نوع مقاله : علمی-پژوهشی

نویسنده

عضو هیات علمی دانشگاه آزاد ساری

چکیده

یکی از روشهای کشف معانی واژهها، در نهج البلاغه توجه به مفاهیم همنشین است که نقش مکمل در فهم مقصود نهج البلاغه از ایراد واژگان دارد.پژوهش حاضر با روش توصیفی- تحلیلی بر آن است که واژه علم را در نهج البلاغه بر پایه روابط هم نشین، مورد واکاوی و تجزیه و تحلیل قرار دهد. واژه علم از پربسامدترین واژه ها در قالب‌های مختلف اشتقاقی در نهج البلاغه است. حضرت علی علیه السلام با بهره مندی از معارف بلند الهی و برای تعالی جایگاه انسان و ارزشهای انسانی، به سوی فراگیری علم نافع دعوت و از پرداختن به علم غیر نافع بر حذر میدارد. برآیند پژوهش نشان میدهد. مؤلفه های معنایی علم در دو محور آثار ونتایج قابل ارایه است. واژگانی از قبیل : حلم،تفکر، تعقل وعمل از لوازم علم و واژگان فهم، بصیرت، حکمت، معرفت، یقین،منفعت و خیر ازآثار ونتایج علم ودر رابطه تقابلی واژگان جهل وجاهل با مرکزیت علم، پیکرهای را تشکیل می‌دهند که اجزای آن در یک حوزه معنایی به صورت هم نشین برای تقویت معنی علم، در کنار این واژه قرار می‌گیرند. نتایج حاصل نشان میدهد، واژگان همنشین تفکر، تعقل،عمل و حلم با علم دارای رابطه معنا داری بوده و تشدید کننده آن می باشد.

کلیدواژه‌ها

عنوان مقاله [English]

Analysis of Semantic Components of Science Based on Syntagmatic Relations in Nahj al-Balagha

نویسنده [English]

  • Ebrahim Fallah

PhD, Associate Professor, Department of Arabic Language and Literature, Sari Unit of Islamic Azad University, Sari, Iran

چکیده [English]

A method to discover the meaning of words in Nahj al-Balagha is through attention to concepts sitting next to each other. This method plays a supplementary role in understanding what the book means by the words it uses. The present study seeks to analyze the word “science” (ilm) based on syntagmatic relations. The word is one of the most frequently used in Nahj al-Balagha in a variety of derivative forms. Enjoying divine eminent knowledge, Imam Ali (PBUH) invites, for the sake of the excellence of human beings’ status and of human values, to learning beneficial science, and proscribes non-beneficial science. The research results show that semantic components of knowledge can be presented on two syntagmatic axes: requirements, and effects and results. Words such as “forbearance”, “thought”, “reasoning”, and “practice” are the requirements of science and those such as “understanding”, “insight”, “wisdom”, “knowledge” (ma’rifat), “certainty”, “benefit”, and “good” are among the effects and results of science and centered upon science in an oppositional relation to words “ignorance” and “ignorant” form a configuration whose parts in one semantic field sit next to the word science in order to amplify its meaning. The words sitting next to “science”, namely, “thought”, “reasoning”, “practice”, and “forbearance” have a significant relation with the word and heighten its meaning.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Nahj al-Balagha
  • syntagmatic relations
  • science
  • semantics

 

1. مقدمه
یکی از مسائل مورد اهتمام پژوهشگران نهج البلاغه، واکاوی فهم دقیق در «واژگان نهج البلاغه» است. این مهم با بررسی متن و تحلیل معنا با رویکردهای مختلف علم معنی‌شناسی قابل بررسی است. از این رو مطالعه علمی معنا با تکیه بر روش منسجم و تحلیلی ضرورت پیدا می‌کند. پژوهش حاضر، واژه علم را بر پایه روابط هم نشینی مورد واکاوی قرار خواهد داد. و نشان می‌دهد که علی علیه السلام با ارائه تصاویر گوناگون و زیبا از ارتباط واژه ها با یکدیگر، به احیای مفاهیم در اذهان مخاطبان پرداخته و انسان را به تعلیم علم واقعی تا دستیابی به سعادت و قرب الهی دعوت می نماید. از آنجا که واژه علم جزء کلمات کلیدی و کانونی نهج‌البلاغه شمرده می‌شود، بررسی واژههایی که بیشترین هم نشینی را با کلمه علم داشته مورد توجه نگارنده است.

1.1 بیان مسئله 
اساس معارف دینی ما پس از قرآن کریم، کتاب گرانسنگ نهج البلاغه است. آشنایی بیشتر با متون البلاغه به درک و فهم بهتر این معارف کمک می نماید. از جمله راه های آشنایی و دستیابی به فهم معنا و پی بردن به مقصود اصلی گوینده معناشناختی متن است. از این رو فهم صحیح نهج البلاغه وابسته به بررسی دقیق لغوی و واژگانی متن در آن عصر و نحوه تعامل علی علیه السلام با آنها است. تعیین جایگاه معنایی دقیق هر یک از مفردات نهج البلاغه در گرو بررسی معانی و واژه های هم نشین و نیز سایر واژه های هم حوزه است. سعی این پژوهش بر آن است تا بر پایه علم معناشناسی به دو سوال ذیل پاسخ دهد:
1- واژگان هم نشین علم در نهج البلاغه کدامند؟
2- مؤلفه های معنایی علم برپایه روابط هم نشین چیست؟
نتایج این پژوهش تبیین می‌کند که چگونه از طریق روابط هم نشینی، واژههایی مانند جهل و جاهل، فهم،، بصیرت،حلم، حکمت،تفکر،تعقل، معرفت، یقین، منفعت، عمل، خیر می‌توانند مفهوم علم را تداعی نمایند. مؤلفه های معنایی علم نیز در دو قالب لوازم علم و آثار و نتایج آن قابل تقسیمبندی و ارائه می باشد که به تفصیل تبیین می گردد.

2.1 پیشینه پژوهش 
محققان پژوهشهای معدودی در باره واژگان علم درقرآن و نهج البلاغه انجام داده اند که در ذیل اشاره خواهد شد: 
1. « معناشناسی واژه علم در معلقات سبع وقرآن کریم از منظر روابط معنایی » از شهلا بختیاری وهدیه تقوی. نگارندگان در این پژوهش با استفاده از روابط معنایی در دوبعد تقابل معنایی وهم معنایی به سیر تطور معنایی علم در دوره جاهلیت و عصر اسلامی پرداختند و معنای علم را به دست آوردند.در دوره جاهلیت، بیشترین معنای علم را می توان در تجربیات فردی وسطحی از آ گاهی نسبت به محیط پیرامون مشاهده کرد، در حالی که در آیات قرآن معنای علم ابعاد معرفتی وشناختی پیدا کرد.    
2. « بررسی زبانی واژه علم در نهج البلاغه» اثر معصومه رضایی منش، در سال ۱۳۹۸ به چاپ رسیده است. نگارنده در این کتاب به بررسی صرفی و نحوی و تصویر های هنری در نهج‌البلاغه پرداخته است. با وجود آن که نگارنده به بررسی زبانی پرداخته ، اما مقوله علم را از دیدگاه ساختگرایانه و روابط هم نشینی مورد توجه قرا ر نداده است، معناشناسی ساختگرا از زبان شناسی مورد نظر پژوهش حاضر می باشد.
3. «بررسی تطبیقی گسترۀ علم الهی در نهج البلاغه و گلشن راز» از محمد جواد یداللهی فر. نگارنده در این پژوهش به بررسی تطبیقی گسترۀ علم الهی در نهج البلاغه و گلشن راز پرداخته است و به این نتیجه رسید که امام علی (ع) در نهج البلاغه و شیخ محمود شبستری در گلشن راز، به عالم بودن خداوند معتقدند اما امیرالمؤمنین (ع) در نهج البلاغه بیشتر کیفیت سلبی و تنزیهی علم خداوند را آن هم با توجه به آیات قرآنی بیان می کنند، اما مطالب گلشن راز در مورد علم الهی بر اساس اعتقاد به وحدت وجود و اعیان ثابته می باشد که مبنای آن تفکرات ابن عربی است.
4. «بررسی زبانی و معنایی واژه علم در نهج البلاغه»، پایان نامه دکترا از معصومه رضایی منش که در دانشگاه فردوسی مشهد در سال ۱۳۹۶ انجام گرفته است. این پژوهش واژه علم را از نظر تقابل و هم معنایی واژگانی مورد بررسی قرار داد. و به این نتیجه رسید که واژگان «ظنّ، هوی، ضلالت، غفلت و سفاهت » در رابطه تقابل با علم و واژه های «حکمت، معرفت بصیرت و حلم» به عنوان واژگان جایگزین علم در نهج البلاغه مطرح هستند. وجه تمایز پژوهش حاضر با تحقیقات انجام شده این است که در رساله فوق تقابل معنایی واژه علم مد نظر بوده است. در حالی که در پژوهش حاضر روابط نحوی هم نشین مد نظر می باشد .

3.1 ضرورت و اهمیت پژوهش
یکی از اصلی ترین ضرورت انجام این پژوهش، معرفی واژه علم، از واژه های پربسامد نهج البلاغه است. از علل آن می توان به شبکه وسیع معنایی علم در واژگان همنشین و جانشین و متقابل اشاره نمود. ضمن اینکه کاربردهای معنایی علم متفاوت بوده و این تعدد کاربرد می تواند منجر به برداشت های تفسیری ناصحیحی از روایات گردد که با کمک معناشناسی می توان میزان این خطا را کاهش داد، لذا برای دسترسی به فهم بهتر متن نهج البلاغه، لازم است معنی‌شناسی واژگان نهج البلاغه با رویکردهای جدید معنی‌شناسی مورد بررسی و مداقه قرار گیرد. اگرچه پژوهشگران درباره نهج البلاغه، پژوهش ها و مطالب فراوانی نوشته اند، اما نکته مهم این است که پژوهش‌های انجام شده تنها جنبه کمی از موضوعات بی شمار دریای پرگهر نهج البلاغه می باشد و جای آن دارد که تحقیقات و پژوهش های گسترده تری در نهج البلاغه انجام شود.

2. تبیین بحث
پژوهش حاضر در حوزه علم معنی‌شناسی است، «معناشناسی»، «علم الدلالة» و «علم المعنی» (مختار عمر، ۱۳۸۵ : روشن وارد بیلی، ۱۳۹۲: 13) مطالعه معنا در یک فرآیند روشمند علمی یا به عبارتی، مطالعه علمی معنا است. ( لاینز، ۱۳۹۱ : ۳۵) علم معناشناسی با بررسی ساختار واژگان یک زبان، به بیان جهان بینی (ایزوتسو، ۱۳۶۸ : ۱-۴) و ارزیابی آن می‌پردازد. (بوآس و دیگران، ۱۳۷۶ : ۱۱۰)«معنا شناسی ،دانشی است که به کشف معنا با توجه به سیر پیشرفت ودگرگونیهای آن می پردازد وروابط معنایی بین مفاهیم مختلف را درون متن ، شناسایی وشبکه ای از معانی مرتبط به هم را استخراج می کند .»(حاجیلوئی ، شمخانی ،1400: 58) 


1.2 مفهوم همنشینی
منظور از رابطه هم نشینی که از نشانه های زبانی است، به تر کیب کلمات در جمله مربوط است و به نسبت کلماتی که در همسایگی یک کلمه قرار گرفته اند، رابطه هم نشینی می گویند.(افراشی، 1377: 31) که از عوامل موثر در تولید معنا هستند(چندلر، 1394 :133 )؛ به این معنا که برخی کلمات با کلمات دیگری ظاهر می شوند؛ به طوری که به موجب آن، واژه ها به طور منظم با هم به کار برده می شوند.( محمد حسینی،1391: 4 ) بنابراین روابط هم نشینی پیوند عناصر را در زنجیره ها و جملات توجیه می کند؛ در حالی که روابط جانشینی، ارتباط عناصر را با جانشین های آن توصیف می‌کند. (تقدیسی، ۱۳۹۲: ۴۸- ۴۹ ) معمولاً رابطه هم نشینی را «بعد افقی» میگویند.(ضیمران، ۱۳۸۲:۷۹ ) لاینز نیز بر این باور بود «واژه‌ها در حالت انفرادی با حالت ترکیبی، متفاوتند و توصیف معنای هریک از واژه های هم آیند، بدون در نظر گرفتن مجموعه واژه های همنشین، امکان پذیر نیست.» (Lyons,1996: 261-262)
رابطه هم نشینی میان دو واژه خود می تواند اشکال مختلفی داشته باشد.معناشناسان از وجود سه نوع رابطه مکملی، اشتدادی و تقابلی میان دو واژه هم نشین بحث کردهاند. رابطة اشتدادی، رابطة دو مفهومی است که مؤلفه معنایی مشترک دارند و در مقام تقویت و معاضدت یکدیگرند. تقابل معنایی نیز، رابطة دو مفهومی است که مؤلفة معنایی مشترک دارند؛ ولی یکدیگر را نقض میکنند و در مقام تضعیف و نفی هم هستند؛ یعنی در عین اتحاد در کلیت معنا، از دیگر جهات با یکدیگر افتراق دارند. برای نمونه، می توان به نور و ظلمت یا سرد و گرم همچون زوجهایی با تقابل معنایی اشاره کرد.(قاسم پور و سلمان نژاد، 1393: 197)
اصطلاح تضاد معنایی برای معنایی متقابل بهکار میرود، واژههایی که در تقابل معنایی با یکدیگر قرار میگیرند، متضاد یکدیگر نامیده میشود. تضاد معنائی یکی از ویژگیهای نظاممند و بسیار طبیعی زبان و قابل بررسی است.(پالمر، 1374: 136-137)
مؤلفههای معنایی ویژگیهایی هستند که مفهوم واژهها را تشکیل میدهند و وجوه و اشتراک و افتراق را می نمایایند. معناشناسان سعی داشتهاند برای مطالعه دقیقتر معنای واژهها، مفهوم آنها را به مشخصههایی تجزیه کنند. هر یک از این مشخصهها، مؤلفههای معنایی خاصی را برای مفهوم یک صورت زبانی در نظر میگیرد. هریک از این مؤلفههای معنایی، یک نشان به حساب میآیند و یا به بیانی دیگر، شرایط لازم و کافی برای آن معنا هستند.(صفوی،1387: 71)

2.2 مفهوم اولیه واژه علم 
بررسی معنای علم در قبل و بعد از اسلام، دریافتن مفهوم اولیه امری ضروری است؛ منابعی که ما را در یافتن معنی اولیه کمک می نماید، متون جاهلی و بعد از آن در دوره اسلامی آیات قرآن کریم است. صفوی در این باره می‌گوید: 
برای تشخیص مفهوم اولیه، باید معنی مورد نظر اهل زبان را پیدا کنیم. همچنین علاوه بر این می توانیم با یافتن بی نشان ترین مفهوم یک واژه، مفهوم اولیه آن واژه را به دست آوریم؛ به گونه‌ای که واژه هم نشین بر معنی آن تأثیری نداشته باشد (صفوی، ۱۳۹۵:۲۵۰)
و نیز ذکر واژه متقابل (بر مبنای تقابل واژگانی) برای یافتن مفهوم اولیه تاثیر فراوانی دارد.
برای دریافت معنی اولیه مورد نظر اهل زبان دو مرجع مهم ازجمله معلقات سبع وفرهنگ لغات بعد از عصر نزول می‌توانند در تبیین واژه علم به ما کمک کنند. در ادامه از معلقات سبع و لغت نامه ها و قرآن کریم برای دستیابی به مفهوم اولیه واژه علم بهره مند خواهیم شد.

3.2 مفهوم علم در فرهنگ لغات قدیم و شعر جاهلی و قرآن کریم 
معنی‌شناسی در زمانی به بررسی تغییرات و تحولات معنایی واژگان در طول زمان می‌پردازد. به منظور بررسی معنا و مفهوم علم در سه نظام واژگانی جاهلی، قرآن کریم و فرهنگ لغت قدیم مرور مختصری به این منابع خواهیم داشت
ابن فارس از لغویان مشهور در معجم مقاییس اللغه آورده است:
«العین و اللام و المیمُ اصل صحیحٌ واحدٌ، یَدُلُّ علی أَثرٍ یتمَیِّزُ عَن غیرهِ» (ابن فارس، 1404: 109)
علم یک ریشه صحیح است که بر وجود اثری در چیزی دلالت دارد که با آن اثر و نشانه از دیگری متمایز می شود. یعنی می‌توان گفت: علم صفتی است که موجب تمایز می شود. ابن فارس بنابر نظریه اصل معنایی واژه علم را معنا کرده است. در الصّحاح جوهری آمده است.«و عَلِمتُ الشیء أعلَمه علما» : عرفتهُ (جوهری، 1984: 2477) وقتی گفته می شود (علمتُ الشئ) یعنی آن چیز را شناختم، ولی وقتی بدون مفعول می‌گویی : علِم الرجلُ: دریافت، آموخت، دانا شد و فهمید.(ابن منظور، ۱۴۰۸: ج 9: 371) خلیل بن احمد فراهیدی واژه «علم» را نقیض واژه «جهل» دانسته‌اند.( فراهیدی، ۱۴۲۵، ج2: 1۲۷۴ ؛ فیروزآبادی، ۱۹۹۷، ج 4: 117) برخی هم معتقدند: «العلم ادراک الشی بحقیقته و ذلک ضربان: أحدهما ذات الشئ و الثانی الحکم علی الشئ بوجود شئ.هو موجود له اونفی شی هومنفی عنه.» (راغب اصفهانی،1408: 580) حقیقت برد و قسم است که یکی ادراک خود چیز است و دیگری حکم بر وجود چیزی برای چیزی یا نفی چیزی از چیز دیگر است.
شاید بتوان معانی که لغویون درباره علم گفته‌اند در سه معنای محوری ذیل خلاصه کرد:
1- شناختن 
2- علم نقطه مقابل جهل و به معنای دانایی است 
3-ادراک حقیقت 
4- تمیز دادن و فرق گذاشتن. بنابراین وجه مشترک میان این معانی مفهوم آگاهی است. اکنون به مفهوم علم در اشعار جاهلی معلقات سبع پرداخته خواهد شد. در اشعار جاهلی برخی از این معانی یافت می شود. مثلاً در شعر زهیر بن ابی سلمی آمده است:
 
فلا تکتمنَّ الله ما فی نفوسکم
        لیخفی و مهما یکتم الله یعلم
     
(دیوان زهیر، 1988: 107؛ الشنتمری، 1422، ج1: 229)
ترجمه: آنچه را که در دل دارید از خدا پنهان نسازید که هر چه در دل پنهان دارید خداوند به آن آگاه است.
در این بیت زهیر، علم به اسرار را صرفاً در حیطه قدرت خداوند دانسته و بدین منظور ترکیب «علم الله» را به کار برده است. و در حقیقت آگاهی و شناخت امور نامحسوس را از حیطه و قدرت انسان خارج می دانست. 
بعد معنایی دیگر علم در ابیات معلقات سبع ناظر بر سطح درک و آگاهی انسان نسبت به امور محسوس است. این بعد معنایی علم، دربرگیرنده آگاهی انسان نسبت به گذشته و حال و اطلاع از حوادث جاری است. در ابیاتی از معلقه زهیر بن ابی سلمی و عمروبن کلثوم آمده است.
 
وَ اعلم علم الیوم و الأمس قبله
        لکنّنی عن علمٍ ما فی غدٍ عمٍ
     
 (دیوان زهیر، 1988: 111؛ الشنتمری، 1422، ج1: 231)
ترجمه: از حوادث امروز و دیروز با خبرم، اما من از حوادث فردا ناآگاهم.
در نظام تصوری قرآن، علم به عنوان یکی از واژه های کلیدی ومحوری در دایره معنایی ادراک و دانایی مطرح شده است. کاربرد فراوان قرآنی، تنوع زیاد مشتقات آن در قرآن و محوریت این ماده در حوزه معنایی دانایی با ۸۵۵ شکل اشتقاقی در قرآن استعمال شده است.( عبدالباقی، ۱۳۸۳:۶۱۶ ) معنای لغوی و معنای نخست اصطلاحی علم که مطلق دانستن و شناختن است. بارها در قرآن به کار رفته است؛ با مراجعه به بافت آیات می توان گفت:
علم به عنوان یک واژه محوری در دایره معنایی مرتبط به خداوند و انسان و جهان هستی مطرح شده است)وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ( (بقره/30)
در این آیه علم خداوند دربرگیرنده شناخت و معرفت نسبت به هستی، گذشته، حال و آینده است، در واقع در یک دایره نامحدود قرار گرفته که نمی‌توان حدود و ثغوری برای آن مشخص کرد. بخش دیگر معناشناسی علم در قرآن در ارتباط با انسان است. آیه )عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ ( (علق/5) نشان می دهد خداوند بخشی از علم نامحدود خود را در اختیار انسان قرار داده که با استفاده از آن قادر به شناخت عالم هستی و کسب معرفت نسبت به آن می شود. این معنا از علم که ابعاد معرفتی و شناختی به خود گرفته برخلاف دیدگاه جاهلی است که میزان توانایی و سطح آگاهی انسان را محدود به محیط پیرامون کرده بود.
با توجه به بررسی موارد فوق می تواند معانی زیر را از علم، در کاربرد جاهلی، فرهنگ قرآنی و لغت نامه های قدیم به دست آورد:
1. شناختن و دانستن.
2. علم نقطه مقابل جهل و به معنای دانایی است.
3. علم به معنی شناخت درباره چیزی است که از طریق تجربه شخصی به دست می آید.
4. معرفت و حکمت .
از مطالب فوق نتیجه گرفته می شود که معنای اساسی علم در هر سه نظام واژگانی حفظ شده و تفاوت معنای نسبی آنها هم به «منبع علم» برمی‌گردد.

4.2 بررسی هم نشین های واژه علم در نهج البلاغه
سعی در پژوهش حاضر این است که بیشترین واژه هم خوان با علم شناسایی شود. 
1.4.2 بصیرت 
بصیرت جزء واژگان هم نشینی است که در نهج البلاغه به کار رفته است. واژه بصیرت، از ماده «بصر» است. احمدبن فارس، در این باره می گوید: «باء و صاد و راء بصر عبارت است از علم به چیزی؛ گفته می شود»: هُوَ بَصِیرٌ بِهِ؛ یعنی او به آن چیز، داناست. (ابن فارس، 1404ق، ج 1: 253 و254) 
علی ( ع ) می فرمایند : « وَمَنْ أَبْصَرَ فَهِمَ، وَمَنْ فَهِمَ عَلِمَ.»(حکمت/12) هر که بینا شد دریافت و هرکس دریافت دانا شد. هم چنین فرمودند: «.... والهدی الذی انا علیه لعلی بصیره من نفسی...»(نامه/62) من بر هدایت خود که بر آن استوارم، آگاهم. این همنشینی از نوع اشتدادی است و در حقیقت این واژگان یکدیگر را تایید و تقویت مینمایند،با توجه به این که فَهِمَ و أَبْصَرَ فعل ماضی هستند و عَلِمَ هم ماضی می باشد هردو فعل مستمر هستند وبر ثبات وآینده تاکید دارند. (هاشمی ،2011: 24) این ثبوت و استمرار، می تواند برای رابطه اشتدادی دو مقوله فوق دلالت داشته و این ترتیب همنشینی در واژگان علم و فهم و بصر دلالت نماید که یکی مقدمه دیگری است. به بیان دیگر از عوامل زمینه ساز بصیرت ایجاد فهم و ایجاد فهم از طریق علم ایجاد می گردد. هم چنین دقت در فهم ، انسان را به ژرفای علم ودانش میرساند وباعث می شود که در گمراهی سقوط نکند. بنابراین فرد صاحب بصیرت آخرت گراست و تمام حرکات و سکنات خود را سنجیده و بر اساس علم انجام میدهد. 
2.4.2 فهم
فهم جزء واژگان هم نشینی است که کنار علم در نهج البلاغه به کار رفته و به جهت معنایی هم خوانی فراوانی با علم دارد. علم ثمره فهم است. علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرمایند: « مَن أبصَرَ فَهِمَ و مَن فَهِمَ عَلِمَ» (حکمت/208) هر که بینا شد دریافت و هرکس دریافت دانا شد. و یا در حکمت دیگر حضرت می فرماید: «وَ الْعَدْلُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى غَائِصِ الْفَهْمِ وَ غَوْرِ الْعِلْمِ»(حکمت /31) و عدل نیز بر چهار پایه برقرار است: فکری ژرف اندیش، دانشی عمیق. در این بیان علم و فهم هم نشین هستند و در ادامه حضرت می فرماید: «فَمَنْ فَهِمَ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ وَ مَنْ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ»: … پس کسی که درست اندیشید به ژرفای دانش رسید. فهم گونهای از ادراک هست که به عقل تکیه دارد، و عاقل عموما صاحب درک کلی وجزئی از جهان پیرامونی است، با ادامه ی ادراک منطقی در انسان طبعا در شخص بصیر وفهیم، علم تولید میشود، زیرا نفس علم انکشاف و روشن بینی است .(شاملی، موسوی ،1392: 214)
علم = فهم + بصیر. 
3.4.2 حلم 
واژه حلم، تداعی گر واژه علم است. با این توضیح که اگر چه واژه حلم عیناً معنای علم را ندارد و اصل معنای آن بردباری و عقل است(قرشی، ۱۳۶۱،ج1: 299) اما تزیین علم به حلم در واقع تشویق به کسب علم مفید است چون کسب چنین علمی بر عقل انسان می افزاید و با قدرت یافتن عقل، بر حلم و بردباری شخص افزوده می‌شود. بنابراین حلم برای علم به فرموده پیامبر صلی الله وزیر است. «نعِم وزیرُ العلمِ الحلمُ»(کلینی، ۱۳۶۹، ج1: 48) حلم و علم علاوه بر اشتراک‌در آوا و ساختار که حرف لام و میم در آنها مشترک است، در یک بستر و حوزه معنایی با هم پیوند مفهومی دارند. در این مجال نمونه هایی از این واژه ذکر می‌شود.
الف- علی علیه السلام می فرماید:« یُخْبِرُکُمْ حِلْمُهُمْ عَنْ عِلْمِهِمْ…» (خطبه /239) بردباری شان شما را از دانش آنها باخبر می سازد. آن حضرت در خطبه دیگر می فرماید: «فَمِن علامه أحدهم أنّک تری لَهُ قُوّهً فی دینٍ… و حِرصاً فی علمٍ و علماً فی حِلمٍ» (خطبه /193) و از نشانه‌های یکی از پرهیزکاران این است که او را این گونه می بینی: حریص در کسب دانش، با داشتن علم بردبار. علی علیه السلام می فرمایند: « لَا شَرَفَ کَالْعِلْمِ، وَ لَا عِزَّ کَالْحِلْمِ…»(حکمت /113 ) شرافتی چون دانش و عزتی چون بردباری نیست.حلم پس از علم، از شریف ترین کمالات نفسانی است وبه همین جهت است که هر گاه از علم سؤال می شود ویا مورد مدح وستایش قرار می گیرد، با حلم مقارن وهمراه می شود .
4.4.2 حکمت 
حکمت به معنی علم با ارزشی که همراه با عمل باشد وانسان را از کار زشت باز دارد .(طریحی ،1430 ،ج1: 316 ) از واژه های همنشین علم است که بر پایه روابط هم نشینی می تواند جای آن را بگیرد.اما به معنای علم ذاتی والهی وگاه به معنای کتاب وشریعت وفرائض واحکام الهی وگفتار متقن کاربرد دارد . حکمت از ریشه «حکم» به معنای چیزی است که از جهل جلوگیری می‌کند. ( ابن فارس، ۱۴۰۴، ج2: 91؛ جوهری، ۱۴۰۷، ج 5: 1902) امام علی علیه السلام در نهج البلاغه رابطه علم و حکمت را چنین آورده است: «العلمُ نهرٌ والحکمه بحرٌ و العلماءُ حول نهر یطوفونَ و الحکماء وسط البحر یغوصون…» (مازندرانی، ۱۳۴۲: ج2: 61) دانش، نهری و حکمت، دریایی است. دانشمندان در پیرامون نهر می گردند و حکما در میان دریا به شناگری و غواصی مشغول اند. در این قسمت همانطور که نهر و دریا رابطه شمول و زیر شمولی دارند، علم نیز زیرشمول مقوله حکمت است. بدین معنا که هر حکمتی در آن علم است و بالعکس لزوما خیر. علت این که به علم، حکمت گفته شده این است که علم همیشه انسان را به زیبایی وخیر میخواند واز زشتی باز می دارد و این حقیقت حکمت است.(طبرسی، 1360 ، ج3 :13)

5.4.2 تفکر
تفکر، مصدر باب تفعل وریشه اش فکر است . الفکره ج فِکَر: به کاربستن اندیشه در کارها (بستانی، ۱۳۷۵: 105) راغب، ذیل «فکر» می نویسد: «الفکره قوه مطرقه للعلم إلی المعلوم، والتفکر جَوَلانُ تلک القوه بحسب نظر العقل و ذلک للانسان دون الحیوان» : (‌‌راغب اصفهانی، ۱۳۶۲: ۳۸۴ ) فکر نیرویی است پویا و پیاپی که آدمی را از علم به معلوم می‌رساند. و کوشش و جولان آن نیرو به اقتضای عقل و خرد است و این نیرو ویژه انسان است و در حیوان نیست. بنابراین تفکر به معنی اندیشیدن در دلایل و نشانه‌ها است و مسلماً نتیجه آن شناخت و علم بیشتر انسان به امور است.(رازی، ۱۴۰۷، ج17: ۲۲۷ ) و این واژه بارها در نهج البلاغه آمده است. علی علیه السلام می‌فرماید: «لَا عِلْمَ کَالتَّفَکُّرِ، وَ لَا عِبَادَةَ کَأَدَاءِ الْفَرَائِضِ» (حکمت /113 ) ‌‌‌‌‌‌دانشی چون اندیشیدن و عبادتی چون انجام واجبات نیست. این دو واژه با هم ارتباط معنایی دارد. زیرا امام در عبارت(لَا عِبَادَةَ کَأَدَاءِ الْفَرَائِضِ) بر این نکته اشاره دارد که هیچ عبادتی جز انجام فرایض نیست. و این نکته را به ذهن متبادر میسازد که انجام فرایض عین عبادت است و بالاترین و عینی ترین نوع آن است. این تلقی، درباره علم و تفکر نیز در این عبارت قابل طرح است، بدین شکل که عینی ترین نوع علم، تفکر است، زیرا هر نوعی از علم در انسان، با تفکر صورت می گیرد.
6.4.2 تعقل 
یکی از واژگانی که بر پایه رابطه همنشینی، با واژه علم ارتباط معنایی دارد، علم است. به نظر اهل لغت، عقل وعلم مترادف یکدیگرند. به عبارت دیگر، یکی از معانی عقل، علم است.(زبیدی، بیتا، ج8 : 25 ) «تعقل» از ریشه عقل و در لغت به معنای خرد، فهم، معرفت آمدهاست. گفته شده عقل را به این دلیل عقل نامیده اند که صاحبش را از انحراف باز می دارد.( ابن منظور، ۱۴۰۸، ج11: ۴۵۸ ) عقل ضد حمق است. طبرسی آورده که عقل، فهم، معرفت و لبّ نظیر هم اند. و راغب گوید: به نیرویی که آماده قبول علم است و به علمی که به وسیله آن نیرو به دست آید عقل گویند، مراد از عقل همان نیروی فهم و درک انسانی است (فیروزآبادی، ۱۹۹۷، ج5: ۲۸) علی علیه السلام میفرمایند: «اعْقِلُوا الْخَبَرَ إِذَا سَمِعْتُمُوهُ عَقْلَ رِعَایَةٍ لَا عَقْلَ رِوَایَةٍ، فَإِنَّ رُوَاةَ الْعِلْمِ کَثِیرٌ وَ رُعَاتَهُ قَلِیلٌ»(حکمت /98 ) چون روایتی را شنیدید، آن را بفهمید عمل کنید نه بشنوید و نقل کنید، زیرا راویان علم فراوان و عمل کنندگان آن اندک اند.آنچه از بیانات امام برداشت می شود؛ این است که بین عقل و علم، رابطهای دو طرفه برقرار است.تعقل انسان، منجر به حصول علم و دانش شده و علم و دانش هم به اندیشهگری انسان میانجامد. بنابر این علم نتیجه تعقل واندیشه است و از آثار عقل، دانش و علم است .
7.4.2 معرفت 
معرفت در لغت از ماده عرف ساخته شده وبا واژه علم هم معنایی دارد و در کتب لغت معرفت را علم تعریف کردهاند، اما علم معنای عامتری از معرفت دارد. معرفت اخص از علم است؛ هرمعرفتی علم است ولی هر علمی معرفت نیست.(مصطفوی ،1430،ج8 :118) معرفت، علم به ذات هر چیزی به طور مفصل ومجزا را گویند.هم چنین معرفت، علم به امور از جهت اثر ودلیل است.راغب می گوید : « المعرفة و العرفان ادراک الشی‏ء بتفکّر و تدبّر لأثره» (راغب اصفهانی،1430 : 436 ) معرفت وعرفان درک وشناختن شیء است با تفکر وتدبر در اثر آن.طریحی در تعریف معرفت می گوید:«با تجربه مشخص شده است که معرفت گاهی به معنای علمی است که نسبت به جزئیات از طریق حواس پنجگانه حاصل می شود وگاهی به معنای علم وادراک نسبت به یک مفهوم جزئی وبسیط بدون وساطت حواس پنج گانه است، چنان که در باره خدا از عبارت عرفت الله استفاده می کنیم نه علمته ..»(طریحی 1375 ، ج5 :96) «دانایی ومعرفت ایمان علی (ع)که جلوه گاه اصلی آن را می توان در نهج البلاغه یافت ،از تنوعی چشمگیر بر خوردار است و گستره تمام مسائلی را که در برابر انسان قرار دارد ، در بر می گیرد .»(تسلیم جهرمی ، 1400:12 )  حضرت درباره معرفت فرمودند : « یَا کُمَیْلَ بْنَ زِیَادٍ مَعْرِفَةُ الْعِلْمِ دِینٌ یُدَانُ بِهِ»  (حکمت /147) ویا می فرمایند :« الْعَالِمُ مَنْ عَرَفَ قَدْرَهُ، وَ کَفَى بِالْمَرْءِ جَهْلًا أَلَّا یَعْرِفَ قَدْرَهُ..» (خطبه /103 ) بنابراین معرفت یکی دیگر از واژه هایی است که انسان را به علم رهنمون می سازد وابزاری لازم وضروری برای کسب علم است. در معرفت، شناختی در انسان ایجاد می گردد که از تجربیات مادی او را به حقایق انتزاعی رهنمون ساخته و علم را در او شکل می دهد، به نحوی که این معرفت و شناخت، هرگز او را دچار انحراف در مسیر جهل نمی نماید. 

8.4.2 یقین
یقین یکی دیگر از هم نشین های علم در نهج البلاغه است.یقین در لغت به معنای علم است که نقطه مقابل شک می باشد .(طریحی ،1414،ج6 :331 ) راغب میگوید : «الیقین. ﻣﻦ ﺻﻔﮥ اﻟﻌﻠﻢِ ﻓﻮقَ اﻟﻤﻌﺮﻓﮥ و اﻟدراﯾﮥ و اﺧﻮاﺗﻬﺎ، ﯾﻘﺎل ﻋﻠﻢ اﻟﯿﻘﯿﻦ. و ﻫﻮ ﺳﮑﻮن اﻟﻔﻬﻢ ﻣﻊ ﺛﺒﺎت اﻟﺤﮑﻢ.» (راغب اصفهانی، 1430: 718 ) یقین از اوصاف علم است و بدین معناست که در پرتو آن فهم آدمی، آرامش و سکینه می یابد و در نهایت موجب آرامش و ثبات و تحقق حکم مورد یقین می شود. یقین به عنوان صفت علم، بالاتر از معرفت و درایت و مشابه های این دو است. لذا علم الیقین گفته میشود. امام در نهج البلاغه می فرماید :
« لاَ تَجْعَلُوا عِلْمَکُمْ جَهْلاً، وَیَقِینَکُمْ شَکّاً، إِذَا عَلِمْتُمْ فَاعْمَلُوا، وَإِذَا تَیَقَّنْتُمْ فَأَقْدِمُوا.» (حکمت /274 ) علم خویشتن را جهل، و یقینتان را شک قرار ندهید، آنگاه که عالم و آگاه شدید عمل کنید و زمانى که یقین کردید اقدام نمایید. (تا علم و یقین شما پایدار بماند.) همچنین امام (ع ) میفرمایند : 
«انی لعلی یقین من ربی، و غیر شبهة من دینی.»(خطبه /22) من به پروردگارم یقین دارم و در دین و آیین خود گرفتار شبهه نیستم. یقین ، علمی است که هیچ گونه شک وتردیدی در آن راه ندارد .بنابر این یقین  در بیان امام به معنای اساسی خود یعنی عدم شک است. و در بافت متن به عنوان واژه جایگزین علم به کار رفته وهمنشین علم است. 
9.4.2 منفعت
منفعت از ریشه نفع و مصدر میمی است. راغب می گوید:«النفع: ما یستعان به فی الوصول إلی الخیرات.» :(راغب، 1404 : 655) نفع وسود آن چیزی است که در رسیدن به خیر از آن کمک گرفته می شود. این واژه در نهج البلاغه هم نشین واژه علم است. علی(ع) میفرمایند: « رُبَّ عَالِم قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ، وَعِلْمُهُ مَعَهُ لاَ یَنْفَعُهُ.»(حکمت /104 )  و یا فرمودند:« المتقون وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُ.» (خطبه /193) همچنین می فرمایند:« لا خیر فی علم لا ینفع.»(نامه /31) در علمی که سودمند نباشد خیری نیست. در نهج البلاغه دو واژه علم و نفع به دنبال هم ذکر شده اند. و این دلالت دارد که علم می تواند غیر نافع نیز باشد و باید از آن پرهیز نمود. از دیدگاه نهج البلاغه علمی که نفع ندارد، مطلوب نیست؛ حتی بزرگان معصوم (ع) از این علم به خدای سبحان پناه برده اند. بنابراین نفع هم نشین علم قرار گرفته و دایره و مفهوم علم را آشکار می کند .
10.4.2 عمل 
عمل یکی از واژگان هم نشین علم در نهج البلاغه است. آنکه دیده دل او بیناست و عمل وی از روی بصیرت است، مرحله آغازین عمل او «علم » می باشد علی (ع) میفرمایند : «العلم مقرون بالعمل، فمن علم عمل، و العلم یهتف بالعمل، فان اجابه و الا ارتحل عنه.» (حکمت /366 ) یعنی علم قرین به عمل است. از این رو هر کس عالم باشد به علم خود عمل کند، و علم عمل را به دنبال خود فرا می خواند، اگر عمل بدان پاسخ مثبت داد و فراخوان علم را اجابت نمود، میماند وگرنه از صحنه جان آدمی کوچ میکند.
در توضیح این بیان علوی سه تفسیر وجود دارد :
1. این کلام جنبه انشائی دارد و مفهومش این است که علم باید با عمل مقرون باشد و هرکس هر چیزی که میداند باید به آن عمل کند. این تفسیر برای دو جمله اول امکان پذیر است ولی جمله سوم خبر از یک واقعیت می دهد که نمی تواند جنبه انشائی داشته باشد.
2. این گفتار حکیمانه اشاره به علم صحیح مورد قبول پروردگار دارد.یعنی علمی مقبول خداوند ودارای پاداش است که توأم با عمل باشد .
3. مناسب ترین تفسیر برای این گفتار حکیمانه این است که علم حقیقی با عمل توأم است وکسی که از عمق جان خود چیزی را بداند به آن عمل می کند علم دعوت به عمل می کند زیرا تاثیر علم ، عمل است .اما اگر بر طبق آن عمل نشود علم به تدریج تبدیل به شک می شود .
علی(ع) فرمودند: « فان العامل بغیر علم کالسائر علی غیر طریق فلایزیده بعده عن الطریق الواضح الا بعدا من حاجته، والعامل بالعلم کالسائر علی الطریق الواضح.» (خطبه /154) ویا در خطبه دیگر می فرمایند : «ان العالم العامل بغیر علمه کالجاهل الحائر الذی لایستفیق من جهله.»(خطبه/110 ) عالمی که در مرحله عمل، از راهنمایی علم خود مدد نگیرد و به غیر علم خویش عمل نماید، مانند جاهل سرگردانی است که از بیماری جهل خود بهبود نمی یابد.
هم چنین می فرمایند:« فالناظر بالقلب، العامل بالبصر، یکون مبتدا عمله ان یعلم اعمله علیه ام له، فان کان له مضی فیه، و ان کان علیه وقف عنه.» (خطبه / 154) براین اساس، آنکه بدون علم دست به کاری می زند مانند کسی است که بیراهه یا کژراهه را طی میکند که دوری وی از راه راست، جز بر دور شدن او از هدفش نخواهد افزود; و در مقابل، آنکه عالمانه به انجام کاری می پردازد نظیر شخصی است که صراط مستقیم را می پیماید. 
11.4.2 خیر 
خیر از واژگان هم نشین علم در نهج البلاغه است ،که دایره و وسعت مفهوم آن  را آشکار می کند .راغب می گوید: «خیر در چیزی است که همه به آن تمایل دارند مثل عقل وعلم، فضل وهر چیزسودمند دیگر.»(راغب اصفهانی، 1430 :218) به علم از آن جهت خیر اطلاق شده است، چون مرغوب و دلپسند است. و رابطه معناداری بین خیر و علم و نفع وجود دارد. زیرا ممکن است که علم نافع مادی باشد، اما در آن خیری نباشد. و لذا امام علاوه بر نفع، مقوله خیر را مطرح مینمایند. علی (ع) در باره خیر می فرمایند: «وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَا خَیْرَ فِی عِلْمٍ لَا یَنْفَعُ وَ لَا یُنْتَفَعُ بِعِلْمٍ لَا یَحِقُّ تَعَلُّمه.» (نامه /31) بدان که خیری نیست در علمی که نفع ندهد و بهره برده نمی شود از علمی که آموختن آن سزاوار نیست. و یا حضرت می فرمایند: 
«العلم خیر من المال.» (حکمت /147) ویا فرمودند: « لَیْسَ الْخَیْرُ أَنْ یَکْثُرَ مَالُکَ وَوَلَدُکَ، وَلَکِنَّ الْخَیْرَ أَنْ یَکْثُرَ عِلْمُکَ.» (حکمت /94 ) علم نوری است که در دل های شایسته قرار میگیرد وبا پرتو افکنی های خود، مسیر هدایت را برای صاحبانش روشن می سازد .لذا به واسطه ی همین نقش اساسی وپر برکتی که دارد، منشأ خیرات کثیر میگردد واز جمله اسباب خیر است. بنابر این علم از جمله خیرهای کمالی است که انسان را در جهت ارتقای معنوی یاری می کند.
12.4.2 جهل و جاهل 
در بررسی هم نشینی واژگان با کلمه علم در نهج‌البلاغه، وجود برخی واژه‌های تقابلی است که به نوعی همنشین خاص کلمه علم شده‌اند. به عنوان مثال واژه‌های جهل وجاهل از همین نوع اند. فهم درست به معنای یک واژه، نیازمند استفاده از روش‌های گوناگون معناشناسی است تا از طریق آن ها به توصیف دقیق معنای آن واژه دست یافت.یکی از این روش ها، روابط مفهومی و از جمله تقابل معنایی است. جهل به معنای مخالف علم ، یعنی کاری را بدون علم انجام دادن.(ابن فارس ، 1387 :197 )در مجموع، اسلام دو نوع جهل ونادانی معرفی کرده:یکی جهلی که در برابرعلم است ودیگری جهلی که در برابر حلم وعقل است .
واژه علم و جهل به معنای دانایی و نادانی در تقابل معنایی هستند که در ذیل برای تبیین معنای دو‌ کلمه به نمونه هایی از آن اشاره خواهد شد:
الف- در حکمتی می فرماید: «مَا أَخَذَ اللّهُ عَلَى أَهْلِ الْجَهْلِ أَنْ یَتَعَلَّمُوا حَتَّى أَخَذَ عَلَى أَهْلِ الْعِلْمِ أَنْ یُعَلِّمُوا»  (حکمت /478) خداوند از نادانان پیمان نگرفته که بیاموزند، مگر اینکه اول بر دانایان واجب کرده است که تعلیم دهند. بنابراین وجوب آموختن، بر نادان، مستلزم وجوب تعلیم دادن بر داناست. که در این بیان علم و جهل در تقابل معنایی هستند.
ب- هم چنین می‌فرماید: «یَا جَابِرُ، قِوَامُ الدِّینِ وَ الدُّنْیَا بِأَرْبَعَةٍ: عَالِمٍ مُسْتَعْمِلٍ عِلْمَهُ، وَ جَاهِلٍ لَا یَسْتَنْکِفُ أَنْ یَتَعَلَّمَ…فَإِذَا ضَیَّعَ الْعَالِمُ عِلْمَهُ اسْتَنْکَفَ الْجَاهِلُ أَنْ یَتَعَلَّمَ…»(حکمت /372) ای جابر استواری و برپایی دین و دنیا بر چهار کس است: عالمی که علم خود را به کار بندد، جاهلی که از آموختن ننگ نداشته باشد… پس هنگامی که عالم علم خود را بکار نبرد، جاهل از آموختن ننگ خواهد داشت.
ج- هم چنین می فرماید: «وَ مَا یَغْدِرُ مَنْ عَلِمَ کَیْفَ الْمَرْجِعُ. وَ لَقَدْ أَصْبَحْنَا فِی زَمَانٍ قَدِ اتَّخَذَ أَکْثَرُ أَهْلِهِ الْغَدْرَ کَیْساً وَ نَسَبَهُمْ أَهْلُ الْجَهْلِ فِیهِ إِلَى حُسْنِ الْحِیلَةِ» (خطبه /41 )
(و کسی که بداند مرجع و برگشت به آخرت چگونه است حیله و مکر نمی نماید. (چه) آن که به آخرت عالم و داناست و عقیده و ایمان دارد عملش مانع از مکروحیله می‌شود زیرا حال اهل غدر را در آخرت می داند. همانا ما در زمانی زندگی میکنیم که اهلش غدر و حیله را عقل پنداشته و زیرکی و ذکاوت می‌انگارند.
د- و یا می فرماید: « لَا تَجْعَلُوا عِلْمَکُمْ جَهْلًا، وَ یَقِینَکُمْ شَکّاً؛ إِذَا عَلِمْتُمْ فَاعْمَلُوا، وَ إِذَا تَیَقَّنْتُمْ فَأَقْدِمُوا» (حکمت /274 ) دانش خود را نادانی قرار ندهید و یقین خود را شک و تردید مپندارید، پس هرگاه دانستید عمل کنید، و چون به یقین رسیدید اقدام کنید. درباره عالم بی عمل همچون جاهل سرگردان، می فرمایند: « إِنَّ الْعَالِمَ الْعَامِلَ بِغَیْرِ عِلْمِهِ کَالْجَاهِلِ الْحَائِرِ الَّذِی لَا یَسْتَفِیقُ مِنْ جَهْلِهِ » (خطبه /110) به راستی عالمی که به علم خود عمل نکند مانند جاهل سرگردانی است که هرگز از بیماری نادانی خود به هوش نمیآید…
و- درباره خاندان حضرت محمد صلی الله میفرماید: «هُم عیشُ العِلم، و موتُ الجهل…» (خطبه /239 ) آنان مایه حیات علم و معرفت، و مرگ جهل و نادانی اند.
ز- علی علیه السلام می فرماید: «رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ، وَ عِلْمُهُ مَعَهُ [لَمْ یَنْفَعْهُ] لَا یَنْفَعُهُ» (حکمت /107 ) چه بسا دانشمندی که جهلش او را از پای درآورد و دانش او همراهش باشد اما سودی به حال او نداشته باشد.
با توجه به شواهدی که ذکر شد می‌توان گفت علم و جهل بیشترین همخوانی را از جهت هم نشینی در جملات و عبارت های نهج البلاغه دارد؛ اگر چه اشکال صرفی و ساخت واژه های آنها با هم متفاوت است. این دو واژه که در تقابل با یکدیگر قرار دارند، جهل معنای علم را روشن میکند. مراد از جهل، توقف عمل در مرحله علم است. در بیانات علی ( ع) جهل در برابر علم کاربرد داشتهاست .
13.4.2 بررسی مولفه های معنایی علم
آنچه از هم نشینهای علم قابل استنتاج است، در دو محور لوازم و آثار و نتایج علم قابل ارائه می باشد. 
 
نمایه 1- بررسی نقشه مؤلفه های معنایی علم در نهج البلاغه.
در نمایه فوق ذیل مؤلفههای معنایی علم نشان داده شد که تفکر، عمل، حلم وتعقل از لوازم این واژه هستند. علمی که با تفکر وتعمق همراه نباشد؛ در واقع علم سودمند نیست. همچنین علمی که با حلم و عمل قرین نباشد، بصیرت و حکمتی ایجاد نمی کند. بنابراین علمی که همراه با تفکر و تعقل و عمل و حلم همراه باشد، برای انسان معرفت، فهم، یقین، بصیرت و حکمت ایجاد میکند و چنین علمی نافع و سودمند و خیر است. از آثار و نتایج علم می توان به بصیرت، حکمت، منفعت، فهم، خیر، یقین، معرفت اشاره نمود که از واژگان پر بسامد در نهج البلاغه هستند. هریک از این واژهها دایره معنایی وسیعی از علم را در نهج البلاغه نشان میدهد که انسان را به سعادت می رساند. در رابطه تقابلی واژه جهل بیشترین بسامد را با واژه علم در نهج البلاغه دارد که به معنای ناآگاهی به کار رفته است و در تبیین معنای واژه علم نقش مهمی دارد.

3. نتیجه گیری
با بررسی مولفههای معنایی واژه علم بر پایه روابط هم نشینی در نهج‌البلاغه نتایج و رهیافت‌های ذیل حاصل شد:
معانی علم در دوره جاهلیت که به سطح آگاهی انسان نسبت به امور محسوس و این که امور نامحسوس از حیطه و قدرت انسان خارج است وهم چنین معنای علم ازدیدگاه لغویون که به شناختن و دانستن و ادراک حقیقت و تمیز دادن و فرق گذاشتن و نقطه مقابل جهل و آگاهی آمدهاست. اما در نهج البلاغه معنای علم، ابعاد معرفتی و شناختی و اخلاقی پیدا کردهاست.
معرفت یکی دیگر از واژههای همنشین علم و از ابزارهای لازم و ضروری برای کسب علم است و انسان را به آن رهنمون میسازد.
تفکر از واژههای همنشین علم به معنی اندیشیدن در دلایل و نشانههاست و مسلما نتیجه آن شناخت و علم بیشتر انسان به امور است . 
بین عقل و علم، رابطهای دو طرفه برقرار است.تعقل انسان، منجر به حصول علم و دانش شده و علم و دانش هم به اندیشهگری انسان میانجامد. بنابر این علم نتیجه تعقل واندیشه است و از آثار عقل، دانش و علم است .
رابطه معناداری بین خیر و علم و نفع وجود دارد. زیرا ممکن است که علم نافع مادی باشد، اما در آن خیری نباشد. و لذا امام علاوه بر نفع، مقوله خیر را مطرح مینمایند.
واژه حلم از واژههای همنشین علم در نهج البلاغه است که تزیین علم به حلم در واقع تشویق به کسب علم مفید است. چون کسب چنین علمی بر عقل انسان میافزاید و با قدرت یافتن عقل بر حلم و بردباری شخص افزوده میشود بنا بر این حلم برای علم، به عنوان وزیر وپشتیبان است.
بر اساس رویکرد همنشینی، در یک خط افقی و پیوند معنایی، کلمات فهم، حلم، معرفت، یقین، حکمت، تفکر، تعقل، بصیرت، منفعت، عمل و خیر بیشترین هم نشینی را با علم دارند. به علاوه مجاورت علم با واژگان جهل و جاهل که در تقابل معنایی با آن قرار دارد، نقش مهمی در تبیین معنای صحیح آن دارد. علمی که با تفکر و تعمق همراه نباشد؛ در واقع علم سودمند نیست. همچنین علمی که با حلم وعمل قرین نباشد، بصیرت وحکمتی ایجاد نمیکند. بنابر این علمی که همراه با تفکر و تعقل وعمل و حلم همراه باشد، برای انسان معرفت، فهم، یقین، بصیرت و حکمت ایجاد میکند و چنین علمی نافع و سودمند و خیر است.
از آثار و نتایج علم، واژههای بصیرت، حکمت، منفعت، فهم، خیر، یقین و معرفت است که شبکه معنایی وسیعی از علم را در نهج البلاغه نشان می دهد که انسان را به هدایت و سعادت رهنمون میسازد و راه را به سوی مقصد پیدا میکند.
استفاده از واژگان همنشین در کلام امام نقش بسیار مهمی در درک ابعاد معنایی واژه علم داشته و ضمن اینکه با کمک معناشناسی همنشینی میتوان کاربردهای متنوعی از این معنا را در عصر بعد نزول قرآن دریافت.

 


قرآن کریم
نهج البلاغه. (1380). مترجم محمد دشتی، تهران: اوج علم.
ابن سلمی، زهیر. (1998). دیوان زهیر، شرح علی حسن فاعور، بیروت: دارالکتب العلمیه.
ابن فارس، احمد. (1404). معجم مقاییس اللغه، محقق عبدالسلام محمد هارون، قم: مکتبه الاعلام الاسلامی.
ابن منظور، محمد بن مکرم. (1408). لسان العرب، بیروت: دار إحیاء التراث العربی. 
افراشی، آزیتا.( 1377).نگاهی به مساله انتقال معنایی، متن پژوهی ادبی، ش5،صص 116 – 107.
ایزوتسو، توشی هیکو.( 1368 ).خدا وانسان در قرآن، مترجم احمد آرام،بی جا :نشر فرهنگ اسلامی.
بختیاری، شهلا وتقوی، هدیه.( 1393 ).معناشناسی واژه علم در معلقات سبع وقرآن کریم از منظر روابط معنایی، پژوهش های علم ودین، سا ل 5، ش 1، صص20-1.
بستانی، فؤاد افرام. (1375). فرهنگ ابجدی، مترجم رضا مهیار، تهران: نشر اسلامی.
بوآس، جی و دیگران. (1376). دیرینه زبان شناسی عربی، مترجم علی میرعمادی، تهران: رهنما.
پالمر، فرانک. (1374). نگاه تازه به معناشناسی، مترجم کوروش صفوی، تهران: نشر مرکز.
تقدیسی، محمدمهدی. (1392). معناشناسی واژه دین در قرآن کریم. تهران: دانشگاه امام صادق (ع).
تسلیم جهرمی، فاطمه. (1400). واکاوی شخصیت امام علی (ع) در شعر دورۀ صفوی بر اساس نظریۀ فیلیپ هامون. مجله پژوهشنامه علوی. سال 12، ش 2. صص 30-3.
جوهری، اسماعیل بن حمّاد. (1984). الصحاح، تحقیق احمد عبدالغفور عطار، بیروت: دار العلم الملایین.
چند لر،دانیل.(1394 ). مبانی نشانه شناسی، مترجم مهدی پارسا، ج1، تهران : سوره مهر.
حاجیلوئی، محمدمهدی و مریم شمخانی. (1400). معناشناسی هدایت در نهج البلاغه بر پایه هم نشینی واژگانی. مجله پژوهشنامه علوی. سال 12. ش1. صص 80-55.
رازی، ابوالفتوح. (1407). قاموس قرآن: تهران: دارالکتب الاسلامیه.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد. (1408). مفردات فی غریب القرآن. تهران: مرتضوی.
رضائی منش، معصومه. (1396). بررسی زبانی و معنایی واژه علم در نهج البلاغه، پایان نامه دکترا دانشگاه فردوسی مشهد.
-----------------. (1398). بررسی زبانی واژه علم در نهج البلاغه، کرج: کوثر تورانیان. 
روشن، بلقیس و لیلا اردبیلی. (1392). مقدمه ای بر معناشناسی شناختی، ج1، تهران، نشر علم.
زبیدی، محمد مرتضی. (بی تا). تاج العروس من جواهر القاموس، بیروت: المکتبه الحیاه.
شاملی، نصرالله و مریم السادات موسوی. (1392 ).جستاری معنا شناختی در واژگان عقیدتی نهج البلاغه، اصفهان: دانشگاه اصفهان.
الشنتمری، ابوالحجاج یوسف ابن سلیمان ابن عیسی.(1362 ).اشعار الشعراء السته الجاهلیین، بیروت: دار الکتب العلمی.
صفوی، کوروش. (1386). آشنایی با معناشناسی، تهران: پژواک کیهان.
-------------.(1387). درآمدی بر معناشناسی، تهران: سوره مهر.
ضیمران، محمد. (1382).درآمدی بر نشانه شناسی هنر. تهران: نشر قصه.
طبرسی، فضل ابن حسن. (1360 ). مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تحقیق رضا ستوده ،تهران، انتشارات فراهانی.
طریحی، فخرالدین. (1430). مجمع البحرین، بیروت: موسسه الاعلمی للمطبوعات.
عبدالباقی، فؤاد محمد. (1383). المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، قم: نوید اسلام.
فراهیدی، خلیل ابن احمد. (1425). کتاب العین، محقق مهدی مخزومی و ابراهیم سامرایی. تهران: اسوه.
فیروزآبادی، محمد بن یعقوب. (1997). قاموس المحیط. بیروت: دار إحیاء التراث العربی.
قاسم پور، محسن و سلمان نژاد، مرتضی.( 1393 ). معناشناسی تدبر در قرآن کریم با تکیه بر روابط هم نشینی و جانشینی، مجله مطالعات تاریخی قرآن وحدیث، دوره 18، ش 52، صص124-103.
کلینی، محمد بن یعقوب. (1369). اصول کافی، مترجم سید جواد مصطفوی، تهران: علمیه اسلامیه.
لاینز، جان. (1391). درآمدی بر معناشناسی زبان، مترجم حسین وآله، تهران: نشر علم.
مازندرانی، ملاصالح. (1342). شرح اصول کافی، به تصحیح علی اکبر غفاری، تهران: المکتبه الاسلامیه.
محمد حسینی، معصوم.( 1391 ).بر رسی وتوصیف طنین معنایی ومعنای ضمنی واژه در نظام معنایی واژگان وهم نشین ها در زبان فارسی، مجله زبان شناسی وگویش های خراسان، دانشگاه فردوسی مشهد، ش7، صص 22-1.
مختار عمر، احمد. (1385). معناشناسی، مترجم حسین سیدی، مشهد: دانشگاه فردوسی.
مصطفوی .حسن .(1430 ).التحقیق فی کلمات القرآن الکریم ، بیروت : دار الکتب العلمیه .
یداللهی فر، محمدجواد. (1399). بررسی تطبیقی گستره علم الهی در نهج البلاغه و گلشن راز. مجله پژوهشنامه علوی، سال 11، ش  2، صص 305-285.
هاشمی ،سید احمد .(2011).القواعد الاساسیه للغه العربیه ، بیروت : دار المعرفه .