی با دودِ آتش» را نیز به دلیل اختلاط و اضطراب متن روایاتِ انسانسوزی، باید مورد بررسی قرار داد. در پژوهش پیش رو، تلاش شده است تا تمامی روایات مزبور از منابع تاریخی-حدیثی استخراج شوند و مورد بررسی و تحلیل سندی قرار گیرند. بدین منظور، با استفاده از روش نقد رجال حدیث، همهی آن روایات با طُرُق مختلفشان، نقل و سپس نقد خواهند شد.
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
A Document-Based Critique of Hadiths about Burning of Human Beings in Imam Ali (PBUH)’s Conduct
نویسندگان [English]
- Mohammad Amraei 1
- dariosh nazari 2
- Mojtaba Garavand 3
1 PhD Student of the History of Islam, Lorestan University
2 Assistant Professor and Faculty Member, Department of History, Lorestan University
3 Associate Professor of the History of Islam, Lorestan University
چکیده [English]
Based on some hadith and historical texts, in a few cases of meting out jurisprudentially fixed punishments (ḥudūd) to exaggerators in veneration of the Muslim Prophet and his family (ghulāt), apostates, and infidels, Imam Ali (PBUH) ordered that some criminal individuals be burned, and at times he personally exerted the punishment. Shiite and Sunni sources have disagreements over some details and themes of, and facts related to the hadiths. Hadiths about burning of human beings in Imam Ali (PBUH)’s conduct include both immolation and cremation, but being choked to death by smoke from the fire should also be considered due to confusions in the texts of the hadiths. In the present study, an attempt has been made to extract all the relevant hadiths from the historical and hadith sources, and to examine and analyze their documentation. To this aim, all those hadiths with their different chain of narrators will be quoted and then critiqued
کلیدواژهها [English]
- Imam Ali (PBUH)
- immolation
- cremation
- apostasy
- ghulāt
- hudūd
در بسیاری از منابع تاریخی-حدیثیِ شیعیان و اهل سنّت، روایات متعددی وجود دارد که بر اساس آنها، امام علی(ع) در دورهی خلافت شیخین و نیز در دورهی خلافت خویش، فتوا و دستور به آتش زدن برخی افراد مجرم –گاه بهصورت زندهزنده و گاه بهصورت سوزاندن جنازههایشان- داده است. در پژوهش حاضر، درصددیم به شیوهی توصیفی–تحلیلیوبااستفادهازروشنقدرجالحدیث، به این سوال اصلی پاسخ دهیم که: روایات مربوط به انسانسوزی در سیرهی امام علی(ع)، چه میزان اعتبار و یا ضعف سندی دارند؟ بدین منظور، تمامی روایاتی را که در این زمینه در منابع تاریخی-حدیثی وجود دارند –بهشرط داشتن سلسلهی اِسناد- نقل کرده و تمامی طُرُق آن را نقد سندی نمودهایم. روایات را بر مبنای «یکسانی متن روایت» دستهبندی کردهایم. در برخی موارد، «زنده سوزاندن» با «سوزاندن جسد» خلط و یا جعل گردیده است. روایات مزبور را باید بهصورت یک کُلّ در نظر گرفت و با بررسیهای فقهالحدیثی میانشان جمع نمود تا روایات «جنازه سوزی» با روایات «زنده سوزی» خلط نشود، ولی از آنجایی که هدف ما در مقاله پیشرو صرفاً نقد سندی روایات بوده است، متعرض این کار نشدیم. بدین ترتیب، به بررسی و نقد متن روایات -جز اشاراتی کوتاه که ضروری مینمود- نپرداختهایم.
پیشینهی پژوهش: در این زمینه، مقالهای با عنوان «تحلیل احراق انسان توسط امام علی"ع" در روایات» منتشر شده است. مقالهی مزبور، پارهای از این روایات را –آن هم فقط بهلحاظ متنی و نه سندی- نقد کرده است (خانصنمی، شعبانعلی و دیگران، 1398، صص33-57). مقالهی دیگری با عنوان «حکم فقهی مجازات انسان زنده با سوزاندن در مذاهب اسلامی» منتشر گردیده است. مقالهی مزبور تحلیلی فقهی است و نقد رجالی ندارد و روایات مورد بررسی آن نیز اختصاص به سیرهی امامعلی(ع) ندارد (عابدی سرآسیا، علیرضا؛ امینی، اعظم، 1396، صص151-172) مقالهای دیگر با عنوان «بررسیچندروایتتاریخیدربابغالیانعصرخلافتامامعلی"ع"» چاپ گردیده که در آن فقط دو روایت را دربارهی مجازات غالیان توسط علی(ع) نقد کرده است (جعفریان، رسول، 1390، صص23-30). کتابی نیز با عنوان «غالیان و شیوههای برخورد امامان معصوم"ع" با ایشان» منتشر شده که قسمتهایی از آن به نحوهی برخورد امام علی(ع) با غالیان اختصاص یافته است (حاجیزاده، 1394). در کتاب مزبور تحلیلهای متنی و نقدهای سندی بسیار ارزشمندی وجود دارد که در مقالهی حاضر به تناسب بحث، به آن ارجاع دادهایم.
- مجازات غالیان
1.2 عبداللهبنسبأ و یارانش
اگرچه برخی از محققین وجود شخصیتی به نام عبداللهبنسبأ را افسانه میدانند (برای نمونه رک: طهحسین، 1970؛ صبحی، 1991؛ عسکری، 2000؛ خسروشاهی، 1386) اما این دیدگاه قدیمی و مردود شده است. لازم به ذکر است که پذیرش وجود فردی غالی به نام عبداللهبنسبأ هیچ ربطی به افسانهای -مبنی بر تأسیس مذهب تشیع توسط عبداللهبنسبا- که طبری آن را از سیفبنعمر نقل کرده، ندارد. (برای آگاهی بیشتر رک: حاجیزاده، 1394: صص120-138). در زمینهی مجازات ابنسبا فقط سه روایت وجود دارد:
روایت اول و دوم ظاهراً حکایت از زندهسوزی ابنسبأ دارد. منبع اصلی که این دو روایت را نقل کرده، رجالکشی میباشد و در کتب اربعهی شیعه نیامده است. روایتاول به لحاظ رجالی نامعتبر است. روایتدوم از نظر سلسلهی اِسناد بلااشکال است. روایتسوم به لحاظ رجالی نامعتبر است و محتوایش، با محتوای روایات کشی کاملا تناقض دارد. طبق این روایت، علی(ع) یاران ابنسبأ را بهوسیلهی دود خفه نمود و خود ابنسبأ را –که مجازاتش میبایست سنگینتر باشد- تبعید کرد. فقط ابنابیالحدید این را نقل کرده است و در منابع دیگر، هیچ اثری از این روایت نیافتیم.
1.1.2 روایت اول
متن این روایت: عبداللهبنسبأ ادعای نبوت میکرد و گمان مینمود که امامعلی(ع)، همان الله است. خبر به علی(ع) رسید، پس ابنسبأ را فراخواند و از وی پرسید. ابنسبأ اقرار کرد که «به دلم افتاده تو الله هستی و من نبیّ هستم». امیرالمومنین فرمود «وای بر تو! شیطان تو را زبون کرده است. از این عقیده بازگرد، مادرت به عزایت بنشیند و نابود شوی». ابنسبأ نپذیرفت. امام وی را زندانی کرد و سه روز او را به توبه فراخواند. چون توبه نکرد، امام وی را با آتش سوزانید.
سنداینروایت: حدثنی محمدبنقولویهالقمّی، قال: حدثنی سعدبنعبداللّهبنأبیخلفالقمی، قال: حدثنی محمدبنعثمانالعبدی، عن یونسبنعبدالرحمن، عن عبداللّهبنسنان، قال: حدثنی أبی، عن أبیجعفر(ع). (کشی، 1404، ج1، ص323، ح170؛ حرعاملی، 1414، ج28، ص336، ح34894).
نقداینروایت: هیچ شرح حالی از «محمدبنعثمانالعبدی» وجود ندارد و مهمل است.«سنان» هم مجهول است (خویی، 1413، ج9، ص323؛ مرتضی، 1426، ج1، ص518؛ مامقانی، 1431، ج34، ص7؛ شوشتری، 1410، ج5، ص320).
2.1.2 روایت دوم
متن این روایت:امام صادق(ع) در میان اصحابش دربارهی ابنسبأ حرف میزد و اینکه [ابنسبأ] ادعای ربوبیّت علی(ع) را داشت. فرمود: علی(ع) سه روز وی را به توبه فراخواند ولی نپذیرفت. پس او را با آتش سوزانید.
سند این روایت:حدثنی محمدبنقولویه، قال: حدثنی سعدبنعبداللّه، قال: حدثنا یعقوببنیزید و محمدبنعیسى، عن ابنأبیعمیر، عن هشامبنسالم، قال: سمعت أباعبداللّهع (کشی، 1404، ج1، ص323، ح171؛ حرعاملی، 1414، ج28، ص336، ح34895).
نقد این روایت:«محمدبنقولویه» را ثقه دانستهاند (علامهحلی، 1381: ص397). «محمّدبنعیسىبنعبیدالیقطینی» نیز ثقه است (نجاشی، 1365، ص333؛ مجلسی، 1420، ص169). برخی عبارت «الأقوى عندی قبول روایته» را دربارهی وی بهکار بردهاند (علامهحلی، 1402، ص141؛ همو، 1381، ص395). نخستین کسی که وی را تضعیف کرده، شیخطوسی است. او خودش در این زمینه اجتهاد نکرده، بلکه پیرو شیخصدوق است. شیخصدوقاینراویراازرجالِ کتابِ «نوادرالحکمه» استثناءنموده بود. دلیل دیگر شیخطوسی برای تضعیف محمدبنعیسی، این است که «قیل إنّه کان یذهب مذهب الغلاة». از واژه «قیل» چنین برمیآید که شیخ به یقین نرسیده که وی غالی بوده است (طوسی، 1420، ص402؛ همو، 1376، ص448). بنابراین تضعیف شیخطوسی مورد قبول نیست. روایت مذکور به لحاظ سلسلهی اِسناد بلااشکال است. مُراد از آتش زدن عبداللهبنسبا در اینجا ممکن است سوزاندن جنازهی وی باشد. این روایت را باید تحلیل متنی نمود، ولی چون در مقالهی حاضر، قصدمان صرفاً نقد سندی روایات بوده، به این امر نمیپردازیم. لازم به ذکر است که گاه حدیثی با وجود بیاشکال بودنِ سلسلهی اِسنادش، مورد تأیید علما واقع نمیشود و به آن «خبرِ مردود» میگویند (مدیر شانهچی، 1372: ص76).
3.1.2 روایت سوم
متن این روایت: علی(ع) به گروهی برخورد که در ماه رمضان، در روز غذا میخوردند. به آنان فرمود «مسافرید یا بیمار؟» گفتند هیچ کدام. فرمود «آیا از اهل کتاب هستید؟» گفتند نه. فرمود «پس چرا در ماه رمضان روزه خواری میکنید؟» آنها بجز «أنتَ أنتَ» چیزی نمیگفتند. امام منظور آنان را فهمید. از اسبش پیاده شد و گونهاش را به خاک چسبانید. سپس فرمود «وای بر شما! من بندهای از بندگان کوچک خدا هستم، از خدا پروا کنید و به اسلام بازگردید». آنها امتناع کردند. امام آنها را چندین مرتبه به اسلام دعوت کرد ولی نپذیرفتند. امام دستور داد آنان را محکم ببندید و برایم چند کارگر و مقداری هیزم بیاورید. سپس دستور داد دو چاه کندند. یکی از چاهها را مانند اتاقی زیرزمینی [= دارای گذرگاه] ساخت و چاه دیگر را دارای دریچه [که دود از آن خارج شود]. هیزمها را در این چاه ریخت و آتششان زد. دود به سمت غالیان میرفت. امام آنان را صدا میزد و درخواست میکرد که «به سوی اسلام بازگردید». پس ابا کردند. امام هیزم و آتش را بر آنان افکند، پس سوختند. ابوالعباس گوید: سپس گروهی از یاران علی[ع] ـ از جمله عبداللهبنعباس ـ نزد وی فقط در حق عبداللهبنسبأ شفاعت کردند. گفتند: «ای امیرالمومنین، او توبه کرده است. وی را بااین شرط که در کوفه نماند، آزادش کن». امام به پیشنهاد یارانش، او را به مدائن تبعید نمود.
سند این روایت:روى أبوالعباس عن محمدبنسلیمانبنحبیبالمصیصی عن علیبنمحمدالنوفلی عن أبیه و مشیخته (ابنابیالحدید، 1428، ج5، ص6).
نقد این روایت:در کتب متقدم رجال شیعه مانند فهرستِنجاشی و فهرستِشیخطوسی هیچ نشانی از «علیبنمحمدالنوفلی» نیست. علمای متأخر تصریح به مجهول بودن او کردهاند (مامقانی، بیتا، ج2، ص304؛ مرتضی، 1426، ج2، ص79). پدر وی یعنی «محمدبنسلیمانالنوفلی» از از اصحاب امام کاظم(ع) بود (مامقانی، بیتا، ج3، ص123؛ خویی، 1413، ج17، ص144؛ نمازی، 1422، ص294؛ همو، 1414، ج7، ص120). هویّتمشایخ او بر ما معلوم نیست.
2.2 سوزاندن گروهی از غالیان
در این زمینه چهار روایت وجود دارد: روایت اول و دوم حاکی از "جنازهسوزی" و نامعتبر هستند. روایت سوم حاکی از "زندهسوزی" و هردو طریق نقلش نامعتبر است. طبق روایت چهارم (که هر دو طریق نقلش معتبر است) مجازات غالیان "خفگی با دود" بود.
1.2.2 روایت اول
متن این روایت:نزد علی(ع) نشسته بودم که گروهی آمدند و گفتند «أنتَ أنتَ». علی(ع) چند بار آنها را توبه داد ولی نپذیرفتند. بنابراین «فَضَرَبَ أعناقَهُم و دَعا بِحَطَب و نار فأحرَقَهُم» و این شعر را میخواند: «إنی إذا رایتُأمراً مُنکَراً ـ أوقَدتُ ناری و دَعَوتُ قَنبراً».
سند این روایت:أخبرنا أبوعبداللهالحافظ، قال: أنبأنا أبونصرمحمدبنأحمدالخفاف، قال: حدثنا علیبنمحمدبنالعلاء ، قال: حدثنا علیبنالحسین، قال: حدثنا علیبنإبراهیمالمروزی، قال: حدثنا خارجةبنمصعب، قال: حدثنی سلامبنأبیقاسم، قال: حدثنی عثمانبنالمغیرة. (جوینی، 1428، ج1، ص174، رقم136).
نقد این روایت:شیخطوسی به ذکر نام «خارجةبنمصعب الخراسانیالتمیمیالمروزی» بسنده کرده است (طوسی، 1376، ص200). دیگران هم توثیق نکردهاند و فقط وی را از اصحاب امام صادق(ع) دانستهاند (نوری، 1429، ج25، ص326؛ خویی، 1413، ج8، ص9؛ نمازی، 1414، ج3، ص302). همچنین «سلامبنأبیقاسم» نه در منابع شیعی و نه در منابع سنّی، هیچ شرح حالی ندارد و مهمل است.
2.2.2 روایت دوم
متناینروایت:گروهی از غالیان نزد علی(ع) رفتند و گفتند «تو اویی؟» فرمود «من کی هستم؟» گفتند «تو اویی؟» فرمود «وای بر شما! من کی هستم؟» گفتند «تو خدای مایی». علی(ع) فرمود «وای بر شما! [به دین اسلام] بازگردید و توبه کنید». آنها نپذیرفتند. لذا علی(ع) گردنشان را زد و به قنبر دستور داد تا هیزم بیاورد و گودالی بکند. جنازههای آنان را با آتش سوزانید و این شعر را خواند: «لمّا رأیتُ الأمرَ أمراً مُنکراً ـ أججتُ ناری و دَعوتُ قنبراً».
سند این روایت:ذکر العقیلی قال: حدثنا محمدبناسماعیل، قال حدثنا شبابة، و ذکره أبوزیدعمربنشبة قال: حدثنی محمدبنحاتم، قال: حدثنا شبابةبنسوار، قال: حدثنا خارجةبنمصعب، عن سلامبنأبیالقاسم، عن عثمانبنأبیعثمانالأنصاری. (ابنعبدالبر، 1976، ج5، ص317).
نقد این روایت:در روایت پیشین آوردیم که «خارجةبنمصعب» توثیق ندارد. علاوه بر این، «عثمانبنأبیعثمان» منکرالحدیث و مجهول است (ابن حجر، 1423، ج5، ص401، رقم5141).
3.2.2 روایتسوم
متن این روایت:امامعلی(ع) نزد یکی از زنانش به نام «اُم عمرو» از قبیله «عَنزَة» بود که قنبر آمد و گفت: ده نفر جلوی در هستند که گمان میکنند تو پروردگارشان هستی. امام دستور داد آنها را به داخل بیاور. امام به آنها فرمود: چه میگویید؟ گفتند «تو خدای مایی؛ تویی که ما را آفریدی؛ تویی که روزی ما را میدهی». امام فرمود «وای بر شما! من مخلوقی مانند شمایم». آنها از پذیرش سخن امام سرباززدند. امام فرمود «وای بر شما! الله خدای من و شماست. توبه کنید و [به دین اسلام] بازگردید». آنها گفتند «ما از سخنمان بازنمیگردیم. تو رازق و خالق مایی». به دستور امام، قنبر رفت و ده کارگر را به همراه بیل و سطل آورد. به آنها دستور داد تا گودالی کندند و در آن هیزم نهاد و بر هیزمها آتش افکند. بار دیگر به آنها فرمود «وای بر شما! توبه کنید و بازگردید». آنها این بار نیز نپذیرفتند. بنابراین علی(ع) آنها را در گودال پرتاب کرد. سپس این شعر را خواند: «إنی إذا أبصرتُ شیئاً منکراً ـ أوقدتُ ناری و دعوتُ قنبراً».
این روایت از دو طریق نقل شده است:
طریق1: محمدبنالحسنالبراثی، و عثمانبنحامد، قالا: حدثنا محمدبنیزداد، عن محمدبنالحسین عن موسىبنیسار، عن عبداللّهبنشریک، عن أبیه (کشی،1404، ج2 ص596، ح 556) و در جای دیگر:محمدبنالحسن و عثمانبنحامد الکشیان، قالا: حدثنا محمدبنیزدادالرازی، عن محمدبنالحسینبنأبیالخطاب، عن موسىبنیسار، عن عبداللّهبنشریک، عن أبیه. (کشی، 1404، ج1 ص288، ح 128).
نقد این طریق:«موسىبنیسارالقطّان» مجهول است (خویی، 1413، ج20، ص86؛ مرتضی، 1426، ج2، ص497). «شریکبنعدیالعامری» مجهولاست (مرتضی، 1426، ج1، ص530). علامهمجلسی شخصی به نام «شریک» را مجهول دانسته ولی توضیح نداده که این شخص کیست (مجلسی، 1420، ص92).
طریق2: محمدبنمسعود، قال: أخبرنا محمدبنیزدادالرازی، قال: حدثنا محمدبنعلیالحدّاد، عن مسعدةبنصدقة، عن جعفربنمحمد، عن أبیه. (کشی، 1404، ج1 ص288، ح 127).
نقد این طریق:در هیچ یک از کتب متقدم رجال، نامی از « محمدبنعلیالحدّاد» نیست. یکی از معاصرین ما او را یاد کرده و مجهول دانسته است (مرتضی، 1426، ج1، ص449). «مسعدةبنصدقه» ضعیف است (مجلسی، 1420، ص178). مذهب او را بُتری (کشی، 1404، ج2، ص687) و یا سنّی (طوسی، 1376، ص146) دانستهاند.
4.2.2 روایتچهارم
متن این روایت:گروهی نزد امام علی(ع) آمدند و گفتند «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَبَّنَا». علی(ع) آنها را دعوت به توبه نمود ولی نپذیرفتند. علی(ع) گودالی کند و در آن آتش افروخت و در نزدیک آن، گودالی دیگر کند. میان این دو گودال، راهی [برای سرایتِ دود] ساخت که آنها را به هم مرتبط میکرد. علی(ع) هرکدامشان را که توبه نمیکردند، درون گودال خالی پرتاب میکرد تا اینکه [در اثر دود] مُردند.
این روایت، از دو طریق نقل شده است:
طریق1: علیبنإبراهیم عن أبیه عن ابنأبیعُمیر عن هشامبنسالم عن أبیعبداللَّه(ع) (کلینی، 1407، ج7، ص: 258 ح 18؛ طوسی، 1407، ج10، ص138، رقم547).
نقد این طریق:تمام راویان این طریق، توثیق شدهاند. گرچه «ابراهیمبنهاشم» صراحتاً توثیق نشده ولی ارجح قبول قول اوست (علامهحلی، 1381، ص4). علامهمجلسی این حدیث را حسن دانسته است (مجلسی، 1404، ج23، ص401).
طریق2: محمدبنیحیى عن أحمدبنمحمد عن ابنأبیعمیر عن هشامبنسالم عن أَبیعبداللّه(ع) (کلینی، 1407، ج7، ص257، ح8).
نقد این طریق:با اینکه تمام راویان این طریق، توثیق شدهاند، علامه مجلسی آن را بدون هیچ توضیحی دربارهی سند یا متن آن، ضعیف دانسته است (مجلسی، 1404، ج23، ص399). خود علامهمجلسی نیز تکتک این راویان را توثیق کرده است. توثیق «محمدبنیحیىالعطار» در: (مجلسی، 1420، ص175) توثیق «أحمدبنمحمدبنعیسیالأشعری» در: (همو، ص24) توثیق «محمدبنأبیعمیرالأزدی» در: (همو، ص148) توثیق «هشامبنسالمالجوالیقی» در: (همو، ص194).
هرگاه نام «محمدبنیحیی» در اول سندهای شیخکلینی بیاید، منظور «محمدبنیحییالعطار» است (شهید ثانی، 1960، ص129). علامهمجلسی احتمالاً او را با «محمدبنیحییالمعازی» که در الوجیزه وی را تضعیف کرده (مجلسی، 1420، ص175) اشتباه گرفته است. ممکن است که علامهمجلسی متن روایت را قبول نداشته و تضعیف وی از این جهت بوده باشد. بنابراین سند این روایت معتبر است.
3.2 مجازات زطهای غالی
واژهی زُطّ معرّبِ «جَت» و نام قومی سیاهپوست از هندیان (ابنمنظور، 1300: ج7، ص308) بوده است. دربارهی اسلام آوردن زطها در زمان خلیفهی دوم و سکونت گزیدنشان در بصره، بنگرید به: (بلاذری، 1988، ص362). فقط یک روایت وجود دارد که امام علی(ع) زطهایی را که گرفتار غلوّ شده بودند، مجازات کرده است. بر اساس این روایت، مرگ آنان "خفگی بهوسیلهی دود" بود. این روایت از سه طریق نقل شده است: طریق اول معتبر ولی طریق دوم و سوم نامعتبر میباشد.
متن این روایت:علی(ع) زمانی که از اهل بصره فارغ شد، هفتاد مرد از زط به نزدش آمدند و بر او سلام کردند و با زبان خویش با امام سخن گفتند. علی(ع) فرمود «من آنگونه که گفتید نیستم؛ بندهی خدا و مخلوق هستم». آنها این سخن را نپذیرفتند و گفتند «نه! بلکه تو، او هستی!» علی(ع) به آنها فرمود «اگر از آنچه گفتید، بازنگردید و به سوی خدا توبه نکنید، شما را خواهم کشت». آنها از توبه و بازگشت ابا کردند. امام دستور داد برایشان "زیرزمینی" حفر کردند و میانشان دریچه قرار داد. سپس زطها را در یکی از زیرزمینها انداخت و سرشان را پوشانید. در گودال کناری، آتش افروخت. هیچیک از زطها در گودال آتش نبودند، بلکه دود به آنجا وارد شد و مردند.
طریق 1:عن أبی- رضی اللّه عنه- عن سعدبنعبداللّه، عن أحمدبنمحمّدبنعیسى، عن محمّدبنإسماعیلبنبزیع و عن محمّدبن یحیىالخزّاز، عن غیاثبنإبراهیم عن جعفربنمحمد عن أبیه(ع) (صدوق، 1413، ج3، ص150، ح3550).
نقد این طریق:اِسناد این روایت معتبر است و تمام راویانش توثیق شدهاند. توثیق «سعدبنعبداللّه القمی» در: (طوسی، 1420: ص215)، توثیق «أحمدبنمحمدبنعیسى الأشعری» در: (خویی، 1413: ج3، ص85)، توثیق «محمّدبنإسماعیلبنبزیع» در (نجاشی، 1365: ص330)، توثیق «محمّدبن یحیىالخزّاز» در (برقی، 1342: ص337)،توثیق «غیاثبنإبراهیمالتمیمی» در (نجاشی، 1365، ص305؛ مجلسی، 1420، ص138).
طریق2:محمدبنیحیى عن أحمدبنمحمدبنعیسى عن ابنمحبوب عنصالِحبنسهل عن کردین عنرجلٍ عن أبیعبداللّه و أبیجعفر(ع)(کلینی، 1407، ج7، ص259،ح23).
نقد این طریق:علامهمجلسی این روایت را ضعیف دانسته است (مجلسی، 1404، ج23، ص403). «صالحبنسهلالهمدانی» غالی، کذّاب، وضّاعالحدیث است (ابن غضائری، 1422، ص69؛ حرعاملی، 1427، ص141؛ مجلسی، 1420، ص93؛ ساعدی، 1426، ج3، ص543). برخی معتقدند وی از غلوّ دست برداشته است (مامقانی، 1431، ج35، ص252؛ مرتضی، 1426، ج1، ص538). هویّتِ «رجلٍ» نیز نامشخص و مجهول است.
طریق3:حدثنی الحسینبنالحسنبنبندارالقمی، قال: حدثنی سعدبنعبداللّهبنأبیخلفالقمی، قال: حدثنا أحمدبنمحمدبنعیسى، و عبداللّهبنمحمدبنعیسى، و محمدبنالحسینبنأبیالخطاب، عن الحسنبنمحبوب، عن صالحبنسهل، عن مسمعبنعبدالملکأبیسیار، عن رجل، عن أبیجعفر(ع) (کشى، 1404، ج1، ص: 325 ، ح175).
نقداینطریق:«الحسینبنالحسنبنبندارالقمی» مجهول است (ساعدی، 1426، ج3، ص242). برخی صرفاً اشاره کردهاند که: کشی از وی زیاد روایت کرده و ظاهراً به او اعتماد داشته است (مامقانی، 1431، ج21، ص412؛ نمازی، 1422، ص77). تضعیف «صالحبنسهل» را پیشتر ذکر کردیم.
- مجازات مرتدان یا زنادقه
دربارهی مجازات مرتدان توسط علی(ع) شش روایت وجود دارد: روایت اول و دوم حاکی از "جنازهسوزی" و هردو نامعتبر هستند. روایت سوم "خفگی بهوسیلهی دود" و نامعتبر است. براساس روایت چهارم و پنجم واضح نیست که زندهسوزی یا جنازهسوزی صورت گرفته است و بههرحال هر دو نامعتبر هستند. روایت ششم تصریح در "زندهسوزی" دارد و نامعتبر است.
1.3 روایتاول
متن این روایت:به علی(ع) خبر رسید که قومی در بصره از اسلام مرتد شدهاند. به دنبالشان فرستاد تا نزدش بیایند. دو هفته به آنها طعام داد. سپس آنها را به اسلام دعوت کرد. نپذیرفتند. پس گودالی برایشان کند و بالای گودال ایستاد و فرمود «تو را از چربی و گوشت پُر میکنم». سپس گردنشان را زد و در گودال انداخت؛ هیزم بر آنها افکند و آتششان زد.
سند این روایت:حدثنا محمدبنعبداللهبنبکر، حدثنا الحسنبنحماد ـ سَجَّادة ـ حدثنا الحسنبنزیاد، عن إسرائیل، عن سِماکبنحرب، عن سویدبنغَفَلة. (طبرانی، 1995، ج7، ص140، رقم 7101).
نقد این روایت:«الحسنبنزیاداللؤلؤی» کذّاب، ضعیف و متروک است (ابن حجر، 1423، ج3، ص48، رقم2278؛ دارقطنی، 1404، ص192، رقم178؛ نسائی، 1405، ص89، رقم158؛ عقیلی، 1429، ج1، ص581، رقم278؛ ابیحاتم، 1953، ج3، ص15، رقم49). همچنین «إسرائیلبنیونسبنابیاسحاقالسَبیعی» ضعیف است (مدینی، 1980، ص86).
2.3 روایتدوم
متن این روایت:گروهی در کوفه مرتد شدند که علی(ع) آنها را کشت و سپس جنازهشان را آتش زد و این شعر را خواند: «لمّا رأیتُ الأمرَ أمراً منکراً ـ جَرّدتُ سیفی و دعوتُ قنبراً ـ ثمَّ احتَفرتُ حَفراً و حَفراً ـ و قنبرُ یَحطمُ حطماً منکراً ـ أحرقتُ بالنیرانِ مَن قَد کَفرا» (بلاذری، 1417، ج2، ص393).
سند این روایت:حدثنی بعض أصحابنا عن المدائنی[1]، عن یونسبنأرقم، عن ابنسیرین قال.
نقد این روایت:هیچ یک از منابع رجالی شیعه نام «یونسبنأرقمالکندی» را ذکر نکردهاند (نمازی، 1414، ج8، ص296). برخی از علمای رجال سنّی وی رالیّنالحدیثدانستهاند (ابن حجر، 1423، ج8، ص571، رقم8715). ذهبی دربارهی وی «لا أعرفه» را به کار برده است (ذهبی، 1967، ص449، رقم4825) و درجای دیگر مینویسد او را نه در زمرهی ثقات میبینم و نه در ضعفا (ذهبی، 1413، ج11، ص408، رقم329). «محمدبنسیرینالأنصاری» دو سال مانده به خلافت عثمان (یعنی سال33 هجری) به دنیا آمد. بنابراین در هنگام این رخداد، کودکی 5-6 ساله بوده است (مزی، 1982، ج25، ص344-354، رقم5280).
3.3 روایت سوم
متن این روایت:علی(ع) در مسجد کوفه نشسته بود که گروهی را نزدش آوردند که در روزِ ماه رمضان غذا میخوردند. امام به آنها فرمود «روزه خواری میکنید؟» گفتند بله. فرمود «آیا یهودی هستید؟» گفتند نه. فرمود «پس مسیحی هستید؟» گفتند نه. فرمود «پس بر کدام دین غیر از اسلام هستید؟» گفتند ما مسلمانیم. فرمود «پس مسافرید؟». گفتند نه. فرمود «آیا بیماری دارید که موجب افطارتان شده و ما خبر نداریم؟ چون شما به حال خودتان بیناترید، زیرا خداوند میفرماید: بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ» گفتند ما صبح که بیدار شدیم، بیماری نداشتیم! علی(ع) لبخندی زد و فرمود «آیا گواهی میدهید أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ؟» گفتند گواهی میدهیم که خدایی جز الله نیست ولی محمد را نمیشناسیم. علی(ع) فرمود «او رسول الله بود». گفتند «او را به پیامبری نمیشناسیم؛ او یک عرب بادیه نشین بود که مردم را به سوی خودش دعوت میکرد». علی(ع) فرمود «اگر [به نبوّت محمّد] اقرار نکنید، شما را خواهم کشت». گفتند کارت را بکن. امام آنها را به شرطة الخمیس سپرد تا آنها را به بیرون از شهر کوفه بردند و دستور داد دو حفره نزدیک هم کندند. سپس میان آن گودالها دریچهای بزرگ مانند پنجره ساخت. سپس به آنها فرمود «شما را درون یکی از این گودالها میاندازم و در گودال دیگر آتش میافکنم و شما را با دود میکشم». گفتند «کارت را بکن! زندگی این دنیا میگذرد». پس آنها را با نرمخویی در یک گودال قرار داد و در گودل دیگر آتش افروخت. سپس بارها صدایشان میزد که «[دربارهی توبه] چه میگویید؟» پاسخ میدادند که هر کاری میخواهی بکن. تا اینکه [با دود خفه شدند و] مردند.
سنداینروایت:علیبنمحمد عن عبداللّهبنإسحاق عن الحسنبنعلیبنسلیمان عن محمدبنعمران عن أبیعبداللّه(ع) (کلینی، 1407، ج4، ص181، ح7؛ مجلسی، 1430، ج40، ص287).
نقداینروایت:علامهمجلسی این روایت را مجهول دانسته است (مجلسی، 1404، ج16، ص440). هیچ جرح و یا تعدیلی دربارهی «عبداللّهبنإسحاقالعلوی» نشده (نوری، 1429، ج26، ص144؛ شوشتری، 1410، ج6، ص251؛ خویی، 1413، ج11، ص117) و مجهولاست (مرتضی، 1426، ج1، ص602). «حسنبنعلیبنسلیمان» نیز مجهول است (خویی، 1413، ج6، ص42؛ مرتضی، 1426، ج1، ص309؛ نمازی، 1414، ج2، ص455).
4.3 روایت چهارم
متناینروایت:علی(ع) زنادقه را در بازار آتش زد. هنگامی که آتش بر آنان افکند، گفتند: صَدَقَ اللهُ و رَسولُهُ(ص).
سنداینروایت:حدثنا أبوبکر، قال: حدثنا أبوبکربنعَیّاش، عن أبیحصین، عن سُویدبنغَفَلة (ابنابیشیبه، 1429، ج9، ص400، ح29593).
نقداینروایت:گرچه «أبوبکربنعَیّاشبنسالمبنالحنّاط» را صدوق دانستهاند، اما دربارهی روایاتش گفتهاند: «أنه کثیر الغلط» و «أخطأ فی الحدیث» (ابنسعد، 1410، ج6، ص360؛ ابنجوزی، 1412، ج9، ص232). رجالیّون سُنّی «أبیحصینالأسدی، عثمانبنعاصم» را ثقه دانستهاند ولی او «عثمانیمذهب» بود و حدیث «مَن کُنتُ مولاهُ فَهذا عَلی مولاهُ» را خوش نمیداشت (عجلی، 1984، ص328، رقم1107؛ ذهبی، 1996، ج5، ص414؛ مزی، 1982، ج19، ص404) و از این روی، روایات او دربارهی علی(ع) نامعتبر است.
5.3 روایت پنجم
متناینروایت:عدهای از مردم عطاء و رزق [از بیتالمال] میگرفتند و همراه سایر مسلمانان نماز میخواندند ولی در پنهانی، بتها را پرستش میکردند.علی(ع) آنها را در مسجد یا زندان قرار داد. سپس فرمود «ای مردم!نظرتان چیست دربارهی گروهی که عطاء و رزق میگیرند درحالی که بتها را پرستش میکنند؟» مردم گفتند: آنها را بکش. علی(ع) فرمود: «با آنها کاری را میکنم که با پدرمان إبراهیم(ص) کردند»، سپس آنها را با آتش سوزانید.
سنداینروایت:حدثنا أبوبکر قال: حدثنا عبدالرحیمبنسلیمان، عن عبدالرحمنبنعُبید، عن أبیه. (ابنابیشیبه، 1429، ج9، ص401، ح 29594).
نقداینروایت:«عبیدبننِسطاسبنأبیصَفیّةالعامریّ» از طبقه سوم تابعین بود و محضر امام علی(ع) را درک نکرده و نمیتوانسته است شاهد این رخداد باشد.افزون بر این، وی از کسانی همچون «مغیرةبنشعبة» و «قاضی شریحبنحارث» حدیث فرامیگرفت. (ابنحجر، 1356، ص652، رقم4427؛ مزی، 1982، ج19، ص238، رقم3739؛ ذهبی، 2004، ج6، ص260، رقم4428؛ ابنحباّن، 1973، ج5، ص138؛ ابیحاتم، 1953، ج6، ص3). بنابراین روایتش منقطع و نامعتبر است.
6.3 روایتششم
متن این روایت:علی(ع) به گروهی از زنادقه (در برخی طُرُق: مرتدان) برخورد کرد. پس آنان را آتش زد. خبر به عبداللهبنعباس رسید. ابنعباس گفت: «اگر من بودم، آنان را آتش نمیزدم، زیرا پیامبر فرمود: "لا تُعَذِّبُوابِعَذَابِاللَّهِ" بلکه آنان را میکشتم، زیرا پیامبر فرمود: "مَنْبَدَّلَدِینَهُفَاقْتُلُوهُ"».
روایت مذکور در کتب شیعه وجود ندارد ولی در منابع متعدد سنّی از طُرُق مختلف نقل شده است. ما تمامی این طرق را بررسی کردیم و مشخص شد که بدون استثناء، همگی آن طرق به «أیوب عن عکرمه» ختم میشود. لذا در اینجا برای جلوگیری از اطناب کلام، از ذکر سلسله اِسنادها خودداری و فقط منابعی که این روایت را با سند ذکر کردهاند، معرفی میکنیم:
(أبیداوُد الطیالسی، 1420، ج4، ص408، ح2812؛ الشافعی، بیتا، ص320؛ الصنعانی، 1972، ج5، ص213، ح9413؛ الحمیدی، 1996، ج1، ص461، ح543؛ ابنابیشیبه، 1429، ج9، ص401، ح29597؛أحمدبنحنبل، 1419، ج4، ص336، ح2551؛ همان، ص336، ح2552؛ همان، ج3، ص364، ح1871؛ البخاری، 1423، ص743، ح3017؛ همان، ص1712، ح6922؛ أبیداوُد السجستانی، 1420، ص476، ح4351؛الترمذی، 1417، ص345، ح1458؛ النسائی، 1433، ج4، ص537، ح3712؛ الطحاوی، 1994، ج7، ص303 ح2864؛ الطحاوی، 1426، ج4، ص180، ح3538؛ همان، ص181، ح3541؛همان، ص305، ح2867؛ دارقطنی، 1422، ج3، ص34، ح3143؛ البیهقی، 1424، ج8، ح16820؛ البیهقی، 1991، ج12، ص238، ح16547؛ ابنعبدالبر، 1976، ج5، ص304؛ همان، ص305؛ همان، ص316؛ إبنالعربی، بیتا، ج6، ص242؛ الذهبی، 1422، ج7، ص3326، ح13095).
نقد این روایت:این حدیث را فقط «أیوببنأبیتمیمه» از «عکرمةالبربری، أبوعبداللهالمدنی» شنیده است. عکرمه مولای عبداللهبنعباس بود. (ابنسعد، 1410، ج5، ص219؛ ذهبی، 1958، ج1، ص95، رقم87). هیچکس جز عکرمه روایتِ «سوزانیدن انسان توسط علیع» را از ابنعباس نقل نکرده است. علمای رجال شیعه وی را به شدّت تضعیف کردهاند (کشی، 1404، ج2، ص477؛ علامهحلی، 1381، ص328؛ مجلسی، 1420، ص117). عکرمه از قول ابنعباس حدیث جعل میکرد. این امری مشهور بود، بهطوری که سعیدبنالمسیب به غلامش بُرد میگفت: «بر من دروغ مبند، آنگونه که عکرمه بر ابنعباس دروغ میبست» (ذهبی، 1963، ج3، ص96؛ همو، 1996، ج5، ص22؛ ابن حجر، بیتا، ج7، ص268؛ مزی، 1982، ج20، ص280). از عبداللهبنالحارث نقل شده که گوید: بر «علیبنعبدالله بن عباس» وارد شدم درحالی که عکرمه را جلوی مستراح به بند کشیده بود. به او گفتم از خدا نمیترسی؟ گفت: «این خبیث بر پدرم دروغ میبندد» (ذهبی، 1963، ج3، ص94). برخیها عکرمه را کذّابی میدانستند که صبح حدیثی را روایت میکرد و در شب مخالفش را نقل میکرد (مزی، 1982، ج20، ص286). اماممالک، عکرمه را ثقه نمیدانست و امر میکرد که از عکرمه روایت اخذ نکنند (ذهبی، 1996، ج5، ص26). مسلم از او در نقل حدیث، اعراض کرده است (ذهبی، 1963، ج3، ص93). برخی عکرمه را «قلیلالعقل» میدانستند (ذهبی، 1996، ج5، ص27؛ ابن حجر، بیتا، ج7، ص267). عکرمه بر عقیدهی خوارج بود و دیگران را تکفیر میکرد. نقل شده که روزی عکرمه بر در مسجد ایستاد و گفت «ما فیه إلّا کافر» (ذهبی، 1963، ج3، ص95؛ همو، 1996، ج5، ص21؛ مزی، 1982، ج20، ص278). خالدبنابیعمران گوید: عکرمه در موسم حج، نزد ما به افریقیه وارد شد و گفت «دوست داشتم امسال در موسم حج [بودم] و حربهای در دستم [داشتم] تا با آن راست و چپ [=همهی مردم] را بزنم» (مزی، 1982، ج20، ص278؛ ذهبی، 1963، ج3، ص95). خارجی بودن عکرمه میتوانست انگیزهای قوی برای او باشد تا به امام علی(ع) تهمت بزند. عکرمه نسبت به اهلبیت پیامبر(ص) آشکارا عناد میورزید. وی در بازار بانگ میزد که آیهی «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» فقط در شأن زنان پیغمبر(ص) نازل گشته است (طبری، 1412، ج22، ص7) و دراینباره با هر کس که بخواهد، مباهله میکنم (ابنکثیر، ج6، ص411).
- مجازات بتپرستان
دربارهی مجازات بتپرستان توسط علی(ع) دو روایت وجود دارد و هر دو "ظاهراً حاکی از زندهسوزی" است. روایت اول از 4طریق و روایت دوم از 2طریق نقل شده و همگی نامعتبر هستند.
1.4 روایتاول
متن این روایت:علی(ع) به گروهی از زُطها رسید که "بت" میپرستند. پس آنان را با آتش سوزانید. ابنعباس گفت: پیامبر فرمود «مَنْبَدَّلَدِینَهُفَاقْتُلُوهُ ».
طریق 1: هشام، عن قتادة، عن أنس (ذهبی، 1422، ج7، ص3327).
طریق 2:حدثنا إسحاق، حدثنا عبدالصمدبنعبدالوارث، حدثنا هشام، عن قتاده، عن أنس (أبییعلى، 2005، ص523، ح2536).
طریق3:أخبرنا محمدبنالمثنی، قال حدثنی عبدالصمد، قال حدثنا هشام، عن قتادة، عن أنس (النسائی، 1433، ج4 ص538، ح3717).
طریق4:حدثنا عبداللهبناحمدبنحنبل، حدثنی محمدبنابیبکرالمقدمی، حدثنا عبدالصمدبنعبدالوارث، حدثنا هشامالدستوائی، عن قتادة، عن أنس (الطبرانی، 1404، ج10، ص330، ح10638).
نقد این روایت:تمامی طرق این حدیث به «قتادة عن أنس» ختم میشود. «أنسبنمالکبنالنَّضر» به دلیل انکار «مَن کنتُ مولاهُ فعلی مولاهُ» مورد نفرین امام علی(ع) قرار گرفت و به مرض پیسی مبتلا شد (مفید، 1413، ج1، ص351). این حدیث مرفوع است (ذهبی، 1422، ج7، ص3327) یعنی أنس خودش شاهد این رخداد نبوده و آن را از کس دیگری (احتمالاً از عکرمه) شنیده است. «قتادةبندعامةالسدوسی» نیز جزو تابعین بود که از «عکرمه» حدیث نقل میکرد (ابنحجر، بیتا، ج8، ص351، رقم 635).
2.4 روایتدوم
متن این روایت:مردی نزد علی(ع) آمد و شهادت داد که دو مرد در کوفه برای بت نماز میخوانند. امام فرمود «وای بر تو! شاید امر بر تو مشتبه شده باشد». سپس مردی را برای راستیآزمایی فرستاد و او دید که آنها برای بت نماز میخوانند. علی(ع) گودالی کند و آتش در آن افروخت و آن دو مرد را درون گودال افکند.
طریق 1:عنه [=الحسینبنسعید] عن النَّضر[بنسُوَید] عنموسىبنبکر عن الفضیلبنیسار عن أبیعبداللّه (طوسی، 1407، ج10، ص140، ح552).
طریق 2:موسىبنبکر عن الفضیل عن أبیعبداللّه (صدوق، 1413، ج3، ص151، ح3551).
نقد این روایت:«موسىبنبکرالواسطی» ضعیف است (طوسی، 1376، ص343؛علامهحلی، 1381، ص415؛ مجلسی، 1420، ص185). وی را واقفی مذهب دانستهاند (حرعاملی، 1427، ص246؛ علامهحلی، 1402، ص257). از آنجایی که برخی فقها بر مبنای روایات موسیبنبکر فتاوایی صادر کردهاند، برخی از رجالیّون با ذکر عبارت «روایاته مقبولة مفتى بها» روایات او را مقبوله دانستهاند (برای نمونه رک: مازندرانی، 1416: ج6، ص344) ولی این دلیل قانعکننده نیست و وثاقت این شخص برای ما اثبات نگردیده است.
- حدّ مساحقه
فقط یک روایت وجود دارد که بر اساس آن علی(ع) زنانی را به جرم مساحقه مجازات نموده است. این روایت که حاکی از گردن زدن و سپس "جنازهسوزی" است، از دو طریق نقل شده که هردو نامعتبر هستند.
متن این روایت: دو زن را که در زیر یک لحاف یافته بودند، نزد علی(ع) آوردند. بعد از اثبات اینکه بینشان مساحقه صورت گرفته است، علی(ع) دستور داد نَطعی[2]آوردند و آن دو را به آتش سوزانید.
طریق 1:العباسبنشِراعة، غلام أبیالحسنالرِّضا، ذکره ابنأبیطیّ فی«الإمامة» و ذکر أنه روی عن الحسنبنالربیع، عن سیفالتمار، عن جعفرالصادق(ابنحجر، 1423، ج4، ص407).
طریق 2:محمدبنعلیبنمحبوب، عن بُنانبنمحمد، عن العباس غلام لأبیالحسنالرضا(ع) یُعرَف بغلامابنشراعة، عن الحسنبنالربیع، عن سیفالتمّار، عن أبیعبدالله (طوسی، 1407، ج10، ص54؛ همو، 1390، ج4، ص220، ح823).
نقد این روایت:در هردو طریق، «عبّاسبنشراعة» مشترک ومجهولاست (مرتضی، 1426، ج1، ص568؛ شاهرودی، 1414، ج4، ص360). همچنین «حسنبنالربیعالهمدانی» در هردو طریق مشترک ومجهول است (مامقانی، 1431، ج19، ص198؛ نمازی، 1414، ج2، ص387؛ مرتضی، 1426، ج1، ص293). «بُنانبنمحمدبنعیسی» در طریق دوم، مجهول است (تفرشی، 1377، ج1، ص303؛ علیاری، 1412، ج12، ص432؛ الکاظمی، 1402، ص26).
- حدّ لواط
دربارهی مجازات سوزانیدن مرتکبین به لواط به دستور یا فتوای علی(ع) سه روایت وجود دارد: روایت اول (فتوا به زندهسوزی) از 5طریق نقل شده که همگی نامعتبر هستند. روایت دوم (فتوا به جنازهسوزی) از 3طریق نقل شده است. طریق اول و دومش نامعتبر ولی طریق سومش معتبر میباشد. روایت سوم (دستور به زندهسوزی و سپس بخشودن وی) فقط از 1طریق نقل شده و به لحاظ سلسلهی اِسناد معتبر است.
1.6 روایتاول
متن این روایت:خالدبنولید به خلیفهی اول نامه فرستاد و از وی دربارهی مجازات مردی که مفعول واقع میشود، پرسید. ابوبکر گروهی از صحابه را جمع کرد و از آنان استفتاء نمود. شدیدترین سخن را علی(ع) گفت که: «نَری أن نُحَرِّقَهُ بِالنّارِ». پس اصحاب رسول الله(ص) اجتماع کردند که او را آتش بزنند و ابوبکر نامه به خالد فرستاد که او را آتش بزن. پس او را آتش زدند.
طریق 1:اخبرنا أبونصربنقتادة، و أبوبکرمحمدبنإبراهیمالفارسی ، قالا: حدثنا أبوعمروبنمطر، حدثنا إبراهیمبنعلی، حدثنا یحییبنیحیی، أنبأ عبدالعزیزبنأبیحازم، أنبأ داودبنبکر، عن محمدبنمنکدر، عن صفوانبنسلیم. (بیهقی، 1424، ج8، ص405،ح17028). کسانی که این روایت را از طریق بیهقی آوردهاند: (منذری، 1424؛ ج3، ص198، ح10؛ الهیتمی، 1284، ج2، ص151؛ شوکانی، 1427، ج13، ص301).
نقد این طریق:برخی از رجالیّونِ نامی، این روایت را «ضعیفٌ جداً» دانستهاند (ابنحجر، 1384، ج2، ص103) و برخی تصریح کردهاند که «منقطع» است (ابنکثیر، 1996، ج2، ص356).
طریق 2:حدثنی عبدالعزیزبنأبیحازم، عن داودبنبکر، عن محمدبنالمنکدر (ابنعبدالبر، 1976، ج5، ص315).
نقد این طریق: این روایت مرسل و منقطع میباشد(ابنکثیر، 1996، ج2، ص356).
طریق3:حدثنی مَعنبنعیسی عن معاویةبنصالح، عن عیاضبنعبدالله (ابنعبدالبر، 1976، ج5، ص315).
نقد این طریق:سه تن به نام «عیاضبنعبدالله» وجود دارد که جزو صحابهی پیامبر(ص) بودهاند: عیاضبنعبداللهالثقفی، عیاضبنعبداللهالضمری و عیاضبنعبداللهبنابیذبابالمدنی (ابناثیر، 1409، ج4، ص 25-26؛ ابنحجر، 1415، ج4، ص628). با توجه به فاصلهشان با «معاویةبنصالح»، معلوم میشود که شخص مورد نظر ما نیستند.
«عیاضبنعبدالله بنسعدبنأبیسرحالعامری» جزو تابعین بود. پیامبر(ص) در روز فتح مکه، عبداللهبنسعد را به مصر تبعید کرد و پسرش عیاض نیز همراه وی رفت. عیاض در زمان خلافت ابوبکر، همراه پدرش در تبعید به سر میبرد (مزی، 1982، ج22 ص567، رقم4607؛ ابنحجر، بیتا، ج8، ص200 رقم369) پس نمیتوانسته شاهد این رخداد باشد.
نفر آخر «عیاضبنعبدالله بنعبدالرحمنفهری» است که جزو تابعین و شاگرد ابنشهابزهری بود. ابنشهاب خودش نیز جزو تابعین بود که در سال 52یا58 هـ.ق. به دنیا آمد (ابنجوزی، 1412، ج7، ص231) و در زمان خلفای راشدین اصلا زنده نبود. بنابراین اگر عیاض مذکور در روایت ما، همین شخص باشد، روایت منقطع است. از طرفی دیگر، این عیاضبنعبدالله توثیق نشده و ابیحاتم درباره وی لفظ «لیس بقوی» را به کار برده است (مزی، 1982، ج22، ص569، رقم4608، بخاری، 1360، ج4، رقم96). همچنین وی را «ضعیف»، «فی حدیثه شیء» و «منکرالحدیث» دانستهاند (ابنشاهین، 1984، ص180، رقم1097؛ ابنحجر، بیتا، ج8، ص201، رقم370). مسلم، ابوداوود، نسائی و ابنماجه او را دارای «لین» میدانستند (بُنداری، 1993، ج3، ص208، رقم7093).
طریق4:عن جعفربنمحمد عن عبداللّهبنمَیمونالقَدّاح عن أبیعبداللّه (برقی، 1371، ج1، ص112).
نقد این طریق:هیچکدام از رجالیّون شیعه«جعفربنمحمّدبنعبیداللّهالأشعری» راتوثیق نکردهاند (نوری، 1429، ج25، ص221؛ استرآبادی، 1422، ج3، ص223؛ خویی، 1413، ج5، ص83) و لذا روایتش نامعتبر است.
طریق5:أَخبرنا عبداللّه أخبرنا محمد حدثنی موسى[3] قال حدثنا أبی[4] عنأَبیه[5]عن جَدِّه جعفربنمحمد عن أبیه عن جَدِّه (ابناشعث، بیتا، ص126). محدث نوری، همین روایت را از ابناشعث نقل کرده است (نوری، 1429، ج18، ص79، ح22099).
نقد این طریق: هویت «عبدالله» مشخص نیست. اگر منظور «عبداللهبنمحمد بن محمدبنالأشعث» باشد، که هیچ نشانی از وی در کتب رجال نیست و مهمل است.ضمناًدراین صورتمیبایست بگوید: «أخبرنا عبدالله، أخبرنا أبی». همچنین هیچکدام از رجالیّون «موسیبناسماعیل بن موسیالکاظم» را توثیقننموده است (نجاشی، 1365، ص410؛ برقی، 1342، ص354؛ حسینیحلی، 1428، ص382؛ اردبیلی، 1403، ج2، ص271؛ شوشتری، 1410، ج10، ص267؛ مرعی، 1417، ص225) و وی مجهول است (مرتضی، 1426، ج2، ص481).
2.6 روایت دوم
متن این روایت:مردی را نزد خلیفهی دوم آوردند که مفعول واقع میشد. بعد از اثبات قضیه، عمربنخطاب از علی(ع) استفتاء نمود. علی(ع) فرمود: «أَرَى فِیهِ أَنْ تُضْرَبَ عُنُقُهُ» پس گردنش را زدند. بعد از اینکه گردنش را زدند، علی(ع) فرمود او را نگه دارید که عقوبتی دیگرش مانده است. به دستور علی(ع) هیزم آوردند و جنازهی آن شخص را آتش زدند.
طریق 1:محمدبنیحیى عن أحمدبنمحمد[6]عن یوسفبنالحارث عن محمدبنعبدالرحمنالعَرْزَمِیّ عن أبیهعبدالرحمن عن أبیعبد اللّه عن أبیه(ع). (کلینی، 1407، ج،7 ص199، ح5؛ مجلسی، 1430، ج40، ص294). علامهمجلسی این روایت را مجهول دانسته است (مجلسی، 1404، ج23، ص303، ح5).
طریق 2:محمدبنأَحمدبنیحیى عنیوسفبنالحارث عنمحمدبنعبدالرحمنالعَزْرَمِیّ عن أبیهعبدالرحمن عن أبیعبداللّه عن أبیه عن آبائه(ع)(طوسی، 1407، ج10، ص52، ح195).
نقدایندوطریق:«یوسفبنالحارثالکمیذانی» در هردوطریق مشترک ومجهولاست (مامقانی، بیتا، ج3، ص335؛ شوشتری، 1410،ج11، ص151؛ نمازی، 1414، ج8، ص287؛ ساعدی، 1426، ج3، ص466). همچنین «محمّدبنعبدالرحمنالعرزمی» درهردوطریق مشترک و مجهول است (مامقانی، بیتا، ج3، ص138؛ مرتضی، 1426، ج2، ص330) رجالیّون سنّی نیز وی را متروک میدانند (به نقل از: شبستری، 1418، ج3، ص117).
طریق3:أبوعلیالأشعریّ عن الحسنبنعلیالکوفیّ عن العباسبنعامر عن سیفبنعَمیرة عن عبدالرحمنالعَرْزَمیّ قال سمعت أباعبداللّه(ع). (کلینی، 1407، ج7، ص199، ح6؛ طوسی، 1390، ج4، ص219، ح819؛ طوسی، 1407، ج10، ص52، ح193).
نقد این طریق:علامهمجلسی این روایت راصحیح دانسته است (مجلسی، 1404، ج23، ص304). ما نیز آن را معتبر میدانیم.
برای توثیق «أبوعلیالأشعری، أحمدبنإدریس» بنگرید: (نجاشی، 1365، ص92؛ علامهحلی، 1402، ص16؛ ابنشهرآشوب، 1380، ص15؛ بحرانی، 1412، ج1، ص100؛ مامقانی، 1431، ج5، ص287؛ مازندرانی، 1416، ج1، ص231؛ علیاری، 1412، ج2، ص15).
برای توثیق «حسنبنعلیّ بنعبداللّهالکوفیّ» بنگرید: (مجلسی، 1420، ص57؛ استرآبادی، 1422، ج4، ص107؛ خویی، ج6، ص45؛ مامقانی، 1431، ج20، ص191؛ نوری، 1429، ج22، ص245؛ شوشتری، 1410، ج3، ص327؛ مازندرانی، 1416، ج2، ص425).
برای توثیق «عبّاسبنعامر بن رباحالثقفیالقصبانی» بنگرید: (اردبیلی، 1403، ج1، ص431؛ خویی، 1413، ج10، ص246؛ تفرشی، 1377، ج3، ص21؛ شوشتری، 1410، ج6، ص14؛ مازندرانی، 1416، ج4، ص66؛ استرآبادی، 1422، ج6، ص291).
برای توثیق «سیفبنعَمیرةالنخعی» بنگرید: (نجاشی، 1365، ص189؛ طوسی، 1420، ص224؛ علامهحلی، 1381، ص230؛ برقی، 1342، ص182؛ استرآبادی، 1422، ج6، ص141).
برای توثیق «عبدالرحمنبنمحمدالعرزمی» بنگرید: (حرعاملی، 1427، ص151؛ حسینیحلی، 1428، ص210؛ تفرشی، 1377، ج3، ص55؛ استرآبادی، 1422، ج6، ص362؛ مرتضی، 1426، ج1، ص586، مازندرانی، 1416، ج4، ص116).
3.6 روایتسوم
متن این روایت:علی(ع) در میان جمعی از یارانش بود که مردی آمد و گفت «ای امیرالمومنین من با پسری لواط کردم، مرا پاک کن». امام فرمود «به خانهات بازگرد، شاید افکارت پریشان شده است». فردا دوباره آمد و همین را اقرار کرد و امام نیز همان پاسخ را داد. این ماجرا تا سه بار ادامه پیدا کرد. بار چهارم علی(ع) به وی فرمود: «رسولالله دربارهی فردی مانند تو سه حکم کرده است، هرکدام را خواستی برگزین» گفت «آنها چیست؟» امام فرمود «یک ضربه با شمشیر بر گردنت تا هر جا که رسید؛ یا پرتاب از کوه با دست و پای بسته؛ یا سوزاندن با آتش». گفت «ای امیرالمومنین، کدامیک بر من شدیدتر است؟» فرمود «سوزاندن با آتش». گفت «پس آن [=آتش] را برگزیدم ای امیرالمومنین». امام فرمود اسباب کار را فراهم کن. گفت باشد. [آن لوطی] دو رکعت نماز گزارد و سپس نشست و در تشهدش گفت «خدایا من با گناهی که میدانم، [به درگاهت] آمدهام؛ و من از آن ترسیدم؛ پس نزد وصیِّ رسولت و پسرعموی پیامبرت آمدم و از او خواستم تا مرا پاک کند. پس مرا بین سه نوع عذاب مختار کرد. خدایا من اشدّ آنها را برگزیدم. خدایا از تو میخواهم که آن را کفارهی گناهم قرار دهی و مرا در آخرتم به آتش نسوزانی» سپس درحالی که میگریست، برخاست تا در گودالی که امیرالمومنین برایش کنده بود، بنشیند. آتش به اطراف زبانه میکشید. امیرالمومنین گریست و جمیع یارانش گریستند. امیرالمومنین گفت: «برخیز! فرشتگان آسمان و زمین را به گریه انداختی. خدا توبهات را پذیرفت. برخیز و دیگر چنین کاری نکن».
سند این روایت:علیبنابراهیم، عن أبیه، عن الحسنبنمحبوب، عن ابنرئاب، عن مالکبنعطیّة، عن أبیعبدالله (کلینی، 1407، ج7، ص201، ح1؛ طوسی، 1390، ج4، ص220، ح822؛ طوسی، 1407، ج10، ص53، ح7).
نقد این روایت:این روایت مورد استناد برخی از فقها برای حکم لواط واقع شده است (بنگرید: حرعاملی، 1414، ج28، ص161؛ شهید ثانی، 1437، ج4، ص301؛ گلپایگانی، 1414، ج2، ص11).این خبر، فقط یک طریق دارد و نخستین بارکلینی آن را نقل کرده است و متأخرین آن را به نقل از کلینی یا طوسی آوردهاند. این روایت در هیچ یک از منابع سُنّی (نه در کتب فقهی، نه در کتب تاریخیـروایی) نیامده است. در عصر نبوی(ص) و در عصر امامان شیعه(ع) هیچجا خبری از چنین فتوایی نیست. روایت پیشین (طریق سوم روایتِ شمارهی دوم) که سندش نیز کاملا صحیح است، در تضاد آشکار با این روایت قرار دارد. پیشتر ذکر کردیم که گاه حدیثی با وجود بیاشکال بودنِ سلسلهی اِسنادش، مورد تأیید علما واقع نمیشود و به آن «خبرِ مردود» میگویند (مدیر شانهچی، 1372: ص76). هیچکدام از رجالیّون «ابراهیمبنهاشم» را صریحاً توثیق نکردهاند و البته طعنی هم بر وی نزدهاند (نجاشی، 1365، ص16؛ طوسی، 1376، ص353). علامهحلی دربارهی وی مینویسد: «در قدح یا تعدیل وی کسی از اصحاب ما چیزی نگفته و اَرجح،قبولِ قول اوست» (علامهحلی، 1381، ص4) احتمالاً بهدلیل همین عدمتوثیقصریحِ ابراهیمبنهاشم است که علامهمجلسی این روایت را «حسن» دانسته است (مجلسی، 1404، ج23، ص306).
- نتیجهگیری
در منابع تاریخی- حدیثی، روایاتی وجود دارد مبنی بر اینکه امام علی(ع) در موارد متعدد دستور سوزاندن برخی افراد را صادر کرده است. در برخی موارد، «زنده سوزاندن» با «سوزاندن جسد» خلط و یا جعل گردیده است. روایات مزبور را باید بهعنوان یک کُلّ در نظر گرفت و با شیوههای فقهالحدیثی میانشان جمع نمود تا روایات «جنازه سوزی» با روایات «زنده سوزی» خلط نشود، ولی از آنجایی که قصد ما در مقالهی پیشرو فقط نقد سندی روایات بوده است، متعرض این کار نشدیم. پژوهش حاضر، نشان میدهد که روایات «زنده سوزی» غالباً دارای ضعف اِسنادی و یا اضطراب در متن هستند و این احتمال هم میرود مُراد، سوختنِ جنازهی فرد پس از اعدام وی بوده است. برخی از روایات «جنازه سوزی» و نیز برخی از روایات «خفگی با دودِ آتش» بهلحاظ سندی، معتبر میباشند. در پارهای موارد -مانند مرتدّی که قتلش واجب است- علی(ع) سادهترین و بیدردترین راهِ کشتن را برگزیده که همان مرگ بهوسیلهی استنشاق دود آتش است، نه زنده سوزاندن با آتش. به عنوان جمعبندی نهایی، روایات مورد بررسی در پژوهش حاضر را به صورت زیر دستهبندی مینماییم:
عبداللهبنسبأ و یارانش
|
روایت اول (ظاهراً زندهسوزی) نامعتبر:مهمل بودن محمدبنعثمان+ مجهولی سنانبنسنان روایت دوم (ظاهراًزندهسوزی) بهلحاظ سندی بلااشکال است روایت سوم(خفگی با دود+تبعید ابنسبا) نامعتبر:مجهولیعلیبنمحمدالنوفلی |
|
سوزاندن گروهی از غالیان
طریق1 نامعتبر: مجهولی موسىبنیسار+مجهولی شریکبنعدی طریق2 نامعتبر: مجهولی محمدبنعلیالحدّاد+ضعف مسعدةبنصدقه
|
|
|
طریق1 معتبر طریق2 معتبر |
روایت اول (جنازهسوزی) نامعتبر: عدم توثیق خارجةبنمصعب+ مهمل بودن سلامبنأبیقاسم روایت دوم (جنازهسوزی) نامعتبر: عدم توثیق خارجةبنمصعب+ متروکی عثمانبنأبیعثمانالأنصاری روایت دوم (زندهسوزی)
روایت سوم (خفگی با دود) |
زطهای غالی(خفگی با دود)
|
طریق1 معتبر طریق2 نامعتبر: ضعف صالحبنسهل+مجهولی «رجلٍ». طریق3 نامعتبر: ضعف صالحبنسهل+ مجهولی الحسینبنالحسنبنبندار
|
مرتدان/ زنادقه
|
روایت1 (جنازهسوزی) نامعتبر: ضعف حسنبنزیاداللؤلؤی+ ضعف إسرائیلبنیونسالسَبیعی روایت2 (جنازهسوزی) نامعتبر: ضعف یونسبنأرقمالکندی روایت3 (خفگی با دود) نامعتبر:مجهولی عبداللّهبنإسحاق+ مجهولی حسنبنعلیبنسلیمان روایت4 (ظاهراً زندهسوزی) نامعتبر: ضعف أبوبکربنعَیّاش روایت5 (ظاهراً زندهسوزی) نامعتبر: منقطع است روایت6 (زندهسوزی) نامعتبر:ضعف عکرمهالبربری |
|
بتپرستان
روایت اول (زندهسوزی) در هر4طریق «أنسبنمالکبنالنَّضر» دشمن علی(ع) بود+مرفوع است روایت دوم (زندهسوزی) در هر2طریق «موسىبنبکرالواسطی» ضعیف است. |
مساحقه (جنازهسوزی)
|
طریق1 نامعتبر: مجهولی عبّاسبنشراعة+مجهولی حسنبنالربیع طریق2 نامعتبر: مجهولیعبّاسبنشراعة+مجهولی حسنبنالربیع+ مجهولی بُنانبنمحمد |
لواط
|
|
نظر علامه مجلسی حسناست. بهلحاظ سندی بلااشکال و معتبر است |
|
طریق1و2 نامعتبر: مجهولی یوسفبنالحارث+مجهولیمحمدبنعبدالرحمن طریق3 معتبر |
طریق1 نامعتبر: منقطع است طریق2 نامعتبر: منقطع است طریق3 نامعتبر: منقطع است+ ضعف عیاضبنعبدالله طریق4 نامعتبر: ضعف جعفربنمحمّدبنعبیداللّهالأشعری طریق5 نامعتبر: مهمل بودن عبدالله+ مجهولی موسیبناسماعیل |
|
روایت اول(زنده سوزی)
روایت دوم(جنازه سوزی)
روایت سوم (دستور به زندهسوزیو سپس بخشودن او) |
پینوشتها
[1]. نام درست این شخص «علیبنعبداللهالمَدینی» است و نباید او را با «أبوالحسنالمدائنی» اشتباه گرفت. توثیق وی در: (ذهبی، 1963، ج13، ص138، رقم5874).
[2]. نطع: سفرهای چرمی بود که موقع گردن زدن، در زیر متهم قرار میدادند تا خونش زمین را آلوده نکند (الفیروزآبادی، 1998: ص767؛ ابنمنظور، 1300: ج8، ص357؛ معین، 1386: ج2، ص1946). از اینجا میتوان فهمید که برفرض صحّت این روایت، علی(ع) ابتدا آنها را گردن زده، سپس جنازهشان را سوزانیده است.
[3]. وی «موسیبناسماعیل بن موسیالکاظم» است.
[4]. وی «اسماعیل بن موسیالکاظم» است
[5]. وی امام کاظم(ع) است.
[6]. بحارالانوار تصریح دارد که آن را از کافی نقل کرده، اما اشتباهی این شخص را «محمدبنأحمد» و شخص بعدی را «سیفبنحارث» نوشته است.