نوع مقاله : علمی-پژوهشی
نویسندگان
1 عضو هیئت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه محقق اردبیلی
2 گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده علوم انسانی دانشگاه آزاد اسلامی ، ایران، ایلام
چکیده
از منظر کریستوا هر متنی با فرهنگها و متون گذشته ارتباط دارد و در گفتوگو با آنها به وجود میآید. اشعار سنایی با اشعار ناصرخسرو در موضوعات گوناگون ارتباط خاص و معناداری دارد. موضوع امام علی(ع) به نحو گسترده در اشعار هر دو شاعر بازتاب یافته است و هر دو متن، امامت و سیمای آن حضرت را به تصویر کشیدهاند. در تحقیق حاضر که به روش توصیفی- تحلیلی و به صورت کتابخانهای اجرا شده است، اشعار سنایی و ناصرخسرو را بر پایۀ نظریۀ بینامتنی کریستوا و ژنت بررسی کردهایم. نتیجه آنکه: متن حاضر در مباحث مختلف بهطور آگاهانه ناظر به متن غایب است و مضمون متن غایب را با صورت و بیانی متنوع، خلّاقانه و هنریتر به مخاطب انتقال میدهد. بیشتر شیوههای بینامتنی کریستوایی که در اشعار دو شاعر دیده میشود، به نفی متقارن و نفی بخشی مربوط است و در برخی مضامین نیز سنایی با عدول از نظرگاه ناصرخسرو، با خلاقیت و رویکرد دیگری به نفی کامل متن غایب میپردازد.
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
Investigating the intertextuality of Ali's (AS) image in the poems of Sanai and Naser Khosrow
نویسندگان [English]
- khodabakhsh Asadollahi Asadollahi 1
- Zahra Fathi 2
1 Member of the faculty of the Department of Persian Language and Literature, Faculty of Literature and Humanities, Mohaghegh Ardabili University
2 آزاد University ilam
چکیده [English]
From Christova's point of view, every text is related to the cultures and texts of the past and is created in dialogue with them. Sanai's poems have a special and significant connection with Naser Khosrow's poems on various subjects. The subject of Imam Ali (as) is widely reflected in the poems of both poets, and both depict the text of the Imamate and the image of that Imam. In the present study, which is descriptive-analytical and library-based, we examine the poems of Sanai and Nasser Khosrow based on the intertextual theory of Christova and Genet. The result is that the present text in different topics consciously observes the absent text and conveys the content of the absent text to the audience with various, creative and artistic forms and expressions. Most of Christie's intertextual methods, which are seen in the poems of the two poets, are related to symmetrical negation and negation, and in some subjects Sanai, by deviating from Naser Khosrow's point of view, creatively and with a different approach, completely negates the missing text.
کلیدواژهها [English]
- Shiite literature
- intertextuality
- Ali (AS)
- Naser Khosrow's poems
- Sanai's poems
1. مقدمه
بیشک یکی از راههای اصلی مطالعة متون بررسی روابطِ بینامتنیِ آنها است. نظریة «بینامتنیت» بر این اصل اساسی تأکید دارد که هیچ متنی بدون پیشمتن نیست و متنها همواره بر پایة متون گذشته بنا میشوند و هیچ متنی بدون گذشته خلق نمیشود (نامورمطلق،1390: 27). دربارة پیشینة نظریة بینامتنیت میتوان گفت: «باختین» مهمترین چهرة پیشابینامتنی است که زمینهساز نظریة بینامتنیت شد. «مکالمهباوری» مهمترین دست آورد باختین است. از دیدگاه باختین هر گفتهای به همراه مضمون منحصر به فرد خود، همیشه در قالبی خاص به گفتههای دیگرانی که پیش از او سخنهایشان را گفته بودهاند، پاسخ میدهد. موضوع گفتمان گوینده ناگزیر به شکلی درمیآید که دیدگاههای وی با دیدگاههای دیگران مقارن میشود (آلن،1380: 33). «ژولیاکریستوا» اندیشمند بلغاری با مطالعة آثار باختین، واژة بینامتنیت را نخستین بار در سال 1966 در مقالهای با عنوان «کلمه، گفتوگو و رمان» که در آن به تشریح اندیشههای باختین پرداخته است، بهکار برد (نامورمطلق،1390: 126 و 65). به اعتقادِ وی هر متن از همان بدو تولدش در حیطة قلمرو قدرت متون پیش از خود است. باور کریستوا بر این است که هیچ مؤلّفی فقط با کمکِ ذهن ِخود به خلقِ اثر دست نمیزند؛ بلکه هر اثر واگویهای است از مراکز شناخته و ناشناختة فرهنگ» (احمدی1370: 327 و آلن 1380: 58). از منظر کریستوا، یک متن«جایگشتی از متون و بینامتنیتی در فضای یک متن مفروض» است که در آن «گفتههای متعددی، اخذ شده از دیگر متون، با هم مصادف شده و یکدیگر را خنثی میکنند» (آلن، 1380: 53).
کریستوا معتقد است: نویسنده از طریق سه نوع نفی، به نویسندگان قبل از خود توجه میکند: 1ـ نفی کامل: در این نوع نفی ضمن انکار سکانس بیگانه معنای متن مرجع نیز واژگونه میشود. 2ـ نفی متقارن: در این نوع نفی معنای عمومی هردو قطعه از متن یکی هستند؛ ولی هریک از زاویهای به معنایی تقریباً نزدیک اشاره میکنند؛ هرچند به طور بنیادین در مقابل هم قرار نمیگیرند (نامورمطلق،1390: 159- 161). 3ـ نفی بخشی یا جزئی: در این نوع از روابط بینامتنی، نویسنده جزئی از متن غائب را در متن خود میآورد و متن حاضر ادامهدهندۀ متن غایب میشود (عزام، 2001: 116).
«ژرار ژنت» یکی دیگر از منتقدان بزرگ فرانسوی و از تأثیرگذارترین پژوهشگران در مقولة بینامتنیت است. وی در مقایسه با کریستوا بسیار گستردهتر و دقیقتر به بررسی روابطِ یک متن با دیگر متون پرداخته است. ژنت در این زمینه با پژوهش در قلمرو ساختارگرایی باز و پساساختارگرایی توانست اصطلاح «ترامتنیت» را ابداع کند. ترامتنیت به بررسی چگونگی شبکههای ارتباطی و شیوههای ارتباطی یک متن با دیگر متنها میپردازد (نامورمطلق، 1386: 85 و آلن، 1380: 145). در این زمینه ژنت دو اصطلاحِ «زِبَرمتن» و «زیر متن» را به کار برد. وی معتقد بود که هر زِبَرمتنی برساخته از زیرمتنهای پیش از خود است؛ به عبارت دیگر، از نگاه وی زبرمتنیّت همان بینامتنیت است (آلن،1380: 174). وی بینامتنیت را به سه نوع تقسیم کرده است: 1- بینامتنیت صریح: بیانگر حضور آشکار و صریح یک متن در متن دیگر است. در این شکلِ ارتباطی از روابط بینامتنی، مؤلّفِ متن دوّم در پی این نیست که مرجعِ متن خود یا همان متن اول را مخفی کند؛ بنابراین حضور متن دیگری، در متن حاضر بیشتر حس میشود. 2- بینامتنیت غیر صریح: این نوع از بینامتنیت نشانگر ظهور و حضورِ پنهان یک متن در متن دیگر است. در این نوع از بینامتنیت مؤلّف سعی بر پنهان داشتن مرجع بینامتنی خود دارد. 3- بینامتنیت ضمنی: در این نوع، مؤلّف قصد پنهانکاری بینامتن خود را ندارد و به همین منظور هم نشانههایی میتوان دریافت که به تشخیص بینامتن کمک کند. این نوع بینامتنیت نه مانند نوع اول مرجع خود را صراحتاً اعلام میکند و نه مانند نوع دوم قصد پنهانکاری دارد. در این زمینه باید اشاره کرد؛ تنها افرادی که از پیشمتن آگاهی دارند، میتوانند شبکههای بینامتنی را تشخیص دهند. تلمیحات، کنایات و اشارات از جمله مهمترین اشکال این نوع روابط بینامتنی محسوب میشوند (نامورمطلق، 1386: 89-87)
در طول تاریخ ادبیات فارسی، بسیاری از شاعران و نویسندگان آزاده، چه شیعه و چه سنّی علی(ع) را ستوده و به اوصاف و فضایل آن حضرت اشاره کردهاند. ناصرخسرو ازجمله شاعران شیعه مذهبی است که به تأثر از اعتقادات مذهب اسماعیلیه در لابهلای اشعارش، سیمای حضرت علی(ع) را ترسیم میکند. علاوه بر ناصرخسرو، سنایی که برخی از صاحبنظران نظیر تقیالدین حسینی در تذکرهالاشعار و نورالله شوشتری در مجالس المؤمنین او را شیعی (سنایی، 1380: مقدمۀ رضوی: شصت و هفت) و برخی نیز مانند شفیعی کدکنی او را اشعری معرفی میکنند (شفیعی کدکنی، 1372: 39)، به بسیاری از ویژگیها و فضیلتهای آن حضرت توأم با نکتهسنجی، فصاحت و بلاغت در لابهلای آثار خود، بهویژه حدیقهالحقیقه اشاره کرده است.
نگارنده در این تحقیق، بر اساس مطالعات کریستوا و رویکردهای ژرار ژنت به بررسی تناسبات میانمتنی اشعار ناصرخسرو و سنایی میپردازد تا ضمن نشان دادن ارتباطات شبکهای این اشعار به درک و خوانش عمیقی از آنها برسد. نگارنده بدین منظور اشعار ناصرخسرو را به عنوان متن غایب و اشعار سنایی را بهعنوان متن حاضر در نظر گرفته است تا با کشف روابط بینامتنی متون ذکر شده، به اشتراکات واژگانی و مضمونی در این حیطه بپردازد.
بر همین اساس شاهد مثالهایی از اشعار این دو شاعرـ که مربوط به سیمای حضرت علی(ع) استـ انتخاب شده است و در هر بخش به تحلیل اشعار منتخب پرداخته و از لحاظ روابط بینامتنی کریستوایی هر بخش به سه گروه نفی متقارن، نفی جزئی یا بخشی و نفی کامل تقسیم میشود و در صورت لزوم در تحلیل ابیات بر پایۀ رویکرد ژنتی به انواع سهگانۀ بینامتنیت صریح و غیرصریح و ضمنی اشعار، اشاره خواهد شد.
2. نفی جزئی
1.2 تقسیمِ بهشت و جهنم
قسمت نشد به خلق درون دوزخ و بهشت
بر کافر و مسلمان الّا به قسمتش
(ناصر، 1357: 180)
بر خلق چون تو مهربان کرده خلایق را ضمان
روز بزرگ تو امان ای ابتدا و انتها
(همان: 549)
هر که نتابد ز علی روی خویش
بی شک ازو روی بتابد عذاب
(همان: 142)
مهر و کینش دلیل منبر و دار
حلم و خشمش قسیم جنّت و نار
(سنایی، 1387: 254)
رابطۀ بینامتنی: در متن غایب، ناصرخسرو وجود حضرت علی(ع) را معیاری برای رفتن به بهشت و جهنم میداند و معتقد است: هرکس از علی(ع) و آل او رویگردان شود، دچار عذاب الهی میشود؛ همچنین با اشاره به داشتنِ سرحدّ کمال و مهربانیِ آن حضرت، وی را ضامن مخلوقات در بیم و هراسِ روز قیامت معرفی میکند و نیز میگوید: هرکس به سوی او پناه آورد ضامن ورودش به بهشت میشود. در متن حاضر نیز، سنایی ضمن اشاره به سخن نبیّ اکرم (ص) در باب علی (ع) که فرمود:
ای علی! چون روز قیامت شود، تو را سوار بر مرکبی از نور بیاورند... کلیدهای بهشت را به تو بدهند و بر تخت کرامت بنشانند؛ آنگاه تمام پیشینیان و پسینیان بر یک پهنا بر گِرد تو جمع شوند و تو دستور میدهی که شیعیانت را به بهشت و دشمنانت را به دوزخ ببرند؛ چرا که تو قسمت کنندۀ بهشت و دوزخ هستی. رستگار شد آنکه ولایت تو را پذیرفت و زیان کرد آنکه دشمن تو شد. ای علی! تو در آن روز، امین خدا و حجّت آشکار الهی هستی (صدوق، 1362: 670)،
علی (ع) را واردکنندۀ دوستان به بهشت و سوقدهندۀ دشمنان به جهنّم میداند. وجود شبکۀ ارتباطی همچون «مهر و مهربان، تیغ و خشم، جنت و رضوان، خسیر و نار، عصمت و قسیم» در ابیات هر دو شاعر در تبیین موضوع تقسیم بهشت و جهنم نقشی بهسزا در تعامل این اشعار دارد. براساس وجود تناسبات واژگانی در هر دو متن، در این بخش، رابطۀ بینامتنیت غیرصریح و نفی جزئی وجود دارد؛ بدین معنی که سنایی با آوردن ویژگی «قسیم جنت و نار» برای علی (ع) از متن غائب، آن را دستمایهای برای گسترش و ادامۀ متن غایب قرار میدهد و معتقد است که آنچه بهشت و جهنم را برای انسانها در روز قیامت به ارمغان میآورد، بردباری و خشم آن حضرت است. مصرع اول متن حاضر (مهر و کینش دلیل منبر و دار) معنای عمومی این بیت «هرکه نتابد ز علی روی خویش ...» از متن غایب است با این تفاوت که هر کدام به مسئلۀ دیدن عذاب و قهراً رسیدن به مقام بلند از زاویۀ دیدِ خود به معنایی تقریباً نزدیک نگاه میکنند؛ این نوع بینامتنیت، همان نفی متقارن است؛ ضمناً با توجه به اینکه متن حاضر از متن غایب آگاهانه استفاده کرده است؛ اما در این نوع از بینامتنیت، مؤلّف (سنایی) سعی بر پنهان داشتن مرجع بینامتنی خود دارد؛ لذا این نوع گفتوگو، بر اساس بینامتنیت ژنتی، از نوع غیرصریح است.
2.2 جانشینی پیغمبر اکرم(ص)
بنگر که خلق را به که داد و چگونه گفت
روزی که خطبه کرد نبی بر سر غدیر
دست علی گرفت و بدو داد جای خویش
گر دست او گرفت تو جز دست او مگیر
(ناصر،1357: 105)
جز که علی را پس از رسول که را بود
آنکه خلافت بدو رسید ز بنیاد
(همان: 302)
آنکه بیش از دگران بود به شمشیر و به علم
وانکه بگزید و وصی کرد نبی بر سر ماش
(همان: 276)
بهر او گفته مصطفی به اله
کای خداوند «والِ مَن والاه»
(سنایی، 1387: 249)
نایب مصطفی به روز غدیر
کرده در شرع مر وُرا به امیر
(همان: 247)
تیغ خشمش مُنیر بود منیر
بحر علمش غدیر بود غدیر
(همان: 253)
رابطۀ بینامتنی: از جمله نصّهایی که پس از نبی اکرم (ص) امارت و امامت را مُسلّم از آنِ امام علی(ع) میداند، حدیث غدیر است. پیامبر اکرم (ص) روز غدیر خُم، پس از بازگشت از حجهالوداع مردم را جمع کرد و گفت: «... مَن کُنتُ مولاهُ فعلیّ مولاه». «اللهمّ والِ مَن والاه و عادِ مَن عاداه وانصر مَن نصره واخذل من خذله» (امینی،1371:1/ 9)؛ بدین وسیله امامت علی(ع) را بعد از خود بهنصّ اعلام کرد.
ناصرخسرو با تکیه بر واقعۀ تاریخی مهم «غدیر خم» در زمینۀ جانشینی علی (ع) از پیامبر اکرم (ص) در ابیات فوق توصیه میکند دست علی (ع) دستاویزی برای رستگاری مسلمانان است. سنایی نیز به صورت موجز با استدلالی روشنتر به همین خبر، بر حق مسلّم جانشینی علی (ع) از پیامبر اکرم (ص) تأکید میکند. با توجه به کلام سنایی و وجود ترکیب «روز غدیر» در متن حاضر، نشان از ارتباط واژگانی هر دو متن دارد. توجه به اشارات هر دو شاعر مبنی بر بیان حدیث روز غدیر، ارتباط بینامتنیتی از نوع ضمنی و نفی جزئی است. حوادث واقعۀ غدیر در شعر ناصر به عنوان متن غایب، با تفصیل بیشتری ذکر و در آن، با تکرار و تأکید بیان میشود که در روز غدیر خم، نبی اکرم (ص) دست علی(ع) را یقیناً به نشانۀ اعلام جانشینی پیامبر (ص) بلند میکند و این امر، پیروی مسلمانان را از علی (ع) پس از پیامبر اکرم (ص) واجب میگرداند؛ این دیدگاه ناصر، برخلاف دیدگاه اهل سنت بیان میشود؛ همین موضوع (انتخاب شرعی علی (ع) به جانشینی پیامبر(ص) در روز غدیر)، در شعر سنایی به عنوان متن حاضر با حجم کمتر، اما با بار معنایی بیشتر مطرح میشود؛ تلمیح به سخن نبوی «اللهمّ والِ مَن والاه» نیز به صورت بینامتنی ضمنی، از چاشنیهای کلام سنایی در حدیقه است. هر دو شاعر برای تأیید کلام خود، از دلایل عقلی نظیر قدرت جهاد و آگاهی و علم سیاست برای جانشینی علی (ع) استفاده میکنند. در بیت ناصر «برتری علی (ع) در شمشیرزنی و علم» و در شعر سنایی «مُنیر بودنِ تیغِ خشمِ وی» و «غدیر بودن علم آن حضرت» از نشانههای لیاقت و شایستگی علی (ع) برای جانشینی پیامبر اکرم (ص) مطرح شدهاند که از منظر بینامتنیت کریستوایی، نفی جزئی وجود دارد.
3.2 قدرت و تواناییِ علی(ع)
علی شیر نر بود لیکن نبود
مگر حربگه مرغزار علی
نبودی در این سهمگن مرغزار
مگر عمرو و عنتر شکار علی
(ناصر، 1357: 185)
لطف او بود لطف پیغمبر
عُنف او بود شیر شرزۀ نر
(سنایی، 1387: 247)
رابطۀ بینامتنی: اگر صفت توانایی و قدرت سیاسی بر ویژگیِ علم و دانشِ فردی و خلوصِ نیت ضمیمه شود، موجب میشود که صاحبِ آن دو صفتِ اصلی در رهبری و هدایت مردم موفّق و کامیاب شود. همانگونه که طبق آیۀ شریفۀ 55 از سورۀ مبارکۀ یوسف، قرآن کریم دو صفتِ حفیظ و علیم را برای خزانهداریِ حضرت یوسف (ع) در مصر برمیشمارد (محدثی،1392: 2/ 184).
ناصرخسرو، علی (ع) را به هنگام جنگ با کفار همچون «شیر نر» معرفی میکند؛ سنایی نیز صفتِ مهمِ قدرت جهاد را به صورت «مبارز چو شیر» و «عُنف شیر» به علی(ع) نسبت میدهد و برای اینکه مبادا آن حضرت به خشونت متهم شود، پیشاپیش، لطف و رحمت پیامبر گونۀ علی (ع) را متذکّر میشود و میگوید: «لطف او بود لطف پیغمبر»؛ مراد از «لطف» در شعر سنایی، نرمخویی و عفو قدرتمندانه و نیز هدایت امت و مردم است؛ چرا که آن حضرت برای مسکینان و یتیمان، غذا تهیه میکرد و شبانه و ناشناس در اختیار آنان قرار میداد «وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینًا وَیَتِیمًا وَأَسِیرًا» (دهر: ۸)و در حال رکوع برای نیازمند انگشتری میبخشید و به همین جهت آیۀ زیر نازل شد: «انما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون (مائده: 55)؛ همچنین مراد از لطف، هدایت و راهنمایی مردم است. خداوند از روی لطف خود، برای هدایت مردم، انبیا را فرو فرستاده است؛ پیامبر اکرم (ص) نیز مایۀ لطف و رحمت الهی است: «و ماارسلناک إلّا رحمهً للعالمین» (انبیاء: 21)؛ همین نوع لطف و رحمت، از نبی اکرم (ص) به جانشین راستین وی، علی (ع) که مایۀ سعادت هردو جهان است، انتقال یافته است و این همان لطفِ تداوم یافتۀ حق تعالی است. این نوع گفتوگوی دو متن، از آن جهت که مطلبِ متن غایب در متن حاضر موجود و در آن گسترش مییابد، از منظر کریستوا «نفی جزئی» و از دیدگاه ژنت «بینامتنیت غیر صریح» نام دارد. ناصرخسرو برخی پهلوانان کفّار، نظیر «... عنتر» را در حکم شکار آن حضرت معرفی میکند؛ سنایی نیز از زاویهای دیگر و با کنایه، به این مسئله مینگرد و شکست خوردن این پهلوانان را از علی (ع)، به صورت «به هم زدن خواب و آرام عنتر» تعبیر میکند؛ این گفتوگو نیز از نوع «بینامتنیت ضمنی» است. هر دو شاعر بدین وسیله، شایستگی آن حضرت را برای جانشینی پیامبر اکرم (ص) و توان ادارۀ امور و رهبری امّت اعلام میکنند.
3. نفی متقارن
1.3 کشفِ قرآن
گر به خانه در ز راه در شوید
این مبارک خانه را در حیدر است
(ناصر، 1357: 34)
جز که حیدر همگان از خط مسطور خدا
با بصرهای پر از نور بماندند ضریر
(همان:220)
مر نهفته دختر تنزیل را
معنی و تأویل حیدر زیور است
(همان)
بر سر گنجی که یزدان در دل احمد نهاد
جز علی گنجور نیّ و جز علی بُندار نیست
(همان: 314)
سرّ قرآن بخوانده بود به دل
علم دوجهان ورا شده حاصل
(سنایی، 1387: 247)
راه دین است محکم تنزیل
شرح آن مرتضی دهد تأویل
(همان: 639)
قابل راز حق رزانت او
مهبط وحی حق امانت او
(همان: 248)
کاتب نقشنامۀ تنزیل
خازن گنجخانۀ تأویل
(همان: 249)
لفظ قرآن چو دید درویشش
خویشتن جلوه کرد در پیشش
(همان: 250)
عروسِ حضرتِ قرآن، نقاب آنگه براندازد
که دارالملکِ ایمان را، مجرّد بیند از غوغا
(سنایی، 1380: 52)
رابطۀ بینامتنی: علی (ع) از حدود ده سالگی در محضر پیغمبر اکرم (ص) با قرآن کریم آشنا شد و آن را فرا گرفت و تا پایان عمر پیامبر (ص)، در رأس کاتبان وحی قرار داشت؛ بنابر این، طبیعی است که معانی باطنی و تأویل آن را بداند و بهواسطۀ کشف اسرار کلام الهی، به علم و معرفت مربوط به دنیا و آخرت دست پیدا کند. به اعتقاد ناصرخسرو جهان اسراری نهفته دارد که کلید همة این اسرار در خانة وجود پیامبر(ص) نهفته است و وجود علی(ع) رمز ورود به این خانه است. سنایی نیز قرآن را، عروسی میداند که فقط در برابرِ دلهای پاک، نقابِ خود را برمیدارد.
از منظر تناسبات و اشتراکات مضمونی، هر دو شاعر وجود حضرت علی(ع) را خازن ِاسرار قرآن و شارح معارف آن میپندارند. هم ناصرخسرو و هم سنایی، بر ارجحیت باطن بر ظاهر تأکید کرده و معتقدند دریافتِ معنی قرآن بهواسطة تأویلِ علی (ع) امکانپذیر است. به کارگیری الفاظ مشابه و مترادف و تشبیهات، نظیر «گنجور و بُندار= ازن»، «گنج یزدان= گنجخانه»، «دختر تنزیل= نقشنامۀ تنزیل»، «خواندن و تأویل= معنی و تأویل»، «شرح مرتضی= خواندن و فهم علی (ع)»، «خط مسطور خدا= راز حق» و «حیدر درِ قرآن= علی (ع) مهبط وحی» حاکی از گزینش الفاظ ادبی هر دو متن و توجه آگاهانۀ متن حاضر به متن غایب است. وجود ابزار بلاغی یکسان مانند تشبیه «الفاظ قرآن به عروس و دختر و جلوه کردن آن در نزد تنها مَحرمِ خود، علی (ع) و محروم شدن کوران و نامحرمان (ضریر) از آن»، بیانگر اشتراکات صوری و بلاغی و تعامل این اشعار است که دارای رابطة نفی متقارناند. از نظر بینامتنیت ژنتی، چون بافت کلام متن غایب در متن حاضر وجود دارد، رابطۀ اشعار ذکر شده میتواند از نوع غیرصریح باشد.
2.3 جهاد
قران بود و شمشیر پاکیزه حیدر
دو بنیاد دین متین محمد
(ناصر، 1357: 129)
من توّلا به علی دارم کز تیغش
بر منافق شب و بر شیعه نهار آید
(همان: 162)
بیامد به حرب جمل عایشه
بر ابلیس زی کارزار علی
بریده شد ابلیس را دست و پای
چو بانگ آمد از گیرودار علی
(همان: 186)
روز خیبر چونکه بوبکر و عمر آن در نکند
تا علی کند آن قوی در زان حصار، ای ناصبی؟
(همان: 538)
درِ خیبر بکند شوی بتول
درِ دین را بدو سپرد رسول
چون توانست چاه کفر انباشت
چاه دین هم نگاه داند داشت
(سنایی، 1387: 251)
هرکه جستی مخالفت در دین
کردی او را به زیر خاک دفین
(همان: 249)
به دو تیغ آن هزبر دین بیمیغ
کرده اسلام را همه یک تیغ
(همان: 246)
آمد از سدره جبرئیل امین
لافتی کرده مروُرا تلقین
(همان: 247)
از در کفر گل برآرنده
در دین را نگاه دارنده
(همان: 246)
رابطۀ بینامتنی: در منطق دین، جنگ و جهاد دارای ماهیّتی دفاعی، ایمانی و انسانی است و در زمینۀ جهاد در راه خدا آیاتی در قرآن وارد شده است (بقره: 216؛ نساء: 74- 76؛ توبه: 29 و 123؛ محمد: 4؛ حج: 39- 40) که برخی از این آیات مؤمنان را مطلقاً دعوت به جهاد و برخی نیز جنگ را به دفاع و دفع تجاوز مقیّد میکند. در اهمّیّت و ارزش جهاد همین بس که علی (ع) آن را دری از درهای بهشت دانسته که خداوند آن را بر روی دوستان برگزیدۀ خود گشوده است؛ بهطوری که هرکه آن را واگذارد و ناخوشایند داند، خداوند جامۀ خواری بر تن او میپوشاند (شریف رضی، 1372: 27). ناصرخسرو قرآن و ذوالفقار علی(ع) را اصل دین اسلام و یاریگرِ قرآن و محمد(ص) میداند. سنایی نیز، علی(ع) را در حکم مجاهدی میداند که با توجه به داشتن شرایط جهاد (شجاعت، فداکاری، قدرت جسمی و روحی)، با دلاوریهای خود چاه کفر و نفاق را پر کرد و مسلمانان را از پراکندگی و تفرّق نجات داد؛ بهگونهای که جبرئیلِ امین، سخن «لافتی الّا علی لاسیف الّا ذوالفقار» را در حق آن حضرت بیان کرد.
هر دو شاعر در مقولۀ جهادِ فی سبیل الله، ذوالفقار علی (ع) را نقطۀ اتحّادِ مسلمین و مایۀ شرکزدایی آنان میدانند و معتقدند که وجودِ ذوالفقار علی(ع) یاریگر دین مبین اسلام است. مضامینی که دو متن دربارۀ موضوع «جهاد» با هم گفتوگو میکنند، بدین شرح است: ناصر «قرآن و تیغ» را در حکم دو بنیاد دین اسلام معرفی میکند؛ سنایی نیز همین معنی را به صورتی دیگر بیان میکند و میگوید: دین اسلام به واسطۀ «دو تیغ» (همان قرآن و جهاد) رواج پیدا کرد و موجب اتحاد دنیای اسلام گردید. در متن غایب «تیغ علی (ع)» بر منافق شب (مایۀ بدبختی) و بر شیعۀ آن حضرت، روز (سعادتبخش) است؛ بخشی از این معنی در متن حاضر به صورت «دفن شدن مخالفان دین اسلام» به دست علی (ع) آمده است. «آمادگی لشکر ابلیس و همدستی عایشه در جنگ جمل و قطع دستان ابلیس در این نبرد از سوی علی (ع)» که در متن غایب ذکر شده، در متن حاضر به شکل «از سفر آمدن جبرئیل و لافتی خواندن او بر علی (ع)» پاسخ داده شده است. در باب «توفیق علی (ع) در کندن درِ خیبر»، ناصر ضمن طرح همین مطلب به عجز و ناتوانی ابوبکر و عمر در اجرای این مأموریت نیز اشاره دارد؛ اما سنایی با بازگوییِ موفقیت علی (ع) (شویِ بتول) در کندن در قلعۀ مستحکم خیبر، مسئلۀ واگذاری حفاظتِ دروازۀ دین اسلام به دستان توانمند علی (ع) به مناسبت انباشتن چاه کفر را نیز مطرح میسازد که کاملاً ناظر بر گفتوگوی آگاهانۀ دو متن حاضر و غایب است؛ بنابراین رابطۀ بینامتنیت غیرصریح و از دید بینامتنیت کریستوایی نفی متقارن در این ابیات مشهود است.
3.3 خداشناسی
حبلِ ایزد، حیدر است او را بگیر
وز فلان و بوفلان بگسل حِبال
(ناصر،1357: 74)
خزینهدار خدایاند و، سرّهای خدای
همی به ما برسانند کاهل اسراریم
(همان: 70)
ور نه در دل کفر داری چون شود رویت سیاه
چون حدیث از حیدر و از شیعۀ حیدر کنی
(همان: 453)
سرّ توحید اندر این گلشن
پیش جان عزیز او روشن
(سنایی، 1387: 251)
فرش توحید جان هستش بود
سد اسلام تیغ و دستش بود
(همان: 250)
رابطۀ بینامتنی: هر دو شاعر از نظر مضمون بهطور صریح به وقوف علی (ع) به سرّ توحید اشاره میکنند. ناصر برای نشان دادن میزان خداشناسی علی (ع)، آن حضرت را در حکم ریسمان خدا معرفی میکند که باید پیروانش به وی چنگ زنند و از دیگران بگسلند؛ همچنین علی (ع) را در کنار محمد (ص)، خزینهداران اسرار الهی دانسته که این اسرار را در اختیار افراد مَحرم ازجمله خود شاعر میرسانند. ناصر از کافران و مغرضان علی (ع) میخواهد تا دربارۀ حیدر و پیروان راستین وی سخن نگویند؛ زیرا کافران از روی جهل و غرض، آن حضرت و پیروانش را گمراه فرض میکنند و یا از روی نفاق و دروغ، بدون اینکه اعتقاد قلبی داشته باشند، علی (ع) و شیعۀ او را میستایند و تملّق میگویند؛ در هر حال، این دشمنان تار و پود علی (ع) را درست نمیشناسند:
تو ای ناصبی خامُش ایرا که تو
نهای آگه از پود و تار علی
(ناصر، 1357: 185)
اما سنایی آشکارا، سرّ خداشناسی را در حکم چراغی میداند که بر جان علی (ع) پرتو افکنده است؛ همچنین ضمن تشبیه «توحید» به «فرش» زیبا، آن را جان و حقیقت وجودی علی (ع) معرفی میکند که به پشتوانۀ همین اعتقاداتِ موحّدانه، دست و خنجرش را برای حفاظت و حمایت از اسلام، به کار میگیرد. با توجه به لایههای بلاغی و مضمونی یکسان در دو متن، رابطۀ بینامتنیتی غیرصریح و نفی متقارن برقرار است.
4.3 جود و بخشش
آنچه علی داد در رکوع فزون بود
زانکه به عمری بداد حاتم طائی
(ناصر، 1357: 92)
آنکه با علم و شجاعت چو قوی داد عطاش
به رکوع اندر بفزود سوم فضل سخاش
(همان: 276)
در قیام و قعود عود او کرد
در رکوع و سجود جود او کرد
خاتم اینجا بداد بر در راز
ملک آنجا عوض ستد با ناز
(253)
از پی سائلی به یک دو رغیف
سورت هَل أتی وُرا تشریف
(250)
رابطۀ بینامتنی: سخاوت از فضایل علی(ع) است و آیاتی نظیر «انّما ولیُّکم الله و رسوله والّذین آمنوا الّذین یُقیمون الصّلاه و یؤتونَ الزّکوه و هم راکعونَ» (مائده: 55) که مربوط به صدقۀ آن حضرت بههنگام رکوع است، مشخص میکند که از صحابه، کسی سخاوتمندتر از ایشان نبود. از مصادیق جود و بخشش علی (ع)، نزول هفده آیه (انسان: 5- 22) در شأن آن حضرت است. آوردهاند که خانوادۀ آن حضرت سه شب متوالی افطار خود را به ترتیب به مسکین، یتیم و اسیری بخشیدند و هر سه شب، خود و خانوادهاش با آب افطار کردند (امینی، 1371: 4/ 65).
ناصرخسرو، بخشش انگشتری از سوی علی (ع) به گدا را هزار بار بهتر از بخشش حاتم طائی میداند. سنایی به همین انفاق بینظیر علی(ع) هم در حدیقهالحقیقه و هم در دیوان خود، با بیانی زیبا و دلنشین اشاره میکند. تلمیح مربوط به بخشش علی(ع) در کلام هردو شاعر پیوند محکمی را در میان بافت کلام هردو شاعر به وجود آورده است. ناصر این جود و بخشش بینظیر علی (ع) را برتر از کل بخشش و کرم حاتم طایی میداند؛ سنایی نیز ضمن اشاره و تلمیح به جود و بخششِ آن حضرت، علی (ع) را تنها کسی معرفی میکند که هم در قیام به عبادت و هم بدون آن، دائماً رضایت الهی را در نظر دارد. ناصر در بیتی دیگر، فضل و بخشش علی (ع) را هنگام رکوع، به عنوان سومین هنر و فضیلت آن حضرت پس از فضایل «علم و شجاعت» معرفی میکند؛ در حالی که سنایی در پاسخ به آن، عوض یافتن پادشاهیِ معنوی را برای علی (ع)، به عنوان پاداش این عبادت میداند؛ سنایی به دنبال این معانی، ایثار دیگر آن حضرت و یافتن تشریفِ «هَل أتی» را نیز برای تأکید بیشتر بر فضیلت بخشش علی (ع) مطرح میکند. باتوجه به استناد هر دو شاعر به تلمیح یکسان رابطۀ بینامتنی از نوع ضمنی و نفی متقارن است.
5.3 داشتن پیوند نسبی با پیامبر اکرم(ص)
علی از تبار رسول است و نیست
مگر شیعت حق تبار علی
(ناصر، 1357: 185)
ایزد عطاش داد محمد را
نامش علی شناس و لقب کوثر
(همان: 47)
همچو یکی یار زی رسول که را بود
آنکه برادرش بود و بنِ عم و داماد؟
(همان:302)
مصطفی چشمروشن از رویش
شاد زهرا چو گشت وی شویش
(سنایی، 1387: 245)
در ره خدمت رسول خدای
اندرین کارگاه دیونمای
(همان: 251)
نه بههنگام کودکی پدرش
برد نزدیک صاحب خبرش
(همان: 251- 252)
رابطۀ بینامتنی: شریفترین نسبها آن است که آدمی خود را به رسول خدا (ص) منتسب کند؛ بیتردید علی(ع) نزدیکترین مردم به آن حضرت است. از منظر ناصرخسرو، دل شیعیان به خاطر وجود علی(ع) از گمراهی ابلیس در امان مانده است. سنایی معتقد است حضرت مصطفی(ص) از دامادیِ علی(ع) و حضرت فاطمه (س) نیز از ازدواج با علی (ع) چشمروشن و شاد بودند. در اینکه علی (ع) از همان کودکی تحت پرورش و تربیت پیامبر اعظم (ص) قرار گرفت، همین بس که پیامبر اکرم (ص) به علی (ص) میفرمودند: شاگرد من! تو آنها که من میشنوم، میشنوی و آنها که من میبینم، میبینی؛ ولی تو پیغمبر نیستی (شریف رضی، 1372: 222- 223)؛ همچنین فرموده است: من تربیت یافتۀ خدا هستم و علی(ع) تربیت یافتۀ من است(اربلی، 1381: 1/82). سنایی در چهار بیت آخر به همین موضوع اشاره میکند.
شاید یکی از بخشهایی که پیوند سخن این دو شاعر را بسیار به هم نزدیک میکند، مسئلۀ نسبت داشتن حضرت علی (ع) با پیامبر گرامی (ص) باشد. در گفتوگویِ دو متن، ناصر علی (ع) را از تبار رسول اکرم (ص) و تبار علی (ع) را نیز پیرو راستین حق میشمارد؛ سنایی نیز سپردن علی (ع) هنگام کودکی به پیامبر اکرم (ص) از سوی پدر را، به صورت استفهام تقریری بیان میکند؛ ناصر از زاویهای دیگر «محمد» (ص) را عطای الهی برای تربیت علی (ع) معرفی میکند؛ در حالی که سنایی فلسفۀ وجودی علی (ع) را در این دنیای دیوصفت، خدمت به پیامبر (ص) میداند. ناصر علی (ع)، را تنها یار بینظیرِ نبی اکرم (ص) میداند؛ بهویژه که وی هم پسر عمو است و هم برادر و داماد؛ سنایی مسئلۀ دامادی علی (ع) را که مایۀ رضایت پیامبر (ص) و زهرا (س) است، با تلمیح به حدیث نبوی «النظرُ الی وجهِ علیّ بن ابیطالبٍ عبادهٌ» (مجلسی، 1403 ق: 38/ 195) به «چشم روشن بودن مصطفی از دیدار علی (ع)» و شادمانی زهرا (س) تعبیر میکند.
همچنین ناصرخسرو و سنایی با صراحت کلام حضرت علی را مَحرم و برادر پیامبر معرفی کردهاند. تناسبات واژگانی در نص کلام این دو شاعر از جمله ترکیب «برادر، بن عم و داماد» از ناصرخسرو با معرفی حضرت علی در کلام سنایی در ترکیباتی چون «خادم رسول و چشم روشنی مصطفی» را میتوان در یک کفۀ ترازو قرار داد. با این تفاسیر رابطۀ بینامتنیتی این اشعار بینامتنیت غیرصریح و از نوع نفی متقارن است.
6.3 رازداری
راز ایزد با محمّد بود و جز حیدر نبود
مر محمّد را ز امّت رازدار، ای ناصبی
(ناصر: 538)
رازدار خدای پیغمبر
رازدار پیمبرش حیدر
(سنایی: 249)
علی(ع) همواره رازدار رسول خدا(ص) و وصی او بود. پیامبر (ص) دانش خود را به او میآموخت و رازهایش را نزدش به امانت مینهاد؛ لذا علی(ع) وقتی سخن میگفت، اصحاب در آن تردید نمیکردند. چون از رسول (ص) شنیده بودند که علی(ع) خزانهدار رازهای او است؛ علاوه بر آنکه قلب مولا(ع) گنجینۀ اسرار و رازهای پیامبر(ص) بود، در زمان حیات رسول خدا(ص) و پس از رحلت وی، نگهبان و حافظ آنها نیز بهشمار میرفت (ریشهری و همکاران، 1382: 8/ 71 و 105 و 106 و 238).
از دیدگاه ناصرخسرو، تنها محرم و رازدار و جانشین واقعی و به حق پیامبر، کسی جز حضرت علی(ع) نیست؛ نبی اکرم (ص) نیز رازدار و محرم خداست. سنایی نیز همین معنی را با الفاظ مشترک یا مترادف و با ایجاز بیان میکند؛ واژههای «رازدار و راز» هر کدام یک بار در شعر ناصر خسرو و «رازدار» دو بار در بیت سنایی ذکر شده است؛ واژۀ «ایزد» در بیت ناصر، با «خدای» در بیت سنایی گفتوگو میکند و واژۀ «محمد» دو بار در شعر ناصر آمده و دو بار با واژۀ مترادف «پیغمبر» در شعر سنایی پاسخ داده شده است؛ واژۀ «حیدر» نیز در هر دو متن غایب و حاضر مشترک آمده است؛ با توجه به اینکه هم الفاظ و هم مضمون مشترکاند و سنایی آگاهانه از الفاظ و مفهوم ناصر استفاده میکند، بینامتنیت صریح دارند.
7.3 داشتن منزلتِ هارون
چو هارون ز موسی علی بود در دین
هم انباز و هم همنشین محمد
به محشر ببوسند هارون و موسی
ردای علی و آستین محمد
(ناصر، 1357: 130)
به هارون ما داد موسی قرآن را
نبودهست دستی بران سامری را
(همان: 143)
احمد مختار شمس و حیدر کرّار نور
آن بی این موجود نیّ و این بی آن انوار نیست
(همان: 313)
مرتضایی که کرد یزدانش
همره جان مصطفی جانش
(سنایی، 1382: 82)
او چو موسی علی ورا هارون
هر دو یکرنگ از درون و برون
(سنایی، 1387: 198)
رابطۀ بینامتنی: بهموجب حدیث نبوی «یا علی أنت مِنّی بهمنزلۀ هارون مِن موسی الّا انّه لانبیَّ بعدی»(مسلمبن حجاج نیشابوری، 1995ق: 4/ 1490) علی(ع) برای پیامبر اکرم(ص) به منزلۀ هارون نسبت به حضرت موسی(ع) بود. از دیدگاه ناصرخسرو، منزلت علی(ع) برای پیامبر(ص) منزلت هارون برای موسی(ع) بوده است؛ تا جایی که وی، علی(ع) را بزرگترین امانتدار و شایستهترین فرد برای انتقال مفاهیم قرآنی بعد از پیامبر میداند. سنایی هم در ابیاتی از متن حاضر همین مضمون را بیان میکند و راه امام معصوم را ادامه و تداوم راهِ پیامبر اکرم(ص) میداند.
تکرار کلمات و الفاظ «موسی»، «هارون»، «علی» در اشعار ناصر و سنایی حکایت از گفتوگوی آنها در مقولۀ تأیید جانشینی علی (ع) از نبی اکرم (ص) دارد. الفاظ «محمد» (ص) و «احمد» در متن غایب، در متن حاضر با صفت «مصطفی» برابرسازی شده است؛ به جای نام «علی» (ع) و «حیدر» نیز در متن حاضر از صفت «مرتضی» استفاده شده است؛ به جای کلماتی نظیر «همانباز»، «همنشین محمد» در شعر ناصر خسرو، در شعر سنایی کلمات مترادف و متناسب «همره جان مصطفی» آمده است که نشان از هماهنگی لفظی و معنوی دو متن دارد و نشان میدهد که رابطۀ میانمتنی اشعار، رابطة نفی متقارن است و با توجه به اشارات یکسان در کلام هر دو شاعر، رابطۀ بینامتنیت ضمنی نیز برقرار است.
8.3 شجاعت
علی بود مردم که او خُفت آن شب
به جای نبی بر فراش و دثارش
(ناصر، 1357: 337)
چون پدید آمد به خندق برق تیغ ذوالفقار
گشت روی عمرو و عنتر لاله زار، ای ناصبی
(همان: 539)
بر سر لشکر کفّار به هنگام نبرد
چشم تقدیر به شمشیر علی بود قریر
(همان: 219)
میمون شجری بود پر از شاخ شجاعت
بیخش به زمین شاخش بر گنبد اخضر
(همان: 132)
فخر از آل صخر بربوده
رستخیزی بهنقد بنموده
(سنایی، 1387: 245)
در صف رزم پای او محکم
وز پی رمز جان او محرم
(همان: 81)
رابطۀ بینامتنی: بیتوته کردن در بستر پیغمبر اکرم (ص) در شب هجرت که علاوه بر صفت شجاعت، از منشأ رضایت حق تعالی و ایمان به خدا و پیامیر اکرم (ص) سرچشمه میگیرد، فتوحات متعدد مربوط به غزواتی نظیرِ اُحُد، بدر، خندق و خیبر به دست آن علی (ع) از جمله فداکاریهایی است که از شجاعت و دلاوریهای علی(ع) حکایت میکند؛ بهگونهای که اگر در یکی از این وقایع در میان نبود، اسلام و اسلامیان در معرض خطر قرار میگرفتند (طباطبایی، 1383: 27). ناصرخسرو ذوالفقار را مظهر شجاعت علی (ع) در راه حق و عدلگستری و عامل امید و پیروزی در بین سپاه اسلام میداند؛ مراد ناصر از لفظ «شجاعت» استواری و صلابت آن حضرت و تداوم آن نوع شجاعت و خیر و برکت علمی و دینی در روزگار ناصر، در وجود علویان است. سنایی نیز علی (ع) را از قویترین و شجاعترین مردم میداند.
تلمیحات، کنایات و اشارات از جمله مهمترین اشکال روابط بینامتنی ضمنی محسوب میشوند؛ وجود لایۀ بلاغی یکسان در اشاره و تلمیح به غزوات صدر اسلام همچون «خندق» و وجود کنایاتی نظیر «لالهزار شدن روی عمرو و عنتر» کنایه از: زخم و جراحت برداشتن پیاپی از علی (ع)، «خنکی چشم تقدیر به شمشیر علی (ع)» کنایه از: وابستگی تقدیر به رشادتهای علی (ع) بر سر کفار، در ابیات ناصرخسرو و کنایات «قیامت نمودن» کنایه از: اعجاب نمودن در نبرد در راه دفاع از دین و «محکم بودن پا در رزم» کنایه از: استواری در حمله به دشمن و عدم فرار و «از آل صخر، فخر ربودن» کنایه از: شکست دادن دشمن کافر در اشعار سنایی، نشان از روابط بینامتنی ضمنی بین دو متن غایب و حاضر دارد. وجود عبارتهایی نظیر «در زمین بودن بیخ درخت شجاعت» در شعر ناصرخسرو با «پای او محکم در جنگ» در شعر سنایی، نشان از ارتباط تنگاتنگ بین این دو متن دارد. در متن غایب (اشعار ناصرخسرو) ترکیباتی نظیر «شاخ شجاعت» در بافتی حماسی بیان شده است؛ اما سنایی در متن حاضر همین مقولۀ شجاعت را با استفاده از عباراتی همچون «دست او تیغ زن بر اوج زحل» و «بت شکن از روز ازل» در بافتی حماسیـ عرفانی مطرح کرده است؛ بنابراین اشعار این بخش دارای رابطة نفی متقارن هستند. با توجه به کاربست تلمیح و اشارات یکسان در این اشعار، رابطۀ بینامتنی از نوع ضمنی است.
9.3 علم علی(ع)
شهر علوم آنکه دَرِ او علی است
مسکن مسکین و مآبِ مُثاب
روی به شهر آر که این است روی
تا نفریبَدت ز غولان خطاب
(ناصر، 1357:142)
معدن علم علی بود به تأویل و به تیغ
مایه جنگ و بلا بود و جدال و پرخاش
(همان:276)
تا نبودم من به حیدر متّصل
علم حق با من نمیکرد اتّصال
(همان:74)
علم علی نه قال و مقال است عن فلان
بل علم او چو درّ یتیم است بینظیر
(همان: 105)
او مدینۀ علوم و باب علی
او خدا را نبی علیش ولی
(سنایی، 1387: 198)
خوانده در دین و ملک مختارش
هم درِ علم و هم علمدارش
(همان: 248)
علم او را که صخره کردی موم
بوده چون محرم و عرب محروم
(سنایی، 1382: 81- 82)
هر یکی لفظ کو ادا کرده ست
سر انگشت مصطفی کرده ست
(سنایی، 1387: 251)
رابطۀ بینامتنی: یکی از اوصافی که برازندۀ جانشین پیغمبر اکرم (ص) است، علم و آگاهی و قدرت زمامداری و فرمانروایی اوست؛ بهگونهای که هیچکس را جز نبی اکرم (ص) و امامان معصوم، یارای رسیدن به افکار بلند و اوج معرفت و اسرار وجود وی نباشد (مکارم، 1375: 1/ 324). ناصرخسرو با اشاره به حدیث نبوی «أنا مدینهالعلم و علیٌّ بابُها فَمن أراد العلمَ فلیأتها مِن بابها» (ابنشهر آشوب،1371: 195) وجود پیامبر را بهمثابۀ شهری گرفته که درِ آن علی (ع) است و دوری از این شهرِ علم، باعث گمراهی میشود. سنایی نیز، علی (ع) را اعلمِ صحابه، و چشمۀ جوشانِ علم او را نیز سرانگشت مصطفی(ص) میداند.
استفاده از حدیث نبوی یکسان و مضامین مشترک موجود در ابیات پیوند بسیار زیبایی بین دو متن ایجاد کرده است.
وجود تشبیهاتی با بسامد نزدیک نظیر «درِ او علی»، «معدن علم» و «دُرّ یتیم» در شعر ناصر و تشبیهات «باب علم»، «در علم» از سنایی ضمن تأکید هردو متن بر مرجعیت علوم دینی علی (ع) پس از پیامبر اکرم (ص)، دلیلی بر تعامل فکری دو متن است. «معدن علم به تأویل» در متن غایب (ناصر) و «موم شدن صخره با علم علی (ع)»، «لفظ او سر انگشت مصطفی است» در متن حاضر (سنایی) از طریق بینامتنیت «نفی متقارن»، با هم در گفتوگو هستند و بر میزان تأثیرگذاری کلام آن حضرت که داناترین امت نبی اکرم (ص) بود (خوارزمی، بیتا: 82)، در حل و فصل اختلافهای مردم تأکید دارند. توصیفهای «مایۀ جنگ»، «با تیغ» از ناصرخسرو و «علمدار» در شعر سنایی از توجه مشترک هر دو شاعر به جهاد علی (ع) در راه خدا و نبی اکرم (ص) حکایت دارد. آنجا که ناصر «اتصال علم حق را به پیامبر اکرم (ص) در گرو اتصال وی به علی (ع)» دانسته با شعر سنایی مبنی بر «او خدا را نبی علیش ولی» به صورت بینامتنی «نفی متقارن» در گفتوگوست. با این اوصاف به دلیل اشارات یکسان در بافت کلام میتوان به رابطة بینامتنی از نوع بینامتنیت ضمنی ژنت هم پی برد.
10.3 حلم
خَیرُالوَرَی بَعدَ النَّبی نورُالهُدَی فی المنصب
شمسُ النَّدَی فی المغربِ بَدرُالدُّجَی فی الموکبِ
آفاق ازُو بر کفر تنگ از حلمش آمخته دِرنگ
آسوده خاک تیره رنگ المرتجی و المرتَضی
همچون قمر سلطان شب عصیان درُو عصیان ربّ
علمش رهایش را سبب بندهش عجم همچون عرب
(ناصر، 1357: 549)
به روز هزاهز یکی کوه بود
شکیبا، دل بردبار علی
(همان:185)
چرخ را راهنمای حلم او بود
شرع را کدخدای علم او بود
(سنایی، 1382: 83)
نام او کرده در ولایت علم
علی از علم و بوتراب از حلم
(همان: 82)
رابطۀ بینامتنی: بهموجب حدیث نبوی «ماجُمعَ شیءٌ إلی شیئٍ افضلُ مِن علمٍ الی حلمٍ» (سیوطی، 1401ق: 2/ 493) هیچ ملازمتی فاضلتر از ملازمت دو گوهر گرانبهای علم و حلم در دل آدمی وجود ندارد. هم ناصرخسرو و هم سنایی، علم و حلم علی(ع) را میستایند و آن سجایا را مایۀ رستگاری میدانند.
کاربرد ترکیباتی نظیر «آفاق ازو بر کفر تنگ» و «علمش رهایش را سبب» از متن غایب (اشعار ناصرخسرو) قرابت نزدیکی با کاربرد عبارتی نظیر «چرخ را راهنمای حلم او بود» از متن حاضر به وجود آورده است. زنجیرۀ واژگانی چون «آفاق، قمر، خاک تیره، تراب، چرخ» در اشعار این دو شاعر تناسبات لفظی زیبایی را خلق کرده است. مفهوم مصراع «خیرالوری...» از شعر ناصرخسرو دقیقاً در مصراع «چرخ را راهنمای حلم او بود» از سنایی تجلی یافته است. از اینرو میتوان از تحلیل روابط میانمتنی این اشعار به وجود رابطۀ بینامتنیت غیر صریح و نفی متقارن پی برد.
11.3 امانتداری علی(ع)
در بود مر مدینة علم رسول را
زیرا جز او نبود سزای امانتش
(همان:180)
شنودم ز میراثدار محمد
سخنهای چون انگبین محمد
(همان: 130)
جدّ من مصطفی امان زمان
پدرم مرتضی امین جهان
(سنایی، 1387: 264)
رابطۀ بینامتنی: بهموجب آیۀ شریفۀ «قد أفلحَ المُؤمنونَ ... وَالَّذین هُم لأَمانتهم و عهدهم راعونَ» (مؤمنون: 1 و 8) مؤمنانی که امانتها و پیمانهای خود را رعایت میکنند، رستگارند. ناصرخسرو در ابیات فوق در متن غایب، به امانتداری حضرت علی(ع) اشاره کرده است. سنایی نیز در بیت فوق از متن حاضر، از زبان امام حسن(ع) به ویژگیِ امانتداری و نیز رعایت عهد و پیمان علی(ع) اشاره میکند.
وجود عباراتی چون «امین جهان، میراثدار، سزای امانت» نشان از رابطۀ واژگانی دارد. سنایی در متن حاضر در مورد علی(ع)، لفظ «امین جهان» را به کار برده است که تفسیر آن را میتوان در اشعار ناصرخسرو در عباراتی چون «میراثدار سخنهای چون انگبین محمد» و بهمثابۀ «در بودن برای علم رسول» یافت که موجب خوانش عمیق از شعر سنایی میشود. با این تفاسیر، رابطۀ بینامتنی در اشعار فوق از نوع غیرصریح و نفی متقارن است.
12.3 زهدورزی
به مردی و علم و به زهد و سخا
بنازم بدین هر چهار علی
نبود اختیار علی سیم و زر
که دین بود و علم اختیار علی
همیشه ز هر عیب پاکیزه بود
زبان و دو دست و ازار علی
(ناصر، 1357: 186-185)
خوانده بر گنده پیری و میری
سه طلاق و چهار تکبیری
(سنایی، 1387: 254)
دیگری را فریب ای رعنا
نیستی تو سزا و درخور ما
(همان: 252)
هرگز ازبهر بدره و برده
خلق را خصم خویش ناکرده
(همان: 245)
حیدری نیست اندرین آفاق
دهد این گنده پیر را سه طلاق
(همان: 470)
رابطۀ بینامتنی: دوری گزیدن از دنیا، از جمله فضایلِ علی(ع) بهشمار میرود. متن غایب، سجایای اخلاقی علی(ع) ازجمله زهدورزی و بیتوجهی آن حضرت را به دنیای پرزرق و برق، بهخوبی نشان میدهد. متن حاضر، به زهد و بیتعلّقیِ علی(ع) نسبت به دنیا اشاره میکند. سه طلاقه کردن دنیا، اشاره به فرمایشی از علی (ع) در نهجالبلاغه دارد که آن حضرت میفرمایند: «ای دنیا، از من دور شو. با خودنمایی فرا راه من آمدهای؟ یا شیفتهام شدهای؟ مبادا که تو در دل من جای گیری. هرگز! جز مرا بفریب! مرا به تو چه نیازی است؟ من تو را سه بار طلاق گفتهام و بازگشتی در آن نیست(شریف رضی، 1372: 372). سنایی در دو بیت آخر از حدیقهالحقیقه، به دشمنتراشیِ مال و ثروت دنیوی و بیمیلی علی(ع) نسبت به آن اشاره میکند. شاعر در روزگار خود از اینکه کسی نیست که همچون حیدر کاملاَ به ترک دنیا گوید، تأسف میخورد و دلیل آن را دینداری و دینمداریِ آن حضرت میداند.
آوردن عباراتی نظیر «نبود رنگ خلوق» و «بیبندی» در متن حاضر با ترکیباتی مثل «نبود اختیار علی سیم و زر» و «پاکیزه از هر عیب» از متن غایب اشتراکات مفهومی را به شیوۀ «نفی متقارن» در ذهن متبادر میسازد. کلام سنایی در مقایسه با اشعار ناصرخسرو شاعرانهتر و ادبیتر است؛ چرا که سنایی با آوردن عباراتی کنایی نظیر «سه طلاقه کردن دنیا» و «چهار تکبیر زدن» «در جوال دنیا نشدن» مفهوم زهدورزی را مؤثرتر و زیباتر به خواننده القا میکند؛ بنابراین حضور کنایات با مفاهیم یکسان در اشعار این بخش، رابطۀ بینامتنی ضمنی را آشکار میسازد.
13.3 حقیقتبینی
آنکه یزدان بر زبان او گشاید قفل علم
جز علی المرتضی اندر جهان دیّار نیست
(ناصر: 314)
نبارد مگر زابر تأویل قطر
بر اشجار و بر کشتزار علی
(همان: 186)
علم علی نه قال و مقال است عَن فُلان
بل علم او چو دُرّ یتیم است بینظیر
(همان: 105)
بدین پرده اندر نیابد کسی ره
جز آن کس که ره را بجوید ز رهبر
ره سرّ یزدان که داند؟ پیمبر
پیمبر سپرده است این سر به حیدر
(همان: 308)
مُحرم او بوده کعبۀ جان را
مَحرم او بوده سِرّ یزدان را
(سنایی، 1387: 248)
صدفِ صدهزار بحر، دلش
شرفِ صدهزار عرش، گِلش
(همان: 249)
تا بدان حد شده مکرّم بود
لَو کُشِف مر وُرا مسلّم بود
(همان: 249)
ذات باری، از آن ستمدیده
تاش نادیده، ناپرستیده
(همان: 250)
رابطۀ بینامتنی: علی(ع) ازجمله افراد مقرّبی است که به دلیل داشتن صفای دل، تقوا و رهایی از دامهای شیطان، بر باطن عالم ملکوت نظر بیفکند و بر خزانۀ علم الهی و حقایق قرآن وقوف یابد و درحقیقت، عروس حقایق الهی بر چنین امامی مکشوف گردد و وی، بتواند آنها را برای امت خود شرح دهد؛ آیات و روایاتی هست که ثابت میکند علی (ع) با حق و حق نیز با ایشان بود؛ از باقرین (ع) منقول است که مراد از آیۀ شریفۀ «وَالّذین آتیناهُم الکتاب یَفرحونَ بِما أُنزِلَ إلیکَ» (رعد: 36 به بعد)، علی بن ابیطالب (ع) است (مجلسی، 1403ق: 26)؛ از ابیجعفر (ع) نیز منقول است که آیۀ «أفمن یَعلمُ انّما أُنزِلَ إلیکَ مِن رَّبّک الحق» (رعد: 19) در خصوص معیّت علی (ع) با حق است (بحار، 38: 27)؛ سخن پیامبر اکرم (ص) که میفرماید: «علیٌّ مع الحقِّ والحقُّ مع علیّ والحقُّ یَدورُ حَیثُما دارَ علیٌّ» (همان: 29)، نیز موضوع معیت حق با علی و معیت علی با حق را تأیید میکند.
ناصر خسرو بر باطنی و کشفی بودن علم علی (ع) تأکید میکند و آن را در حکمِ مروارید گرانبها تلقی میکند؛ وی معتقد است که قطرات حقایق الهی و قرآنی از ابرِ تأویل، بر کشتزار وجود آن حضرت و خاندان پاک ایشان میبارد و آنان را سرشار از حقایق و اسرار الهی میگرداند؛ از منظر ناصر، این حقیقتبینی و قدرت تأویل، جز بر نبی اکرم (ص) و علی (ع) و امامان معصوم ممکن نمیشود. سنایی ضمن توسّل به حدیث «لو کُشِفَ الغطاءُ ماازددتُ یقیناً»(اربلی، 1381: 1/ 170)، علی (ع) را بسیار مکرّم و لایق رسیدن به مقام بلند حقیقتبینی و کشف حقایق میداند؛ تا جایی که معتقد است: عبادت و اطاعت آن حضرت توأم با آگاهی و بینش قلبی و مُحرِمِ کعبۀ جان و مَحرم سرّ الهی است؛ همچنین سنایی به ثمرات کشف حقایق الهی و قرآنی اشاره میکند و میگوید: علی (ع) به برکت حقیقتنگری و کشف اسرار الهی و معیت با حق، در میدان نبرد هیچوقت حاضر نشد از روی خشم و نفرت شخصی، حریفش را از بین ببرد؛ بلکه هرکاری را با اذن و فرمان الهی اجرا میکرد:
خشم با رای خویش یار نکرد
جز به دستوری هیچ کار نکرد
(سنایی، 1387: 253)
هرگز از خشم هیچ سر نبرید
جز به فرمان، حُسام برنکشید
(همان: 245)
از نظر بلاغی، ناصر حقیقت را به مروارید درخشان و گرانبها تشبیه میکند؛ همچنین اسرار و حقایق را به قطرات باران و تأویل قرآن را به ابر مانند میکند و آن حضرت و خاندان پاکش را به درختان و کشتزار تشبیه میکند. سنایی نیز ضمن تلمیح به حدیث و روایت فوق (لو کشف ...) دل آن حضرت را از نظر داشتن اسرار و حقایق الهی، به صدفی به اندازۀ صدهزار دریا تشبیه میکند. سنایی، در برابر لفظ «دُرّ»، از حیث اشتمال بر اسرار و حقایق، لفظ «صدف» را به کار میگیرد و به جای اسم علی (ع) در متن غایب، برای اظهار ارادت و محبت خود، از ضمایر متصل نظیر «ش» در «دلش» و ضمیرهای منفصل «او» استفاده میکند؛ همچنین برای رساندن معنی و مفهوم حقیقت که در متن غایب از «علم» و «تأویل»، «درّ یتیم» استفاده شده، در متن حاضر از الفاظ «صدهزار بحر»، «صدهزار عرش»، «کعبۀ جان» و «سرّ یزدان» استفاده میشود؛ برای ارائۀ مفهوم کشف و درک و دیدار سرّ و حق تعالی نیز در متن غایب «گشودن قفل علم» و در متن حاضر «لو کشف» و «تاش نادیده...» و «مُحرم و مَحرم بودن» به کار رفته است.
این متنها، از حیث بینامتنیت کریستوایی، نشان از گفتوگو و رابطة «نفی متقارن» دارد. از نظر بینامتنیت ژنتی، رابطۀ غیرصریح در ابیات فوق مشهود است.
4. نفی کامل
1.4 مدح خلفای راشدین
نیست جز بهر ابوبکر و عمر با من تو را
نه لجاج و نه مِری نه خار خار، ای ناصبی
گر مرایشان را تو هریک یار پیغمبر نهی
من نگویم جز که حقّ و آشکار، ای ناصبی
(ناصر: 537)
گرچه اندر رشتة درّی کشندش کی بود
سنگ هرگز یار درّ شاهوار، ای ناصبی؟
(همان)
ور حدیث غار گوئی نیست این فضل و نه فخر
حجّت آور پیش من چُربک میار، ای ناصبی
(همان:538)
زی تو گر یاران چهارند، از ره دین سوی من
نیست جز حیدر امامی نه سه یار، ای ناصبی
زانکه ما هرچند دیوار است مزگت را چهار
قبله یک دیوار داریم از چهار، ای ناصبی
(همان:538)
در سرای سرور مونس و یار
ثانی اثنین اذ هما فی الغار
(سنایی، 1387: 230)
کان اسلام و زین ایمان بود
صدق او عقل و عدل را کان بود
(همان: 235)
دست شسته ز حضرت تلبیسش
کوچ کرده ز کوی او ابلیسش
(همان: 236)
عین ایمان که بود جز عثمان؟
حجت این کالحیاء من الایمان
(همان: 241)
مدد از خلق جشن عشرت را
عدّت از مال جیش عُسرت را
(همان)
رابطۀ بینامتنی: ناصرخسرو که مذهب اسماعیلیه دارد، از بین خلفای راشدین نسبت به حضرت علی(ع) دیدگاهی متفاوت دارد. طبق متن غایب، ناصرخسرو علی(ع) را نسبت به سایر خلفا شایستهترین فرد برای جانشینی حضرت رسول(ص) میداند. ناصرخسرو در بیت سوم، با اشاره به عدم سنخیّت بین سنگ و درّ شاهوار نسبت به یار غار بودن ابوبکر نظر مساعدی ندارد.
دلایل ناصرخسرو برای جانشینی علی (ع) از پیامبر اکرم (ص) در متن غایبِ فوق عبارتاند از: خوابیدن علی(ع) در بستر پیامبر به هنگام هجرت و عدم پذیرش این خطر ازسوی ابوبکر، داشتن سجایای اخلاقیای همچون علم و شجاعت بینظیر، برتری علم علی(ع) در تأویل قرآن بر علم ابوبکر و عمر، محرمیتِ اسرار علی (ع) با نبی اکرم(ص) و عامل پیروزیِ مسلمانان در غزواتی نظیر خیبر.
با توجه به شرایط و تسلّط اهل سنت بر حاکمیت روزگار، سنایی در خصوص خلفا به ظاهر نظر مساعدی دارد که گویای احترام وی به تمام خلفا است؛ با وجود اینکه سنایی، امام علی (ع) را عالمترین و فاضلترین فرد و جزو اهل بیت پیامبر(ص) و نیز برگزیدۀ خدا و نبی معرفی میکند، وفاداری و یکجهتیِ ابوبکر را نیز نسبت به پیغمبر اکرم(ص)، (بااشاره به آیۀ 40 سورۀ توبه) و صداقت، دلسوزی و آزادیِ وی از مرگ و نیز انفاقِ چهلهزار دینار در راه خدا (با اشاره به آیۀ «من ذاالّذی یُقرض الله» (حدید: 11) را بازگو میکند.
در مقام گفتوگوی دو متن غایب و حاضر در مقولۀ فوق، میتوان گفت: آنچه سنایی در باب خلفا سخن میگوید و ابوبکر را یار غار پیامبر (ص) معرفی میکند و یا عثمان را در داشتن حیا میستاید، ناصر سخنی دیگر دارد و میگوید: من به یارِ غار بودنِ ابوبکر و یا دیگر خلفا اعتقادی ندارم؛ بلکه تنها امام راستین و مُحقِّ من علی (ع) است؛ در برابر متن غایب، متن حاضر با توجه به دیدگاه عرفانی و شرایط روزگار، سعی دارد علاوه بر حفظ فضیلتها و برتری علی (ع)، از پارهای ویژگیها و خدمات خلفای مورد اعتقاد اهل سنت سخن به میان بیاورد؛ اینجاست که باید گفت: رابطۀ بینامتنیت در این قسمت، از نوع «نفی کامل» است. از منظر روابط بینامتنیِ ژنتی هم، رابطۀ موجود بین اشعار سنایی و ناصرخسرو در این مقوله از نوع غیرصریح است.
5. نتیجهگیری
از مقالۀ حاضر، مطالب زیر استنتاج میشود:
الف- دو متنِ غایب (اشعار ناصر خسرو) و متن حاضر (اشعار سنایی) در موضوع سیمای علی (ع) جانانه به گفتوگو نشستهاند و دربارۀ فضایل اخلاقی و عرفانی و نیز ویژگیهای برجستۀ سیاسی و اجتماعی آن حضرت، به طور مشترک و شاعرانه دادِسخن دادهاند که البته حکایت از آگاهی بالای این شاعران از تاریخ اسلام و زندگی دینمدارانه و مسئولیتپذیر علی (ع) دارد و شیعیان و پیروان راستینِ وی نیز بر همین نکتهها تأکید دارند و به سبب داشتنِ همین ویژگیهای مطلوبِ انسانهای والا و نیز تأیید آیات و روایات اسلامی، آن حضرت را شایسته و لایق جانشینی پیامبر اکرم (ص) میدانند.
ب- هم ناصرخسرو و هم سنایی با تأکید بر استدلالهای عقلی و نقلی و اثبات ویژگیهای منحصر به فرد علی (ع)، یعنی: خداشناسی، حقیقتبینی، علم و حلم، زهدورزی، مقام تقسیم بهشت و دوزخ، قدرت فرمانروایی و اجرای عدالت، جهاد، رازداری، شجاعت و فداکاری و...، آن حضرت را در جایگاه انسان کامل و الگویی راستین برای افراد جامعۀ اسلامی معرفی میکنند؛ تا جایی که معتقدند: تنها امام علی (ع) شایستگی جانشینی پیامبر اکرم(ص) را داشتند؛ این مباحث چه در اشعار ناصر (شاعر قرن پنجم) و چه در اشعار سنایی (شاعر قرن پنجم و ششم) از نظر صراحت و گستردگی در تاریخ ادبیات فارسی، سابقۀ چندانی ندارد و در نوع خود، بینظیر است؛ همچنین هماهنگی و گفتوگوی دو متن دربارۀ موضوع بحث، دارای گیرایی و تأثیر بهسزایی است؛ بهگونهای که در سایۀ آگاهی بالای خود از تاریخ اسلام و نیز اعتقادِ راستینِ هر دو شاعر به علی (ع)، همچنان توانستهاند بر اشعار کلاسیک فارسی برتری خود را حفظ کنند.
ج- میتوان گفت: کاربستِ نظریۀ بینامتنی در اشعار ناصرخسرو و سنایی چند بُعدی و چند معنایی بودن و در نهایت پویایی و باروری آن دو متن را برای ما مشخص میکند؛ بهطوری که سنایی با سه شیوۀ نفی جزئی، نفی متقارن و نفی کامل اشعار علویِ ناصرخسرو را آگاهانه با استفاده از هنرهای زبانی و شاعرانه و نیز عارفانه بهبود و جامعیت و کمال میبخشد؛ بهگونهای که تأثیر کلام متن حاضر بر متن غایب میچربد.
د- در نفیِ جزئی مشاهده کردیم که سنایی در هستۀ سخنانِ «جانشینی علی(ع) از پیامبر(ص)»، «قدرت و توانایی آن حضرت در ادارۀ امور مسلمانان» و «تقسیم بهشت و جهنم بین مسلمانان و کافران» با ناصر خسرو هماهنگ است؛ ولی در استنتاج با او متفاوت بوده است.
ه- در شیوۀ نفی متقارن سنایی با طرح مباحثی نظیر «کشف قرآن»، «خداشناسی»، «جهاد» و...، ضمن داشتن دیدگاههای گوناگون، بهطور اساسی با ناصر اختلاف نظر ندارد؛ بلکه با هنرهای زبانی و آوردن الفاظ و واژههای مناسب و با شیوههای بلاغی، نظیر تشبیه، تمثیل، تلمیح به آیات و روایات و به کارگیری ایجاز در برابر اطناب ناصر و... بر میزان تأثیر کلامش اضافه میکند؛ از طرفی دیگر، ناصر برای تأکید و تأیید کلام خود از اطناب و شیوههای بلاغی مشابه نظیر تشبیه و تمثیل بیشتر سود میجوید.
قرآن کریم.
آلن، گراهام، بینامتنیت، ترجمة پیام یزدانجو، تهران، مرکز، 1380.
ابن شهر آشوب، محمدبن علی، مناقب آل ابیطالب، توحید، قم، 1371.
احمدی، بابک، ساختار و تأویل متن (نشانهشناسی و ساختارگرایی)، تهران، مرکز، 1370.
اربلی، علی بن عیسی، کشفالغمّه، تبریز، مکتبه بنیهاشم، 1381ق.
امینی، عبدالحسین، الغدیر، تهران، دارالکتب الاسلامیّه، 1371.
ریشهری، محمد، محمدکاظم طباطبایی و محمود طباطبایینژاد، دانشنامۀ امیرالمؤمنین (ع)، ترجمۀ محمدعلی سلطانی، قم، مؤسسۀ علمی فرهنگی دارالحدیث، 1382.
سنایی، ابوالمجد مجدود بن آدم، دیوان سنایی، با مقدمه و تصحیح محمدتقی مدرس رضوی، تهران، انتشارات سنایی، 1380.
سنایی، ابوالمجد مجدود بن آدم، حدیقهالحقیقه و شریعهالطریقه، به تصحیح و با مقدمۀ مریم حسینی، چاپ اول، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1382.
سنایی، ابوالمجد مجدود بن آدم، حدیقهالحقیقه و شریعهالطریقه، به کوشش مدرس رضوی، چاپ هفتم، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1387.
سیوطی، جلالالدین، الجامعالصغیر فی احادیث البشیر النذیر، بیروت، دارالفکر، 1401 ه.ق.
شریف رضی (گردآورنده)، نهجالبلاغه، ترجمۀ سیدجعفر شهیدی، چاپ چهارم، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1372.
شفیعی کدکنی، محمدرضا، تازیانههای سلوک، تهران، آگه، 1372.
صدوق، ابوجعفر محمدبن علی، امالی شیخ صدوق، بهقلم آیهالله کمرهای، تهران، کتابخانهی اسلامی، 1362.
صفا، ذبیحالله، تاریخ ادبیات در ایران، چاپ دوم، تهران، انتشارات فردوس، 1369.
طباطبایی، محمدحسین، شیعه در اسلام، چاپ هفدهم، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1383.
عزّام، محمد، النص الغایب، دمشق، اتحاد الکتاب العرب، 2001.
مجلسی، محمدبن باقربن محمدتقی، چاپ سوم، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403 ق.
محدثی، جواد، درسهایی از نهجالبلاغه، چاپ اول، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1392.
مکارم شیرازی، ناصر، پیام امام، چاپ اول، تهران، دارالکتبالاسلامیه، 1375.
ناصرخسرو قبادیانی، دیوان اشعار، به اهتمام مجتبی مینوی و مهدی محقق، چاپ اول، تهران، مؤسسۀ مطالعات اسلامی دانشگاه مکگیل، 1357.
نامورمطلق، بهمن، درآمدی بر بینامتنیت، چاپ اول، تهران، سخن، 1390.
نامور مطلق، بهمن، «مطالعات ارجاعات درونمتنی در مثنوی با رویکرد بینامتنی»، پژوهشنامۀ علوم انسانی، شمارۀ 54، 1386.