نوع مقاله : علمی-پژوهشی

نویسنده

عضو هیأت علمی گروه زبان و ادبیات عربی، دانشگاه ایلام

10.30465/alavi.2022.8627

چکیده

بر اساس نظریه هلیدی، یکی از ویژگی‌های متن، داشتن انسجام است، بنابراین بااهمیت دادن به ساختار آغازگری- پایانی و نشان­داری و بی­نشانی هر بند، شیوه و عملکرد نویسندهدر القای پیام مورد نظر خویش را معین می­کند. بر اساس نظریه مذکور، با بررسی ارتباط دستوری، واژگانی و پیوندی یک متن، تحلیل جامعی از چگونگی انسجام و بههم پیوستگی بندهای مختلف آن بهدست می­آید. این پژوهش، خطبه جهادیه امام علی(ع) را بر اساس فراکارکرد متنی(رویکرد نقش­گرای هلیدی) و به شیوه توصیفی- تحلیلی مورد بررسی قرار داده است. نتایج به دست آمده، نشان از آن دارد که اغلب بندهای خطبه مذکور، آغازگر مرکّب دارد و مخصوصاً بیان آن با چنین آغازی، نقطه مناسبی برای القای پیام بوده است و بر انسجام متن صحّه می­گذارد. همچنین سایر گونه­های انسجامی چون ارجاعدرون متنی، جانشینی، حذف، انسجام واژگانی به ویژه عبارات مترادف و نیز انسجام پیوندی از عناصر برجسته این متن است. بررسی این خطبه از نهج البلاغه بر اساس نظریه هلیدی، ارزش و اهمیت آن را هم در زمینه مذهبی و هم زمینهادبی،بیشتر مشخّص می­کند.

کلیدواژه‌ها

عنوان مقاله [English]

A New Reading of the Jihad Sermon of Imam Ali (a.s.) Based on the Theory of Textual Meta-Functionality (Halliday's Role-Oriented Approach)

نویسنده [English]

  • payman salehi

Associate Professor, Department of Arabic Language and Literature, Faculty of Literature and Humanities, Ilam University

چکیده [English]

According to Halliday's theory, one of the characteristics of the text is to have coherence, therefore, by giving importance to the beginning-end structure and marking and unmarking of each paragraph, it determines the author's method and performance in inducing his intended message.  Based on the mentioned theory, by examining the grammatical, lexical and linking relationship of a text, a comprehensive analysis of how its different clauses are coherent and interconnected is obtained. This research has examined the jihad sermon of Imam Ali (a.s.) based on the meta-textual approach (Halliday's role-oriented approach) in a descriptive-analytical way. The results show that most of the clauses of the mentioned sermon have a compound beginning, and especially its expression with such a beginning was a suitable point for inducing the message and validates the coherence of the text. Also, other types of cohesion such as intra-textual reference, substitution, deletion, lexical cohesion, especially synonymous expressions, and also link cohesion are prominent elements of this text. The examination of this sermon from Nahj al-Balaghah based on Halliday's theory, further identifies its value and importance in both religious and literary contexts.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Imam Ali (a.s.)
  • Nahj al-Balaghah
  • Jihadi Sermon
  • Michael Halliday
  • textual meta-function
  • role-oriented approach

. مقدمه

امروزه، زبان­شناسی نقش­گرا یکی از نگرش­های مهم در زبان­شناسی نظری به شمار می­رود که بر نقش­های زبانی تأکید دارد. «نقش­گرایان معتقدند که زبان، ابزاری برای تعامل اجتماعی و واحد تحلیل متن در بافت است. در این معنا نسبت واحدهای زبانی و روابط صوری آن­ها با بافت است که معانی خاص را افاده می­کند» (هلیدی، 1985: 40). طبق این نظریه، جملات متن، روابط معینی دارند که آن را از مجموعه جملاتی که تصادفی کنار هم قرار گرفته­اند، جدا نموده و آن را به عنوان یک متن، مشخص می­سازد (قنبری پریخانی و طاهری­نیا، 1399: 208). بر همین اساس، آن­ها کار خود را با تکیه بر حیطه کلام آغاز می­کنند و در تجزیه و تحلیل کلام، متن را مجموعه‌ای منسجم و معنادار می­دانند.«نظریه نقش­گرای هلیدی (Michael Halliday)، یکی از جامع­ترین نظریات علمی است که زبان را نظامی برای بیان معنا در نظر می­گیرد و برای آن نقش و کارکردی اجتماعی قائل می­شود.» (مشکوة الدینی، 1388: 124).یکی از متونی که زبان­شناسان از دیرباز آن را مورد توجّه قرار داده­اند متون مذهبی است. در میان متون مذهبی، قرآن کریم بیش از هر متن دیگری در این زمینه ایفای نقش کرده است و محققین مذهبی از نظریات مختلف زبان­شناسی برای تفسیر و فهم بهتر آن، منابع مذکور بهره برده­اند.، امّا تا کنون یافته­های علم زبان­شناسی در تحلیل متن نهج­البلاغه کمتر مورد توجّه قرار گرفته است حال آنکه همگان در بی­نظیر بودن کلام امام علی(ع) اتفاق نظر دارند. در عظمت کلام او همین بس که گفته­اند: «دونَ کلامِ الخالقِ وَفَوقَ کَلامِ المَخلُوقِ»(ابن ابی الحدید، 1404هـ: ج1/24- 25) (پایین­تر از کلام خدا و بالاتر از سخنان مردم است). محمد عبده در مقدمه نهج­البلاغه می­گوید: «در میان ادیبان کسی نیست که معتقد نباشد که سخن علی(ع) بلیغ­ترین و وزین­ترین سخن از جهت موضوع، اسلوب و معانی ارجمند پس از کلام خدا و پیامبر است» (عبده، بی­تا: ج 1/11). جرج جرداق نویسنده مسیحی در مورد بلاغت نهج­البلاغه می­نویسد: «بلاغت، عبارت از موافقت کلام با مقتضای حال است و بر این اساس ملاحظه می­شود که نهج­البلاغه بلیغ­ترین کتاب به طور مطلق است یا از بلیغ­ترین­ها به شمار می­رود». (نقل از شریفی، 1380: 255)در این پژوهش برآنیم با استفاده از مهمترین عناصر مطرح شده در فراکارکرد متنی، یعنی ساخت آغازگری- پایانی، ساخت اطلاعاتی و انسجام، چینش بندهایی را که به شکل­گیری خطبه جهادیهامام علی(ع) یاری رسانده و با خلق این اثر ادبی زیبا و منسجم، دریافت پیام را برای خواننده میسّر ساخته­اند مورد بررسی قرار دهیم.

 

1.1 ضرورت تحقیق و سؤالات آن

آنچه بر ضرورت و اهمیت پژوهش حاضر می­افزاید، این است که تا کنون در زمینه بررسی فراکارکرد متنی در خطبه­های نهج البلاغه پژوهشی منسجم صورت نگرفته، لذا واکاویزبان‌شناختی این خطبه­ها برای درک بهتر مفاهیم موجود در آن، مفید خواهد بود. در پایان، پژوهش حاضر توانسته است پاسخگوی سؤالات زیر باشد:

  1. بر اساس رویکرد نقش­گرای هلیدی، مهمترین عناصر مطرح در خطبه جهادیه امامعلی(ع)، چه چیزهایی هستند؟
  2. رویکرد فرامتنی، چگونه باعث درک بهتر پیام­های موجود در خطبه مذکور می­شود؟

 

2.1 پیشینۀ پژوهش

بررسی­ها نشان می­دهد که تاکنون مطالعات چندانی بر اساس نظریه مورد فراکارکرد متنی و نظریه نقش­گرای، صورت نگرفته و اکثر پژوهش­های مرتبط با نهج البلاغه، به بررسی محتوایی و بلاغی آن پرداخته­اند کهبه برخی از آن­ها اشاره می­شود:

مقاله «کارکرد ادات ربطی در انسجام بخشی به خطبه­های نهج البلاغه» (1392)، نوشته علیرضا نظری که در آن، عناصر انسجامی یا ادوات انسجامی را در 30 خطبه بلند نهج البلاغه مورد بررسی قرار داده است.

محمد علی عرب زوزنی و محمدرضا پهلوان نژاد در مقاله «بررسی ساختار آغازگری در خطبه جهاد نهج البلاغه بر اساس فرانقش متنی نظریه نظام­مند نقش­گرا» (1393)، ساختار آغازگری را در تمامی 99 بند این خطبه تجزیه و بخش پایانی را نیز مشخّص نموده­اند.

مقاله «بررسی ساختار وجهی خطبه جهاد نهج البلاغه بر اساس فرانقش بینافردی نظریه نقش­گرا» (1395)، اثر محمد علی عرب زوزنی و دیگران، به بررسی خطبه مذکور از جهت ساختار وجهی، وجهیت منبع، بیان پیام، میزان تعهد گوینده در اعتبار پیام، نوع ارزیابی گوینده از پیام، نقش­های تعاملی شرکت کنندگان در ارتباط زبانی مورد توجّه قرار گرفته است.

امّا چیزی که پژوهش ما را از سایر پژوهش­ها متفاوت و متمایز می­سازد این است که بررسی و تحلیل خطبه جهادیه امام علی(ع) بر اساس رویکرد نقش­گرای هلیدی، راه را برای نقد و تحلیل علمی‌تر دیگر خطبه­ها باز می­کند و ارزش هنری آن را بیشتر به خواننده نشان می‌دهد. با عنایت به اینکهاساس این نظریه لفظ و معنا بوده با روش علمی نشان داده است که تصویرهای درهم پیچیده و چندبُعدی متن این خطبه از نهج­البلاغه از چه انسجامی برخوردار است؛ زیرا شناخت این ویژگی انسجامی موجب می­شود پرده از ارزش‌های بلاغی، زبانی و تاریخی آن برداشته شود. این مسأله موجب درکی عمیق‌تر و جذاب­تر شدن خوانش متن برای خواننده می­شود.

 

3.1 زبان‌شناسی نقش‌گرای هلیدی

از جمله زبان­شناسان ساختگرایی که در پژوهش‌های خود به روابط بین‌جمله‌ای متن با عنوان انسجام متنی پرداخته‌ مایکل هلیدی است. بر اساس نظریه هلیدی، درجه انسجام ممکن است کم یا زیاد باشد، ولی نکته مهم این است که یک گفتار، زمانی متن نامیده می­شود که هم انسجام صوری و هم­ پیوستگی معنایی را داشته باشد. هلیدی انسجام را نشأت گرفته از عناصری قلمداد می­کند که جزء نظام زبان هستند (لطفی‌پور ساعدی، 1371: 30). زبان­شناسی نقش­گرا، یکی از سه نگرش مسلط زبان­شناسی نظری، یعنی صورت­گرا، نقش­گرا و شناختی است که هر یک از این سه نظریه بهنحوی در جست­وجوی ایجاد سازوکاری مناسب و اعمال آن در کشف و تبیین ارتباط گفته یا متن با کارکردهای فکری - اجتماعی (یارمحمدی، 1383: 143) و بهعبارتی تحلیل گفتمانی متن بوده­اند که نخستین بار در سال 1952م توسط زلیگ هریس (Zellig Harris) زبانشناسآمریکایی، به کار رفت (باغینی­پور،1380: 16). این نظریه به «دستور نظام­مند نقش­گرا» شهرت یافته است؛ چراکه معنا را اساس قرار می­دهد. یک دستور است، چون تعبیری معنایی از صورت­های زبانی بهدست می­دهد و نظام­مند است؛ زیرا شبکه­ای در هم تنیده از انتخاب­های معنایی و دستوری است (مجیدی، 1390: ۱۸۶) و سخنگویان زبان در هر موقعیتی که زبان را به کار می­گیرند، دست به یک انتخاب می­زنند، انتخابی که بر پایه معناست و در قالب مشخّصه­های صوری زبان ظهور می­کند (هلیدی،1985: 41).

هلیدی نظام معنایی زبان را به تعدادی مؤلفه مجزا یعنی انواع توازن معنایی تقسیم می­کند که در ارتباط با فراکارکردهای اندیشگانی، بینافردی و متنی قرار دارند؛ در سطح اندیشگانی، زبان بازنمود رخدادها، احساسات و واقعیات زندگی روزمره است که از طریق فرایندهای فعلی و مشارکین فرایند قابل بررسی است. فرانقش بینافردی، کارکرد ارتباطی و چگونگی تعامل متن با خواننده و روند دادن اطلاعات و یا درخواست گوینده را بهواسطه وجوه خبری، امری و پرسشی برعهده داردو اما فراکارکرد متنی، کاربرد زبان برای تولید متون گفتاری و نوشتاری است و در پی کشف روابط حاکم بر اجزای تشکیلدهنده یک متن است که انسجام متن را فراهم می­آورند(هلیدی، 1994م: 46). در این فراکارکرد، سخن از مفهوم به میان می­آید که تا چه میزان بند و نوع چینش بندهای متن به شکل­گیری متن یاری می­رساند. در حقیقت فراکارکرد متنی از این مسئله سخن می­گوید که چه چیزی چگونه گفته می­شود، یعنی گوینده چگونه خواننده را به سمت ادراک روابط میان بندها سوق می­دهد.

هلیدی روابط میان بندها را به دو رابطه بیرونی و درونی تقسیم می­کند؛ سطح بیرونی به عوامل انسجامبخش گفته می­شود، این عناصر پاره­های مختلف متن را به هم پیوند می­زند و به درک بهتر متن کمک می­کند و عبارتند از ارجاعات درون­متنی و برون­متنی، حذف، جایگزینی، تضاد، هم­معنایی و تکرار،  اما روابط درونی متن به ساختار موضوعی و اطلاعاتی متن، اطلاق می­شود (روبینز، 1393: 318) که واژگان آغازگری- پایانی، نشان­داری- بی­نشانی و اطلاع دهندگی آن­ها را در گفتمان، مورد توجّه قرار می­دهد.

هلیدی مکانیسم فرا نقش متنی را بر چگونگی ترتیب و آرایش اطلاعات اندیشگانی و بینافردی که در بند آمده­اند،  به دو ساخت «مبتدا- خبری» و ساخت «اطلاعاتی» و یک بخش غیرساختاری «انسجام» تقسیم می­کند (صالحی، 1386: 36). منظور از فرانقش متنی یا هم­بافت این است که یک عنصر زبانی در چارچوب چه متنی قرار گرفته و جمله­ها و کلمات قبل و بعد آن عنصر در داخل متن، چه تأثیری در تبلور نقش و معنای آن دارد. ساخت آغازگری، میزان و چگونگی ساختار بخشیدن به اطلاعات از سوی گوینده، ساخت اطلاعاتی میزان آشنا یا ناآشنا بودن آن را نزد گیرنده و انسجام، چینش واژگان متن را بررسی می­کند.(هلیدی، 1994: 63) هلیدی سه نقش عمده را برای زبان قائل می­شود:

الف: نقش محتوایی یا مقصودی: به بیان محتوا در دو بخش تجربی و منطقی می­پردازد.

ب: نقش اجتماعی یا بین شخصی: هدفش تعیین نوع روابط حاکم میان مخاطب و متکلم، میزان آشنایی و درجه صمیمیت آن­ها و... است.

ج: نقش متنی: نقش یک متن منسجم ساخته شده از چند جمله را از چند جمله نامربوط و پراکنده مشخّص می­کند. علاوه بر آن، نظام داخلی جمله و آرایش عناصر سازنده آن را تعیین می­کند. این نقش، خود به دو بخش ساختاری و غیرساختاری تقسیم می­شود.

 

 

 

  1. تحلیل فراکارکرد متنی در خطبۀ جهادیۀ امام علی(ع)

همان‌طور که اشاره شد، رویکرد فراکارکرد متنی، شامل دو بخش اصلی ساختاری و غیرساختاری است که وضعیت آن­ها را در خطبه مذکور، مورد بررسی و تحلیل قرار می­دهیم.

 

1.2 بخش ساختاری

در این بخش، مبحث آغازگری و پایانی مطرح می­شود که معادلتقدیم و تأخیر در علوم بلاغی و کارکردهای آن است. مبتدا از نظر هلیدی عنصر آغازین جمله است­ که از جهت روان­شناختی و ادراکی دارای اهمیّت فراوانی است؛ زیرا موضوع اصلی و مهم پیام است و باقیمانده پیام یا همان خبر نیز دربارۀ او است (هلیدی، 1985: 38).«آغازگری مربوط به چگونگی بیان عناصر زبانی نبوده، بلکه به چگونگی ساختار بند، مربوط است.» (عرب­زوزنی و پهلوان­نژاد، 1393: 22). از نظر هلیدی، آغازگر باید نقشی تجربی داشته باشد و معادل الگوی جملات این زبان باشد، به این صورت که در جملۀ اسمیه، مبتدا و در جمله فعلیه، فعل، آغازگر ساده و تجربی محسوب می­شوند. هر گونه خروج از آغازگر تجربی به بینافردی، موجب آن می­شود که ساخت جمله به آغازگر «نشان­دار» و مرکّب تبدیل شود. آغازگر بینافردی معنای اجتماعی و ارزیابی گوینده را به آغازگان کلام اضافه می­کند و در زبان عربی شامل آغازگر ندایی و عنصر وجهی (باید، شاید، متأسفانه، احتمالاً، واقعاً و...) است که پیش از آغازگر تجربی قرار می­گیرد. آغازگر ساختاری حروف و واژگان ربطی هستند که بندهای مختلف را در یک متن به هم پیوند می­زنند و می­توانند در کنار مبتدای تجربی، آغازگری مرکّب تشکیل دهند (هلیدی، 1994: 61-62). پس از جدا کردن عنصر آغازگر، آنچه که در بند باقی می­ماند، عنصر پایانی است. در جدول زیر،برای نشان دادن اجزاء اصلی بند از منظر فراکارکرد متنی، دو بند از خطبه جهاد آورده شده و در آن، عنصر آغازگر و پایانی، مشخّص گردیده است:

بند

فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّة

وَإِنِّی قَدْ دَعَوْتُکُمْ إِلَى قِتالِ هؤُلاَءِ الْقَوْمِ لیلاً وَنهاراً

اجزاء اصلی بند از منظر فراکارکرد متنی

آغازگر: مرکّب(متنی+بینافردی+تجربی)

(ف + إنّ + الجهاد)

پایان: بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّة

آغازگر: مرکّب (بینافردی+ تجربی)

(إنّ + ی)

پایان:قَدْ دَعَوْتُکُمْ إِلَى قِتالِ هؤُلاَءِ الْقَوْمِ لیلاً وَنهاراً

با بررسی دقیق متن متوجّه می­شویم در این خطبه هر یک از ادات پیوندی، فعل و فرایند تجربی و مبتدای نحوی در جایگاه عنصر آغازین بند قرار گرفته­اند و مانند واژگان هسته­ای هستند که پیام اصلی را در دل خویش قرار داده­اند و عنصر پایانی در مورد آن خبر می­دهد. لازم به ذکر است که اغلب 99 بند خطبه مذکور دارای آغازگر مرکّب است. چنین انتخابی علاوه بر ایجاد پیوستگی در متن، باعث حفظ و یا امتداد موضوع شده و در مواردی نیز زمینه­ساز فهم و تفسیر بندهای بعدی، می‌شود.

 

2.2 بخش غیرساختاری

این بخش شامل انسجام متن، یعنی ارجاع، جانشینی، حذف، انسجام واژگانی و پیوندی است. «کلیّه روابط عناصر تشکیل دهنده اثر با یکدیگر و ارتباط ذاتی میان همه عناصر اثر ادبی و هنری که تمامیت و کلیت آن اثر را در بر می­گیرد و به آن انسجام و یکپارچگی می­بخشد ساختار اثر نامیده می­شود.» (علوی مقدم، 1377:186) در این قسمت، مهمترین عوامل انسجام متن، در خطبه مذکور، مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

1.2.2 ارجاع

هلیدی معتقد است که در متن، عناصری وجود دارند که تحت تأثیر سایر عناصر هستند. از جمله این عناصر، ضمایر است که با مراجع خود تفسیر می‌شوند و این مرجع ضمیر ممکن است در متن باشد یا نباشدکه این ارجاع با توجّه به بودن و نبودن مرجع به دو بخش تقسیم می­شود: ارجاع برون‌متنی و ارجاع درون‌متنی.

1.1.2.2 ارجاع برون‌متنی (موقعیّتی)

در ارجاع برون‌متنی که بدان ارجاع موقعیّتی هم گفته می‌شود، مرجع ضمیر، خارج از متن قرار دارد؛ برای مثال اگر بخواهیم بگوییم «آن را برایم بیاور»، در این جمله امکان دارد منظور ما اشاره به یک کتاب باشد که در دست مخاطب قرار دارد که ارجاع برون‌متنی به عنوانعنصری از عناصر انسجام متن محسوب نمی­شود؛زیرا مرجع ضمیر خارج و بیرون از متن است (امیری خراسانی و علی­نژاد، 1394: 9).

در خطبه جهاد نهج البلاغه، این گونه ارجاع،کاربرد داشته است: «أَلاَ وإِنِّی قَدْ دَعَوْتُکُمْ إِلَى قِتالِ هؤُلاَءِ الْقَوْمِ لَیْلاً ونَهَاراً». ترجمه: (بدانید که من شب و روز و نهان و آشکار، شما را به جنگ این قوم دعوت کردم).

در این جملات مرجع ضمیر «هؤُلاَءِ الْقَوْمِ»لشکریان معاویه است و کسانی که به شهر انبار حمله کردند.

2.1.2.2 ارجاع درون‌متنی

یکی از پرکاربردترین انواع ارجاع­ها در این خطبه ارجاع درون متنی است. در جملات بسیاری، مرجع ضمیر در جملات ماقبل و مابعد برمی­گردد. با توجّه به وصف وسیع و گستردهاتفاقات، مکان‌ها، شخصیت­ها و ارجاع‌های پی‌درپی و پشت سر هم، این عامل یکی از عوامل مهم و تأثیرگذار در ایجاد انسجام متن در این کتاب است. ارجاع در متن خطبه موجب پیوند جملات و پاره‌گفتارها شده است (امیری خراسانی و علی­نژاد، 1394: 10) همانطور که بیان شد ارجاع درون‌متنی به دو صورت ارجاع به ماقبل و ارجاع به مابعد انجام می­پذیرد:

الف)ارجاع به ماقبل

دراین نوع از ارجاع، برای پی­بردن به مرجع ضمیر و قصد و منظور نویسنده باید به عنصرهای قبل از ضمیر رجوعشود. اکثر ارجاع‌ها (بیش از 20 مورد) در این خطبه از این نوع است؛ مانند:

«أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّة، فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّة أَوْلِیَائِهِ» ترجمه: (پس از حمد خدا، جهاد دری‌ است از درهای‌ بهشت، که خداوند آن را به روی‌ اولیاء خاص خود، گشوده است).

در این عبارت، مرجع ضمایر «ه»، به ترتیب «باب» و«الله» است.

ب)ارجاع به مابعد

این نوع ارجاع، بسامد کمی در این خطبه از نهج­البلاغه دارد. همان‌گونه که گفته شد، در این نوع ارجاع، مرجع ضمیر پس از آن قرار می‌گیرد:

«هذَا أَخُو غَامِدٍ وقَدْ وَرَدَتْ خَیْلُهُ الْأَنْبَارَ» ترجمه: (این مرد غامدی، لشکرش وارد شهر انبار شده است).

در این عبارت، هم ارجاع درون متنی وجود دارد هم ارجاع برون متنی. مرجع ضمیر «هذا» در جمله مابعد (اخو غامدی) قرار دارد (برون متنی) و مرجع ضمیر «ه» به أخو غامد برمی­گردد (درون متنی).

2.2.2 جانشینی

یکی دیگر از عوامل انسجام متن و ابزارهای انسجامی جانشینی است. منظور از جانشینی این است که یک عنصر در جای عنصر زبانی دیگر بنشیند، یعنی امکان دارد که کلمه یا عبارتی جانشین عبارت، کلمه و یا یک بند یا بخشی از متن در متن شود (امیری خراسانی و علی­نژاد، 1394: 12).در خطبه جهاد، جانشینی بندی وجود دارد. در جانشینی بندی یا موضوعی یک کلمه یا یک عنصر، جانشین یک بند یا یک پاراگراف می‌شود؛ مانند: «فَلَوْ أَنَّ امْرَءاً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هذَا أَسَفاً مَا کانَ بِهِ مَلُوماً ترجمه: (اگر بعد از این حادثه مسلمانی‌ از غصّه بمیرد جای‌ ملامت نیست).

در این عبارت، «هذا» جانشین داستان حمله به خانه بیوه زن یهودی شده که قبل از آن، آمده است.

در عبارت: «کُلُّ هذا فِراراً مِنَ الْحَرِّ وَالْقُرِّ» ترجمه: (همه این بهانه­هابرای‌فرارازگرماوسرماست)، کلمه «هذا» جانشین دلایل سرپیچی لشکریان امام(ع) از حمله به دشمن شده است.

3.2.2 حذف

حذف، از عوامل اساسی انسجام متن است. «وقتی ذکر عضو و اجزایی از جمله به دلیل وجود قرینه لزومی نداشته باشد، مسلّم است که کاربرد آن عضو به سلاست و روانی کلام خدشه وارد می‌سازد» (شفایی، 1363: 190-189).حذف، نیاوردن واژه، جمله یا بخشی از جمله و یا قسمتی از کلام در متن است، به گونه‌ای که مخاطب بتواند با توجّه به قرائن لفظی و معنوی، عنصر یا عناصر محذوف را دریابد، البتّه این امر (فهم عناصر محذوف) تا حدّ زیادی به دانش مخاطب و اطّلاعات مشترک نویسنده و مخاطب مربوط می‌شود. واضح است که در هر متنی حذف وجود دارد و ما در تمام گفته‌ها و نوشته‌های خود ناگزیر از حذف هستیم (امیری خراسانی و علی­نژاد، 1394: 13)؛ زیرا سیاق کلام و مفهوم کلّی جمله و عبارت،موجب آن می‌شود که واژه یا واژه‌هایی حذف شوند. (احمدی گیوی و انوری، 1375: 316).

از نظر هلیدی حذف، یک پدیده نحوی و روشی برای جلوگیری و اجتناب از حشو در کلام است. به اعتقاد اوآن عنصری که از کلام حذف شدهدر ساختار متن، ردّ پایی از خود به جا می‌گذارد تا خواننده تلاش کند به کمک اطّلاعات حاصل شده از سایر بخش‌های متن، عنصر یا عناصر حذف شده را بیابد. بنابراین، مطلب حذف شده (به هر روشِ لفظی، معنوی یا عرفی) قابل درک و فهم هستند. کاربرد حذف در کلام، در واقع، نوعی واضح کردن به اجزایی از کلام و جلب توجّه خواننده به اطّلاعات نو و دارای نقش و از بین بردن اطّلاعات کهنه و بی‌نقش است (امیری خراسانی و علی­نژاد، 1394: 14) در خطبه جهاد از نهج البلاغه گونه‌های مختلفی از حذف به چشم می­خورد:

«أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الْجِهَادَ...» در این جمله حمد و ستایش خداوند با هر مضاف الیه دیگری که می­تواند داشته باشد حذف شده است.

آغاز خطبه به شیوه معمول خطیبان عصر جاهلی، با عبارت مشهور «أمّا بعد» شروع شده است که این شیوه، دال بر نام خداوند و حمد الهی و صلوات بر پیامبر(ص) قلمداد می­شود؛ زیرا هر کلامی با حمد و ستایش خداوند شروع نشود از نظر خطبا «ابتر» است. (ابن اثیر جزری، 1367: 1/ 93؛ کلینی، 1407: 2/ 504).

«پس، به تحقیق که جهاد، دری است از درهای بهشت» یعنی جهاد، سبب ورود به بهشت، است؛ خواه جهاد با کافران و منافقان باشد که جهاد اصغر است یا با نفس و شیطان که جهاد اکبر است (سید رضی، 1378: 1/ 201).

در دو عبارت: «فَإِذَا أَمَرْتُکُمْ بِالسَّیْرِ إِلَیْهِمْ فِی أَیَّامِ الحَرِّ قُلْتُمْ: هذِهِ حَمَارَّة الْقَیْظِ ترجمه: (اگر در تابستان، شما را دعوت به جهاد آنان کنممی­گویید: هواگرماست).

«وَاِذا اَمَرْتُکُمْ بِالسَّیْرِ اِلَیْهِم فِى الشِّتاءِ قُلْتُمْ: هذِهِ صَبارَّةُ الْقُرِّ.» ترجمه: (و اگر در زمستان شما را برای نبرد با آنان، بخوانممی­گویید: هوا سرد است).

بعد از کلمه «هذه» واژه «الأیام» به قرینه لفظی حذف شده است.

نویسنده با استفاده از حذف و با مهارت و هنرمندی کلام خود را منسجم، یکپارچه و متوالی به مخاطب عرضه کرده است.

4.2.2 عناصر انسجام واژگانی

عناصر انسجام واژگانی، شامل تکرار و باهم­آیی است.

1.4.2.2 تکرار

از جمله، عوامل انسجام متن، تکرار است. «در این عامل انسجام، عناصری از جمله­های قبلی متن در جمله­های بعدی تکرار می­شوند.» (آقا گل­زاده، 1385: 108) و اصطلاح تکرار یعنی از سرگیری عنصری که یک بار در متن پسین آمده است. تکرار برخی واژه­ها اهمیت آن­ها را در ساخت معنایی نشان می­دهد و بر محوریت آن­ها در متن تأکید می­کند. در بسیاری از موارد، تکرار جنبه کاربرد شناختی و بلاغی دارد که در حوزه بلاغت عربی به تفصیل بدان پرداخته شده است. (نقل از پروینی و نظری، 1393: 40- 41). کاربرد این عامل انسجام متن، در نهج‌البلاغه بسامد بالای دارد و شامل موارد زیر می­شود:

الف) تکرار موسیقیایی

خطبه جهاد با تکرار آوایی یا همان موسیقیایی و تقارن لفظی، موازنه، مماثله، تضمین‌المزدوج و ترصیع به نقطه اوج خود می‌رسد:

«یُغَارُ عَلَیْکُمْ ولاَ تُغِیرُونَ،وَتُغْزَوْنَ، ولاَ تَغْزُونَ، وَیُعْصَى اللَّهُ وتَرْضَوْنَترجمه: (آنان شما را غارت کردند و شما چیزی‌ به دستنیاوردید، جنگیدند ولی‌ شما نجنگیدید).

همان طور که مشاهده می­شود بین کلمات «یُغَار» و «تُغِیرُونَ» جناس اشتقاق و بین «تُغْزَوْنَ» و «تَغْزُونَ» جناس اختلافی وجود دارد.

امام علی(ع) در چند جمله کوتاه، با استفاده از استمرار تجددّی، افعال مذکور را به صورت شلاّق­های پی­درپی بر سر کوفیان فرود می­آورد تا شاید اندکی آنان را بر سر غیرت آورد: «یُغَارُ عَلَیْکُمْ»«وَلاَ تُغِیرُونَ»، «وَتُغْزَوْنَ»، «وَلاَ تَغْزُونَ»، «ویُعصَی اللهُ» «وتَرضَون».

ب) تکرار صامت

«فَلَوْ أَنَّ امْرَءاً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هذَا أَسَفاً مَا کانَ بِهِ مَلُوماً.»در این عبارت، حرف صامت «الف»، چندین بار تکرار شده است تا حزن و اندوه خود را بر ماجرای پیش آمده، نشان دهد.

این عناصر هم موجبآرایش کلامند و هم برخی معانی دیگر را نیز به ذهن مخاطب القا می‌کنند. از نظر هلیدی، عملکرد زبان، اول صوری و روساختی است و در پایان، ژرف‌ساختی می‌شود و به ساخت معنایی زبان تعلّق می‌گیرد. تکرار که شامل تکرار کلمات و تکرار حروف است، نقش بسزایی در خوش آهنگی شعر دارد و از نظر سبکی نیز، یکی از عوامل سبک­ساز است (عبدالله، 2002: 98).

 

 

ج)تکرار عین واژه

در خطبه جهاد، تکرار واژه نیز به چشم می­خورد از جمله:

«فَیَا عَجَباً! عَجَباً!»

واژه «والله» هم 4 بار برای ادای سوگند، تکرار شده است.

امام(ع) برای تأیید مطلب قبلی و سرزنش کوفیان، با شگفتی ناله سر می­دهد. کلمه «عجبا» را به صورت نکره بیان فرموده تا چنان وانمود کند که گویا امر مورد تعجّب، مشخّص و معیّن نیست و با «ندا» حضور یافته و آن را تکرار فرموده است تا شدّت امر را بیان کند (ابن میثم، 1362: 2/ 80).

د)تکرار واژه مترادف

از جمله روش­هایی که در بدیع لفظی، ‌موسیقی کلام را بوجود می­آورد و یا افزون می­کند، تکرار واژه‌ها یا جملات مترادف است. (شمیسا، 1368: 57) این نوع از تکرار، بسیار فراوان­تر از تکرار عین خود واژه، در متن وجود دارد و از عوامل اصلی در اتصال جمله‌ها و بندهای کلام است. در خطبه جهاد و همچنین متن‌هایی که در آن­ها حوادث و یا داستان‌هایی نقل می­شود که از نظر درونمایه و هدف با هم اشتراک دارند، این نوع تکرار بسامد بالایی دارد. برای نمونه:

«هُوَ لِبَاسُ التَّقْوَى، ودِرْعُ اللَّهِ اَلْحصِینَة، وجُنَّتُهُ الْوَثِیقَةترجمه: (جهاد، جامه پرهیزگاری‌، زره استوار و سپر مطمئن خداست).

در این فراز از خطبه،واژه «دِرع»با «جُنّة» و واژه «الحَصینة» با «الوَثیقة» مترادفند.

«درع الله» یعنی «زره الهی»، (بعلبکی، 1392: 508)، حضرت، جهاد را زرهی الهی در نظر گرفته که از مسلمانان محافظت می­کند.

در اصطلاح «جُنّته الوثیقة» به معنای «سپر محکم الهی»، (ابن میثم، 1362:  2/ 29) است. خداوند به عنوان انسانی در نظر گرفته شده است که سپر دارد.

حضرت، جهاد را به «زره محکم» و «زره مطمئن» تشبیه کرده است. قصد ایشان این بوده است که قوم و ملّتی که جهاد را ترک کند در برابر ضربات دشمن، بسیار ناتوان و آسیب­پذیر است (مکارم شیرازی، 1379: 2/ 131؛ خوئی، 1344: 3/ 395).

«فَمَنْ تَرَکَهُ رَغْبَةً عَنْهُ اَلْبَسَهُ اللّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ وشَمْلَةَ الْبَلاءِ، ودُیِّثَ بِالصَّغارِ وَالْقَماءَةِ، وضُرِبَ عَلى قَلْبِهِ بِالاسْهابِوَاُدیلَ الْحَقُّ مِنْهُ بِتَضْییعِ الْجِهادِ، وَسیمَ الْخَسْفَ، وَمُنِعَ النِّصْفَ» ترجمه: (هر کس آن را از باب بی­اعتنایی‌ترککندخداوندبراوجامهذلّتبپوشاندوغرق بلا نماید و به ذلّت و خواری‌ و پستی‌ گرفتار آید، بر دلش پرده­های‌بی‌­عقلی‌زدهشود و در برابر ضایع کردن جهاد، حق از او گرفته شود و محکوم به ذلّت و خواری شود و محروم از انصاف گردد).

لفظ «القماء» به معنای «حقارت و پستی» است. کاربرد مقصور این لفظ «القما» خطاست؛ هر چند که راوندی آن را با قصر، روایت کرده است (ابن میثم، 1362: 2/ 31) و لفظ «إسهاب» به معنای «از بین بردن خرد و اندیشه» است. هر چند که این واژه از نظر برخی به معنای «زیاده‌گویی» هم آمده است؛ گویی که کلام ترک کنندگان جهاد به سبب زیاده­گویی، در نظر دیگران بی­اعتبار جلوه­گری می­کند (ابن أبی­الحدید، 1404: 2/ 77).

واژه «خَسَف» در زبان عربی به معنای «زبونی و تحمیل کاری بر انسان است.» (ابن سیده، 2000: 84) و لفظ «مُنع النّصفُ» به مفهوم محروم شدن از عدالت است. دلیل این معنا روشن است؛ زیرا طرفداران عدالت، غالباً در اقلیت هستند. به همین دلیل، سلطه­گران سودپرست، تا آنجا که به اصطلاح، کاردشان بِبُرّد، پیش می­روند و حقوق ملّت­های مظلوم را پایمان می­کنند و پیوسته بر مال و جاه و جلال خود می­افزایند (مکارم شیرازی، 1379: 2/ 141).

در فراز مذکور، تقریباً تمامی عبارات مشخّص شده، یک معنا را می­رساند و همه از آثار منفی فرار از جهاد در راه خداست.

در عبارت: «لَقَدْ مَلَأْتُمْ قَلْبی قَیْحاً، وشَحَنْتُمْ صَدْرِی غَیْظاً، وجَرَّعْتُمُونِی نُغَبَ التَّهْمَامِ أَنْفاساً» ترجمه: (دلم را پر از خون کردید و سینه­امرا مالامال خشم نمودید و پی‌ در پی‌ جرعه اندوه به کامم ریختید)، هر سه جمله، یک معنا را می­رساند. تکرار جملات هم‌معنی، نشان از آن دارد که ارتباط معنایی و پیوستگی و یکپارچگی و یکدست بودن در متن خطبه وجود دارد.

حضرت برای نشان دادن اوج خشم خود از فعل «شَحَنَ» به معنای «پر کردن» (سّیاح، 2013: 750)، استفاده کرده است و «جرّعَ تجریعاً الماءَ» به معنای «آب را جرعه­جرعه به او نوشانید» (همان: 194) است که حضرت غم را ماده مایعی در نظر گرفته که جرعه­جرعه در کامش ریخته می­شود.

2.4.2.2 باهم‌آیی

منظور از باهم‌آیی یا همایش، با هم آمدن کلمه­های مربوط و مرتبط با هم است، یعنی آن کلمات که از نظر معنای انفرادی یا عرف زبانی با هم سنخیت دارند، در کنار هم قرار می‌گیرند. این همان چیزی است که در بدیع بدان، مراعات نظیر و یا تناسب می­گویند. با هم آمدن واژگان در سطح کلام، موجب آن می­شود که کلام پیوستگی و انسجام داشته باشد (امیری خراسانی و علی­نژاد، 1394: 16).

در خطبه جهاد، مواردی از این دست به چشم می­خورد که از عوامل تأثیرگذار در ایجاد ارتباط بین جملات بوده است. مانند:«فَیَنْتَزِعُ حِجْلَها وقُلُبَهَا وقَلاَئِدَهَا وَرُعُثَهَا ما تَمْتَنِع مِنْهُ إِلاَّ بالْاسْتِرْجَاعِ والْاسْتِرْحَامِ» ترجمه: (و خلخال و دستنبد و گردنبند و گوشواره او رابه یغمابردهوآن بینوادربرابرآنغارتگرجزکلمهاسترجاعوطلبدلسوزی‌راهی‌نداشته است).

واژه «استرجاع» در نزد مفسّران نهج البلاغه، به دو معنا تفسیر شده است: نخست به «گریه و زاری که توأم با هق­هق و رفت و آمد صدا در گلو» و دیگر، گفتن عبارت «الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ» (بقره: 156) که معمولاً در مصائب سخت، آن هنگام که کاری از دست انسان ساخته نیست، گفته می­شود. از سوی دیگر، با توجه به متن حماسی امام(ع)، جالب این است که تجاوز به حریم و گرفتن زینت­آلات زنان مسلمان و غیرمسلمان و هتک احترام آنها، در یک ردیف شمرده شده و نشان می­دهد که اوّلاً اسلام تا چه حد برای ناموس مردم اهمیّت قائل است و ثانیاً تا چه اندازه خود را متعهّد به دفاع از اقلیّت­هایی می­داند که در پناه اسلام، زندگی می­کنند (مکارم شیرازی، 1379: 2/ 152).

ارزش ادبی اتحاد و تناسب لفظ و معنا در کلام به گونه­ای است که هم در ساخت و بافت اصلی جمله، دو مؤلفه «لفظ» و «معنا» نقش محوری دارند و به ایفای نقش می­پردازند (مختاری و هادی فرد، 1395: 111).

در عبارت مذکور، بین واژه­های«حِجْلَ» (خلخال)، «قُلُبَ» (دستبند)، «قَلاَئِد» (گردنبند)و «رُعُثَ» (گوشواره)،مراعات نظیر وجود دارد.

5.2.2 عناصر انسجام پیوندی (معنایی و منطقی)

باید در نظر داشته باشیم که خلق و آفرینش یک متن، بدون وجود ارتباط معنایی و منطقی جملات، کاری است غیر ممکن. در نظریه هلیدی، همین عامل، بندها و پاره‌گفتارها، عامل اصلی و مهم انسجام و یکدست بودن متن است. به این نوع از رابطه، «انسجام پیوندی» گفته می­شود. انسجام پیوندی در متن، با عامل­های ربط شکل می‌گیرد. عوامل ربط، وسایلی هستند که موجب پیوند جمله‌های متن می‌شوند. این عوامل، در آغاز و یا میان دو جمله مستقل قرار می‌گیرند و گاهی نیز رشته‌های وسیع‌تر ازجمله، مثل دو بند یا پاره متن را به هم مربوط می­کنند (امیری خراسانی و علی­نژاد، 1394: 16).در انسجام‌بخشی عوامل شرط ربط این است که در آغاز یا بین دو جمله مستقل به کار بروند؛ به دیگر سخن، عواملی ربطی که جمله‌های پیرو را به جمله‌های پایه وصل می‌کنند، خاصیت انسجام‌بخشی ندارند. هلیدی معتقد است، این عوامل به چهار دسته تقسیم می‌شوند: 1) رابطه اضافی،2) رابطه تقابلی یا خلاف انتظار،3) رابطه علّی یا سببی، 4) رابطه زمانی (نوروزی و غلامحسین‌زاده، 1388: 1) که به شرح هر کدام از آن­ها می­پردازیم:

1.5.2.2 ارتباط اضافی

به صورت کلّی، در این نوع رابطه، جمله، مطلب و معنا یا توضیحی بر جمله پیشین اضافه می‌کند و شامل چهار گونه توضیحی، تمثیلی، تشبیهی و مقایسه‌ای می‌شود:

الف: ارتباط اضافی توضیحی

در ارتباط توضیحی، نویسنده، شرح یا توصیف یا توضیحی را به جمله قبل اضافه می­کند. در این خطبه شاهد نمونه­های ارتباطی و توضیحیهستیم:

«...وَلَقَدْ بَلَغَنی أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ کانَ یَدْخُلُ عَلَى الْمَرْأَه الْمُسْلِمَه، والاُخْرَى الْمُعَاهَدَه، فَیَنْتَزِعُ حِجْلَها وقُلُبَهَا وقَلاَئِدَهَا وَرُعُثَهَا ما تَمْتَنِع مِنْهُ إِلاَّ بالْاسْتِرْجَاعِ والْاسْتِرْحَامِ

این بخش در خطبه جهاد در توضیح بیشتر داستان قبل­تر آمده است و عمق فاجعه را در این جمله توضیح می­دهد.

ب)ارتباط تمثیلی

این رابطه،مطلب قبلی را با تمثیلی، توضیح و تفسیر بیشتری می­دهد. برای نمونه: «...فَقُبْحاً لَکُمْ وَتَرَحاً حِینَ صِرْتُمْ غَرَضاً یُرْمَىترجمه: (...پس رویتان زشت و قلبتان غرق غم باد که خود را هدف تیر دشمن قرار دادید).

در این عبارت، جمله «صِرْتُمْ غَرَضاً یُرْمَى»ترجمه: (خود را هدف تیر دشمن قرار دادید)، تمثیلی است برای جملات قبلی.

 

ج) ارتباط تشبیهی

ابوهلال عسکری (ف 325 ق) می­گوید: «قدما و شاعران جاهلیّت عرب به فضیلت و شرف تشبیه در همه زبان­ها اقرار کرده­اند، تشبیه روشنی معنا را می­افزاید و بر آن تأکید می­کند.» (نک: فتوحی، 1389: 90-89). امام علی(ع) نیز از همان ابتدای خطبه، از این ظرفیت ویژه تشبیه بهره برده است:

«أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّه... هُوَ لِبَاسُ التَّقْوَى، ودِرْعُ اللَّهِ اَلْحصِینَة، وجُنَّتُهُ الْوَثِیقَةترجمه: (پس از حمد خدا، جهاد دری‌ است از درهای‌ بهشت، که خداوند آن را به روی‌ اولیاءخاصّ خود گشوده، جهاد جامه پرهیزگاری‌، زره استوار، و سپر مطمئن خداست).

تشبیه جهاد به «باب من أبواب الجنة»، «لباس التقوی»، «درع» و «جُنّة»

آن حضرت در ادامه، چنین می­فرمایند:

«فَمَنْ تَرَکَهُ رَغْبَةً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ» ترجمه: (هر کس آن (جهاد) را از باب بی‌اعتنایی‌ ترک کند خداوند بر او جامه ذلت بپوشاند).

«الذُّلّ» (خواری) را به «ثَوب» لباسی تشبیه کرده که سراسر وجود انسان را می­پوشاند.

ابن میثم در توضیح منظور حضرت نوشته است: «برای تشبیه، فراگیری همه جانبه خواری و ذلّت، بدان سان که جامه، بدن را از همه سو می­پوشاند، بلای دشمن از همه سو، تارکان جهاد را فرا می­گیرد و خوارشان می­گرداند و خرد آنان را در مصلحت اندیشی کارشان زایل می‌سازد.» (ابن میثم، 1362: 2/ 30).

«یا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ ولاَ رِجَالَ! حُلُومُ الْأَطْفَالِ، وعُقُولُ رَبَّاتِ الْحِجَالِ» ترجمه: (ای‌ نامردان مردنما، دارندگان رؤیاهای‌ کودکانه، و عقلهایی‌ به اندازه عقل زنان حجله نشین).

تشبیه لشکریان خود به شبه مرد، رؤیاهای کودکانه و انسان کم عقل، مانند زنان حجله نشین.

نفوذگذاری یا استفاده از فنون اثربخش برای متقاعد کردن دیگران و به عبارتی برانگیختن هیجانات افراد گروه را که اولین بخش از قابلیت­های اجتماعی است، در این قسمت از فرمایشات امام علی(ع) به وضوح می­بینیم. (عباسی و دیگران، 1394: 97).

 

 

د) ارتباط مقایسه‌ای

مقایسه موجب درک بهتر، دقیق­تر و روشن‌تر مضامین می‌گردد. امام علی(ع) از این شگرد نیز به وفور بهره برده است:

مقایسه میان کسانی که جهاد می­کنند با آن­هایی که از این فریضه سرباز می­زنند: «فَمَنْ تَرَکَهُ رَغْبَةً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ وشَمِلَهُ الْبَلاءُ، وَدُیِّثَ بالصَّغَارِ والْقَمَاءة، وضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ بِالْإِسْهَابِ، وأُدِیلَ الْحَقُّ مِنْهُ بِتَضْیِیعِ الْجِهَادِ، وسِیمَ الْخَسْفَ ومُنِعَ النَّصَفَترجمه: (هر کس آن را از باب بی‌ اعتنایی‌ترککندخداوندبراوجامهذلتبپوشاندوغرقبلانماید و به ذلّت و خواری‌ و پستی‌ گرفتار آید، بر دلش پرده­های‌بی‌­عقلی‌زدهشود و در برابر ضایع کردن جهادْ حق از او گرفته شود و محکوم به ذلّت و خواری‌، و محروم از انصاف گردد).

لفظ «رغبة عنه» به معنای رویگردانی است و «دُیّثَ» یعنی خوار شده؛ واژه «الدیوث» در معنای «بی­غیرت» از همین ریشه است (فیومی، 1414: 2/ 205). نویسنده مجمع البحرین معتقد است که «الدیوث»، یعنی کسی که محارمش وی را خوار و ذلیل گردانند، به طوری که چشم خود را بر فسق و فجورشان ببندد (طریحی، 1375: 2/ 254)، هر چند بهتر است که این لفظ را در معنای استعاری (استعاره تبعیّه» تفسیر کنیم؛ چرا که واژه «جمل مَدیث» به معنای «خوار شدن» زمانی است که صعوبت و استواری و سختی جسمش از بین برود (زبیدی، 1414: 3/ 213).

مقایسه میان کسانی که به موقع به دشمن هجوم می­برند با کسانی که از این کار امتناع می‌کنند: «أَلاَ وإِنِّی قَدْ دَعَوْتُکُمْ إِلَى قِتالِ هؤُلاَءِ الْقَوْمِ لَیْلاً ونَهَاراً، وسِرًّا وإِعْلاناً، وقُلْتُ لَکُمْ: اغْزُوْهُمْ قَبْلَ أَنْ یَغْزُوکُمْ، فَوَ اللَّهِ مَا غُزِیَ قَوْمٌ قَطُّ فِی عُقْرِ دَارِهِمْ إِلاَّ ذَلُّوا فَتَوَاکَلْتُمْ وتَخَاذَلْتُمْ حَتَّى شُنَّتْ عَلَیْکُمُ الْغارَاتُ، ومُلِکَتْ عَلَیْکُمْ الْأَوْطانُترجمه: (بدانید که من شب و روز و نهان و آشکار، شما را به جنگ این قوم دعوت کردم. به شما گفتم که با اینان بجنگید پیش از اینکه با شما بجنگند. به خدا قسم هیچ ملّتی‌ در خانه­اشموردحمله قرار نگرفت مگر اینکه ذلیل شد، اما شما مسئولیت جهاد را به یکدیگرحوالهکردیدوبهیاری‌یکدیگربرنخاستید تا دشمن از هر سو بر شما تاخت و شهرها را از دست شما گرفت).

مقایسه کسانی که بر ناحق توافق و اتّحاد دارند با کسانی که در حق، متفرّق هستند و اتحادّی ندارند:«وَاللَّهِ - یُمِیتُ الْقَلْبَ ویَجْلِبُ الْهَمَّ مِن اجْتِماعِ هؤُلاءِ الْقَوْمِ عَلَى بَاطِلِهِمْ، وتَفَرقُکُمْ عَنْ حَقِّکُمْ!» ترجمه: (به خدا سوگند که اجتماع اینان بر باطلشان و پراکندگی‌ شما از حقّتان، دل را می­میراند).

مقایسه میان لشکریان حضرت با دشمن: «یُغَارُ عَلَیْکُمْ وَلاَ تُغِیرُونَ،وَتُغْزَوْنَ، وَلاَ تَغْزُونَ، ویُعصَی اللهُ وتَرضَون» ترجمه: (آنان شما را غارت کردند و شما چیزی‌ به دستنیاوردید، جنگیدند ولی‌ شما نجنگیدید، نافرمانی خدا می­شود و شما رضایت می­دهید).

2.5.2.2 ارتباط تقابلی خلاف انتظار

در این نوع از ارتباط، رابطه جمله­های قبل و بعد، رابطه‌ای برخلاف توقّع و انتظار مخاطب است. با این نوع از ارتباط، مطالب برای مخاطب برجسته‌تر و موجب جلب توجّه بیشتر او به متن می‌گردد. در متون ادبی، برای تأثیر هرچه بیشتر اثر در ذهن مخاطب، می‌توان از این نوع ارتباط استفاده نمود. این نوع از ارتباط غالباً با نشانه‌های متنی «ولی، ولیکن، امّا، اگرچه، هرچند، علی‌رغم و باوجود آنکه و...» همراه است (امیری خراسانی و علی­نژاد، 1394: 16) همچنین استعارۀ تهکمیّه نشان‌ از ارتباط خلاف انتظار بین جملات دارد (شمیسا، 1387: 55) و با بهره از محتوای متن می‌توان به چنین ارتباطی پی برد؛ برای نمونه:

إنَّ ابْنَ أَبِی طَالِبٍ رَجُلٌ شُجَاعٌ، ولکِنْ لا عِلْمَ لَهُ بِالْحَرْبِ. لِلَّهِ أَبُوهُمْ! وهَلْ أَحَدٌ مِنْهُمْ أَشَدُّ لَها مِرَاساً، وأَقْدَمُ فِیهَا مَقَاماً مِنّی! لَقَدْ نَهَضْتُ فِیها ومَا بَلَغْتُ الْعِشْرِینَ، وها أنا ذا قَدْ ذَرَّفْتُ عَلَى السِّتِّینَ! ولکِنْ لا رَأْیَ لِمَنْ لا یُطَاعُ!

ترجمه: (پسر ابوطالب شجاع است ولی‌ دانش جنگیدن ندارد. خدا پدرانشان را جزا دهد،آیا هیچ کدامآنانکوششوتجربهمرادرجنگداشته؟وپیشقدمیشازمنبیشتربوده؟هنوز به سن بیست سالگی‌ نرسیده بودم که آماده جنگ شدم، اکنون عمرم از شصتگذشته، ولی‌ برای‌ کسی‌ که اطاعت نشود تدبیری‌ نیست).

که در فراز، «ولکن» ارتباط تقابلی خلاف انتظار دیده می­شود.

3.5.2.2 ارتباط سببی

در این نوع رابطه معنایی، بین جمله­های متن، رابطه علت و معلول، مقدّمه و نتیجه و یا شرطی برقرار می‌شود. «پیوند سببی، مبتنی بر سبب و نتیجه­ای است که جملات متن ایجاد می­کنند و بیش از هر پیوند دیگری، متّکی بر پیوستگی معنایی است.» (نظری، 1392: 46)؛«ارتباط سببی نیز شامل روابط علّت، نتیجه، هدف و شرط است.» (معین‌الدّینی، 1382: 320) که بیان آن­ها در این خطبه، می­پردازیم:

الف) علّت

در این نوع از رابطه، برخی از جملات، علّت وقوع امری یا حالتی است که در جملات دیگر بیان شده­اند.برای نمونه: «...وَلکِنْ لا رَأْیَ لِمَنْ لا یُطَاعُ!» ترجمه: (...ولی‌ برای‌ کسی‌ که اطاعت نشود تدبیری‌ نیست).

«در بخش پایانی خطبه، علی(ع)، سوابق ناصواب و آزاردهنده قوم خودش را با افعال زمان گذشته بیان می­کند و سبب مظلومیت خودش را در آخرین بند، توضیح می‌دهد.» (عرب­زوزنی و دیگران، 1395: 106)؛ امام(ع) در این عبارت، علت عدم تحقق اهدافش را پیروی نکردن از دستوراتش بیان می­کند.

ب) نتیجه

در این نوع رابطه انسجامی، بعضی از حوادث و رویدادها، نتیجه بعضی از کارها هستند. در عبارت:«فَإِذَا کُنْتُمْ مِنَ الْحَرِّ والْقُرِّ تَفِرُّونَ؛ فَأَنْتُمْ وَاللَّهِ مِنَ السّیْفِ أفَرّ!» ترجمه: (پس شما که از گرما و سرما می‌گریزیدپسبهخداسوگندازشمشیرگریزان­ترخواهیدبود). در این فراز، فرار از شمشیر، نتیجه گریز از گرما و سرما، بیان شده است.

ج)انگیزه و هدف

جمله یا جمله‌هایی در متن، انگیزه و هدف انجام کار در جمله‌های دیگر هستند. به عنوان نمونه:«یا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَلاَ رِجَالَ! حُلُومُ الْأَطْفَالِ، وَعُقُولُ رَبَّاتِ الْحِجَالِ، لَوَدِدْتُ أَنِّی لَمْ أَرَکُمْ ولَمْ أَعْرِفْکُمْ مَعْرِفَه - وَاللَّهِ - جَرَّتْ نَدَماً، وأَعْقَبَتْ سَدَماً. قَاتَلَکُمُ اللَّهُ!»

در این فراز، سرپیچی لشکریان از فرمان حضرت، باعث شده که آنان را به نامرد، کودک و زنان بی­عقل، تشبیه کند و ایشان را مورد نفرین خود قرار دهد.

حضرت(ع) پس از سرزنش شدید یارانش، آنان را به دلیل داشتن سه خصلت، نکوهش می­کند: اوّل آنکه صفت مردانگی را از ایشان نفی می­کند و آنان را به دلیل نداشتن شجاعت و عزّت نفس و تعصّب ناموسی، نامردانی مردنما می­خواند. دوم آنکه آنان را از جهت کم­خردی به کودکانی تشبیه کرده است؛ زیرا کودکان و خردسالان بالقوّه عاقل­اند، نه بالفعل. سوم آنکه آنان را در عقل به زنان تشبیه کرده؛ چرا که کودکان و زنان از جهت نقصان و نارسا بودن اندیشه در امور کشورداری و جنگ، همسان­اند. سپس به آنها می­فهماند که از دیدار و آشنایی با آنها بیزار است؛ زیرا آشنایی با ایشان به علت کوتاهی آنان در دفاع از دین، سبب اندوه حضرت شد (ابن میثم، 1362: 2/ 83).

د) شرط

در این حالت، وقوع و یا عدم وقوع امری در متن، بستگی به وقوع و یا عدم وقوع کار یا حالتی در جملات دیگر متن دارد. به عنوان نمونه: «فَمَنْ تَرَکَهُ رَغْبَةً عَنْهُ اَلْبَسَهُ اللّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ وشَمْلَةَ الْبَلاءِ، ودُیِّثَ بِالصَّغارِ وَالْقَماءَةِ، وضُرِبَ عَلى قَلْبِهِ بِالاسْهابِ وَاُدیلَ الْحَقُّ مِنْهُ بِتَضْییعِ الْجِهادِ، وَسیمَ الْخَسْفَ، وَمُنِعَ النِّصْفَ»

در این فراز از خطبه، شرط به خواری نیفتادن و محروم نشدن از حق، عدم ترک جهاد، معرفی شده است.

و یا در عبارت:

لَقَدْ قَالَتْ قُرَیْشٌ: إِنَّ ابْنَ أَبِی طَالِبٍ رَجُلٌ شُجَاعٌ، ولکِنْ لا عِلْمَ لَهُ بِالْحَرْبِ. لِلَّهِ أَبُوهُمْ! وهَلْ أَحَدٌ مِنْهُمْ أَشَدُّ لَها مِرَاساً، وأَقْدَمُ فِیهَا مَقَاماً مِنّی! لَقَدْ نَهَضْتُ فِیها ومَا بَلَغْتُ الْعِشْرِینَ، وها أنا ذا قَدْ ذَرَّفْتُ عَلَى السِّتِّینَ! ولکِنْ لا رَأْیَ لِمَنْ لا یُطَاعُ!

ترجمه: (قریش گفت: پسر ابوطالب شجاع است، ولی‌ دانش جنگیدن ندارد. خدا پدرانشان را جزا دهد، آیا هیچ کدامآنانکوششوتجربهمرادرجنگداشته؟وپیشقدمی اوازمنبیشتربوده است؟هنوز به سن بیست سالگی‌ نرسیده بودم که آماده جنگ شدم، اکنون عمرم از شصت گذشته است، ولی‌ برای‌ کسی‌ که اطاعت نشود تدبیری‌ نیست).

در این فراز از خطبه، پاسخ دادن به یاوه­گویی­های قریش در مورد آن حضرت به اینکه او از دانش جنگی اطلاعی ندارد، بستگی به اطاعت لشکریان از آن حضرت دارد که این امر، محقّق نشده است.

4.5.2.2 رابطۀ زمانی

رابطه زمانی، خود شامل سه نوع است که به شرح آن­ها می­پردازیم:

الف) ترتیبی

در این نوع ارتباط، رویدادها به ترتیب زمانی و به دنبال هم اتّفاق می‌افتد. این رابطه زمانی توسّط عواملی چون: «بعد از آن، پس از آن، سپس» جملات و بندها و پاره‌گفتارها را به هم متّصل می‌کند. (صالحی، 1386: 37) به عنوان نمونه:

...وَهذَا أَخُو غَامِدٍ وقَدْ وَرَدَتْ خَیْلُهُ الْأَنْبَارَ وقَدْ قَتَلَ حَسَّانَ بْنَ حَسَّانِ الْبَکْرِیَّ وأَزَالَ خَیْلَکُمْ عَنْ مَسَالِحِهَاولَقَدْ بَلَغَنی أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ کانَ یَدْخُلُ عَلَى الْمَرْأَه الْمُسْلِمَه، والْأُخْرَى الْمُعَاهَدَه، فَیَنْتَزِعُ حِجْلَها وقُلُبَهَا وقَلاَئِدَهَا وَرُعُثَهَا ما تَمْتَنِع مِنْهُ إِلاَّ بالْاسْتِرْجَاعِ والْاسْتِرْحَامِ. ثُمَّ انْصَرَفُوا وَافِرِینَ مَا نَالَ رَجُلا مِنْهُمْ کَلْمٌ، ولا أُرِیقَ لَهُمْ دَمٌ؛ فَلَوْ أَنَّ امْرَءاً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هذَا أَسَفاً مَا کانَ بِهِ مَلُوماً، بَلْ کانَ بِه عِنْدِی جَدِیراً.

ترجمه: (این مرد غامدی‌ است کهلشکرش به انبار وارد شد، حسّان بن حسّان بکری‌ را کشت و مرزبانان شما را از جای‌خود راند. به من خبر رسیده مهاجمی‌ از آنان بر زنمسلمان و زنِ در پناه اسلام تاخته و خلخال و دستنبد و گردنبند و گوشواره او رابه یغمابردهوآن بینوادربرابرآنغارتگرجزکلمهاسترجاعوطلبدلسوزی‌راهی‌نداشته، آن گاهاینغارتگران باغنیمت بسیار بازگشته، در حالی‌ کهیک نفرازآنهازخمی‌نشدهواحدی‌ازآنانبهقتلنرسیده.اگر بعد از این حادثه مسلمانی‌ از غصه بمیرد جای‌ ملامت نیست، بلکه مرگ او در نظرمن شایسته است).

نشانه­های متنی «ولقد»، «ف»، «ثُمَّ»،«مِن بَعد هذا» و ««بَل»، ترتیب و پشت سر هم بودن حوادث را نشان می‌دهد.

ب) ارجاعی

در این نوع از ارتباط، محتوای جمله به حادثه و پیشامدی که در زمان گذشته اتفاق افتاده، اشاره می‌کند و ارجاع می‌دهد(امیری خراسانی و علی­نژاد، 1394: 11)؛ به عنوان نمونه: «وأَفْسَدْتُمْ عَلَیَّ رَأْیِی بِالعِصْیَانِ والخِذْلانِ؛ حَتَّى لَقَدْ قَالَتْ قُرَیْشٌ: إِنَّ ابْنَ أَبِی طَالِبٍ رَجُلٌ شُجَاعٌ، ولکِنْ لا عِلْمَ لَهُ بِالْحَرْبِترجمه: (و تدبیرم را به نافرمانی‌ و ترک یاری‌ تباه کردید، تا جایی‌ که قریش گفت: پسر ابوطالب شجاع است ولی‌ دانش جنگیدن ندارد).

این نوع رابطه زمانی در جمله: «لقد قالت القریش» وجود دارد که این جمله اشاره به حال و ارجاع به قبل دارد؛ یعنی حوادث و رویدادهایی که از زمان گذشته تاکنون اتفاق افتاده است.

ج) انجامی

این رابطه همانطور که از اسمش پیداست به پایان حوادث اشاره می­کند. این رابطه عامل ربط انجامی، پایان و سرانجام یک فرایند را در متن، مشخّص می­کند و جمله بعد از خود را به کلّ فرایند متّصل می‌کند (علیجانی، 1372: 103). عبارت: «وَلکِنْ لا رَأْیَ لِمَنْ لا یُطَاعُ»، پایان این خطبه را نشان می­دهد و دلیل ناکامی امام(ع) را در رسیدن به اهداف خود، بیان می­کند.

 

  1. نتیجه‌گیری

بررسی و تحلیل خطبه جهاد امام علی(ع) با استفاده از نظریه نقش­گرای هلیدی، نکات معناشناسی جدیدی را درباره این خطبه ارائه داد از جمله اینکه:

از نظر کارکرد متنی تمام بندهای خطبه در ارتباط با همدیگر هستند، به گونه­ای کهاغلب 99 بند خطبه مذکور دارای آغازگر مرکّب است. چنین انتخابی علاوه بر ایجاد پیوستگی در متن، باعث حفظ و یا امتداد موضوع شده و در مواردی نیز زمینه­ساز فهم و تفسیر بندهای بعدی، می‌شود.

ارجاع­های ضمیری که اغلب آن­ها به صورت درون متنی است، تکرار و مخصوصاً حضور قابل توجّه واژگان و عبارات مترادف، در کشش و تداوم متنی آن، نقش مهمی را ایفا می­کنند.

گستردگی دایره لغات آن حضرت و آشنایی با ظرفیت­های دستوری و واژگانی زبان عربی، انسجام ویژه‌ای به این خطبه داده است. قدرت گزینش و تلفیق واژه­ها و جمله­ها در سخنان امام(ع) به خوبی نمایان است و عبارات خطبه، بسیار در هم تنیده و به هم مرتبط است. به گونه­ای که انواع عناصر انسجام واژگانی و انسجام پیوندی در موارد زیادی به اتفّاق و همزمان با هم در یک بند به کار رفته­اند و متنی یکپارچه ساخته و آن را منحصر به فرد کرده است.

از نظر ساختار اطلاعاتی و ترتیب عناصر محتوایی آنچه قابل توجّه است بیان ارزش جهاد و مقدمّهچینی برای بیان اهمیّت آن است. استفاده از حروف افزایشی نیز توانسته است به خوبی بندهای مختلف خطبه را به هم مرتبط سازد.

. مقدمه

امروزه، زبان­شناسی نقش­گرا یکی از نگرش­های مهم در زبان­شناسی نظری به شمار می­رود که بر نقش­های زبانی تأکید دارد. «نقش­گرایان معتقدند که زبان، ابزاری برای تعامل اجتماعی و واحد تحلیل متن در بافت است. در این معنا نسبت واحدهای زبانی و روابط صوری آن­ها با بافت است که معانی خاص را افاده می­کند» (هلیدی، 1985: 40). طبق این نظریه، جملات متن، روابط معینی دارند که آن را از مجموعه جملاتی که تصادفی کنار هم قرار گرفته­اند، جدا نموده و آن را به عنوان یک متن، مشخص می­سازد (قنبری پریخانی و طاهری­نیا، 1399: 208). بر همین اساس، آن­ها کار خود را با تکیه بر حیطه کلام آغاز می­کنند و در تجزیه و تحلیل کلام، متن را مجموعه‌ای منسجم و معنادار می­دانند.«نظریه نقش­گرای هلیدی (Michael Halliday)، یکی از جامع­ترین نظریات علمی است که زبان را نظامی برای بیان معنا در نظر می­گیرد و برای آن نقش و کارکردی اجتماعی قائل می­شود.» (مشکوة الدینی، 1388: 124).یکی از متونی که زبان­شناسان از دیرباز آن را مورد توجّه قرار داده­اند متون مذهبی است. در میان متون مذهبی، قرآن کریم بیش از هر متن دیگری در این زمینه ایفای نقش کرده است و محققین مذهبی از نظریات مختلف زبان­شناسی برای تفسیر و فهم بهتر آن، منابع مذکور بهره برده­اند.، امّا تا کنون یافته­های علم زبان­شناسی در تحلیل متن نهج­البلاغه کمتر مورد توجّه قرار گرفته است حال آنکه همگان در بی­نظیر بودن کلام امام علی(ع) اتفاق نظر دارند. در عظمت کلام او همین بس که گفته­اند: «دونَ کلامِ الخالقِ وَفَوقَ کَلامِ المَخلُوقِ»(ابن ابی الحدید، 1404هـ: ج1/24- 25) (پایین­تر از کلام خدا و بالاتر از سخنان مردم است). محمد عبده در مقدمه نهج­البلاغه می­گوید: «در میان ادیبان کسی نیست که معتقد نباشد که سخن علی(ع) بلیغ­ترین و وزین­ترین سخن از جهت موضوع، اسلوب و معانی ارجمند پس از کلام خدا و پیامبر است» (عبده، بی­تا: ج 1/11). جرج جرداق نویسنده مسیحی در مورد بلاغت نهج­البلاغه می­نویسد: «بلاغت، عبارت از موافقت کلام با مقتضای حال است و بر این اساس ملاحظه می­شود که نهج­البلاغه بلیغ­ترین کتاب به طور مطلق است یا از بلیغ­ترین­ها به شمار می­رود». (نقل از شریفی، 1380: 255)در این پژوهش برآنیم با استفاده از مهمترین عناصر مطرح شده در فراکارکرد متنی، یعنی ساخت آغازگری- پایانی، ساخت اطلاعاتی و انسجام، چینش بندهایی را که به شکل­گیری خطبه جهادیهامام علی(ع) یاری رسانده و با خلق این اثر ادبی زیبا و منسجم، دریافت پیام را برای خواننده میسّر ساخته­اند مورد بررسی قرار دهیم.

 

1.1 ضرورت تحقیق و سؤالات آن

آنچه بر ضرورت و اهمیت پژوهش حاضر می­افزاید، این است که تا کنون در زمینه بررسی فراکارکرد متنی در خطبه­های نهج البلاغه پژوهشی منسجم صورت نگرفته، لذا واکاویزبان‌شناختی این خطبه­ها برای درک بهتر مفاهیم موجود در آن، مفید خواهد بود. در پایان، پژوهش حاضر توانسته است پاسخگوی سؤالات زیر باشد:

  1. بر اساس رویکرد نقش­گرای هلیدی، مهمترین عناصر مطرح در خطبه جهادیه امامعلی(ع)، چه چیزهایی هستند؟
  2. رویکرد فرامتنی، چگونه باعث درک بهتر پیام­های موجود در خطبه مذکور می­شود؟

 

2.1 پیشینۀ پژوهش

بررسی­ها نشان می­دهد که تاکنون مطالعات چندانی بر اساس نظریه مورد فراکارکرد متنی و نظریه نقش­گرای، صورت نگرفته و اکثر پژوهش­های مرتبط با نهج البلاغه، به بررسی محتوایی و بلاغی آن پرداخته­اند کهبه برخی از آن­ها اشاره می­شود:

مقاله «کارکرد ادات ربطی در انسجام بخشی به خطبه­های نهج البلاغه» (1392)، نوشته علیرضا نظری که در آن، عناصر انسجامی یا ادوات انسجامی را در 30 خطبه بلند نهج البلاغه مورد بررسی قرار داده است.

محمد علی عرب زوزنی و محمدرضا پهلوان نژاد در مقاله «بررسی ساختار آغازگری در خطبه جهاد نهج البلاغه بر اساس فرانقش متنی نظریه نظام­مند نقش­گرا» (1393)، ساختار آغازگری را در تمامی 99 بند این خطبه تجزیه و بخش پایانی را نیز مشخّص نموده­اند.

مقاله «بررسی ساختار وجهی خطبه جهاد نهج البلاغه بر اساس فرانقش بینافردی نظریه نقش­گرا» (1395)، اثر محمد علی عرب زوزنی و دیگران، به بررسی خطبه مذکور از جهت ساختار وجهی، وجهیت منبع، بیان پیام، میزان تعهد گوینده در اعتبار پیام، نوع ارزیابی گوینده از پیام، نقش­های تعاملی شرکت کنندگان در ارتباط زبانی مورد توجّه قرار گرفته است.

امّا چیزی که پژوهش ما را از سایر پژوهش­ها متفاوت و متمایز می­سازد این است که بررسی و تحلیل خطبه جهادیه امام علی(ع) بر اساس رویکرد نقش­گرای هلیدی، راه را برای نقد و تحلیل علمی‌تر دیگر خطبه­ها باز می­کند و ارزش هنری آن را بیشتر به خواننده نشان می‌دهد. با عنایت به اینکهاساس این نظریه لفظ و معنا بوده با روش علمی نشان داده است که تصویرهای درهم پیچیده و چندبُعدی متن این خطبه از نهج­البلاغه از چه انسجامی برخوردار است؛ زیرا شناخت این ویژگی انسجامی موجب می­شود پرده از ارزش‌های بلاغی، زبانی و تاریخی آن برداشته شود. این مسأله موجب درکی عمیق‌تر و جذاب­تر شدن خوانش متن برای خواننده می­شود.

 

3.1 زبان‌شناسی نقش‌گرای هلیدی

از جمله زبان­شناسان ساختگرایی که در پژوهش‌های خود به روابط بین‌جمله‌ای متن با عنوان انسجام متنی پرداخته‌ مایکل هلیدی است. بر اساس نظریه هلیدی، درجه انسجام ممکن است کم یا زیاد باشد، ولی نکته مهم این است که یک گفتار، زمانی متن نامیده می­شود که هم انسجام صوری و هم­ پیوستگی معنایی را داشته باشد. هلیدی انسجام را نشأت گرفته از عناصری قلمداد می­کند که جزء نظام زبان هستند (لطفی‌پور ساعدی، 1371: 30). زبان­شناسی نقش­گرا، یکی از سه نگرش مسلط زبان­شناسی نظری، یعنی صورت­گرا، نقش­گرا و شناختی است که هر یک از این سه نظریه بهنحوی در جست­وجوی ایجاد سازوکاری مناسب و اعمال آن در کشف و تبیین ارتباط گفته یا متن با کارکردهای فکری - اجتماعی (یارمحمدی، 1383: 143) و بهعبارتی تحلیل گفتمانی متن بوده­اند که نخستین بار در سال 1952م توسط زلیگ هریس (Zellig Harris) زبانشناسآمریکایی، به کار رفت (باغینی­پور،1380: 16). این نظریه به «دستور نظام­مند نقش­گرا» شهرت یافته است؛ چراکه معنا را اساس قرار می­دهد. یک دستور است، چون تعبیری معنایی از صورت­های زبانی بهدست می­دهد و نظام­مند است؛ زیرا شبکه­ای در هم تنیده از انتخاب­های معنایی و دستوری است (مجیدی، 1390: ۱۸۶) و سخنگویان زبان در هر موقعیتی که زبان را به کار می­گیرند، دست به یک انتخاب می­زنند، انتخابی که بر پایه معناست و در قالب مشخّصه­های صوری زبان ظهور می­کند (هلیدی،1985: 41).

هلیدی نظام معنایی زبان را به تعدادی مؤلفه مجزا یعنی انواع توازن معنایی تقسیم می­کند که در ارتباط با فراکارکردهای اندیشگانی، بینافردی و متنی قرار دارند؛ در سطح اندیشگانی، زبان بازنمود رخدادها، احساسات و واقعیات زندگی روزمره است که از طریق فرایندهای فعلی و مشارکین فرایند قابل بررسی است. فرانقش بینافردی، کارکرد ارتباطی و چگونگی تعامل متن با خواننده و روند دادن اطلاعات و یا درخواست گوینده را بهواسطه وجوه خبری، امری و پرسشی برعهده داردو اما فراکارکرد متنی، کاربرد زبان برای تولید متون گفتاری و نوشتاری است و در پی کشف روابط حاکم بر اجزای تشکیلدهنده یک متن است که انسجام متن را فراهم می­آورند(هلیدی، 1994م: 46). در این فراکارکرد، سخن از مفهوم به میان می­آید که تا چه میزان بند و نوع چینش بندهای متن به شکل­گیری متن یاری می­رساند. در حقیقت فراکارکرد متنی از این مسئله سخن می­گوید که چه چیزی چگونه گفته می­شود، یعنی گوینده چگونه خواننده را به سمت ادراک روابط میان بندها سوق می­دهد.

هلیدی روابط میان بندها را به دو رابطه بیرونی و درونی تقسیم می­کند؛ سطح بیرونی به عوامل انسجامبخش گفته می­شود، این عناصر پاره­های مختلف متن را به هم پیوند می­زند و به درک بهتر متن کمک می­کند و عبارتند از ارجاعات درون­متنی و برون­متنی، حذف، جایگزینی، تضاد، هم­معنایی و تکرار،  اما روابط درونی متن به ساختار موضوعی و اطلاعاتی متن، اطلاق می­شود (روبینز، 1393: 318) که واژگان آغازگری- پایانی، نشان­داری- بی­نشانی و اطلاع دهندگی آن­ها را در گفتمان، مورد توجّه قرار می­دهد.

هلیدی مکانیسم فرا نقش متنی را بر چگونگی ترتیب و آرایش اطلاعات اندیشگانی و بینافردی که در بند آمده­اند،  به دو ساخت «مبتدا- خبری» و ساخت «اطلاعاتی» و یک بخش غیرساختاری «انسجام» تقسیم می­کند (صالحی، 1386: 36). منظور از فرانقش متنی یا هم­بافت این است که یک عنصر زبانی در چارچوب چه متنی قرار گرفته و جمله­ها و کلمات قبل و بعد آن عنصر در داخل متن، چه تأثیری در تبلور نقش و معنای آن دارد. ساخت آغازگری، میزان و چگونگی ساختار بخشیدن به اطلاعات از سوی گوینده، ساخت اطلاعاتی میزان آشنا یا ناآشنا بودن آن را نزد گیرنده و انسجام، چینش واژگان متن را بررسی می­کند.(هلیدی، 1994: 63) هلیدی سه نقش عمده را برای زبان قائل می­شود:

الف: نقش محتوایی یا مقصودی: به بیان محتوا در دو بخش تجربی و منطقی می­پردازد.

ب: نقش اجتماعی یا بین شخصی: هدفش تعیین نوع روابط حاکم میان مخاطب و متکلم، میزان آشنایی و درجه صمیمیت آن­ها و... است.

ج: نقش متنی: نقش یک متن منسجم ساخته شده از چند جمله را از چند جمله نامربوط و پراکنده مشخّص می­کند. علاوه بر آن، نظام داخلی جمله و آرایش عناصر سازنده آن را تعیین می­کند. این نقش، خود به دو بخش ساختاری و غیرساختاری تقسیم می­شود.

 

 

 

  1. تحلیل فراکارکرد متنی در خطبۀ جهادیۀ امام علی(ع)

همان‌طور که اشاره شد، رویکرد فراکارکرد متنی، شامل دو بخش اصلی ساختاری و غیرساختاری است که وضعیت آن­ها را در خطبه مذکور، مورد بررسی و تحلیل قرار می­دهیم.

 

1.2 بخش ساختاری

در این بخش، مبحث آغازگری و پایانی مطرح می­شود که معادلتقدیم و تأخیر در علوم بلاغی و کارکردهای آن است. مبتدا از نظر هلیدی عنصر آغازین جمله است­ که از جهت روان­شناختی و ادراکی دارای اهمیّت فراوانی است؛ زیرا موضوع اصلی و مهم پیام است و باقیمانده پیام یا همان خبر نیز دربارۀ او است (هلیدی، 1985: 38).«آغازگری مربوط به چگونگی بیان عناصر زبانی نبوده، بلکه به چگونگی ساختار بند، مربوط است.» (عرب­زوزنی و پهلوان­نژاد، 1393: 22). از نظر هلیدی، آغازگر باید نقشی تجربی داشته باشد و معادل الگوی جملات این زبان باشد، به این صورت که در جملۀ اسمیه، مبتدا و در جمله فعلیه، فعل، آغازگر ساده و تجربی محسوب می­شوند. هر گونه خروج از آغازگر تجربی به بینافردی، موجب آن می­شود که ساخت جمله به آغازگر «نشان­دار» و مرکّب تبدیل شود. آغازگر بینافردی معنای اجتماعی و ارزیابی گوینده را به آغازگان کلام اضافه می­کند و در زبان عربی شامل آغازگر ندایی و عنصر وجهی (باید، شاید، متأسفانه، احتمالاً، واقعاً و...) است که پیش از آغازگر تجربی قرار می­گیرد. آغازگر ساختاری حروف و واژگان ربطی هستند که بندهای مختلف را در یک متن به هم پیوند می­زنند و می­توانند در کنار مبتدای تجربی، آغازگری مرکّب تشکیل دهند (هلیدی، 1994: 61-62). پس از جدا کردن عنصر آغازگر، آنچه که در بند باقی می­ماند، عنصر پایانی است. در جدول زیر،برای نشان دادن اجزاء اصلی بند از منظر فراکارکرد متنی، دو بند از خطبه جهاد آورده شده و در آن، عنصر آغازگر و پایانی، مشخّص گردیده است:

بند

فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّة

وَإِنِّی قَدْ دَعَوْتُکُمْ إِلَى قِتالِ هؤُلاَءِ الْقَوْمِ لیلاً وَنهاراً

اجزاء اصلی بند از منظر فراکارکرد متنی

آغازگر: مرکّب(متنی+بینافردی+تجربی)

(ف + إنّ + الجهاد)

پایان: بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّة

آغازگر: مرکّب (بینافردی+ تجربی)

(إنّ + ی)

پایان:قَدْ دَعَوْتُکُمْ إِلَى قِتالِ هؤُلاَءِ الْقَوْمِ لیلاً وَنهاراً

با بررسی دقیق متن متوجّه می­شویم در این خطبه هر یک از ادات پیوندی، فعل و فرایند تجربی و مبتدای نحوی در جایگاه عنصر آغازین بند قرار گرفته­اند و مانند واژگان هسته­ای هستند که پیام اصلی را در دل خویش قرار داده­اند و عنصر پایانی در مورد آن خبر می­دهد. لازم به ذکر است که اغلب 99 بند خطبه مذکور دارای آغازگر مرکّب است. چنین انتخابی علاوه بر ایجاد پیوستگی در متن، باعث حفظ و یا امتداد موضوع شده و در مواردی نیز زمینه­ساز فهم و تفسیر بندهای بعدی، می‌شود.

 

2.2 بخش غیرساختاری

این بخش شامل انسجام متن، یعنی ارجاع، جانشینی، حذف، انسجام واژگانی و پیوندی است. «کلیّه روابط عناصر تشکیل دهنده اثر با یکدیگر و ارتباط ذاتی میان همه عناصر اثر ادبی و هنری که تمامیت و کلیت آن اثر را در بر می­گیرد و به آن انسجام و یکپارچگی می­بخشد ساختار اثر نامیده می­شود.» (علوی مقدم، 1377:186) در این قسمت، مهمترین عوامل انسجام متن، در خطبه مذکور، مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

1.2.2 ارجاع

هلیدی معتقد است که در متن، عناصری وجود دارند که تحت تأثیر سایر عناصر هستند. از جمله این عناصر، ضمایر است که با مراجع خود تفسیر می‌شوند و این مرجع ضمیر ممکن است در متن باشد یا نباشدکه این ارجاع با توجّه به بودن و نبودن مرجع به دو بخش تقسیم می­شود: ارجاع برون‌متنی و ارجاع درون‌متنی.

1.1.2.2 ارجاع برون‌متنی (موقعیّتی)

در ارجاع برون‌متنی که بدان ارجاع موقعیّتی هم گفته می‌شود، مرجع ضمیر، خارج از متن قرار دارد؛ برای مثال اگر بخواهیم بگوییم «آن را برایم بیاور»، در این جمله امکان دارد منظور ما اشاره به یک کتاب باشد که در دست مخاطب قرار دارد که ارجاع برون‌متنی به عنوانعنصری از عناصر انسجام متن محسوب نمی­شود؛زیرا مرجع ضمیر خارج و بیرون از متن است (امیری خراسانی و علی­نژاد، 1394: 9).

در خطبه جهاد نهج البلاغه، این گونه ارجاع،کاربرد داشته است: «أَلاَ وإِنِّی قَدْ دَعَوْتُکُمْ إِلَى قِتالِ هؤُلاَءِ الْقَوْمِ لَیْلاً ونَهَاراً». ترجمه: (بدانید که من شب و روز و نهان و آشکار، شما را به جنگ این قوم دعوت کردم).

در این جملات مرجع ضمیر «هؤُلاَءِ الْقَوْمِ»لشکریان معاویه است و کسانی که به شهر انبار حمله کردند.

2.1.2.2 ارجاع درون‌متنی

یکی از پرکاربردترین انواع ارجاع­ها در این خطبه ارجاع درون متنی است. در جملات بسیاری، مرجع ضمیر در جملات ماقبل و مابعد برمی­گردد. با توجّه به وصف وسیع و گستردهاتفاقات، مکان‌ها، شخصیت­ها و ارجاع‌های پی‌درپی و پشت سر هم، این عامل یکی از عوامل مهم و تأثیرگذار در ایجاد انسجام متن در این کتاب است. ارجاع در متن خطبه موجب پیوند جملات و پاره‌گفتارها شده است (امیری خراسانی و علی­نژاد، 1394: 10) همانطور که بیان شد ارجاع درون‌متنی به دو صورت ارجاع به ماقبل و ارجاع به مابعد انجام می­پذیرد:

الف)ارجاع به ماقبل

دراین نوع از ارجاع، برای پی­بردن به مرجع ضمیر و قصد و منظور نویسنده باید به عنصرهای قبل از ضمیر رجوعشود. اکثر ارجاع‌ها (بیش از 20 مورد) در این خطبه از این نوع است؛ مانند:

«أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّة، فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّة أَوْلِیَائِهِ» ترجمه: (پس از حمد خدا، جهاد دری‌ است از درهای‌ بهشت، که خداوند آن را به روی‌ اولیاء خاص خود، گشوده است).

در این عبارت، مرجع ضمایر «ه»، به ترتیب «باب» و«الله» است.

ب)ارجاع به مابعد

این نوع ارجاع، بسامد کمی در این خطبه از نهج­البلاغه دارد. همان‌گونه که گفته شد، در این نوع ارجاع، مرجع ضمیر پس از آن قرار می‌گیرد:

«هذَا أَخُو غَامِدٍ وقَدْ وَرَدَتْ خَیْلُهُ الْأَنْبَارَ» ترجمه: (این مرد غامدی، لشکرش وارد شهر انبار شده است).

در این عبارت، هم ارجاع درون متنی وجود دارد هم ارجاع برون متنی. مرجع ضمیر «هذا» در جمله مابعد (اخو غامدی) قرار دارد (برون متنی) و مرجع ضمیر «ه» به أخو غامد برمی­گردد (درون متنی).

2.2.2 جانشینی

یکی دیگر از عوامل انسجام متن و ابزارهای انسجامی جانشینی است. منظور از جانشینی این است که یک عنصر در جای عنصر زبانی دیگر بنشیند، یعنی امکان دارد که کلمه یا عبارتی جانشین عبارت، کلمه و یا یک بند یا بخشی از متن در متن شود (امیری خراسانی و علی­نژاد، 1394: 12).در خطبه جهاد، جانشینی بندی وجود دارد. در جانشینی بندی یا موضوعی یک کلمه یا یک عنصر، جانشین یک بند یا یک پاراگراف می‌شود؛ مانند: «فَلَوْ أَنَّ امْرَءاً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هذَا أَسَفاً مَا کانَ بِهِ مَلُوماً ترجمه: (اگر بعد از این حادثه مسلمانی‌ از غصّه بمیرد جای‌ ملامت نیست).

در این عبارت، «هذا» جانشین داستان حمله به خانه بیوه زن یهودی شده که قبل از آن، آمده است.

در عبارت: «کُلُّ هذا فِراراً مِنَ الْحَرِّ وَالْقُرِّ» ترجمه: (همه این بهانه­هابرای‌فرارازگرماوسرماست)، کلمه «هذا» جانشین دلایل سرپیچی لشکریان امام(ع) از حمله به دشمن شده است.

3.2.2 حذف

حذف، از عوامل اساسی انسجام متن است. «وقتی ذکر عضو و اجزایی از جمله به دلیل وجود قرینه لزومی نداشته باشد، مسلّم است که کاربرد آن عضو به سلاست و روانی کلام خدشه وارد می‌سازد» (شفایی، 1363: 190-189).حذف، نیاوردن واژه، جمله یا بخشی از جمله و یا قسمتی از کلام در متن است، به گونه‌ای که مخاطب بتواند با توجّه به قرائن لفظی و معنوی، عنصر یا عناصر محذوف را دریابد، البتّه این امر (فهم عناصر محذوف) تا حدّ زیادی به دانش مخاطب و اطّلاعات مشترک نویسنده و مخاطب مربوط می‌شود. واضح است که در هر متنی حذف وجود دارد و ما در تمام گفته‌ها و نوشته‌های خود ناگزیر از حذف هستیم (امیری خراسانی و علی­نژاد، 1394: 13)؛ زیرا سیاق کلام و مفهوم کلّی جمله و عبارت،موجب آن می‌شود که واژه یا واژه‌هایی حذف شوند. (احمدی گیوی و انوری، 1375: 316).

از نظر هلیدی حذف، یک پدیده نحوی و روشی برای جلوگیری و اجتناب از حشو در کلام است. به اعتقاد اوآن عنصری که از کلام حذف شدهدر ساختار متن، ردّ پایی از خود به جا می‌گذارد تا خواننده تلاش کند به کمک اطّلاعات حاصل شده از سایر بخش‌های متن، عنصر یا عناصر حذف شده را بیابد. بنابراین، مطلب حذف شده (به هر روشِ لفظی، معنوی یا عرفی) قابل درک و فهم هستند. کاربرد حذف در کلام، در واقع، نوعی واضح کردن به اجزایی از کلام و جلب توجّه خواننده به اطّلاعات نو و دارای نقش و از بین بردن اطّلاعات کهنه و بی‌نقش است (امیری خراسانی و علی­نژاد، 1394: 14) در خطبه جهاد از نهج البلاغه گونه‌های مختلفی از حذف به چشم می­خورد:

«أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الْجِهَادَ...» در این جمله حمد و ستایش خداوند با هر مضاف الیه دیگری که می­تواند داشته باشد حذف شده است.

آغاز خطبه به شیوه معمول خطیبان عصر جاهلی، با عبارت مشهور «أمّا بعد» شروع شده است که این شیوه، دال بر نام خداوند و حمد الهی و صلوات بر پیامبر(ص) قلمداد می­شود؛ زیرا هر کلامی با حمد و ستایش خداوند شروع نشود از نظر خطبا «ابتر» است. (ابن اثیر جزری، 1367: 1/ 93؛ کلینی، 1407: 2/ 504).

«پس، به تحقیق که جهاد، دری است از درهای بهشت» یعنی جهاد، سبب ورود به بهشت، است؛ خواه جهاد با کافران و منافقان باشد که جهاد اصغر است یا با نفس و شیطان که جهاد اکبر است (سید رضی، 1378: 1/ 201).

در دو عبارت: «فَإِذَا أَمَرْتُکُمْ بِالسَّیْرِ إِلَیْهِمْ فِی أَیَّامِ الحَرِّ قُلْتُمْ: هذِهِ حَمَارَّة الْقَیْظِ ترجمه: (اگر در تابستان، شما را دعوت به جهاد آنان کنممی­گویید: هواگرماست).

«وَاِذا اَمَرْتُکُمْ بِالسَّیْرِ اِلَیْهِم فِى الشِّتاءِ قُلْتُمْ: هذِهِ صَبارَّةُ الْقُرِّ.» ترجمه: (و اگر در زمستان شما را برای نبرد با آنان، بخوانممی­گویید: هوا سرد است).

بعد از کلمه «هذه» واژه «الأیام» به قرینه لفظی حذف شده است.

نویسنده با استفاده از حذف و با مهارت و هنرمندی کلام خود را منسجم، یکپارچه و متوالی به مخاطب عرضه کرده است.

4.2.2 عناصر انسجام واژگانی

عناصر انسجام واژگانی، شامل تکرار و باهم­آیی است.

1.4.2.2 تکرار

از جمله، عوامل انسجام متن، تکرار است. «در این عامل انسجام، عناصری از جمله­های قبلی متن در جمله­های بعدی تکرار می­شوند.» (آقا گل­زاده، 1385: 108) و اصطلاح تکرار یعنی از سرگیری عنصری که یک بار در متن پسین آمده است. تکرار برخی واژه­ها اهمیت آن­ها را در ساخت معنایی نشان می­دهد و بر محوریت آن­ها در متن تأکید می­کند. در بسیاری از موارد، تکرار جنبه کاربرد شناختی و بلاغی دارد که در حوزه بلاغت عربی به تفصیل بدان پرداخته شده است. (نقل از پروینی و نظری، 1393: 40- 41). کاربرد این عامل انسجام متن، در نهج‌البلاغه بسامد بالای دارد و شامل موارد زیر می­شود:

الف) تکرار موسیقیایی

خطبه جهاد با تکرار آوایی یا همان موسیقیایی و تقارن لفظی، موازنه، مماثله، تضمین‌المزدوج و ترصیع به نقطه اوج خود می‌رسد:

«یُغَارُ عَلَیْکُمْ ولاَ تُغِیرُونَ،وَتُغْزَوْنَ، ولاَ تَغْزُونَ، وَیُعْصَى اللَّهُ وتَرْضَوْنَترجمه: (آنان شما را غارت کردند و شما چیزی‌ به دستنیاوردید، جنگیدند ولی‌ شما نجنگیدید).

همان طور که مشاهده می­شود بین کلمات «یُغَار» و «تُغِیرُونَ» جناس اشتقاق و بین «تُغْزَوْنَ» و «تَغْزُونَ» جناس اختلافی وجود دارد.

امام علی(ع) در چند جمله کوتاه، با استفاده از استمرار تجددّی، افعال مذکور را به صورت شلاّق­های پی­درپی بر سر کوفیان فرود می­آورد تا شاید اندکی آنان را بر سر غیرت آورد: «یُغَارُ عَلَیْکُمْ»«وَلاَ تُغِیرُونَ»، «وَتُغْزَوْنَ»، «وَلاَ تَغْزُونَ»، «ویُعصَی اللهُ» «وتَرضَون».

ب) تکرار صامت

«فَلَوْ أَنَّ امْرَءاً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هذَا أَسَفاً مَا کانَ بِهِ مَلُوماً.»در این عبارت، حرف صامت «الف»، چندین بار تکرار شده است تا حزن و اندوه خود را بر ماجرای پیش آمده، نشان دهد.

این عناصر هم موجبآرایش کلامند و هم برخی معانی دیگر را نیز به ذهن مخاطب القا می‌کنند. از نظر هلیدی، عملکرد زبان، اول صوری و روساختی است و در پایان، ژرف‌ساختی می‌شود و به ساخت معنایی زبان تعلّق می‌گیرد. تکرار که شامل تکرار کلمات و تکرار حروف است، نقش بسزایی در خوش آهنگی شعر دارد و از نظر سبکی نیز، یکی از عوامل سبک­ساز است (عبدالله، 2002: 98).

 

 

ج)تکرار عین واژه

در خطبه جهاد، تکرار واژه نیز به چشم می­خورد از جمله:

«فَیَا عَجَباً! عَجَباً!»

واژه «والله» هم 4 بار برای ادای سوگند، تکرار شده است.

امام(ع) برای تأیید مطلب قبلی و سرزنش کوفیان، با شگفتی ناله سر می­دهد. کلمه «عجبا» را به صورت نکره بیان فرموده تا چنان وانمود کند که گویا امر مورد تعجّب، مشخّص و معیّن نیست و با «ندا» حضور یافته و آن را تکرار فرموده است تا شدّت امر را بیان کند (ابن میثم، 1362: 2/ 80).

د)تکرار واژه مترادف

از جمله روش­هایی که در بدیع لفظی، ‌موسیقی کلام را بوجود می­آورد و یا افزون می­کند، تکرار واژه‌ها یا جملات مترادف است. (شمیسا، 1368: 57) این نوع از تکرار، بسیار فراوان­تر از تکرار عین خود واژه، در متن وجود دارد و از عوامل اصلی در اتصال جمله‌ها و بندهای کلام است. در خطبه جهاد و همچنین متن‌هایی که در آن­ها حوادث و یا داستان‌هایی نقل می­شود که از نظر درونمایه و هدف با هم اشتراک دارند، این نوع تکرار بسامد بالایی دارد. برای نمونه:

«هُوَ لِبَاسُ التَّقْوَى، ودِرْعُ اللَّهِ اَلْحصِینَة، وجُنَّتُهُ الْوَثِیقَةترجمه: (جهاد، جامه پرهیزگاری‌، زره استوار و سپر مطمئن خداست).

در این فراز از خطبه،واژه «دِرع»با «جُنّة» و واژه «الحَصینة» با «الوَثیقة» مترادفند.

«درع الله» یعنی «زره الهی»، (بعلبکی، 1392: 508)، حضرت، جهاد را زرهی الهی در نظر گرفته که از مسلمانان محافظت می­کند.

در اصطلاح «جُنّته الوثیقة» به معنای «سپر محکم الهی»، (ابن میثم، 1362:  2/ 29) است. خداوند به عنوان انسانی در نظر گرفته شده است که سپر دارد.

حضرت، جهاد را به «زره محکم» و «زره مطمئن» تشبیه کرده است. قصد ایشان این بوده است که قوم و ملّتی که جهاد را ترک کند در برابر ضربات دشمن، بسیار ناتوان و آسیب­پذیر است (مکارم شیرازی، 1379: 2/ 131؛ خوئی، 1344: 3/ 395).

«فَمَنْ تَرَکَهُ رَغْبَةً عَنْهُ اَلْبَسَهُ اللّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ وشَمْلَةَ الْبَلاءِ، ودُیِّثَ بِالصَّغارِ وَالْقَماءَةِ، وضُرِبَ عَلى قَلْبِهِ بِالاسْهابِوَاُدیلَ الْحَقُّ مِنْهُ بِتَضْییعِ الْجِهادِ، وَسیمَ الْخَسْفَ، وَمُنِعَ النِّصْفَ» ترجمه: (هر کس آن را از باب بی­اعتنایی‌ترککندخداوندبراوجامهذلّتبپوشاندوغرق بلا نماید و به ذلّت و خواری‌ و پستی‌ گرفتار آید، بر دلش پرده­های‌بی‌­عقلی‌زدهشود و در برابر ضایع کردن جهاد، حق از او گرفته شود و محکوم به ذلّت و خواری شود و محروم از انصاف گردد).

لفظ «القماء» به معنای «حقارت و پستی» است. کاربرد مقصور این لفظ «القما» خطاست؛ هر چند که راوندی آن را با قصر، روایت کرده است (ابن میثم، 1362: 2/ 31) و لفظ «إسهاب» به معنای «از بین بردن خرد و اندیشه» است. هر چند که این واژه از نظر برخی به معنای «زیاده‌گویی» هم آمده است؛ گویی که کلام ترک کنندگان جهاد به سبب زیاده­گویی، در نظر دیگران بی­اعتبار جلوه­گری می­کند (ابن أبی­الحدید، 1404: 2/ 77).

واژه «خَسَف» در زبان عربی به معنای «زبونی و تحمیل کاری بر انسان است.» (ابن سیده، 2000: 84) و لفظ «مُنع النّصفُ» به مفهوم محروم شدن از عدالت است. دلیل این معنا روشن است؛ زیرا طرفداران عدالت، غالباً در اقلیت هستند. به همین دلیل، سلطه­گران سودپرست، تا آنجا که به اصطلاح، کاردشان بِبُرّد، پیش می­روند و حقوق ملّت­های مظلوم را پایمان می­کنند و پیوسته بر مال و جاه و جلال خود می­افزایند (مکارم شیرازی، 1379: 2/ 141).

در فراز مذکور، تقریباً تمامی عبارات مشخّص شده، یک معنا را می­رساند و همه از آثار منفی فرار از جهاد در راه خداست.

در عبارت: «لَقَدْ مَلَأْتُمْ قَلْبی قَیْحاً، وشَحَنْتُمْ صَدْرِی غَیْظاً، وجَرَّعْتُمُونِی نُغَبَ التَّهْمَامِ أَنْفاساً» ترجمه: (دلم را پر از خون کردید و سینه­امرا مالامال خشم نمودید و پی‌ در پی‌ جرعه اندوه به کامم ریختید)، هر سه جمله، یک معنا را می­رساند. تکرار جملات هم‌معنی، نشان از آن دارد که ارتباط معنایی و پیوستگی و یکپارچگی و یکدست بودن در متن خطبه وجود دارد.

حضرت برای نشان دادن اوج خشم خود از فعل «شَحَنَ» به معنای «پر کردن» (سّیاح، 2013: 750)، استفاده کرده است و «جرّعَ تجریعاً الماءَ» به معنای «آب را جرعه­جرعه به او نوشانید» (همان: 194) است که حضرت غم را ماده مایعی در نظر گرفته که جرعه­جرعه در کامش ریخته می­شود.

2.4.2.2 باهم‌آیی

منظور از باهم‌آیی یا همایش، با هم آمدن کلمه­های مربوط و مرتبط با هم است، یعنی آن کلمات که از نظر معنای انفرادی یا عرف زبانی با هم سنخیت دارند، در کنار هم قرار می‌گیرند. این همان چیزی است که در بدیع بدان، مراعات نظیر و یا تناسب می­گویند. با هم آمدن واژگان در سطح کلام، موجب آن می­شود که کلام پیوستگی و انسجام داشته باشد (امیری خراسانی و علی­نژاد، 1394: 16).

در خطبه جهاد، مواردی از این دست به چشم می­خورد که از عوامل تأثیرگذار در ایجاد ارتباط بین جملات بوده است. مانند:«فَیَنْتَزِعُ حِجْلَها وقُلُبَهَا وقَلاَئِدَهَا وَرُعُثَهَا ما تَمْتَنِع مِنْهُ إِلاَّ بالْاسْتِرْجَاعِ والْاسْتِرْحَامِ» ترجمه: (و خلخال و دستنبد و گردنبند و گوشواره او رابه یغمابردهوآن بینوادربرابرآنغارتگرجزکلمهاسترجاعوطلبدلسوزی‌راهی‌نداشته است).

واژه «استرجاع» در نزد مفسّران نهج البلاغه، به دو معنا تفسیر شده است: نخست به «گریه و زاری که توأم با هق­هق و رفت و آمد صدا در گلو» و دیگر، گفتن عبارت «الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ» (بقره: 156) که معمولاً در مصائب سخت، آن هنگام که کاری از دست انسان ساخته نیست، گفته می­شود. از سوی دیگر، با توجه به متن حماسی امام(ع)، جالب این است که تجاوز به حریم و گرفتن زینت­آلات زنان مسلمان و غیرمسلمان و هتک احترام آنها، در یک ردیف شمرده شده و نشان می­دهد که اوّلاً اسلام تا چه حد برای ناموس مردم اهمیّت قائل است و ثانیاً تا چه اندازه خود را متعهّد به دفاع از اقلیّت­هایی می­داند که در پناه اسلام، زندگی می­کنند (مکارم شیرازی، 1379: 2/ 152).

ارزش ادبی اتحاد و تناسب لفظ و معنا در کلام به گونه­ای است که هم در ساخت و بافت اصلی جمله، دو مؤلفه «لفظ» و «معنا» نقش محوری دارند و به ایفای نقش می­پردازند (مختاری و هادی فرد، 1395: 111).

در عبارت مذکور، بین واژه­های«حِجْلَ» (خلخال)، «قُلُبَ» (دستبند)، «قَلاَئِد» (گردنبند)و «رُعُثَ» (گوشواره)،مراعات نظیر وجود دارد.

5.2.2 عناصر انسجام پیوندی (معنایی و منطقی)

باید در نظر داشته باشیم که خلق و آفرینش یک متن، بدون وجود ارتباط معنایی و منطقی جملات، کاری است غیر ممکن. در نظریه هلیدی، همین عامل، بندها و پاره‌گفتارها، عامل اصلی و مهم انسجام و یکدست بودن متن است. به این نوع از رابطه، «انسجام پیوندی» گفته می­شود. انسجام پیوندی در متن، با عامل­های ربط شکل می‌گیرد. عوامل ربط، وسایلی هستند که موجب پیوند جمله‌های متن می‌شوند. این عوامل، در آغاز و یا میان دو جمله مستقل قرار می‌گیرند و گاهی نیز رشته‌های وسیع‌تر ازجمله، مثل دو بند یا پاره متن را به هم مربوط می­کنند (امیری خراسانی و علی­نژاد، 1394: 16).در انسجام‌بخشی عوامل شرط ربط این است که در آغاز یا بین دو جمله مستقل به کار بروند؛ به دیگر سخن، عواملی ربطی که جمله‌های پیرو را به جمله‌های پایه وصل می‌کنند، خاصیت انسجام‌بخشی ندارند. هلیدی معتقد است، این عوامل به چهار دسته تقسیم می‌شوند: 1) رابطه اضافی،2) رابطه تقابلی یا خلاف انتظار،3) رابطه علّی یا سببی، 4) رابطه زمانی (نوروزی و غلامحسین‌زاده، 1388: 1) که به شرح هر کدام از آن­ها می­پردازیم:

1.5.2.2 ارتباط اضافی

به صورت کلّی، در این نوع رابطه، جمله، مطلب و معنا یا توضیحی بر جمله پیشین اضافه می‌کند و شامل چهار گونه توضیحی، تمثیلی، تشبیهی و مقایسه‌ای می‌شود:

الف: ارتباط اضافی توضیحی

در ارتباط توضیحی، نویسنده، شرح یا توصیف یا توضیحی را به جمله قبل اضافه می­کند. در این خطبه شاهد نمونه­های ارتباطی و توضیحیهستیم:

«...وَلَقَدْ بَلَغَنی أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ کانَ یَدْخُلُ عَلَى الْمَرْأَه الْمُسْلِمَه، والاُخْرَى الْمُعَاهَدَه، فَیَنْتَزِعُ حِجْلَها وقُلُبَهَا وقَلاَئِدَهَا وَرُعُثَهَا ما تَمْتَنِع مِنْهُ إِلاَّ بالْاسْتِرْجَاعِ والْاسْتِرْحَامِ

این بخش در خطبه جهاد در توضیح بیشتر داستان قبل­تر آمده است و عمق فاجعه را در این جمله توضیح می­دهد.

ب)ارتباط تمثیلی

این رابطه،مطلب قبلی را با تمثیلی، توضیح و تفسیر بیشتری می­دهد. برای نمونه: «...فَقُبْحاً لَکُمْ وَتَرَحاً حِینَ صِرْتُمْ غَرَضاً یُرْمَىترجمه: (...پس رویتان زشت و قلبتان غرق غم باد که خود را هدف تیر دشمن قرار دادید).

در این عبارت، جمله «صِرْتُمْ غَرَضاً یُرْمَى»ترجمه: (خود را هدف تیر دشمن قرار دادید)، تمثیلی است برای جملات قبلی.

 

ج) ارتباط تشبیهی

ابوهلال عسکری (ف 325 ق) می­گوید: «قدما و شاعران جاهلیّت عرب به فضیلت و شرف تشبیه در همه زبان­ها اقرار کرده­اند، تشبیه روشنی معنا را می­افزاید و بر آن تأکید می­کند.» (نک: فتوحی، 1389: 90-89). امام علی(ع) نیز از همان ابتدای خطبه، از این ظرفیت ویژه تشبیه بهره برده است:

«أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّه... هُوَ لِبَاسُ التَّقْوَى، ودِرْعُ اللَّهِ اَلْحصِینَة، وجُنَّتُهُ الْوَثِیقَةترجمه: (پس از حمد خدا، جهاد دری‌ است از درهای‌ بهشت، که خداوند آن را به روی‌ اولیاءخاصّ خود گشوده، جهاد جامه پرهیزگاری‌، زره استوار، و سپر مطمئن خداست).

تشبیه جهاد به «باب من أبواب الجنة»، «لباس التقوی»، «درع» و «جُنّة»

آن حضرت در ادامه، چنین می­فرمایند:

«فَمَنْ تَرَکَهُ رَغْبَةً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ» ترجمه: (هر کس آن (جهاد) را از باب بی‌اعتنایی‌ ترک کند خداوند بر او جامه ذلت بپوشاند).

«الذُّلّ» (خواری) را به «ثَوب» لباسی تشبیه کرده که سراسر وجود انسان را می­پوشاند.

ابن میثم در توضیح منظور حضرت نوشته است: «برای تشبیه، فراگیری همه جانبه خواری و ذلّت، بدان سان که جامه، بدن را از همه سو می­پوشاند، بلای دشمن از همه سو، تارکان جهاد را فرا می­گیرد و خوارشان می­گرداند و خرد آنان را در مصلحت اندیشی کارشان زایل می‌سازد.» (ابن میثم، 1362: 2/ 30).

«یا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ ولاَ رِجَالَ! حُلُومُ الْأَطْفَالِ، وعُقُولُ رَبَّاتِ الْحِجَالِ» ترجمه: (ای‌ نامردان مردنما، دارندگان رؤیاهای‌ کودکانه، و عقلهایی‌ به اندازه عقل زنان حجله نشین).

تشبیه لشکریان خود به شبه مرد، رؤیاهای کودکانه و انسان کم عقل، مانند زنان حجله نشین.

نفوذگذاری یا استفاده از فنون اثربخش برای متقاعد کردن دیگران و به عبارتی برانگیختن هیجانات افراد گروه را که اولین بخش از قابلیت­های اجتماعی است، در این قسمت از فرمایشات امام علی(ع) به وضوح می­بینیم. (عباسی و دیگران، 1394: 97).

 

 

د) ارتباط مقایسه‌ای

مقایسه موجب درک بهتر، دقیق­تر و روشن‌تر مضامین می‌گردد. امام علی(ع) از این شگرد نیز به وفور بهره برده است:

مقایسه میان کسانی که جهاد می­کنند با آن­هایی که از این فریضه سرباز می­زنند: «فَمَنْ تَرَکَهُ رَغْبَةً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ وشَمِلَهُ الْبَلاءُ، وَدُیِّثَ بالصَّغَارِ والْقَمَاءة، وضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ بِالْإِسْهَابِ، وأُدِیلَ الْحَقُّ مِنْهُ بِتَضْیِیعِ الْجِهَادِ، وسِیمَ الْخَسْفَ ومُنِعَ النَّصَفَترجمه: (هر کس آن را از باب بی‌ اعتنایی‌ترککندخداوندبراوجامهذلتبپوشاندوغرقبلانماید و به ذلّت و خواری‌ و پستی‌ گرفتار آید، بر دلش پرده­های‌بی‌­عقلی‌زدهشود و در برابر ضایع کردن جهادْ حق از او گرفته شود و محکوم به ذلّت و خواری‌، و محروم از انصاف گردد).

لفظ «رغبة عنه» به معنای رویگردانی است و «دُیّثَ» یعنی خوار شده؛ واژه «الدیوث» در معنای «بی­غیرت» از همین ریشه است (فیومی، 1414: 2/ 205). نویسنده مجمع البحرین معتقد است که «الدیوث»، یعنی کسی که محارمش وی را خوار و ذلیل گردانند، به طوری که چشم خود را بر فسق و فجورشان ببندد (طریحی، 1375: 2/ 254)، هر چند بهتر است که این لفظ را در معنای استعاری (استعاره تبعیّه» تفسیر کنیم؛ چرا که واژه «جمل مَدیث» به معنای «خوار شدن» زمانی است که صعوبت و استواری و سختی جسمش از بین برود (زبیدی، 1414: 3/ 213).

مقایسه میان کسانی که به موقع به دشمن هجوم می­برند با کسانی که از این کار امتناع می‌کنند: «أَلاَ وإِنِّی قَدْ دَعَوْتُکُمْ إِلَى قِتالِ هؤُلاَءِ الْقَوْمِ لَیْلاً ونَهَاراً، وسِرًّا وإِعْلاناً، وقُلْتُ لَکُمْ: اغْزُوْهُمْ قَبْلَ أَنْ یَغْزُوکُمْ، فَوَ اللَّهِ مَا غُزِیَ قَوْمٌ قَطُّ فِی عُقْرِ دَارِهِمْ إِلاَّ ذَلُّوا فَتَوَاکَلْتُمْ وتَخَاذَلْتُمْ حَتَّى شُنَّتْ عَلَیْکُمُ الْغارَاتُ، ومُلِکَتْ عَلَیْکُمْ الْأَوْطانُترجمه: (بدانید که من شب و روز و نهان و آشکار، شما را به جنگ این قوم دعوت کردم. به شما گفتم که با اینان بجنگید پیش از اینکه با شما بجنگند. به خدا قسم هیچ ملّتی‌ در خانه­اشموردحمله قرار نگرفت مگر اینکه ذلیل شد، اما شما مسئولیت جهاد را به یکدیگرحوالهکردیدوبهیاری‌یکدیگربرنخاستید تا دشمن از هر سو بر شما تاخت و شهرها را از دست شما گرفت).

مقایسه کسانی که بر ناحق توافق و اتّحاد دارند با کسانی که در حق، متفرّق هستند و اتحادّی ندارند:«وَاللَّهِ - یُمِیتُ الْقَلْبَ ویَجْلِبُ الْهَمَّ مِن اجْتِماعِ هؤُلاءِ الْقَوْمِ عَلَى بَاطِلِهِمْ، وتَفَرقُکُمْ عَنْ حَقِّکُمْ!» ترجمه: (به خدا سوگند که اجتماع اینان بر باطلشان و پراکندگی‌ شما از حقّتان، دل را می­میراند).

مقایسه میان لشکریان حضرت با دشمن: «یُغَارُ عَلَیْکُمْ وَلاَ تُغِیرُونَ،وَتُغْزَوْنَ، وَلاَ تَغْزُونَ، ویُعصَی اللهُ وتَرضَون» ترجمه: (آنان شما را غارت کردند و شما چیزی‌ به دستنیاوردید، جنگیدند ولی‌ شما نجنگیدید، نافرمانی خدا می­شود و شما رضایت می­دهید).

2.5.2.2 ارتباط تقابلی خلاف انتظار

در این نوع از ارتباط، رابطه جمله­های قبل و بعد، رابطه‌ای برخلاف توقّع و انتظار مخاطب است. با این نوع از ارتباط، مطالب برای مخاطب برجسته‌تر و موجب جلب توجّه بیشتر او به متن می‌گردد. در متون ادبی، برای تأثیر هرچه بیشتر اثر در ذهن مخاطب، می‌توان از این نوع ارتباط استفاده نمود. این نوع از ارتباط غالباً با نشانه‌های متنی «ولی، ولیکن، امّا، اگرچه، هرچند، علی‌رغم و باوجود آنکه و...» همراه است (امیری خراسانی و علی­نژاد، 1394: 16) همچنین استعارۀ تهکمیّه نشان‌ از ارتباط خلاف انتظار بین جملات دارد (شمیسا، 1387: 55) و با بهره از محتوای متن می‌توان به چنین ارتباطی پی برد؛ برای نمونه:

إنَّ ابْنَ أَبِی طَالِبٍ رَجُلٌ شُجَاعٌ، ولکِنْ لا عِلْمَ لَهُ بِالْحَرْبِ. لِلَّهِ أَبُوهُمْ! وهَلْ أَحَدٌ مِنْهُمْ أَشَدُّ لَها مِرَاساً، وأَقْدَمُ فِیهَا مَقَاماً مِنّی! لَقَدْ نَهَضْتُ فِیها ومَا بَلَغْتُ الْعِشْرِینَ، وها أنا ذا قَدْ ذَرَّفْتُ عَلَى السِّتِّینَ! ولکِنْ لا رَأْیَ لِمَنْ لا یُطَاعُ!

ترجمه: (پسر ابوطالب شجاع است ولی‌ دانش جنگیدن ندارد. خدا پدرانشان را جزا دهد،آیا هیچ کدامآنانکوششوتجربهمرادرجنگداشته؟وپیشقدمیشازمنبیشتربوده؟هنوز به سن بیست سالگی‌ نرسیده بودم که آماده جنگ شدم، اکنون عمرم از شصتگذشته، ولی‌ برای‌ کسی‌ که اطاعت نشود تدبیری‌ نیست).

که در فراز، «ولکن» ارتباط تقابلی خلاف انتظار دیده می­شود.

3.5.2.2 ارتباط سببی

در این نوع رابطه معنایی، بین جمله­های متن، رابطه علت و معلول، مقدّمه و نتیجه و یا شرطی برقرار می‌شود. «پیوند سببی، مبتنی بر سبب و نتیجه­ای است که جملات متن ایجاد می­کنند و بیش از هر پیوند دیگری، متّکی بر پیوستگی معنایی است.» (نظری، 1392: 46)؛«ارتباط سببی نیز شامل روابط علّت، نتیجه، هدف و شرط است.» (معین‌الدّینی، 1382: 320) که بیان آن­ها در این خطبه، می­پردازیم:

الف) علّت

در این نوع از رابطه، برخی از جملات، علّت وقوع امری یا حالتی است که در جملات دیگر بیان شده­اند.برای نمونه: «...وَلکِنْ لا رَأْیَ لِمَنْ لا یُطَاعُ!» ترجمه: (...ولی‌ برای‌ کسی‌ که اطاعت نشود تدبیری‌ نیست).

«در بخش پایانی خطبه، علی(ع)، سوابق ناصواب و آزاردهنده قوم خودش را با افعال زمان گذشته بیان می­کند و سبب مظلومیت خودش را در آخرین بند، توضیح می‌دهد.» (عرب­زوزنی و دیگران، 1395: 106)؛ امام(ع) در این عبارت، علت عدم تحقق اهدافش را پیروی نکردن از دستوراتش بیان می­کند.

ب) نتیجه

در این نوع رابطه انسجامی، بعضی از حوادث و رویدادها، نتیجه بعضی از کارها هستند. در عبارت:«فَإِذَا کُنْتُمْ مِنَ الْحَرِّ والْقُرِّ تَفِرُّونَ؛ فَأَنْتُمْ وَاللَّهِ مِنَ السّیْفِ أفَرّ!» ترجمه: (پس شما که از گرما و سرما می‌گریزیدپسبهخداسوگندازشمشیرگریزان­ترخواهیدبود). در این فراز، فرار از شمشیر، نتیجه گریز از گرما و سرما، بیان شده است.

ج)انگیزه و هدف

جمله یا جمله‌هایی در متن، انگیزه و هدف انجام کار در جمله‌های دیگر هستند. به عنوان نمونه:«یا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَلاَ رِجَالَ! حُلُومُ الْأَطْفَالِ، وَعُقُولُ رَبَّاتِ الْحِجَالِ، لَوَدِدْتُ أَنِّی لَمْ أَرَکُمْ ولَمْ أَعْرِفْکُمْ مَعْرِفَه - وَاللَّهِ - جَرَّتْ نَدَماً، وأَعْقَبَتْ سَدَماً. قَاتَلَکُمُ اللَّهُ!»

در این فراز، سرپیچی لشکریان از فرمان حضرت، باعث شده که آنان را به نامرد، کودک و زنان بی­عقل، تشبیه کند و ایشان را مورد نفرین خود قرار دهد.

حضرت(ع) پس از سرزنش شدید یارانش، آنان را به دلیل داشتن سه خصلت، نکوهش می­کند: اوّل آنکه صفت مردانگی را از ایشان نفی می­کند و آنان را به دلیل نداشتن شجاعت و عزّت نفس و تعصّب ناموسی، نامردانی مردنما می­خواند. دوم آنکه آنان را از جهت کم­خردی به کودکانی تشبیه کرده است؛ زیرا کودکان و خردسالان بالقوّه عاقل­اند، نه بالفعل. سوم آنکه آنان را در عقل به زنان تشبیه کرده؛ چرا که کودکان و زنان از جهت نقصان و نارسا بودن اندیشه در امور کشورداری و جنگ، همسان­اند. سپس به آنها می­فهماند که از دیدار و آشنایی با آنها بیزار است؛ زیرا آشنایی با ایشان به علت کوتاهی آنان در دفاع از دین، سبب اندوه حضرت شد (ابن میثم، 1362: 2/ 83).

د) شرط

در این حالت، وقوع و یا عدم وقوع امری در متن، بستگی به وقوع و یا عدم وقوع کار یا حالتی در جملات دیگر متن دارد. به عنوان نمونه: «فَمَنْ تَرَکَهُ رَغْبَةً عَنْهُ اَلْبَسَهُ اللّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ وشَمْلَةَ الْبَلاءِ، ودُیِّثَ بِالصَّغارِ وَالْقَماءَةِ، وضُرِبَ عَلى قَلْبِهِ بِالاسْهابِ وَاُدیلَ الْحَقُّ مِنْهُ بِتَضْییعِ الْجِهادِ، وَسیمَ الْخَسْفَ، وَمُنِعَ النِّصْفَ»

در این فراز از خطبه، شرط به خواری نیفتادن و محروم نشدن از حق، عدم ترک جهاد، معرفی شده است.

و یا در عبارت:

لَقَدْ قَالَتْ قُرَیْشٌ: إِنَّ ابْنَ أَبِی طَالِبٍ رَجُلٌ شُجَاعٌ، ولکِنْ لا عِلْمَ لَهُ بِالْحَرْبِ. لِلَّهِ أَبُوهُمْ! وهَلْ أَحَدٌ مِنْهُمْ أَشَدُّ لَها مِرَاساً، وأَقْدَمُ فِیهَا مَقَاماً مِنّی! لَقَدْ نَهَضْتُ فِیها ومَا بَلَغْتُ الْعِشْرِینَ، وها أنا ذا قَدْ ذَرَّفْتُ عَلَى السِّتِّینَ! ولکِنْ لا رَأْیَ لِمَنْ لا یُطَاعُ!

ترجمه: (قریش گفت: پسر ابوطالب شجاع است، ولی‌ دانش جنگیدن ندارد. خدا پدرانشان را جزا دهد، آیا هیچ کدامآنانکوششوتجربهمرادرجنگداشته؟وپیشقدمی اوازمنبیشتربوده است؟هنوز به سن بیست سالگی‌ نرسیده بودم که آماده جنگ شدم، اکنون عمرم از شصت گذشته است، ولی‌ برای‌ کسی‌ که اطاعت نشود تدبیری‌ نیست).

در این فراز از خطبه، پاسخ دادن به یاوه­گویی­های قریش در مورد آن حضرت به اینکه او از دانش جنگی اطلاعی ندارد، بستگی به اطاعت لشکریان از آن حضرت دارد که این امر، محقّق نشده است.

4.5.2.2 رابطۀ زمانی

رابطه زمانی، خود شامل سه نوع است که به شرح آن­ها می­پردازیم:

الف) ترتیبی

در این نوع ارتباط، رویدادها به ترتیب زمانی و به دنبال هم اتّفاق می‌افتد. این رابطه زمانی توسّط عواملی چون: «بعد از آن، پس از آن، سپس» جملات و بندها و پاره‌گفتارها را به هم متّصل می‌کند. (صالحی، 1386: 37) به عنوان نمونه:

...وَهذَا أَخُو غَامِدٍ وقَدْ وَرَدَتْ خَیْلُهُ الْأَنْبَارَ وقَدْ قَتَلَ حَسَّانَ بْنَ حَسَّانِ الْبَکْرِیَّ وأَزَالَ خَیْلَکُمْ عَنْ مَسَالِحِهَاولَقَدْ بَلَغَنی أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ کانَ یَدْخُلُ عَلَى الْمَرْأَه الْمُسْلِمَه، والْأُخْرَى الْمُعَاهَدَه، فَیَنْتَزِعُ حِجْلَها وقُلُبَهَا وقَلاَئِدَهَا وَرُعُثَهَا ما تَمْتَنِع مِنْهُ إِلاَّ بالْاسْتِرْجَاعِ والْاسْتِرْحَامِ. ثُمَّ انْصَرَفُوا وَافِرِینَ مَا نَالَ رَجُلا مِنْهُمْ کَلْمٌ، ولا أُرِیقَ لَهُمْ دَمٌ؛ فَلَوْ أَنَّ امْرَءاً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هذَا أَسَفاً مَا کانَ بِهِ مَلُوماً، بَلْ کانَ بِه عِنْدِی جَدِیراً.

ترجمه: (این مرد غامدی‌ است کهلشکرش به انبار وارد شد، حسّان بن حسّان بکری‌ را کشت و مرزبانان شما را از جای‌خود راند. به من خبر رسیده مهاجمی‌ از آنان بر زنمسلمان و زنِ در پناه اسلام تاخته و خلخال و دستنبد و گردنبند و گوشواره او رابه یغمابردهوآن بینوادربرابرآنغارتگرجزکلمهاسترجاعوطلبدلسوزی‌راهی‌نداشته، آن گاهاینغارتگران باغنیمت بسیار بازگشته، در حالی‌ کهیک نفرازآنهازخمی‌نشدهواحدی‌ازآنانبهقتلنرسیده.اگر بعد از این حادثه مسلمانی‌ از غصه بمیرد جای‌ ملامت نیست، بلکه مرگ او در نظرمن شایسته است).

نشانه­های متنی «ولقد»، «ف»، «ثُمَّ»،«مِن بَعد هذا» و ««بَل»، ترتیب و پشت سر هم بودن حوادث را نشان می‌دهد.

ب) ارجاعی

در این نوع از ارتباط، محتوای جمله به حادثه و پیشامدی که در زمان گذشته اتفاق افتاده، اشاره می‌کند و ارجاع می‌دهد(امیری خراسانی و علی­نژاد، 1394: 11)؛ به عنوان نمونه: «وأَفْسَدْتُمْ عَلَیَّ رَأْیِی بِالعِصْیَانِ والخِذْلانِ؛ حَتَّى لَقَدْ قَالَتْ قُرَیْشٌ: إِنَّ ابْنَ أَبِی طَالِبٍ رَجُلٌ شُجَاعٌ، ولکِنْ لا عِلْمَ لَهُ بِالْحَرْبِترجمه: (و تدبیرم را به نافرمانی‌ و ترک یاری‌ تباه کردید، تا جایی‌ که قریش گفت: پسر ابوطالب شجاع است ولی‌ دانش جنگیدن ندارد).

این نوع رابطه زمانی در جمله: «لقد قالت القریش» وجود دارد که این جمله اشاره به حال و ارجاع به قبل دارد؛ یعنی حوادث و رویدادهایی که از زمان گذشته تاکنون اتفاق افتاده است.

ج) انجامی

این رابطه همانطور که از اسمش پیداست به پایان حوادث اشاره می­کند. این رابطه عامل ربط انجامی، پایان و سرانجام یک فرایند را در متن، مشخّص می­کند و جمله بعد از خود را به کلّ فرایند متّصل می‌کند (علیجانی، 1372: 103). عبارت: «وَلکِنْ لا رَأْیَ لِمَنْ لا یُطَاعُ»، پایان این خطبه را نشان می­دهد و دلیل ناکامی امام(ع) را در رسیدن به اهداف خود، بیان می­کند.

 

  1. نتیجه‌گیری

بررسی و تحلیل خطبه جهاد امام علی(ع) با استفاده از نظریه نقش­گرای هلیدی، نکات معناشناسی جدیدی را درباره این خطبه ارائه داد از جمله اینکه:

از نظر کارکرد متنی تمام بندهای خطبه در ارتباط با همدیگر هستند، به گونه­ای کهاغلب 99 بند خطبه مذکور دارای آغازگر مرکّب است. چنین انتخابی علاوه بر ایجاد پیوستگی در متن، باعث حفظ و یا امتداد موضوع شده و در مواردی نیز زمینه­ساز فهم و تفسیر بندهای بعدی، می‌شود.

ارجاع­های ضمیری که اغلب آن­ها به صورت درون متنی است، تکرار و مخصوصاً حضور قابل توجّه واژگان و عبارات مترادف، در کشش و تداوم متنی آن، نقش مهمی را ایفا می­کنند.

گستردگی دایره لغات آن حضرت و آشنایی با ظرفیت­های دستوری و واژگانی زبان عربی، انسجام ویژه‌ای به این خطبه داده است. قدرت گزینش و تلفیق واژه­ها و جمله­ها در سخنان امام(ع) به خوبی نمایان است و عبارات خطبه، بسیار در هم تنیده و به هم مرتبط است. به گونه­ای که انواع عناصر انسجام واژگانی و انسجام پیوندی در موارد زیادی به اتفّاق و همزمان با هم در یک بند به کار رفته­اند و متنی یکپارچه ساخته و آن را منحصر به فرد کرده است.

از نظر ساختار اطلاعاتی و ترتیب عناصر محتوایی آنچه قابل توجّه است بیان ارزش جهاد و مقدمّهچینی برای بیان اهمیّت آن است. استفاده از حروف افزایشی نیز توانسته است به خوبی بندهای مختلف خطبه را به هم مرتبط سازد.

Halliday.M.A.K. (1985).An Introduction to Functional Grammer. London: Edward Amold. Halliday. M.A.K.(1994) .Systemic theory . In Asher.R.E.(ed).

نهج­البلاغه، ترجمه حسین انصاریان (1388)، قم: دار العرفان.
ابنابیالحدید المدائنی، ابوحامد عزالدین بن هبه الله بن محمد بن محمد (1404)،شرح نهج­البلاغه، بیروت: دارالکتب العلمیه.
ابن أثیر جزری، مبارک بن محمد (1367)، النهایة فی غریب الحدیث والأثر، التحقیق: محمد الطناحی محمود، چاپ چهارم، قم: مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان.
ابن سیّده، علی بن اسماعیل (2000م)، المحکم و المحیط الأعظم، تحقیق: عبدالحمید هنداوی، بیروت: دار الکتب للملایین.
ابن میثم بن علی میثم بحرانی (1362)، شرح نهج البلاغة، چاپ دوم، بی­جا: دفتر نشر الکتاب.
احمدی گیوی، حسن و حسن انوری (1375 دستور زبان فارسی 1، تهران: فاطمی.
آقا گل­زاده، فردوس (1385)، نسخه معجم المفهرس، قم: اسلامی.
امیری خراسانی، احمد و حلیمه علی­نژاد (1394)، «بررسی عناصر انسجام متن در نفثة المصدور بر اساس نظریّه هلیدی و حسن»، فصلنامه متن پژوهی ادبی، شماره 63، صص 7- 31.
باغینی­پور، مجید (1380)، «سخن­کاوی انتقادی تحلیل کوتاه بر بازتاب قدرت در زبان»، مجله زبان‌شناسی، شماره 32، صص2-20.
بعلبکی، روحی (1392)، المورد، ترجمه محمد مقدّس، چاپ پنجم، تهران: امیرکبیر.
پروینی، خلیل و رضا نظری (1393)، «بررسی نقش عامل تکرار در انسجام بخشی به خطبه­های نهج‌البلاغه بر اساس الگوی انسجام هلیدی و حسن»، فصلنامه زبان پژوهی دانشگاه الزهراء، سال ششم، شماره 10، صص 37-61.
خوئی، حبیب الله بن محمد هاشم (1344)، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، تصحیح: ابراهیم المیانجی، تهران: المکتبة الإسلامیة.
روبینز، آر.اچ (1393)، تاریخ مختصر زبان­شناسی، ترجمه: علی­محمد حق­شناس،چاپ12،تهران: ماد.
زبیدی، محمد مرتضی (1414هـ)، تاج العروس، تصحیح علی هلالی و علی سیری، چاپ دوم، قم: مؤسسة دار الهجرة.
سیّاح، أحمد (2013م)، المنجد فی اللغة العربیة المعاصرة، الطبعة الرابعة، بیروت: دار المشرق.
سیدرضی (1378)، تنبیه الغافلین وتذکرة العارفین، ترجمه ملاّ فتح الله کاشانی، تصحیح سید محمدجواد ذهنی تهرانی، چاپ اول، تهران: پیام حق.
شریفی، محمدرضا (1380)، «بلاغت در نهج البلاغه بررسی تشبیه از جهت بلاغی در نهج­البلاغه»، نشریه علوم انسانی بصیرت، شماره 23 و 24.
شفایی، احمد (1363)، مبانی علمی دستور زبان فارسی، تهران: اساطیر.
شمیسا، سیروس (1368)،نگاهی تازه به بدیع، چاپ دوم، تهران: فردوس.
شمیسا، سیروس (1387)، بیان، تهران: فردوس.
صالحی، فاطمه (1386)،«علم معانی و دستور نقش­گرای هلیدی»، کتاب ماه ادبیات، ش8، پیاپی122، صص32-41.
طریحی، فخر الدین محمد (1375)، مجمع البحرین، تصحیح: احمد حسینی اشکوری، چاپ سوم، تهران: مرتضوی.
عباسی، نوذر، مرتضی قائمی و مسیّب یارمحمدی واصل (1394)، «امام علی(ع) و مدیریت عواطف در خطبه شقشقیه و جهاد»، پژوهش­نامه علوی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، سال ششم، شماره اول، بهار و تابستان، صص 81- 99.
عبدالله، محمّد حسن (2002)،ابراهیم طوقان (حیاته و دراسات فنیه فی شعره)، الکویت: مؤسسه جائزه عبدالعزیز سعود البابطین للابداع الشعری.
عبده، محمد (بی­تا)،مقدمه نهج­البلاغه، بیروت: دار أحیاء التراث العربی.
عرب­زوزنی، محمدعلی و محمدرضا پهلوان­نژاد (1393)، «بررسی ساختار آغازگری در خطبه جهاد نهج البلاغه بر اساس فرانقش متنی نظریه نظام­مند نقش­گرا»، فصلنامه پژوهش­نامه نهج­البلاغه، سال دوم، شماره 6، صص 17- 36.
عرب­زوزنی، محمدعلی، محمدرضا پهلوان­نژاد و سید حسین سیدی (1395)، فصلنامه علمی- پژوهشی زبان­پژوهی دانشگاه الزهراء (س)، سال هشتم، شماره 21، صص 79- 114.
علوی مقدم، مهیار (1377)، نظریه­های نقد ادبی معاصر، (صورت­گرایی و ساختارگرایی)، تهران: سمت.
فتوحی، محمود (1389ه ش)،بلاغت تصویر، چاپ دوم، تهران: سخن.
فیومی، أحمد بن محمد (1414هـ)، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، چاپ دوم، قم: مؤسسه دار الهجرة.
الکلینی، محمد بن یعقوب (1407هـ)، الکافی، تصحیح علی اکبر غفاری و محمد آخوندی، چاپ چهارم، تهران: دار الکتب الإسلامیة.
لطفی­پورساعدی، کاظم (1371)، «درآمدی بر سخن­کاوی»، مجله زبان­شناسی، شماره 17، صص9-40.
مجیدی، ستاره (1390)، «ساخت اطلاع در زبان فارسی در چارچوب دستور نقش­گرا نظام­مند و دستور نقش ارجاع»، فصلنامه فرهنگستان، شماره 7، صص183-208.
مختاری، قاسم و فریبا هادی­فرد (1395)، «القاگری آواها در خطبه جهاد بر اساس نظریه موریس گرامون»، پژوهش­نامه علوی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، سال هفتم، شماره اول، بهار و تابستان، صص 109- 134.
مشکوةالدینی،مهدی (1388)،سیر زبان­شناسی، چاپ پنجم، مشهد:انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد.
معین‌الدّینی، فاطمه (1382)، «شگردهای ایجاد انسجام متن در کلیله و دمنه»، مجلّه فرهنگ، شماره 46 و 47، صص 326303.
مکارم شیرازی، ناصر (1379)، پیام امام، شرح تازه و جامعی بر نهج البلاغه، چاپ اوّل، تهران: دار الکتاب الإسلامیة.
نازی، قنبری پریخانی و علی باقر طاهری­نیا (1399)، «کاربست دوگانه نظریه انسجام و تحلیل محتوای کیفی در تحلیل متن محور خطبه­های جهادی امام علی(ع)»، پژوهش­نامه علوی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، سال یازدهم، شماره دوم، پاییز و زمستان، صص 207- 229.
نظری، علیرضا (1392)، «کارکرد ادات ربطی در انسجام­بخشی به خطبه­های نهج­البلاغه»، فصلنامه پژوهشنامه نهج­البلاغه، سال اول، شماره 3، صص 33- 54.
نوروزی، حامد و غلامحسین غلامحسین‌زاده (1388)، «نقش عوامل ربط زمانی در انسجام»، کاوش‌نامه، سال10، شماره 19، صص 12297.
یارمحمدی،لطفالله (1383)، گفتمان­شناسی رایج و انتقادی، چاپ اول، تهران: هرمس.