نوع مقاله : علمی-پژوهشی
نویسندگان
1 علوم قرآن و حدیث. الهیات. نهج البلاغه. دانشگاه میبد
2 استادیار دانشگاه میبد
3 استادیار گروه علوم قرآن و حدیث، دانشکده الهیات، دانشگاه میبد، میبد، ایران
چکیده
تعبیر «الجفاة الطغام» در سه خطبه نهجالبلاغه، خطاب به اهل شام بکار رفتهاست. امام علی(ع) این گروه را تندخو و در شمار اراذل و اوباش جای داده که تنها اتحاد، موجب پیروزیشان شده است. نکته قابل توجه، استعمال جفاة طغام به دو صورت معرفه و نکره و اظهار تعجب علی(ع) از جفاةطغام است که بدون دریافت «مَعُونه»، به اطاعت از معاویه درآمدهاند. درباره این نسبت، شارحان، تعجب امام(ع) را تنها به تبعیت بدون عطا منحصر کردهاند. برخی از شارحان معنای لغوی را پاداش و مستمری دانستهاند اما تعجب خود را این چنین ابراز داشته که محال است معاویه به سپاهیان، عطایی نداده باشد؛ تحلیل برخی آن است که مَعونه به معنای پرداختهای مازاد بر حقوق ماهیانه است که به تیمارداری ستوران و تعمیر اسلحه اختصاص مییافته است. این پژوهش به روش توصیفی-تحلیلی مفهوم جفاةطغام را بازشناسی کرده است. در پایان این نتیجه بهدست آمد که هرگروه عالیرتبه یا دونپایهای که اقتدار، وفاداری و اطاعت از حاکمیت حضرت علی(ع) را نادیده گرفته، بـه فکر تصاحب قدرت یا معترض سیاستهای حضرت بوده و امنیت شـهرها را بـرهـمزند، همگی در شمار موصوفان به «الجفاة الطغام» قرار میگیرند. در این میان، گروههایی هویتیابی شدند که از معاویه، معونه و عطایی دریافت نمیکردند که دقیقا با توصیف امام، سازگار است. با شناخت هویت طغام این نکته حاصل شد که اظهار تعجب علی (ع) تنها از جفاةطغام نیست که بدون معونه از معاویه اطاعت میکنند؛ بلکه حضرت متعجب از صحابیانی هستند که حقوقی برابر را نپذیرفته و روشهای ایشان را خوش ندارند.
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
A Historical Exploration of the Concept al-Jafāt al-Ṭaghām, One of Imam Ali (PBUH)’s Descriptions of Levantines
نویسندگان [English]
- Akram sadat Hoseini 1
- Yahya Mirhosseini 2
- Kamal Sahraei 3
1 PhD Student, Department of Koranic and Hadith Studies, Faculty of Theology, Meybod University, Meybod, Iran
2 Associate Professor, Department of Koranic and Hadith Studies, Faculty of Theology, Meybod University, Meybod, Iran (Corresponding Author)
3 *** Assistant Professor, Department of Koranic and Hadith Studies, Faculty of Theology, Meybod University, Meybod, Iran
چکیده [English]
The phrase al-jafāt al-ṭaghām (the brutal riff-raffs) has been applied three times in Nahj al-Balagha concerning Levantines. Imam Ali has described the people as foul-tempered and among the riff-raffs the only reason behind the victory of whom is their unity. Strikingly, jafāt ṭaghām has been used with both definite and indefinite articles, and Imam Ali (PBUH) has expressed his amazement that Levantines have obeyed Mu’awiya without receiving ma’ūna. Regarding what Imam Ali has attributed to the people, exegetes have accounted for his amazement merely by the obedience without any rewards. Some of the exegetes have understood ma’ūna as reward and allowance, yet have expressed their surprise by saying that it is impossible that Mu’awiya had not given any rewards to his army. Some others’ analysis is that ma’ūna means bonuses apart from the monthly wages, for grooming quadruples and repairing arms. This study has re-identified the concept of jafāt ṭaghām through the analytic-descriptive method. The final conclusion is that any groups, whether high or low-ranking, that ignored the authority of and faithfulness and obedience towards Imam Ali’s government, entertained grabbing power, objected to his policies and/or disturbed the security of towns were described as ‘brutal riff-raffs’. Furthermore, some of the groups were identified by this study who did not receive any rewards from Mu’awiya, which precisely fits Imam Ali’s description. Through the identification of al-ṭaghām, it was realized that Imam Ali (PBUH) expressed amazement not merely at the brutal riff-raffs who obeyed Mu’awiya without receiving any rewards, but also at those companions who did not accept equal payments and did not like his methods.
کلیدواژهها [English]
- Imam Ali (PBUH)
- knowing historical currents
- al-jafāt al-ṭaghām
- Mu’awiya
- Levant
A Historical Exploration of the Concept al-Jafāt al-Ṭaghām,
One of Imam Ali (PBUH)’s Descriptions of Levantines
Akram al-Sadat Hosseini*, Yahya Mirhosseini**
Kamal Sahraei Ardakani***
Abstract
The phrase al-jafāt al-ṭaghām (the brutal riff-raffs) has been applied three times in Nahj al-Balagha concerning Levantines. Imam Ali has described the people as foul-tempered and among the riff-raffs the only reason behind the victory of whom is their unity. Strikingly, jafāt ṭaghām has been used with both definite and indefinite articles, and Imam Ali (PBUH) has expressed his amazement that Levantines have obeyed Mu’awiya without receiving ma’ūna. Regarding what Imam Ali has attributed to the people, exegetes have accounted for his amazement merely by the obedience without any rewards. Some of the exegetes have understood ma’ūna as reward and allowance, yet have expressed their surprise by saying that it is impossible that Mu’awiya had not given any rewards to his army. Some others’ analysis is that ma’ūna means bonuses apart from the monthly wages, for grooming quadruples and repairing arms. This study has re-identified the concept of jafāt ṭaghām through the analytic-descriptive method. The final conclusion is that any groups, whether high or low-ranking, that ignored the authority of and faithfulness and obedience towards Imam Ali’s government, entertained grabbing power, objected to his policies and/or disturbed the security of towns were described as ‘brutal riff-raffs’. Furthermore, some of the groups were identified by this study who did not receive any rewards from Mu’awiya, which precisely fits Imam Ali’s description. Through the identification of al-ṭaghām, it was realized that Imam Ali (PBUH) expressed amazement not merely at the brutal riff-raffs who obeyed Mu’awiya without receiving any rewards, but also at those companions who did not accept equal payments and did not like his methods.
Keywords: Imam Ali (PBUH), knowing historical currents, al-jafāt al-ṭaghām, Mu’awiya, Levant.
پژوهشنامۀ علوی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
دوفصلنامة علمی (مقالة علمی ـ پژوهشی)، سال 14، شمارة 1، بهار و تابستان 1402
واکاوی تاریخی مفهوم «الجفاة الطغام»؛
توصیفی از حضرت علی (ع) دربارۀ شامیان
اکرم السادات حسینی*
یحیی میرحسینی**، کمال صحرائی اردکانی***
چکیده
تعبیر «الجفاة الطغام» در سه خطبه نهجالبلاغه، خطاب به اهل شام بکار رفتهاست. امام علی(ع) این گروه را تندخو و در شمار اراذل و اوباش جای داده که تنها اتحاد، موجب پیروزیشان شده است. نکته قابل توجه، استعمال جفاة طغام به دو صورت معرفه و نکره و اظهار تعجب علی(ع) از جفاةطغام است که بدون دریافت «مَعُونه»، به اطاعت از معاویه درآمدهاند. درباره این نسبت، شارحان، تعجب امام(ع) را تنها به تبعیت بدون عطا منحصر کردهاند. برخی از شارحان معنای لغوی را پاداش و مستمری دانستهاند اما تعجب خود را این چنین ابراز داشته که محال است معاویه به سپاهیان، عطایی نداده باشد؛ تحلیل برخی آن است که مَعونه به معنای پرداختهای مازاد بر حقوق ماهیانه است که به تیمارداری ستوران و تعمیر اسلحه اختصاص مییافته است. این پژوهش به روش توصیفی-تحلیلی مفهوم جفاةطغام را بازشناسی کرده است. در پایان این نتیجه بهدست آمد که هرگروه عالیرتبه یا دونپایهای که اقتدار، وفاداری و اطاعت از حاکمیت حضرت علی(ع) را نادیده گرفته، بـه فکر تصاحب قدرت یا معترض سیاستهای حضرت بوده و امنیت شـهرها را بـرهـمزند، همگی در شمار موصوفان به «الجفاة الطغام» قرار میگیرند. در این میان، گروههایی هویتیابی شدند که از معاویه، معونه و عطایی دریافت نمیکردند که دقیقا با توصیف امام، سازگار است. با شناخت هویت طغام این نکته حاصل شد که اظهار تعجب علی (ع) تنها از جفاةطغام نیست که بدون معونه از معاویه اطاعت میکنند؛ بلکه حضرت متعجب از صحابیانی هستند که حقوقی برابر را نپذیرفته و روشهای ایشان را خوش ندارند.
کلیدواژهها: امام علی (ع)، جریانشناسی تاریخی، الجفاة الطغام، معاویه، شام.
- مقدمه
پس از خلافت حضرت علی (ع) و در پی بیثباتی جامعه که حاصل کشته شدن عثمان بود، افراد زیادی از والیان عثمان، اشراف، بازماندگان شورش جمل و ... راهی شام شدند تا تقویتبخش جریان ضد علوی به رهبری معاویه باشند. یکی از این گروهها، غوغاسالارانی بودند که از آنها به «الجفاة الطغام» یاد شده است.
واژه «جفاة طغام» در سه خطبه نهجالبلاغه و خطاب به اهل شام بکار رفته است. نخست امام (ع) در خطبه 106 از اتحاد «الجفاة الطغام» و اعراب بادیهنشین شام سخن گفته که در یک رویارویی منسجم، بزرگان و سرشناسان عربِ عراق را از رود فرات به عقب راندند. در خطبه 179 در پی حمله سپاه شام به فرماندهی عمروعاص به مصر و درخواست کمک محمد بن ابیبکر از سپاه عراق، حضرت علی (ع) جهت متحد کردن سپاهیان خود و سرزنش آنها، شامیان را «الجفاة الطغام» خطاب کردند که بدون دریافت معونه و عطایی، مطیع اوامر معاویه هستند. توجه شارحان نهجالبلاغه تنها معطوف به اظهار تعجب امام علی (ع) از جفاه طغام شده که بدون گرفتن معونه از معاویه اطاعت میکنند. در این دو خطبه که سپاه شام با اتحاد خود در مقابل سپاه کوفه قرار دارند، این واژگان بهصورت معرفه «الجفاة الطغام» بیان شده است؛ گویی با الف و لام عهد ذهنی مواجهیم که کوفیان، مشار الیه آن را میشناختند.
در خطبه 238 که در مذمت شامیان است، حضرت علی (ع) این صفت را بهصورت نکره «جفاةٌ طغامٌ» و در کنار اوصافی دیگر که همه مذمتبار است، برشمردند: 1) مردمانی خشن و مستبد؛ 2) بدون تفقه در دین و احکام الهی؛ 3) بردگانی فرومایه که از مهاجرین و انصار و اهل مدینه، کسی در میان آنها نیست. حضرت در پایان، البته نُصح و خیرخواهی خود را دریغ نداشته، این گروه را سزاوار میبینند تحت تربیت درست قرارگرفته، سرپرست لایقی داشته باشند تا از وحدتشان در کارهای الهی و درست استفاده شود. یادکرد نکره این تعبیر، بیگانگی شامیان با اسلام و امام را نمایندگی میکند.
در هر سه خطبه پس از بیان پستی جفاه طغام، از سپاه عراق با تعابیری چون «وَ أَنْتُمْ لَهَامِیمُ العَرَبِ وَ یَآفِیخُ الشَّرَفِ وَ الأَنْفُ المُقَدَّمُ وَ السَّنَامُ الْأَعْظَمُ» (خطبه 106)، «وَ أَنْتُمْ تَرِیکَةُ الْإِسْلاَمِ وَ بَقِیَّةُ النَّاس» (خطبه 179)، «جُفَاةٌ طَغَامٌ...لَیْسُوا مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ وَ لاَ مِنَ الَّذِینَ تَبَوَّؤُا الدّارَ وَ الْإِیمانَ» (خطبه 238) یاد شده است؛ تعابیری که همگی بر مدح و بزرگی دلالت دارد. توجه به این نکته، نظر شارحان در منحصر کردن تعجب حضرت از جفاه طغام را مورد تردید قرار میدهد.
این پژوهش با تمرکز بر جریانشناسی شهر شام، در پی پاسخ به این سؤالات است که چرا امام علی (ع) تمام سپاه شام را با لفظ «الجفاة الطغام» خطاب کردهاند؟ چگونه شامیان از معاویه که بنیاد سیاستاش بر زرسالاری است، بدون دریافت معونه و عطایی اطاعت کردند در حالی که سپاه عراق با بهرهمندی از حقوق و مزایا، از امام علی (ع) کناره گرفتند؟! در چه شرایطی، این واژگان بهصورت معرفه و در چه حالتی از نکره بهرهبرداری شده است؟
درباره پیشینه بحث، باید گفت تاکنون پژوهشی در این زمینه و چگونگی کاربست واژه «جفاةطغام» منتشر نشده است؛ حتی شروح نهجالبلاغه نیز با توضیح چندانی همراه نیست.
- واژهشناسی «الجفاة / الطغام»
برای شناخت این ترکیب، بهتر است نخست معنای هر یک از واژگان بررسی شود؛ عملکردی که از سوی برخی از شارحان نیز پی گرفته شده است:
جُفاة: به معنای تندی، خشونت، درشتی، بداخلاقی، قسیالقلب، «الذین یعملون بالرأی و نحوه مما لم یرد به شرع» (طریحی، 1362: 1/ 89؛ ابن میثم، ۱۳۷۵: ۴/ ۵۵۸؛ بستانی، 1375: 286؛ آنطون الیاس، ۱۳۶۲: ۱۱۷).
طغام: گروههای نادان، شورشگر و فرومایه (زمخشری، ۱۹۷۹: ۳۹۱)؛ «الذین لا منزلة لهم بین الناس» (ثقفی، ۱۴۱۰: ۱/۸۹)؛ اللئیم الدنیء، صغر الاخلاق، سفله، رذال الناس، صغیرالجثه (خلیل بن احمد، ۱۴۰۹: ۵/۹۳-۱۲/۴۷۷) انسانهای پستی که به خاطر طعام و شکمهایشان به دیگران خدمت میکنند (حسینی زبیدی، ۱۴۱۴: ۵/۳۲۰). این واژه با واژگانی چون اقزام، اوباش، رنود، اراذل، اغلاظ، جفاه، اوشاب، الأرذال و الأوغاد مترادف انگاشته شده است (نک: خوئی، ۱۴۰۰: ۷/۲۷۶؛ شوشتری، ۱۳۷۶: ۱۰/۲۸۰-۵۶۵)،
گفتنی است برخی به دنبال تشخص اجتماعی، شغل این افراد را کشاورز و دباغ دانستهاند (مسعودی، ۱۴۰۹: ۳/۱۹۹). اما آنچه بیش از حد تکرار میشود، وصف اوباش است که چنین افرادی در اقشـار و گروههای گوناگون یافت میشود (کریمـی،1388: 65). لازم به ذکر است واژه جفاة/طغام امروزه در زبان عربی کاربردی ندارد.
شاید بتوان بهترین مترادف جفاة/طغام در علوم سیاسی را «موبوکراسی» (Mobocracy) دانست (دشتی، ۱۳۹۵: ۳۳۷)[i]. موب (Mob) به معنای «دور کسی جمع شدن»، «حمله کردن به کسی» و یا «آزار دادن فرد» است (زند و فیاضی، 1398: ۶-۵). در حقیقت این واژه به معنای «جمعیت در حال نوسان و جنبش» و یا «جمعیتی معطل و انبوه که به خشونت تکیه میکنند» است. از اینرو پرداختن به ویژگیهای مشترک اراذل و اوباش و سپاه شام، هویت این گروه را بهتر مشخص میکند.
- شخصیت و رفتار اجتماعی جفاة الطغام
در لابهلای منابع تاریخی و گزارههای نهجالبلاغه، خصوصیاتی برای اراذل و اوباش برشمردهاند که برخی از آنها در حیطه اندیشه و بقیه، در شمار خصائص عملی آنهاست. در ادامه به این موارد اشاره میشود:
3-1 جهل و نادانی
یکی از صفاتی که بهتکرار در تاریخ به آن اشاره شده، جهل و ناآگاهی این گروه است (نک: حسینی و همکاران، 1402: سراسر اثر). معاویه بهعنوان حاکم، درآمدهای بسیاری با هدف همراهی و سازماندهی اراذل و اوباش شام کرد[ii]؛ زیرا در ورای عامه مردم و در پناه آنها، به سمت اهداف نامشروع خود میرسید. او بدون وقفه در تحریک مردم میکوشید و هیچگاه آنها را لحظهای برای تفکر به خود وانمیگذاشت (نک: امینعاملی، ۱۳۷۶: ۴/۴۷۰). در همین راستا معاویه از ورود عالمان به شام جلوگیری میکرد و تلاش داشت تا مردم شام را به دور از آموزههای اسلامی نگه دارد (ابیض، 1980: 480)؛ نمونه بارز آن را میتوان در اخراج ابوذر از شام، آن هنگام که وی در میان مردم به روشنگری میپرداخت، سراغ گرفت (نک: طبری، 13۸۷: ۴/۲۸۳). نمونه دیگر، دستور معاویه به اخراج حابس بن سعد است؛ او واقعه کشته شدن عثمان و کسانی که بر او شوریدند، با تمرکز بر اینکه امام علی (ع) در این مسأله بیگناه است، برای شامیان بیان میکرد. معاویه با مشاهده این حرکت، چنین دستور داد: «به خدا سوگند این مرد یکی از چشمان علی است؛ تا مردم شام را فاسد نکرده او را از شام بیرون کنید» (ابن قتیبه،1410: 1/105).
این سیاست از سوی نزدیکان او از جمله عمرو عاص نیز دنبال میشد؛ در قصیدهای معروف به جُلجلیّه منسوب به عمرو چنین آمده است:
ای معاویه! به یادآور آن هواداریها و کارهایی که برای یاری تو انجام دادم؛ و مکرهایی که به مردم شام زدم تا آنان را مانند گاوان بگسسته به سویت روان کردم و آئینشان را دگرگون کردم و دینشان را دین تو قرار دادم. شامیان را مغرور ساختم و ستمپیشگان را برانگیختم (ابن ابی الحدید، بیتا: ج ۲، ص ۵۲۲).
با تدابیر اندیشیده شده، ناآگاهی مردم شام بهاندازهای گسترده بود که یکى از عوام شام، بعد از شنیدن توصیف خانه کعبه گفت: «وقتى به کعبه رسیدم چه کسی از داخل خانه با من سخن خواهد گفت؟» و یکى از شامیان که شنیده بود بر محمد (ص) صلوات میفرستند، پرسید: «درباره این محمد چه میگویی؟ آیا او خداى ماست؟» (مسعودی، 1409: 3/۳2). خود معاویه نیز به عمار گفت: «در شام یکصد هزار جنگجو وجود دارد که نه على (ع) را مىشناسند و نه نسبت وى را با پیامبر (ص)، نه عمار را و نه سابقه وى را در اسلام مىدانند...» (ابن قتیبه،1410: 1/ ۴6). همه این شواهد نشان میدهد قاطبه مردم شام، تربیت شده معاویه بودند و اذهان آنان مانند الواح سفیدی بود که معاویه نقشهای مورد نظر خود را بر آن حک میکرد.
3-2 عدم تفکر و نداشتن بینش صحیح
از دیگر خصائص فکری اوباش، عدم تفقه و تفکر است؛ در تعریف خصوصیات اوباش چنین آمده است:
ستمگرانی از مردم عادی و افراد پست که چون در افکار و اعتقادات، ثابتقدم نیستند از هر انگیزهای پیروی میکنند و به هر مدعی اعتقاد دارند و بدون ایجاد تمایز بین حق و باطل، آشفتگی ایجاد کرده و نظم امور را برهم میزنند (مجلسی، ۱363: ۱/۱۹۰).
به فرموده امام علی (ع)، شامیان در شمار ناآگاهان از دین قرار داشتند: «مِمَّنْ یَنْبَغِی أَنْ یُفَقَّهَ وَ یُؤَدَّبَ وَ یُعَلَّمَ وَ یُدَرَّبَ وَ یُوَلَّى عَلَیْهِ وَ یُؤْخَذَ عَلَى یَدَیْهِ» (خطبه ۲۳۸). این خطاب به تمامی مردم شام و در رأس آنان معاویه است؛ کنایه از اینکه شامیان، مردمانی نادان و سفیه هستند و شایستگى آن را ندارند که امرى به ایشان واگذار شود و مسئولیتى به عهده گیرند. بلکه به دلیل کودنى و کم خردىشان باید تحت قیمومیت دیگرى واقع شوند و جلو تصرفاتشان گرفته شود (ابن میثم، 1375: 4/559). در روایتی از امام صادق (ع)، بخشی از نداشتن بینش صحیح مردم، به نوع تعلیم بنیامیه گره زده شده است: «إِنَّ بَنِی أُمَیَّةَ أَطْلَقُوا لِلنَّاسِ تَعْلِیمَ الْإِیمَانِ وَ لَمْ یُطْلِقُوا تَعْلِیمَ الشِّرْکِ لِکَیْ إِذَا حَمَلُوهُمْ عَلَیْهِ لَمْ یَعْرِفُوهُ» (کلینی، 1384: 2/ 416).
در همین راستا حضرت علی (ع) در اشاره به فرهنگ جاهلی، آن را این چنین توصیف میکند: «وَ لاَ تَکُونُوا کَجُفَاةِ اَلْجَاهِلِیَّةِ لاَ فِی اَلدِّینِ یَتَفَقَّهُونَ وَ لاَ عَنِ اَللَّهِ یَعْقِلُونَ» (خطبه ۱۶۵). بنا بر نظر شارحان، این خطبه در اشاره به بنیامیه است که در عین رعایت ظواهر اسلام، باطنشان همچون جفات و سنگدلان دوران جاهلیت بود و افراد صالح در طرز برخورد با آنها، گرفتار شبهه میشدند (مکارم، 1375: 6/ 411).
در نامه دیگری نیز آمده است: «کسی که بصیرتی ندارد تا او را هدایت نماید و نه رهبری تا به راه خردمندانه درآورد، هوای نفسش او را خوانده و او اجابت نموده و به دنبال گمراهی میرود» (نامه ۷). سرآخر باید به اصل «إِذَا تَغَیَّرَ السُّلْطَانُ تَغَیَّرَ الزَّمَانُ» (نامه 31) اشاره کرد که چگونه حضرت علی (ع) معتقد بود زمامداران، باعث فتنه و آسیب به کل جامعه میشوند.
3-3 آزار و اذیت دیگران در کنار ترس از زمامدار
ازجمله ویژگیهای اوباش: مسخره کردن، دشنام دادن، عیبجویی دیگران، سر گذرگاهها ایستادن، خشونت، جهالت، جنجال و غارت اموال دیگران میتوان نام برد (نک: هاشمىنژاد،1382: ص 95). در جاهلیت از اوباش بهعنوان گروهی برای مجازات متخلفان و ناقضان قوانین و اهداف قبیلهای استفاده میشد. بزرگان قبایل، اوباش را وامیداشتند که فرد را دشنام داده و در انظار عمومی، استهزاء کنند (ابن هشام، بیتا: 1/420). این نمونه را در رفتار قریش علیه پیامبر (ص) میبینیم. در کتاب بحار الانوار در توضیح روایت «الْهُزْءُ فُکَاهَةُ السُّفَهَاءِ وَ صِنَاعَةُ الْجُهَّالِ» (مجلسی، 1363: 71/ 147)، ریشخند و فسوس و مسخرگى را عمل و شیوه اراذل و اوباش و پست فطرتان برشمرده و صاحبان این عمل را از دین، ایمان، عقل، دانایى و نام انسانیت به دور دانسته است.
در نقطه مقابل، اراذل و اوباش در برابر زمامداران مستبد، سر تعظیم فرود میآورند. برای نمونه، باید به تبعیت توأم با ترس شامیان از معاویه در نظرخواهی او برای نوع مقابله با سپاه کوفه اشاره کرد. تعبیر تاریخ الاسلام ذهبی از عملکرد شامیان در برابر سؤال معاویه، حیرتآور است: «فضرب النّاس بأذقانهم على صدورهم و لم یرفع إلیه أحد طرفه / شامیان سرهای خود را پایین انداخته و حتی پلک نزدند». در این هنگام ذوالکلاع برخاست و گفت: «علیک الرأی و علینا أمّ الفعال / رأی از آنِ تو و ما انجامدهنده آن هستیم»؛ در این هنگام ندا داده شد که برای جنگ خارج شوید و هرکس تخلف کند، خونش حلال است (ذهبی، 1413: 3/ 540). بر همین اساس است که گویی در اندیشه فکری معاویه، زمامدار باید نُمودِ اقتدارش نزد مردم چنان باشد که از او خوف به دل راه دهند. این مطلب را میتوان در گفتگوی معاویه با قیس بن سعد سراغ گرفت؛ جایی که معاویه به تعریض گفت: «خدا رحمت کند ابوالحسن را که بسیار خندان و خوشطبع بود». قیس اما در پاسخ، عملکرد پیامبر (ص) را نیز همینگونه دانست: «رسول خدا نیز با صحابه خوشطبعى مىنمود و خندان بود. اى معاویه! تو بهظاهر خواستی او را مدح کنى؛ اما قصد ذم آن جناب نمودى؛ واللّه علی (ع) با آن خندانى، هیبتاش از همهکس افزون بود و آن هیبتِ تقوى بود که آن سرور داشت؛ نه مثل هیبتى که اراذل و لئام شام از تو دارند (قمى، 1379: 1/ 370). این گزارش، یادآور جمله عمر بن خطاب است که شوخطبعی حضرت علی (ع) را عیب شمرده و ایشان را شایسته خلافت نمیدانست (ابن العبری، 1377: 103).
3-4 تندخویی و سنگدلی
از شاخصترین رفتار اوباش میتوان به درشتخویی، عصبیت و تفاخر بر یکدیگر اشاره کرد (ابن خلدون، 1408: 1/268) این خصوصیت در زمان معاویه رواج یافت؛ چه آنکه اعراب شام با آنکه شهرنشین شده بودند اما فرزندان خود را میان اعراب بدوی میفرستادند تا عادات و رسوم بدوی را فراگیرند (زیدان، 1372: 524). در سرشت معاویه، اراده غلبه برای رسیدن به منافع شخصی وجود داشت؛ از اینرو تندبار قساوت و سنگدلی در روانش میوزید و الگوی قطبی منفی بود که بهسوی شر رهنمون میشد (مغنیه، ۱۹۷۹: 4/ 161).
از دیگر شواهد تندخویی در سپاه شام باید به غلامانی از یمامه اشاره کرد که به تندخویی و خشونت شهره بودند (شوشتری، ۱۳۷۶: ۱۳/ ۶۰۴). شایان توجه آنکه در لشکر شام، حتی منافقانى که همراه ابوسفیان با رسول خدا جنگیده بودند نیز حضور داشتند. روح آزادگی در آنان وجود نداشت و وحدت آنها در عصبیت، حب مال، مصلحت شخصی و منافع دنیوی بود (موسوی، ۱۴۱۸: ۴/۱۰۳). سنگدلی و قساوت، برجستهترین صفت شامیان بود که در وجود سرداران خونخوار و جنایتپیشه معاویه «بُسر بن أرطاة»، «سفیان بن عوف غامدی»، «یزید بن اسد قَسری» و ... موج میزد (دینوری،1410: 1/150) که به قتل و کشتار و غارت در نواحی تحت حاکمیت امام پرداختند. این افراد حتی از خشونت زمان جاهلیت نیز فراتر رفته، کودکان را سر بریده (یعقوبی، 1371: 2/ 107) خلخال و دستبند و گوشوارههای زنان و دختران را میربودند[iii].
3-5 غوغاسالاری و طرفداری از آشوب
منشأ و بستر اوباشیگری را باید در میان افرادی جستجو کـرد کـه بـه دلایل گوناگون به قانونگریزی روی آوردهاند. در میان سپاه شام، فراریـان جنگها یا افرادی که از وضعیت خود ناراضی بودند مشاهده میشود. حال وقتی ساخت قدرت دچار بحران و بیثباتی شود، اراذل و اوباش بیشتر نمایان میشود و شـورش و طغیان بــا رشـد و تــداوم بیشـتری دیــده میشود (بــاوم،1390: ۹۶-۷۹)؛ چیزی که در شام آن زمان، حاضر و آماده بود. معاویه با علم به اینکه مردم شام، گرایش عثمانی دارند (نصربن مزاحم، 1404: 556) با مطرح کردن خونخواهی خلیفه مقتول، بهسادگی آنها را تحریک کرده و آنها را علیه حضرت علی (ع) به هیجان درمیآورد. اما شاید بتوان بارزترین تبلور این رفتار را در جنگ صفین سراغ گرفت؛ آن هنگام که با کشته شدن عمار و متهم شدن معاویه به بَغی با تمسک به روایت نبوی[iv]، معاویه با مکر و حیله، قاتل عمار را کسی دانست که او را به جنگ آورده است! شامیان نیز همین جنگ روانی را پی گرفتند و چنان غوغا به پا کرده و فضا را متشنج کردند که تعجب عراقیان را برانگیخت (نک: ابن اثیر، 1385: 3/312).
در ماجرایی دیگر از همین جنگ، دویست نفر از سپاه شام با غوغا و سر و صدای بیلهای خود، وانمود کرده که سد را شکسته و سپاه عراق را غرق خواهند کرد. بهاین ترتیب سپاه عراق را به وحشت انداخته و با وجود تلاشهای امام، از منطقه سوقالجیشی به عقب رانده شدند (ابن اعثم، 1411: 3/ 7). احتمالا این جمله نهج البلاغه نیز به همین مسأله مرتبط باشد: «وَ قَدْ رَأَیْتُ جَوْلَتَکُمْ وَ اِنْحِیَازَکُمْ عَنْ صُفُوفِکُمْ تَحُوزُکُمُ اَلْجُفَاةُ اَلطَّغَامُ وَ أَعْرَابُ أَهْلِ اَلشَّامِ ...» (خطبه 106). نکتهای که در اینجا شایان دقت است، جدا ساختن «اَلْجُفَاةُ اَلطَّغَامُ» و «أَعْرَابُ أَهْلِ اَلشَّامِ» از همدیگر است که میتواند نمایانگر این باشد که گروه اول، اصالتا شامی بوده و گروه دوم، تازیان کوچیده به آن دیار بوده باشد. در گزارههای دیگر نیز میتوان تفاوت این دو گروه را مشاهده نمود. برای نمونه اکثریت سپاه شام در بستن آب بر سپاه کوفه، با زعیم خود همراهاند اما عرب زبانی به نام معرّى بن اقبل به معاویه خرده گرفته، مىگوید: «اى معاویه، اینک که بر فرات چیره شدهای، آب را از آنان باز داشتهای! به خدا سوگند اگر آنها بر شما پیشى مىگرفتند، بىگمان به شما آب مىدادند. آیا ناجوانمردانهتر از این کار میشود کرد؟». او به همراه تازیانی دیگر همچون عبداللّه بن عمر عنسى و شمر بن ابرهة بن صباح حمیرى و گروهى از قاریان شام، به حضرت على (ع) پیوستند (نصربن مزاحم، 1404: 295؛ شوشتری، 1376: 10/ 284). بهنظر این اقدام بادیهنشینان شام آنقدر حائز اهمیت بوده که موجب شد حتی امام در خطابه خود این گروه را از اراذل و اوباش جدا نماید.
3-6 تسلیم احساسات بودن
یکی از فنون پروپوگاندا که معاویه برای رسیدن به اهداف خود به کار میگرفت، تکیه بر جنبه احساسی و تحریک عواطف مردم بود. معاویه پیراهن خونین عثمان و انگشتان قطع شده همسر عثمان را بر منبر دمشق آویزان کرد و سپس به همراه بزرگان و افراد سرشناس ازجمله شرحبیل به شهرهای اطراف شام فرستاد تا عواطف مردم را تحت تأثیر قرار دهد (طبری، 1387: 5/ 7؛ دینوری، 1368: 160). ابن عبدالبر از نحوه تبلیغ شرحبیل تعبیر جالبی دارد: «ثم خرج إلى مدائن الشام یخبر بذلک و یندب إلى الطلب بدم عثمان» (ابن عبدالبر، 1412: 2/ 700)؛ یعنی دعوت شرحبیل از مردم شام به حالت ندبه و گریه و مرثیهخوانی بود.
معاویه با تبلیغاتی منفی چنان مردم شام را فریفت که مردی عبسی به سپاه امام آمد و گفت:
من شام را در حالی پشت سر گذاشتهام که شصتهزار پیرمرد پیراهن عثمان را بر منبر دمشق کشیده و زیر آن ریشهاى خود را از اشکشان خیس کرده و سوگند خوردهاند که شمشیرهاى خود را غلاف نخواهند کرد تا قاتلان عثمان را بکشند (طبری، 1387: 4/ 443).
موج تبلیغاتی معاویه به حدی وسیع بود که بیعت آنان با معایه تا سر حد مرگ بود: «و بایعه عظم الناس من اهل الشام علی الموت» (طبری، 1387: 4/ 10).
- 4. هویت اجتماعی جفاة الطغام
مردم شام در دهه چهلم هجری، دو طبقه بودند: 1- طبقه خاصه که از هیئت حاکمه و پیشوایان دین تشکیل میشد؛ 2- طبقه عامه یا اکثریت که عموما کارگر و از بومیان بودند (زیدان، 1389: ۸۷۵). توجه به این دو طبقه، شاید بتواند راهحل کاربست معرفه و نکره واژه جفاةطغام از طرف حضرت علی (ع) باشد.
4-1 خواص
در مطالبی که بیان شد خواص شام از جمله عمروعاص، سرداران خونخوار سپاه و در رأس آنان معاویه در زمره اوباش قرار گرفتند. افزون برآن بسیاری از کاهنان یهودی و مسیحیان نو مسلمان و همفکرانشان که شرایط را برای نشر اکاذیب خود مساعد نیافتند، به شام گریخته و به معاویه پیوستند (أبوریه، ۱۳۹۸: ۱۸۲). خواص دیگری چون سرداران فراری جنگ جمل ازجمله مروان بن حکم، عبدالله بن عامر، عبدالله بن زبیر و ... نیز به شام پناهنده شدند. مهمتر از همه، پناهنده شدن عبیدالله پسر خلیفه دوم به معاویه و فرماندهی سپاه 4000 نفری به نام خضریه در شام بود (ابن قتیبه، 1410: 132).
شاهدی دیگر برای پناهنده شدن خواص، هنگامی است که امیرالمؤمنین متوجه شدند جمعی از مدنیان به معاویه ملحق شدهاند؛ حضرت در نامهای به سهل بن حنیف فرمود: «وَ عَلِمُوا أَنَّ اَلنَّاسَ عِنْدَنَا فِی اَلْحَقِّ أُسْوَةٌ فَهَرَبُوا إِلَى اَلْأَثَرَةِ...» (نامه ۷۰) خشم اینها از امام و رفتن بهسوی معاویه به این دلیل بود که از عدالت گریخته و بهسوی خودکامگی و امتیازخواهی رفتند. اینها چون دیدند که همه مردم در حقوق و برخورداری از بیتالمال نزد امام برابرند و سابقاً هم از طبقه ممتاز و اشراف بودند، تحمل این را نداشتند که از لحاظ حقوق در سطحی برابر با سایر اقشار جامعه قرار گیرند؛ بنابراین بهسوی معاویه شتافتند که هم هویت و حیثیت اشرافی آنها محفوظ بماند و هم از ثروت بیتالمال، بیشتر از سایرین بهرهمند شوند. به گزارش عقیل برادر امام علی (ع)، عبدالله بن سعد ابیسرح را دیده که به همراه ۴۰ جوان و فرزندان طلقاء راهی شام بودهاند (ثقفیکوفی، ۱410: ۱۶۱).
با توجه به فضای صدور خطبه (خطبه 106-179) و حضور این خواص در سپاه شام، کاربست «الجفاة الطغام» بهصورت اسم معرفه، مربوط به زمانی است که سرکردگانشان مشخص و معرف حضور همگان بودند.
4-2 عوام
حضرت علی (ع) در خطبه 238 به جمع شدن افراد متفاوت از مناطق مختلف و شکلگیری گروه طغام شام در یاریدادن معاویه اشاره میکنند: «جُفاةٌ طَغامٌ عَبیدٌ أقزَامٌ جُمِّعُوا مِنْ کُلِّ أَوْبٍ وَ تُلُقِّطُوا مِنْ کُلِّ شَوْبٍ». در شرح این عبارت، چنین آمده است: مردم شام از گروههای مختلف و ناهمگون هستند (مکارم، 1375: 8/575)؛ گروههای مختلط برگرفته شده از هر منطقه که از قومی اصیل نیستند (خوئی، ۱۴۰۰: ۱۶/ ۲). حتی برخی شارحان به نام گروهها اشاره کردهاند: بربرها، صقالبه، جرامقه، قبطیان و نبطیان (شوشتری، ۱۳۷۶: ۱۳/۶۰۳).
دیگر شاهد مختلط بودن طبقه اجتماعی طغام، حکمت 199 نهجالبلاغه است که امام (ع) در وصف اوباش میفرمایند: «هُمُ الَّذِینَ إِذَا اجْتَمَعُوا غَلَبُوا وَ إِذَا تَفَرَّقُوا لَمْ یُعْرَفُوا وَ قِیلَ بَلْ قَالَ إِذَا اجْتَمَعُوا ضَرُّوا وَ إِذَا تَفَرَّقُوا نَفَعُوا فَقِیلَ قَدْ عَلِمْنَا مَضَرَّةَ اجْتِمَاعِهِمْ فَمَا مَنْفَعَةُ افْتِرَاقِهِمْ فَقَالَ یَرْجِعُ إِلَى مِهَنِهِمْ فَیَنْتَفِعُ النَّاسُ بِهِمْ کَرُجُوعِ الْبَنَّاءِ إِلَى بِنَائِهِ وَ النَّسَّاجِ إِلَى مَنْسَجِهِ وَ الْخَبَّازِ إِلَى مَخْبَزِه» آنها غوغاییهایی هستند که چون فراهم آیند شناخته شده و چیره شوند و چون پراکنده شوند شناخته نشوند. تفرقه احوال و افکارشان را بنگر و اتفاقشان را ببین (مسعودی، ۱۳۷۴: ۲/۳۸). اوباش گروهی فرا قبیلهای و از مشاغل مختلف بودند. گویا مثل گروه راهزن، زمانی شناخته میشوند که جمعیتشان تشکیل شود و تنها اتحادشان سبب پیروزی آنان است و زمانی که در بین مردم متفرق و به شغل خود مشغول هستند، نشانهای برای شناخت آنان وجود ندارد.
اشاره امام به طبقه اجتماعی اوباش در این حکمت، حاکی از آن است که بیشترین جمعیت اوباش را طبقه عامه مردم و موالیان تشکیل میدادند که به مشاغلی چون بنایی و نساجی و نانوایی که از مشاغل پست نزد اعراب محسوب میشده، مشغول بودند. نکته حائز اهمیت، کاربست این اسم بهصورت نکره «جفاةٌطغامٌ» و به دنبال آن آوردن واژه «عَبیدٌ» است که مؤید این ادعاست. بنابراین صفت نکره بیشتر به بندگان، اقشار پاییندست جامعه و مردم عامه داده شده است که ﺑﻪ ﻟﺤﺎظ ﻣﺎﻫﻴﺖِ ﻋﻤﻠﻜﺮدی و وﻳﮋﮔﻲ شخصیتی جمع اضداد ﺑﻮدﻧﺪ و از مشخصههای جامعه شهری و متمدن شام محسوب نمیشدند.
اما در خصــوص دلایــل و چگــونگی مناســبات همگرایانــه اوبــاش و حکومت و اینکه امام لفظ جفاةطغام را بهتمامی سپاه شام نسبت داده است میتوان گفت: به نظر میرسد باتوجه به ماهیت و تصوری که اذهان عمومی جامعه در آن عصر از طغام داشتند، برای جنگ روانی و پیشبرد اهداف سیاسی، معترضان و مخالفان را به این نام خطاب میکردند درحالیکه تمامی این گروه از مردم پایین دست جامعه و اوباش نبودنـد.
- چرایی عدم دریافت صله و عطایا از معاویه
معاویه در بذل و بخششهاى سیاسى و جهتدار، بسیار فعال بود. شکی نیست که معاویه بسیاری از اهداف خود را بهوسیله تطمیع مالی بهپیش میبرد. او از روشهای مختلفی برای رسیدن به اهداف خود بهره میبرد (مبلغ، 1396: 79). معاویه مقرری سپاهیان را دو برابر کرد و به ۶۰ هزار نظامی، سالی ۶۰ میلیون درهم حقوق میپرداخت که بهطور متوسط هر کدام ۱۰۰۰ درهم میگرفتند. چون قبایل یمن بیش از سایر قبایل با معاویه همراهی میکردند، معاویه سپاه یک هزار نفری از آنان ترتیب داده، حقوق گزافی برای آنان مقرر داشت (زیدان، 1372: 132). در خلال جنگ صفین نیز چون عکّیان و اشعریان با معاویه شرط کرده بودند که در صورت ابراز دلیرى و پایدارى، علاوه بر مقررى، پاداش کلانى به آنان تعلق گیرد، معاویه چندان مال به ایشان بخشید که سست دلان سپاه عراق نیز به او متمایل شدند (نصر بن مزاحم، 1404: 434). سرآخر باید به جملهای از معاویه اشاره کرد که سپاهیان خود را این چنین توصیف میکند: «در شام، یکصد هزار جنگجو وجود دارد که همگى به همراه فرزندانشان و بندگانشان، از بیتالمال حقوق مىگیرند» (ابن قتیبه، 1410: 48).
اما در گزارهای غیر منتظره، در خطبه 179 نهجالبلاغه به عدم دریافت جیره و مواجب از سوی شامیان اشاره شده است: «أَ وَ لَیْسَ عَجَباً أَنَّ مُعَاوِیَةَ یَدْعُو اَلْجُفَاةَ اَلطَّغَامَ فَیَتَّبِعُونَهُ عَلَى غَیْرِ مَعُونَةٍ وَ لاَ عَطَاءٍ وَ أَنَا أَدْعُوکُمْ وَ أَنْتُمْ تَرِیکَةُ اَلْإِسْلاَمِ وَ بَقِیَّةُ اَلنَّاسِ إِلَى اَلْمَعُونَةِ وَ طَائِفَةٍ مِنَ اَلْعَطَاءِ فَتَفَرَّقُونَ عَنِّی وَ تَخْتَلِفُونَ عَلَیَّ» آیا شگفتآور نیست که معاویه جفاپیشگان اوباش را دعوت کند و آنها بدون انتظار بخشش و کمکى متابعتش کنند اما من با اینکه شما بازماندگان اسلام و بقایاى مردمید، دعوتتان به کمک و عطایا میکنم ولى از گِردم پراکنده میشوید.
اکثر شارحان نهجالبلاغه بر این نظرند که معاویه معاملات سیاسى خود را با سران قبایل و فرماندهان لشکر داشت و آنها را به ارقام گزافى مىخرید و با تودۀ مردم کارى نداشت؛ ولى حضرت على (ع) بر اساس نظام تساوی که از ابتدا بنا نهاده بود بین رؤسا و اتباع آنها هیچ تفاوت و برتری قائل نمیشد و هزینههاى جنگى را به همۀ جنگجویان اسلام مىپرداخت (ابن میثم، 1404: 3/ 690؛ شوشتری، 1376: 10/ 565؛ خوئی، 1400: 10/ 285). یکی از شارحان چنین نوشته است:
هنگامیکه معاویه اموال را جمع مىکرد و به سران قبایل رشوه مىداد، افراد قبیله با فرمان سرانشان بسیج مىشدند؛ اما هنگامیکه امیرمؤمنان على (ع) به سران و افراد قبیله تقریباً یکسان مىداد، سران ناراضى، سستى به خرج مىدادند و افراد قبیله را بسیج نمىکردند (مکارم، 1375: 6 / 652).
ابن ابیالحدید در توجیه سخن حضرت، دیدگاهی دیگر دارد؛ شارح معتزلی معتقد است «مَعونه» عبارت است از کمکهزینهای که در هنگام ضرورت براى تعمیر سلاح و تیمار مرکب به سرباز داده مىشد و این غیر از عطا و مقرّرى بوده که همه ماهه به سپاهى پرداخت مىشده است (ابن ابیالحدید، بیتا: ۱۰/۷۱). به عبارت دیگر، سپاهیان معونه دریافت نمیکردند اما حقوق میگرفتند. در نقد این دیدگاه، باید گفت: «معونه» با واو عاطفه به عطاء، عطف شده است: «غَیْرِ مَعُونَةٍ وَ لاَ عَطَاءٍ»؛ پس افزون بر معونه، عطا و مقرری نیز به «طغام» پرداخت نمیشده است. به همین دلیل است که نواب لاهیجی نتوانسته تعجب خود را مخفی نگه دارد: «چنین چیزی محال است! احتمالاً منظور امام، همان معونه و عطای معنوی بوده است» (نواب لاهیجی، بیتا: 168).
برآیند نظرات نام برده شده گویای این مطلب است که منظور امام علی (ع) در پرداخت عطا همان اجرای نظام تساوی بوده، اینکه هیچ طبقهای در نظر ایشان متفاوت نیست و همگان در گرفتن حقوق و مزایا برابرند (سبحانی، ۱۳۸۶: ۳۷۶). علی (ع) قصد داشتند بیعدالتی و نابرابری در نظام حکومتی معاویه را نمایان سازند و اینکه دهکهایی در جامعه شام وجود دارند که معاویه آنان را با حیلههای خود بدون جیره و مواجب به اطاعت وا داشته است. در بازگشت به سخن حضرت، میتوان گروههایی را شناسایی کرد که بر اساس سیاستهای برنامهریزیشده معاویه، عطا و معونهای از حکومت دریافت نمیداشته و با این وجود در جنگ شرکت میکردند:
5-1 بندگان و طبقات فرودست جامعه
گفته شدکه معاویه بهره بسیاری از عموم مردم میبرد؛ گروهی از طبقه ضعیف شهری و تازیان بیابانگرد که کمتر اطلاعی از امر حکومت نداشتند و نگاهی کاملاً ارباب و رعیتی در باور آنان جای گرفته بود. آنها فقط بهصرف طعام و شراب، چون مگسانی گرداگرد معاویه را گرفته و چون سگان تنها برای پرکردن شکمهایشان به لقمه نانی در وفاداری معاویه استقامت میکردند (مجذوب تبریزی، ۱۴۲۹: ۲/۲۰؛ نک: مازندرانی، ۱۳۸۲: ۲/۴۱). ویژگیهای اخلاقی عامه که بیشترین طیف در سپاه شام را تشکیل میدادند در سخنان صعصعه بن صوحان به معاویه هویداست:
ازجمله اخلاق عامه این است که نالایق را به پیشوایى برگیرند و فرومایه را برترى دهند و غیر عالم را عالم شمارند که حق را از باطل تشخیص نمیتوانند داد. همه جماعت عامه یا به دنبال خرسباز یا دف- زن و عنترى روانند یا به لهو و لعب سرگرمند یا به شعبدهبازان تردست دروغزن مشغولند و به قصهپردازان دروغساز گوش فرا میدهند. چون بانگشان زنند پیروى کنند و چون صیحهاى را بشنوند از جا نروند، از بدى باز نمانند و نیکى را نشناسند و از خلط بدکار و نکوکار و مؤمن و کافر باک ندارند (مسعودی، ۱۳۷۴: ۲/۳۸).
این طبقه فرودست، ظهور مجدد اشراف اموی مقیم شام را یک فرایند خودکار و تقریبا گریزنایذیر برای به دست گرفتن رهبری جامعۀ اسلام میدانستند؛ آنان معتقد بودند که این اشراف تنها گزینه برای فرمانروایی و برقراری همگرایی در سرزمین شام هستند (هاوتینگ، ۱۳۸۶: 47). شامیان این فرایند را امری طبیعی و خود را رعیت این اشراف میدانستند. معاویه نیز با سیاستهای خود این باور را تقویت میکرد و اجازه نمیداد در شام بر خلاف این باورها سخنی گفته شود. برای نمونه، زمانی است که ابوذر در شام به روشنگری میپرداخت و نظر اسلام را در مورد حقوق مردم بیان میکرد، معاویه را خوش نیامد. تنها سوال ابوذر از معاویه این بود: «چرا مال مسلمانان را مال خدا مىنامى؟ و به این بهانه در آن دخل و تصرف میکنی؟» مستمندان شام که برای اولین دفعه چنین چیزی میشنیدند، تقاضای حق خود کردند. در مقابل، توانگران از ابوذر نزد معاویه شکایت بردند. معاویه که احساس خطر میکرد بلافاصله ابوذر را از شام اخراج کرد (طبری، ۱۳۸۷، 4 /283). معاویه حتی برای تقویت این اندیشه، احادیثی جعل کرده، به پیامبر (ص) منتسب میکرد: «هر که فعل حاکم را نپسندد، باید صبر کند و هر که یک وجب از طاعت سلطان بیرون شود، بر جاهلیت میرد» (مرتضی بن داعی، ۱۳۶۱: 1 /359).
خوئی در شرح «جُفَاةٌ طَغَامٌ عَبِیدٌ أَقْزَامٌ» بیان کرده است که واژه «عَبِیدٌ» در این عبارت تنها مختص بندگان حلقه به گوش و مطیع نیست و میتواند شامل بندگان دنیا، بندگان دینار، بندگان هوا و نفس نیز باشد (خوئی، ۱۴۰۰: ۱۵/ ۲۱۳). گزارههایی شاهد بر این سخن است که گاهی معاویه بهجای پرداخت معونه و عطا، به وعده و وعید متمسک میشد. این وعدهها بخشیدن فلان کنیز به غلامش (نصربن مزاحم،1404: 388) و گاهی رساندن از ذلّ غلامى به عزّ خواجگى بود (ابن اعثم، ۱۴۱۱: ۳/۱۲۶). عمرو عاص، مشاور اعظم معاویه نیز با وعده حکومت مصر حاضر به همکاری با معاویه شد: «وَ إِنَّهُ لَمْ یُبَایِعْ مُعَاوِیَةَ حَتَّى شَرَطَ لَهُ أَنْ یُؤْتِیَهُ أَتِیَّةً وَ یُرْضِخَ لَهُ عَلَى تَرْکِ اَلدِّینِ رَضِیخَةً» (خطبه ۸۳). بنـابراین، گروهی غالباً به اجبار یا برای شهرتطلبی، شهوترانی، دنیاخواهی و ... ابزار دست گروههای بانفوذ و متمکن میشدند.
5-2 موالیان
در سپاه شام، اسیران جنگى فراوانی یافت میشد که از مناطق مختلف گرد آمده بودند (جعفریان، ۱۳۸۱: ۶۸). این اسیران آزاد شده که «موالى» نام داشتند، به نحوى بندگان عربها قلمداد مىشدند؛ در میان آنان گروهی اوباش وجود داشت که همه کشاورز، دباغ و فرومایه بودند (مسعودی، ۱۳۷۴: ۲/ ۲۰۲). تازیان این موالی را افراد پست بهحساب آورده و بهگونهای رفتار میکردند که در باور موالی، اعراب آقا و صاحب دانسته شده و دیگران، برای بندگی خلق شدهاند. اعراب فقط و فقط فرمانروا و حاکم بودند؛ به امور سیاسی میپرداختند و کارهایی چون نساجی، نظافت معابر و... که از نظر آنان پست بود به موالیان واگذار میشد (زیدان، 1392: 699). موالیان در جنگها همراه قبیله همپیمان خود میجنگیدند (صفری فروشانی، 1391: 216)؛ اگرچه با آنها خصومتی نداشتند و بهره مالی نیز نمیبردند اما مجبور به تبعیت از قبایل همپیمان یا مولای خود بودند.
این در حالی بود که نگاه حضرت به عرب و عجم و سفید و سیاه تفاوتی نداشت و همگان در گرفتن حقوق و مزایا برابر بودند (سبحانی، ۱۳۸۶: ۳۷۶). تقسیم بالسویه غنائم، منافع گروههایی که تا بیش از این سهم فزونتری میبردند را به خطر انداخت و بر ایشان گران آمد که حقوقی برابر با موالیان بگیرند. این اقدام، سران قبایل عراق را تحت تأثیر قرار داده و به امیرالمؤمنین عرض کردند: «یا علی اموال را تقسیم کن و بزرگان و اشراف عرب و قریش بیش از عجم و مسلمانان غیر عرب بده و دل کسانی را که ممکن است با حکومت شما مخالفت کنند به دست بیاور». اما امیرالمؤمنین فرمود: «میخواهید من از ظلم به افراد تحت حکومت خود پلی برای پیروزی بسازم به خدا سوگند هرگز چنین کاری نمیکنم» (خطبه ۱۲۶).
در مقابل، معاویه در دَهِشهای مالی خود نظام طبقاتی را در دستور کار قرار داده بود؛ با این تفاوت که بجای ملاک سبقت در اسلام و شرکت در جنگها، تقرب به دستگاه اموی و مقدار سرسپردگی به حکومت، مبنای عمل بود (جاسم الجنابی، بیتا: 92) بنابراین عطای موالی حذف شد و تنها در برههای از زمان، دستور پرداخت 15 درهم در سال به آنها صادر شد که آن نیز پرداخت نگردید (زیدی،1970: 87). موالیان که از اقشار پایین دست جامعه بودند در مقابل وعدههایی که به آنها داده میشد، آمادگی پذیرش مقاصد شورشیان را داشتند. شعر زیر زبان حال این مردمان است:
معاوى انّنا بشر فأسجح |
|
فلسنا بالجبال و لا الحدیدا |
یعنى، معاویه به ما ببخش، ما انسانیم کوه و آهن نیستیم (شهیدی، 1378: 494).
این نگاه تبعیضآمیز از سوی امیرالمؤمنین (ع) پیشبینی شده و نسبت بدان هشدار داده شده بود: «به خدا سوگند! اگر ایشان بر شما ولایت یابند، همانند کسری و هرقل میان شما رفتار خواهند کرد» (طبری،1387: 5/78). در جای دیگر آمده است: «کار بهجایی میرسد که یاریکردن یکی از شما نسبت به یکی از آنها، مانند یاریکردن عبد به اربابش شود که در حضور ارباب ناچار به اطاعت شوید و در غیاب او بدگویی کنید» (خطبه 98). پس موالیان به تبعیت از مولای خود و یا پیمانی که با قبایل بسته بودند، حتی بدون گرفتن جیره ناچار به تبعیت محض از معاویه بودند.
5-3 جبرگرایان
تازیانی که قبل از اسلام در شام سکونت داشتند اغلب نصرانی (پیگولوسکایا، ۱۳۷۲: 412؛ دسوقی، ۱۹۹۸: 143) و بر فرقه یعقوبی یا منوفیزیت (Monophysite) بودند(الحسنى، ۱۴۱۲: 1/22). پیروان مذهب یعقوبی درباره مسیح(ع)، معتقد به یک طبیعت لاهوتی بودند (ابنحزم، ۱۴۰۳: 49). آنها بر جنبه الوهی عیسی (ع) تأکید میکردند (شیخو، ۱۹۸۹: 38). معاویه که از این پیشینه فکری اطلاع داشت، به سرعت این خط فکری را دنبال کرد که او، همان فردی است که خداوند به خلافت برگزیده، حکومت عطیهای الهی بدوست[v]. به این ترتیب حاکمیت خود بر شام را در هالهای از قداست قرار داد و خویشتن را به صفات مذهبی متصف کرده، خود را بزرگ جاهلیت، صحابی پیامبر (ص)، خالالمؤمنین، کاتب وحی و ... معرفی نمود (ابن عساکر، ۱۴۱۵، ج 42، ص 521). رواج تفکر جبر، در زمینه مبارزه سیاسی با اهداف معاویه سازگار بود؛ زیرا چنین القا میکرد که حکومت او تقدیر الهی است و به هیچ وجه قابل تغییر و تبدیل نیست. بنابراین مخالفت با آن بیفایده بلکه ممنوع تلقی میشد. این امر میتواند ناشی از باور به مقام وساطت حاکمان میان خدایان و انسانها در دوره باستان باشد که در علم انسانشناسی سیاسی از آن بحث به میان آمده است (ریویر، 1382، ص100).
در هر حال نتیجه این تفکر تسلیم بودن مردم در برابر خلیفه بود. نکته قابل توجه اینکه جامعهشناسی مردم شام در دست عمروعاص بود. او با روحیات و خصوصیات فردی و بزرگان قبایل و متنفذین شام آشنایی کامل داشت. خوب میدانست که شامیان سالیان سال تحت سیطره فکری و نظامی حاکمان روم یا دست نشاندههای آنان بودهاند. سیستم فکری رومیان در اطاعت محض از قیصر و کسرا پایهریزی شده بود. مردمانی که اهل تفکر و بصیرت نبودند و از خود، رأی و نظری نداشتند و تنها معتقد به تبعیت محض از فرمانروای خود بودند. از همینروست که عمروعاص گفته بود: «اهل الشام أطوع الناس لمخلوق و أعصاهم للخالق» (قاضی نعمان، 1423: 275؛ عقاد، 1984: 4/ 188).
معاویه نیز با تکیه بر همین ذهنیتِ شامیان میگفت: «عمل و کوشش نفعی ندارد؛ چون همه کارها به دست خداست. زمین متعلق به خدا و من خلیفه خدایم و هر چه از مال خدا برگیرم، متعلق به من و هر چه را واگذارم رواست» (مسعودی، 1374: 2/ 46)؛ یعنی هر حرکت و قیامى بر ضد حاکمِ وقت، محکوم و باعث خروج از دین است. از اینرو حتی اگر حاکم در معصیت خالق باشد، چون افعال و اعمالش در راستای اراده خداوند است، اطاعت از او واجب دانسته میشد. همانگونه که امام علی (ع) میفرمایند: «أَهْلِ الشَّامِ... الَّذِینَ... یُطِیعُونَ المَخْلُوقَ فِی مَعْصِیَةِ الخَالِقِ» (نامه 33). نتیجه آنکه در شام گروهی بر این باور بودند که اطاعت از معاویه، عین اطاعت از خداست و لازم است بدون هیچ چشمداشتی مطیع حاکم بود.
باورهای جبرگرایانه دستاویز محکمی برای معاویه شد تا از این طریق حکومت خود بر شام را تثبیت نماید. به گفته جامعه شناسِ فرانسوی
جامعه، نظامی است مشتمل بر مجموعهای از عناصر ساختاری، چون فرهنگ و ساختارهای اجتماعی که در تعامل و هماهنگی با یکدیگر، با ایفای کارکردهای مربوط به خود امکان تطابق نظام اجتماعی و سازگاری افراد را با محیط خویش فراهم میسازند (گروثرز، 1378:136).
اعرابی که به سرزمین شامات رفته بودند به اطاعت از دولت غسانی و حکومت مرکزی بیزانس عادت داشتند. از آنجایی که نظام اجتماعی کهن شام از ابتدا ارباب – رعیتی بود یعنی طبقه خاصه فرمانروایی میکردند و قشر عامه که از قدیم شاهزادگانی داشتند به اطاعت محض از فرمانروایان مجبور بودند؛ به همین سبب اهل شام به پیروی از سنت گذشتگان خود، حتی بدون مزد و مواجب، حاکمیت خواص را لازم دانسته و مطیع او میشدند (دسوقی، ۱۹۹۸، ص 202).
شاهد دیگر، خطبه ۱۷۹ است که قبل از جنگ ایراد شده و در کنار اشاره به قضا و قدر، اتفاقا از الجفاة الطغام سخن به میان آمده است: «أَحْمَدُ اَللَّهَ عَلَى مَا قَضَى مِنْ أَمْرٍ وَ قَدَّرَ مِنْ فِعْلٍ... أَ وَ لَیْسَ عَجَباً أَنَّ مُعَاوِیَةَ یَدْعُو اَلْجُفَاةَ اَلطَّغَامَ فَیَتَّبِعُونَهُ عَلَى غَیْرِ مَعُونَةٍ وَ لاَ عَطَاءٍ...». همچنین باید به حکمت 75 که مربوط به بازگشت از جنگ صفین است، اشاره داشت. در آنجا شخصی شامى از آن حضرت سؤال میکند که آیا سفر ما بهسوى شام به قضاء و قدر الهی بود؟ ما مجبور بودیم و سختیهای این سفر اجر و پاداشی ندارد؟ که امام در جواب فرمودند: «وَیْحَکَ لَعَلَّکَ ظَنَنْتَ قَضَاءً لاَزِماً وَ قَدَراً حَاتِماً وَ لَوْ کَانَ ذَلِکَ کَذَلِکَ لَبَطَلَ اَلثَّوَابُ وَ اَلْعِقَابُ ً...» در ارتباط این گزارهها مشخص میشود گروهی با تفکر جبرگرایانه در سپاه شام حضور داشتند که حتی بدون دریافت مزایا خود را ملزم به اطاعت محض میدانستند.
5-4 نزدیکی به حکومت
از دیگر ابزارهای معاویه در پیشبرد اهداف سیاسی، بهرهبرداری از معیارهای قبیلهای بود. معاویه بهخوبی میدانست که چگونه با پول، مردم را به دام اندازد و به چه کسی چه چیزی بدهد تا همگان را با خود همراه کند. از جمله آنکه او با پول، قبیلههای دور از خود را نزدیک میساخت. برای نمونه قبیله یمنی بنیکلب ـ که قویترین قبیله در شام بود (عقاد، 1984: ۴/ ۲۱۳) ـ از راه پیوند ازدواج متحد گردید؛ میسون مادر یزید از قبیله کلب بود لذا معاویه برای پسرش یزید نیز از قبیله کلب همسر گرفت (زیدان، 1389: 4/ 695).
همچنین معاویه برای تداوم نفوذ و سیطره خود و حاکمیت بر شام، شکافها را تقویت کرده و از سیاسـت «تفرقه بینداز و حکومت کن» اسـتفاده کرد. سیاست معاویه این بود که به قبیله کلب توجه کند تا هم در وطن، ایمن باشد و هم خود را برای جنگ با خلیفه علی(ع) آماده سازد (دیکسون، 1381: ۱۲۸). زیرا از نیروی آنان بیم داشت؛ برعکس به قبیله قیس که از عصبیت، تفاخر و تندخویی برخوردار بودند (ابن خلدون،1408: 1/268) به دلیل آنکه به وی نزدیک بودند، اهمیت نمیداد؛ چون از قبایل نیرومند نبودند (زیدان، 1366: 170-174). این قبیله بخاطر ضعف جایگاه و تلاش برای تقرب به معاویه عطایی دریافت نمیکرد.
شاهدی دیگر اینکه، معاویه در جنگها و توطئههای خود به قبایل یمنی تکیه داشت. وی در برههای از زمان قبیله مضریان را زیر فشار قرار داده بود و برای طایفه قیس که شعبهای از مضر بود مقرری تعیین نمیکرد؛ زیرا اطمینان داشت که یاران یمنی او در برابر مشکلات بهاندازه کافی از او حمایت میکنند (زیدان، 1372: 4/ 650). در تکمله این سخن شایسته است به سپاه کوفه اشاره داشت که میتوان سه جناح را از همدیگر بازشناخت: نخست قبیلههای همدان، نخع و خزاعه یمنى که کاملاً پیرو برنامهای بودند که خلیفه رهبرى مىکرد؛ دوم قبیله بزرگ کنده که بهنوبه خود به دو جریان تقسیم مىشد: 1. جریانى که حجر بن عدى آن را رهبرى مىکرد و تحت ولایت على (ع) بود؛ 2. جریانى که رهبرى آن با اشعث بن قیس، یکى از سردمداران شورش اهل ردّه در حضرموت بود. جناح سوم، قبایل قیسیه بودند که رفتارهای بدوى آنان شهره بود (بیضون، 1379: 86). با توجه به موارد بیان شده شاید بتوان این فرضیه را طرح کرد که سخن حضرت علی (ع) در مقام تعریض به فساد بعضی گروههای قیسی عراق؛ خصوصا در مقام مقایسه آنان با قیسیان شام در آن برهه از زمان باشد که، قیسیان شام تحت فشار بوده و معاویه به آنان مقرری نمیداد و یا زمانی که مجبور بودند برای نزدیکی به دربار معاویه، حتی از معونه و عطای خود بگذرند.
- تحلیل تعجب امام (ع) از رفتار سپاه خود
گفته شد که شارحان نهج البلاغه در شرح خطبه 179 «أَ وَ لَیْسَ عَجَباً أَنَّ مُعَاوِیَةَ یَدْعُو اَلْجُفَاةَ اَلطَّغَامَ فَیَتَّبِعُونَهُ عَلَى غَیْرِ مَعُونَةٍ وَ لاَ عَطَاءٍ وَ أَنَا أَدْعُوکُمْ وَ أَنْتُمْ تَرِیکَةُ اَلْإِسْلاَمِ وَ بَقِیَّةُ اَلنَّاسِ إِلَى اَلْمَعُونَةِ وَ طَائِفَةٍ مِنَ اَلْعَطَاءِ فَتَفَرَّقُونَ عَنِّی وَ تَخْتَلِفُونَ عَلَیَّ» تنها به اظهار تعجب امام علی (ع) از اطاعت جفاه طغام بدون معونه و عطا پرداخته، مناقشهها بر این مطلب است که مگر میشود معاویه بدون دادن عطا توانایی اداره سپاه خود را داشته باشد؟! با توجه به گزارههای تاریخی هم این عملکر طغام دور از ذهن است؛ لذا برای شرح سخن حضرت تنها به معنای واژه «معونه» پرداخته شده و توجه چندانی به ادامه خطبه و «واو عطف» آن نشده است.
با پژوهش انجام شده و شناخت هویت طغام و سیاستهای اجرا شده توسط معاویه، میتوان به نکتهای رسید که تا بحال مورد توجه قرار نگرفته است. نکته مهم اینکه: ندادن معونه به طغام و در مقابل تبعیت آنان از معاویه چندان دور از انتظار نیست. تعجب امام بیشتر بر قسمت دوم خطبه «وَ أَنْتُمْ تَرِیکَةُ اَلْإِسْلاَمِ وَ بَقِیَّةُ اَلنَّاسِ» و نیروهای خودیست! طبیعتا انسان از آشنا و نزدیکان انتظار بیشتری نسبت به بیگانگان دارد. پس آنچه تعجب حضرت را برانگیخته، مخالفت نیروهای خودی از گرفتن حقوقی برابر و فزونخواهی آنهاست.
در ارتباط سه خطبهای که لفظ «جفاه طغام» بکار رفته، بلافاصله بعد از آن به مهاجرین و انصار اشاره شده است. امام علی (ع) قصد داشته اصحاب را به خودشناسی سوق دهد.
گفته شده در جبهه عراق هفتصد تن از اهل بدر و چهارصد نفر از دیگر مهاجرین و انصار همراه على (ع) بودند و کسى از انصار جز نعمان بن بشیر و مسلمة بن مخلد همراه معاویه نبود (مسعودی، ۱۳۶۵: ۲۷۲؛ نصر بن مزاحم، ۱۳۷۰: ۶۰۹). اینکه حضرت صفات منفی برای شامیان برشمرده و در مقابل، مقام مهاجرین و انصار را ذکر کرده بدین معنی است که ای صحابیان! قدر و منزلت خود را بدانید و از داشتن رهبری چون علی (ع) بهرهمند شوید. پس تعجب از لشکری است که خیل کثیری از انصار و مهاجرین را در بر میگیرد، صحابیانی که روزگاری تقوا ملاک برتریشان بوده و شاهد مساوات در زمان پیامبر (ص) بودند، فضائل و جایگاه علی(ع) را میدانستند. چه شده که احوالاتشان متحول شده، فزونخواهی را در پیش گرفته، نابرابری معاویه در نظرشان کارکرد بهتری دارد؟!
امام علی (ع) در پایان خطبه 179 به اهمیت نقش رهبر در سوق دادن مردم به تفکر و بینش صحیح اشاره کردند؛ چیزی که شامیان از آن برخوردار نبودند. ایشان جفاه طغام را نیازمند رهبری شایسته میدانند تا آنان را دستگیری کند «وَ یُوَلَّى عَلَیْهِ وَ یُؤْخَذَ عَلَى یَدَیْهِ» (خطبه 238). امام (ع) در یک اظهار تعجب آشکار مىفرماید: «چه نزدیکاند به جهل و نادانى نسبت به خدا آن گروه که رهبرشان معاویه و مربى آنها پسر نابغه (عمروعاص) باشد»[vi]. بر همین اساس، امام(ع) در خطاب به معاویه، فرمودند: «ای معاویه در چه موقع ادارهکننده خلق بودهای یا چگونه میتوانی حاکم امت باشی با اینکه هیچ حسن سابقهای در اسلام نداری و نه در میان قومتان، برتری و فضیلتی را احراز کردهای» (نامه ۱۰). در ادامه خطبه زمانیکه حضرت به هیچ طریقی قادر نیستند عراقیان را به راه آورند آنچنان فضا برایشان تنگ شده که آرزوی مرگ میکنند «إِنَّهُ لاَ یَخْرُجُ إِلَیْکُمْ مِنْ أَمْرِی رِضًى فَتَرْضَوْنَهُ وَ لاَ سَخَطٌ فَتَجْتَمِعُونَ عَلَیْهِ وَ إِنَّ أَحَبَّ مَا أَنَا لاَقٍ إِلَیَّ اَلْمَوْتُ» (خطبه 179).
- نتیجهگیری
«جفاة طغام» توصیفی از حضرت علی (ع) در یادکرد از سپاه شامیان، است. بر اساس ریشهشناسی واژگان میتوان این گروه را بیثباتکنندگان اوضاع سیاسی ـ اجتماعی و برهمزنندگان امنیـت دانست. در نهجالبلاغه، این گروه به «خشن و مستبد»، «ناآگاه از دین و احکام الهی» و «بردگانی فرومایه» توصیف شدهاند.
در میان توصیفها، این نکته که جفاة طغام بدون دریافت معونه و عطا از معاویه تبعیت میکردند، محل بحث و نظر بوده است. برخی شارحان نهجالبلاغه در اشاره به حکومت زرسالار معاویه، دریافت نکردن معونه را به کمکهزینه ساز و برگ جنگی تفسیر کرده و صله و عطایا را به سران قبایل منحصر دانستهاند. این در حالی است که این توضیح چندان با گزارههای تاریخی همخوانی ندارد. در این پژوهش گروههایی در شام شناسایی شدند که در ازای سرسپردگی به معاویه، جیره و مواجبی دریافت نمیکردند؛ موالیان، جبرگریان و برخی قبایل با هدف نزدیکی به حکومت این چنین بودند. با هویتیابی جریان طغام به این نتیجه رسیدیم که ندادن معونه و عطا به جفاه طغام توسط معاویه دور از انتظار نبود. بلکه اظهار تعجب حضرت علی (ع) از مهاجرین و انصار است که نظام تساوی امام را نپذیرفته و در مقابلش به مخالفت میپردازند.
نکته دیگر اینکه کاربست معرفه «الجفاة الطغام» آنجاست که سپاه شام یکپارچه در مقابل سپاه عراق قرار گرفتند و استفاده از صورت نکره، به یادکرد این گروه آن زمان که هنوز تشخص لازم را به دست نیاورده بودند، اشاره دارد. نکته پایانی اینکه امام علی (ع) با استفاده از این تعبیر سعی کردند به اذهان عمومی القـا کنند سپاه شام افـرادی بیریشه و دونپایه هستند و مؤلفه اتحاد، تنها عامل پیروزیشان است. در کل میتوان گفت امام علی (ع)، «جفاةطغام» را بهعنوان عامل برهم زننده نظام حکومت و امنیت اسلام یاد کردهاند.
* PhD Student, Department of Koranic and Hadith Studies, Faculty of Theology, Meybod University, Meybod, Iran, akramsadat.hosseini5@gmail.com
** Associate Professor, Department of Koranic and Hadith Studies, Faculty of Theology, Meybod University, Meybod, Iran (Corresponding Author), Mirhoseini@meybod.ac.ir
*** Assistant Professor, Department of Koranic and Hadith Studies, Faculty of Theology, Meybod University, Meybod, Iran, sahraei@meybod.ac.ir
Date received: 2023/02/17, Date of acceptance: 2023/05/23
Copyright © 2010, IHCS (Institute for Humanities and Cultural Studies). This is an Open Access article. This work is licensed under the Creative Commons Attribution 4.0 International License. To view a copy of this license, visit http://creativecommons.org/licenses/by/4.0/ or send a letter to Creative Commons, PO Box 1866, Mountain View, CA 94042, USA.
* دکترای علوم و معارف نهجالبلاغه، دانشگاه میبد، میبد، ایران، akramsadat.hosseini5@gmail.com
** دانشیار گروه علوم قرآن و حدیث، دانشکدۀ الهیات، دانشگاه میبد، میبد، ایران (نویسندۀ مسئول)،
*** استادیار گروه علوم قرآن و حدیث، دانشکدۀ الهیات، دانشگاه میبد، میبد، ایران، sahraei@meybod.ac.ir
تاریخ دریافت: 28/11/1401، تاریخ پذیرش: 02/03/1402
Copyright © 2018, IHCS (Institute for Humanities and Cultural Studies). This is an Open Access article distributed under the terms of the Creative Commons Attribution 4.0 International, which permits others to download this work, share it with others and Adapt the material for any purpose.
[i]. موبوکراسی: گروهی که معتقدند حکومت باید در دست رجالهها، اوباش و مردم عوام باشد.
[ii]. در انسانشناسی (Anthropology) به هنگام بحث از جوامع رئیس سالار، از الگوی «بزرگ مرد ملانزیایی» یاد میشود که در آن رئیس میکوشد از طریق ثروت به قدرت بیشتر دست یابد (دوپویی، 1385، ص 118). دقیقا رفتار معاویه در این دسته، جای میگیرد.
[iii]. «وَ لَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ اَلرَّجُلَ مِنْهُمْ کَانَ یَدْخُلُ عَلَى اَلْمَرْأَةِ اَلْمُسْلِمَةِ وَ اَلْأُخْرَى اَلْمُعَاهِدَةِ فَیَنْتَزِعُ حِجْلَهَا وَ قُلْبَهَا وَ قَلاَئِدَهَا وَ رِعَاثَهَا مَا تَمْتَنِعُ مِنْهُ إِلاَّ بِالاِسْتِرْجَاعِ وَ اَلاِسْتِرْحَامِ» (خطبه 27).
[iv]. پیامبر (ص) پیشبینی کرده بودند که عمار به دست گروه ظالم کشته خواهد شد: «یا عَمَارُ تَقتُلُکَ الفِئَةُ البَاغِیَةُ» (ترمذی، 1395: 5/ 669؛ طبری، 1387: 3/ 98؛ ابن اثیر، 1385: 3/241).
[v]. در انسانشناسی (Anthropology) از این رفتار به تلاش در جهت کسب مشروعیت کاریزماتیک/ فرّمند (charisma) یاد میشود (ر.ک: ریویر، 1390: 120).
[vi]. وَ أَقْرِبْ بِقَوْمٍ مِنَ اَلْجَهْلِ بِاللَّهِ قَائِدُهُمْ مُعَاوِیَةُ وَ مُؤَدِّبُهُمُ اِبْنُ اَلنَّابِغَةِ.