نوع مقاله : علمی-پژوهشی
نویسندگان
1 دانش آموخته دکترای دانشکده مدیریت بازرگانی، دانشگاه علامه طباطبائی، تهران، ایران
2 گروه مدیریت بازرگانی، دانشکده مدیریت و حسابداری، دانشگاه علامه طباطبائی، تهران، ایران
چکیده
امام علی(ع) با تاکید بر دوسویه بودن حق در نهجالبلاغه، امکان تضییع حق فرادست توسط زیردست و بهتبع آن بیعدالتی نسبت به فرادست را وارد میدانند. مفهومی که در ادبیات عدالت سازمانی مغفول مانده است. بنابراین، هدف این پژوهش احصاء دلالتهای ادراک عدالت فرادستان در سازمان مبتنی بر راهبرد دلالتپژوهی از نهجالبلاغه است. با تعریف عدالت بهمعنی دادن حق به صاحب حق، دلالتهای احصاءشده مبین ذیحق بودن فرادستان و برخورداری زیردستان از قدرت و انگیزة نقض این حق است، که امام(ع) به ویژگیهای ادراککننده (فرادست)، ادراکشونده (زیردست) و زمینههای این ادراک اشاره کردهاند.
علاوه بر معرفی عدالت فرادست بهعنوان سازهای جدید، یافتههای پژوهش نشان میدهد، با ورود این سازه در مفهوم عدالت سازمانی، تحولی پارادایماتیک رخ میدهد. از این منظر، عدالت موهبتی نیست که توسط فرادستان به زیردستان اعطا و یا دریغ شود، بلکه عدالت مفهومی است محیط بر کنشگران سازمان. بر این اساس، ادراک عدالت، مفهومی ایستا، درخصوص یک رفتار یا واقعه نیست بلکه، ادراکی است تجمعی و پویا که در کنشهای اجتماعیِ مشارکتکنندگان، متجلیشده و تبدیل به جو غالب میگردد، که نه فرادستان میتوانند از مسئولیت خود در قبال آن شانه خالی کنند و نه زیردستان آنقدر کوچک فرض میشوند که تاثیری در آن نداشته باشند.
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
Supremes Perception of Justice: Neglected Construct in the Body of Organizational Justice Literature (A critique of the current attitude of justice in the organization, based on the implications of Nahj al-Balaghah)
نویسندگان [English]
- vahidreza halvaeiha 1
- saeid sehhat 2
1 Department of Business Management, Faculty of Management and Accounting, Allameh Tabataba'i University, Tehran, Iran
2 Department of Business Management, Faculty of Management and Accounting, Allameh Tabatabai University, Tehran, Iran
چکیده [English]
According to organizational justice literature review, up to now subordinates always consider as perceptual and Supremes as perceived. Nevertheless, isn’t it possible that Supremes evaluate subordinates behaviors in terms of fairness?
One of the most important issues to introduce a new concept, is to prove that it matters. The target of this paper is to provide rational evidences based on commentary of statements of Imam Ali in Nahj al-Balaghah about Supremes justice perception, by implication-research study to extract Normative and behavioral implications of this concept. By defining justice as "to give a person his or her due" and accepting rights of Supremes, and then subordinates power and motivations for violating Supremes rights, thus Supremes justice perception maters too. Research findings show, by entering this concept to body of organizational justice literature a paradigmatic Revolution will occur. According to this new viewpoint justice is not a blessing giving to subordinates by Supremes. but justice surrounding all the active players in organization, and emerging by role-playing of all contributors in a social interaction and became a dominate atmosphere in which neither Supremes could escape from their responsibility for that nor subordinates is considered so powerless that have no influence on that.
کلیدواژهها [English]
- Nahj al-Balaghah
- Confrontation of rights
- power
- Supremes justice perception (upward justice)
- مقدمه
عدالت یکی از چالش برانگیزترین مفاهیم در زندگی اجتماعی بشر است و بحثهای بسیاری پیرامون این موضوع در رشتهها و زمینههای مختلف علوم صورتپذیرفته است و همواره از آرمانهای بشری بوده است (صرفی و پورکاویان، 1401). ریشههای این مفهوم را بهصورت مکتوب و مستند میتوان در اساطیر یونان باستان ردیابی کرد (دلوکیو، 1395: 24). در نگرشهای الهی نظیر اسلام، قرآن مجید دلیل بعثت انبیاء را اقامه قسط و عدل میداند (الحدید/25)، امام علی(ع) آنرا گشایش برای عموم دانسته (نهجالبلاغه، خطبه 15) و رالز آنرا نخستین فضیلت نهادهای اجتماعی قلمداد میکند (رالز،1393: 43). ویژگی چندساحتی بودن این مفهوم، زمینه را برای تبادل نظر میان رشتههای مختلف در این خصوص فراهمکرده است.
در کل به عدالت از دو منظر ادراکی و رفتاری نگریستهشده است. نگرش رفتاری و هنجاری بهمیزان انطباق یک فعل با معیارهای از پیش تعیینشده دلالت دارد. منظور از جنبه ادراکی، برداشت فردِ هدف عمل نسبت به عادلانه بودن یک رفتار است، که همین جنبه مورد نظر متخصص سازمان است (Goldman & Cropanzano, 2014: 1).
در حیطه سازمان پژوهشهای عدالت در دو سطح فردی و گروهی بهانجامرسیده است. با توجه به سیر تاریخی شکلگیری مفهوم عدالت سازمانی میتوان گفت این مفهوم اولبار توسط گرینبرگ با معرفی عدالت توزیعی مطرح شد که بر مبنای نظریه برابری آدامز و تفکرات ارسطو بر انصاف در تخصیص نتایج متمرکز است (گراوند، ولوی و نظرزاده، 1401). مفهوم بعدی یعنی عدالت رویهای که به روال تقسیم مزایا تاکید دارد نیز از نظرات رالز اخذ شد. در ادامة مفاهیم ارائهشده در سطح فردی میتوان به عدالت مراودهای با هدف لحاظ احترام در مراودات و میزان در جریان قرارگرفتن افراد از فرآیندها اشاره کرد –که در برخی منابع بهصورت واحد و در برخی منابع به دو جزء عدالت بینشخصی و عدالت اطلاعاتی تقسیم شده است (Colquitt, 2001)-، عدالت کلی (Overall justice)، برداشت کلی کارکنان از عدالت، ورای ابعاد سه و یا چهارگانه عدالت است و عدالت معطوف به نهاد (Multifoci Justice) که برداشت کارکنان را از انصاف در نهادهایی مانند، سرپرست، سازمان و نظایر آن، جدای از تخصیصها، رفتارها و فرآیندها بازنمایی میکند (Cropanzano & Molina, 2015: 379). مبحثی نیز با این مفهوم که چه چیز عدالت فرادست را بر میانگیزد؟ مطرحشده است، که هدف از آن شناخت ویژگیهایی از زیردست مانند کاریزما است که بر تصمیمات و رفتارهای مدیر از منظر عادلانه بودن تاثیرگذار است (Korsgaard, Roberson & Rymph, 1998: 732 ).
در سطح گروه که به ادراکات تسهیمشده بین افراد اشاره دارد دو سازه مطرحشده است. جو عدالت (Justice climate)، بهمعنی، همگرائی ادراکات افراد در خصوص عدالت نسبت به نهادی خارج از گروه، مانند سرپرست و عدالت همکار (Peer justice)، ادراک عدالت را در درون گروه و در خصوص افراد همسطح مورد بررسی قرار میدهد (Li & Cropanzano, 2009: 567 ). این دو سازه مفهوم ادارک عدالت در سازمان را ورای ادراکات فردی، تبیین میکنند (Nauman & Bennett, 2000).
اما بهبیان اندیشمندان با وجود تلاشهای بسیار صورتگرفته، کماکان فاصله تا وضع مطلوب بسیار است (Cropanzano & Greenberg, 1997: 317 ) و بهزعم ما زوایای ناشناختهای از مفهوم عدالت وجود دارد که کشف و شناخت آنها میتواند در رسیدن بهوضع مطلوب موثر باشد.
بر خلاف بیان مسئله از دیدگاه مدیریتی که به یک مسئله موجود و یا عرصه نیازمند بهبود میپردازد، یکی از مواردی که از دیدگاه علمی انجام یک پژوهش را ضروری میسازد عدم وجود آگاهی در خصوص موضوع است. در چنین مواقعی بیان مسئله درواقع اثبات درستی ادعا و وارد بودن مفهوم است (سکاران، 1395: 100).
بررسی پیشینه پژوهش نشان میدهد آنچه تا کنون در مبحث عدالت سازمانی مورد توجه قرارگرفته ارزیابی زیردستان از میزان عادلانه بودن رفتار فرادستان بوده(Cropanzano, li & et al, 2011: 568) و نیز در ادامه تحقیقات بیشماری در خصوص تاثیر این ادراک بر سایر مولفههای رفتاری و خروجیهای سازمانی صورتپذیرفته است (Colquitt, Conlon & et al, 2001). اما جایگاه رهبر در هر مجموعه بهمانند محور آسیاب است (نهجالبلاغه، خطبه3). بهجهت اهمیت نقش فرادستان در اعطاء پاداش، تعیین وظایف، تقسیم کارها، توانمندسازی، ایجاد انگیزش و تعیین اهداف راهبردی (Dirks, 2000: 1005)، و نقش اصلی در اخلاقی بودن و اخلاقی رفتار کردن جامعه (رفعت، 1400) و اهمیت ادراکعدالت در تصمیمات و رفتار افراد، مسئله اینجاست چرا تا کنون در پژوهشهای سازمانی، به عدالت از این منظر نگریستهنشده است؟ آیا نادیده گرفتن ادراک عدالت در فرادستان[i]نمیتواند یکی از دلایل عدم دستیابی به وضع مطلوب در خصوص عدالت باشد؟ آیا این امکان وجود ندارد که دلیل بخشی از رفتارهای رهبران و مدیران در سازمانها ناشی از این امر باشد که آنها بهدرستی و یا بر اساس برداشتی غلط تصور کنند که زیردستان نسبت به آنها بیانصافی نموده و حقوق آنها را رعایت نکردهاند؟ فرادستی که بهدرستی و یا بر اثر سوء برداشت، احساس میکند از سوی زیردست مورد بیانصافی قرارگرفته، چگونه میتواند رفتاری منصفانه با زیردست داشته باشد؟ و بهعنوان سلسله جنبان فرهنگ منشاء جو عدالت باشد؟ فاقد شیئ چگونه میتواند معطی آن باشد؟ بهنظر میرسد از منظر ادراککننده، از میان ادراک عدالت در زیردستان، همکاران همسطح و فرادستان، با توجه به موارد فوق، ادراک عدالت فرادست سهم بیشتری بر جو عدالت و بهتبع آن تبیین چرائی خروجیهای رفتاری و سازمانی داشته باشد که بر اهمیت پرداختن به آن میافزاید.
شیوه ما در رجوع به نهجالبلاغه در مقایسه با روشهای مرسوم که اکثرا تطبیقی است و یا به بازپردازی مفهومی موجود اهتمام داشتهاند، استخراج نقص موجود بر اساس واکاوی ادبیات عدالت سازمانی و کشف پاسخی درخور از متن نهجالبلاغه به این نقص است.
هدف از انجام این پژوهش احصاء دلالتهای کلام امام(ع) در نهجالبلاغه بر ضرورت مفهوم عدالت فرادست جهت معرفی این سازه و در ادامه احصاء دلالتهای ادراکی این مفهوم با استفاده از شیوه دلالتپژوهی است. بنابراین ابتدا به تحلیل پیشینه ادبیات عدالت سازمانی بهمنظور نشاندادن نقص موجود و تبیین امکان و ضرورت این سازه میپردازیم. پس از بیان مناسبت روش، بهمنظور پرکردن خلاء مورد اشاره، با معرفی دلالتهای رفتاری و ادراکی به تبیین یافتههای پژوهش اشاره و نشان خواهیم داد که با ورود این سازه، الگوی عدالت سازمانی چگونه خواهد بود. پژوهش را با تشریح نتایج و اشاره به پژوهشهایی که به تکمیل سازه مورد پژوهش خواهد انجامید به پایان خواهیم رساند.
بر اساس اهداف ذکرشده سوالات پژوهش بهقرار زیر است.
دلالتهای رفتاری نهجالبلاغه در خصوص سازه عدالت فرادست چیست؟
دلالتهای ادراکی نهجالبلاغه در خصوص ادراک عدالت فرادست چیست؟
با لحاظ این سازه الگوی عدالت سازمانی چه تغییری خواهد کرد و به چهشکل خواهد بود؟
2.مبانی نظری[ii]
عامل اصلی در توجیه یک پژوهش کیفی فقدان یا نقص نظریه در آن زمینه است (کرسول، 1394: 63). در اینگونه موارد هدف از ارائه پیشینه، نشان دادن نقص موجود، مشخصکردن جایگاه پژوهش در میان مباحث مربوطه و چگونگی پر کردن این خلاء توسط پژوهش جاری است. بر اساس بررسیها چه در داخل و چه خارج کشور پیشینهای که مشخصا در این خصوص باشد یافت نشد. بنابراین بهمنظور فراهم کردن زمینه برای ورود به بدنه اصلی پژوهش به نقد نقاط عطف پیشینه عدالت سازمانی میپردازیم و این بخش بیشتر ناظر بر مبانی نظری است.
با توجه به مدل مرسوم عدالت سازمانی (شکل1)، و نیز اهیمت جنبه ادراکی از دید مدیریت سازمان، جهت رفتار و ادراک منظریست که میتوان از آن دیدگاه به موضوع عدالت نگریست. چنانچه بیان شد، تا مطرحشدن بحث عدالت همکار در سال 2001، که رفتار و ادراک را میان دو همکار همسطح مطرح مینماید، همواره، جهت رفتار از سوی فرادستان به سمت فرودستان و جهت ادراک از سوی زیردستان نسبت به مافوقها و رفتار آنها بوده است.
عکسالعملهای نگرشی و رفتاری زیردستان |
ویژگیهای زیردستان ؟ |
ادراکات کارکنان از انصاف |
عدالت توزیعی |
عدالت رویهای |
عدالت بینشخصی |
عدالت اطلاعاتی |
مدل مرسوم عدالت سازمانی |
قسمت پیشنهادی اسکات و همکاران |
شکل(1) چارچوب مرسوم عدالت سازمانی (Scott, Colquitt & Zapata-Phelan, 2007)
تحلیل پیشینه نشان میدهد، هرچند ماهیت عدالت توزیعی و رویهای بهگونهای است که ایندوبعدازابعادعدالتبهشدتوابستهبهقدرترسمینهفتهدرسلسلهمراتبسازمانیاست(Cropanzano & Ambrose, 2015: 22) درعدالتمراودهایبهواسطهشخصیبودنوعدمِرسمیتِمنابعِقدرتِموردِاستفادهدراینمفهوم (Robbins & Judge, 2009: 196)، اینابزارقدرت،ارتباطیبهجایگاهفرددرسلسلهمراتبسازمانیندارد و بر خلاف نگرش جاری میتواند مستمسک زیردستان برای نقض حق فرادستان قرار گیرد، مانند بدگویی و یا بیاحترامی. تنها در مفهوم عدالت همکار است که ساختار ارتباطی بالا به پایین شکستهشده و به ارتباطات افقی و نیز قدرت غیررسمی در رابطه میان دو همکار همسطح توجهشده است (Cropanzano, li & et al, 2011: 568).
بنابراین اولین سوالی که پیش میآید این استکه وقتی مفهوم عدالت در رابطه بالا به پائین و روابط همسطح مورد توجه قرارگرفته چرا در ارتباط پایین به بالا بررسی نگردد. بهعبارتی جای ادراککننده و ادراکشونده عوض شود.
ثانیا فرادستان هیچگاه بهعنوان ذیحق در نظر گرفته نشدهاند. حتی در مفهوم «عوامل فردی موثر بر رفتار منصفانه مدیر» (قسمت پیشنهاد شده توسط اسکات و همکاران در شکل1)، نه به موضوع حقوق فرادستان بلکه بر ویژگیهای زیردست بهعنوان نمونه کاریزما و تاثیر آن بر رفتار مدیر توجهشده است (Korsgaard, Roberson & et al, 1998).
از مجموع گزارههای بالا، منطقا نوعی از عدالت میتواند مطرح شود که نهاد آن بهعنوان عامل، به ابزاری از قدرت دسترسی دارد، که از جنس قدرت غیررسمی است و اگرچه نه در تخصیصها و رویهها ولی در مراودات، میتواند ناقض حقوق افرادی گردد که از نظر سلسلهمراتبی در سطحی بالاتر هستند.
در نظریهپردازی ابتکار عمل در دست کسی است که مسئله را به خوبی بشناسد (طباطبایی و فریدونی، 1396: 100)، که چنانچه در بالا نشانداده شد، خود ادبیات عدالت سازمانی به روشنی بر این مسئله گواهی میدهد و دلالتهای امکان و ضرورت وجودی این سازه در آن مشهود است.
از میان چهار تعریفی که استاد مطهری برای عدالت ارائه مینماید (رضائیان، 1389: 37) دادن حق به صاحب حق تعریفی است که در ادبیات عدالت سازمانی نیز همین معنی منظور نظر است (Cropanzano & Ambrose, 2015: 101). در این تعریف از عدالت عنصر مرکزی حق است.
از منظر اجتماعی (که بحث ما نیز در همین ساحت است) حق امری است اعتباری که برای کسی علیه دیگری وضع میشود. در این معنی حق در برابر تکلیف است و از این منظر حق چیزی است به نفع فرد و بر عهده دیگران و تکلیف چیزی است بر عهده فرد و به نفع دیگران (جوادی آملی، 1384: 7-15). حق در این معنی به معنی حق داشتن است در برابر حق بودن. این تعریف بر سه پایه استوار است. کسیکه حق برای اوست، کسیکه حق علیه اوست و چیزی که متعلق حق است (طالبی، حسینینسب، 88: 157). وجود اختیار در من علیه الحق مفروض است.
اولین و مهمترین تقسیم حق، تقسیم آن به حق قانونی و اخلاقی است، که هر دو قسم مبتنی بر قانون است. حق اخلاقی مولود قانون اخلاقی و حق قانونی بهوسیله قانون موضوعه پشتیبانی میشود. مقصود از اخلاقی بودن یک قانون نداشتن ضمانت اجرائی بیرونی از راه وضع در یک نظام قانونگذاری و مقصود از ضمانت اجرائی بیرونی استفاده از قدرت قهریه برای الزام تادیه آن است. یکی از نتایج این تقسیمبندی آن است که حق قانونی همواره مبتنی بر رعایت حق اخلاقی است. چون حق با ضمانت اجرای بیرونی، زمانی عادلانه است که مبتنی بر توجه به حق اخلاقی باشد. حق اخلاقی قالبا فراگیر است، یعنی تمامی ابناء بشر را مگر در مواردی خاص شامل میشود. حق اخلاقی بهطور مساوی میان انسانها ]از جمله فرادستان در مقابل زیردستان وبالعکس[ توزیعشده است (طالبی، طالبی، 1393: 8-19).
از مهمترین مسائل در فلسفه حق، بحث تقابل حقوق است. اگرچه اشکالاتی به این تقابل از سوی اندیشمندان، مشخصا غربی، وارد شده اما این اشکالات بیشتر با مفروض گرفتن شرایط خاصی بوده که بیشتر جنبه نظری دارد. به گفته نبویان (1386) مهمترین و محکمترین این انتقادات توسط هوفلد و وایت ایراد شده است. اگر هوفلد ناقد این تقابل است، آن را در حقوق ادعائی[iii]که بیشترِ حقوق شامل چنین جنبهای میشوند، وارد میداند. انتقاد وایت به این تقابل نیز از جنبه مفهومی، خللی به تقابل آن در دنیای واقع، که دنیای مورد نظر اندیشمندان سازمان همین جهان است و نه جهان فرضی فلاسفه، وارد نمیآورد (نبویان، 1386).
به گفته جوادی آملی، وقتی گفته میشود احترام به دیگران نوعی تکلیف اخلاقی است ]عدالت مراودهای[، این تکلیف به جهت حق شرافت و کرامتی است که افراد در جامعه دارند و از نظر تلازم، حقوق قانونی و اخلاقی تفاوتی با هم ندارند ]بهعبارتی به شرط وجود رابطه میان دو و یا چند نفر، در هر دو نوع حق قانونی و اخلاقی عنصر ادعایی مورد اشاره هوفلد مستتر است[. البته به گفته وی منظور از تقابل حق و تکلیف همتراز بودن آنها نیست. حق امری است قائم بالذات، ولی تکلیف با اثبات حق و در مقابل آن معنی مییابد (جوادی آملی،1384،ص.256).
اما از نظر امکان نقضِ حقوق نکته حائز اهمیت نیاز به وجود قدرت است. حقوقدانان درباره مفهوم حق بر این عقیدهاند که واژه حق با عناصر قدرت و منفعت ]انگیزه[ آمیخته شده و ملازم با آن است (جوادی آملی،1384،ص.26). درواقعچنانچهبهتعاریفعدالتچهدرسازمانیاغیرآنرجوعشود،برلزوموجودقدرتاذعانشدهاست. بهعنوانمثالتسلطبرمنابعوتوزیعآنها،جزءلاینفکتعریفعدالتتوزیعیاست (Cropanzano & Ambrose, 2015: 22). مسئلهاصلیفلسفهسیاسی نیزتحدیدقدرتبرایبرقراریعدالتاست (بشیریه،1382: 13).
قدرت عبارتاستازتوانبالقوهایکهیکفردداردتابتواندبررفتارفرددیگراثربگذاردبهگونهایکهویراوادارکندتاکاریانجامدهدکهاگربهواسطه اِعمالاینفشارنبودچنیننمیکرد (افجه،محمودزاده و همکاران، 1394: 10). این تصور برای زیردست نسبت به فرادست دور از ذهن است.
شایدمهمترینجنبهقدرتاینباشدکهیکتابعوابستهاست. هرقدرفردِببیشتربهفردِالفوابستهباشد،الفازقدرتبیشتریبرخورداراست (رابینز،1389،ج2: 720). ایبسافردیدرردههایپایینسازمانبهدلیلداشتنتخصصویااطلاعاتیخاصازقدرتویژهایبرخوردارباشد (رابینز،1386،ص: 218). بنابرایناگرزیردستانبتوانندمنابعیرادراختیاربگیرندکهاهمیتداشته،کمیابو غیر قابل جایگزینی باشدمیتوانندوابستگیایجادکرده (صیادیومحمدی، 1388: 48) و فارغ از سطح سازمانی صاحب قدرت شوند (رابینز، 1389: 730).اساسا بهگفتههرسیوبلانچارد،درمحیطسازمانی،قدرتشخصیازپایینبهبالااست (دانائیفرد،مکینیری، 1391: 62).
منابع قدرت شخصی بر دو قسمِ،قدرتمبتنیبرتخصصوقدرتمبتنیبرمرجعیت،کهجزءمنابعقدرتغیررسمی هستند،دستهبندیمیشوند (Robbins & Judge, 2009: 453). قدرتمبتنیبرتخصصکهامروزهبهصورتیکیازقدرتمندترینمنابعاعمالنفوذدرآمده،تقریباارتباطیباسطحفرددرسلسلهمراتبسازمانیندارد (رابینز،1389،ج2: 725).درخصوصقدرتمرجعیت،رهبر، پاسخگوینیازهایروانیپیرواناست (افجه،1393: 192) وازآنجاکهنیاز،وابستگیایجادمیکندورهبریامرجع،کهلزومامافوقنیست (رضائیان، 1395: 423-424)، منابعیدراختیارداردکهقادربهپاسخگوییایننیازاست،صاحبقدرتمیشود.
اگرچه پژوهشهایی در خصوص تقابل حقوق بهطور عام مانند مقاله نبویان (1386) با عنوان حق و تکلیف و تلازم آنها و نیز تقابل حقوق رهبر و پیرو بهطور خاص مانند مقاله گلصنملو و موحدیمحب (1390)، با عنوان حکومت و حقوق متقابل مردم و زمامداران در نهجالبلاغه و مقاله سهرابی (1396)، با عنوان تکالیف و حقوق متقابل دولت و ملت در پرتو سیره سیاسی امیر مومنان علی علیهالسلام، صورتگرفته اما، آنها را نمیتوان جزء پیشینه این پژوهش قلمداد کرد، چراکه این پژوهشها همگی بر متعلق حق متمرکزند و بهواسطه زمینه مطالعه و زاویه دید محقق در هیچیک از آنها به صاحب حق توجه نشده است و موضوع عدالت و ادراک آن مد نظر نبوده است. از آنجا که ادراک شکلدهنده رفتار و بهتبع آن خروجیهای سازمانی است آنچه برای متخصص سازمان اهمیت دارد ادراک است.
ادراک فرایندی است که به وسیله آن افراد پنداشتها و برداشتهایی را که از محیط خود دارند تنظیم و تفسیر میکنند و به آن معنی میدهند (رابینز،1389،ج1: 201). ادراک دارای سه مولفه است، ادراککننده، ادراکشونده و زمینه ادراک. مهمترین زمینه ادراک در مسائل اجتماعی، فرهنگ و سنتهای حاکم بر آن اجتماع است (هایک،1392،ج2،صص.46-47) که حاصل تاثیر و تاثر میان اجزاء و ساختار آن جامعه بهعنوان یک کل است.
این موضوع پذیرفته است که تاثیر میان افراد و فرهنگ عمومی خاصیتی رفت و برگشتی دارد. بهعبارتی میان سطح خرد یا عامل و سطح کلان یا ساختار ارتباط نزدیکی وجود دارد. البته عامل را میتوان به جمعهای کنشگر و نیز طبقات اجتماعی که زیرمجموعه ساختار کلانتر هستند نیز تعمیم داد. ... به گفته گیدنز به هیچ وجه درست نیست که بگوییم ساختار کنش را تعیین میکند و برعکس (ریتزر، 1388: 659 و 657).
3.روششناسی پژوهش
این پژوهش، یک پژوهش بنیادی مبتنی بر شیوه کیفی دلالتپژوهی است که گردآوری اطلاعات در آن بهصورت اسنادی بوده است. از منظر پارادایماتیک با توجه به نشانهها میتوان این شیوه را ذیل نگرش تفسیری و مشخصا هرمنوتیک نسبیگرا قرار داد. از آنجا که این شیوه بیشتر بر تفکرات و دانش تولید شده که بیشتر در متون متجلی میشود تکیه دارد، نسبتی ناگسستنی با هرمنوتیک مییابد. از میان انواع هرمنوتیک نیز هرمنوتیک نسبیگرا بیشتر مفسر محور است (حاجیاسماعیلی و بنائیان اصفهانی، 1394: 33) که تاکید در دلالتپژوهی نیز بر مفسر و نیات او در مواجه با متن است. در هرمنوتیک نسبیگرا متن، وقتی مورد توجه مفسر قرار میگیرد که پاسخگوی نیاز وی باشد (محققیان، 1397: 47) که این امر در واقع هدف اصلی دلالتپژوهی است، فلذا میتوان دلالتپژوهی را شیوهای برای تفسیرِ متنِ مفسر محور و یا همان هرمنوتیک نسبیگرا قلمداد کرد.
دانائیفرد (1395) یازده مرحله را برایانجام دادن این نوع پژوهش ارائه کرده است.
1.3تعیین مناسب بودن روش دلالتپژوهی
از آنجا که هدف، برکشیدن دلالتهای سازهای است که بررسیها نشان از فقدان و نیز لزوم وجود آن از متنی دارد که مشخصا در خصوص مدیریت سازمان نیست، بهترین شیوه دلالت پژوهی میباشد. چرا که اقتباس اندیشههای یک اندیشمند در حوزه دیگر، فلسفه وجودی دلالتپژوهی است، که مطالعات چندین ساله پژوهشگر در حوزه نهجالبلاغه، فلسفه حق و عدالت، در کنار تمرکز بر موضوع عدالت در سازمان، هم علت غایی و هم علت فاعلی استفاده از این شیوه را موجه میسازد. اگرچه در مرحله اول طبق نظر مبدع روش دلالتپژوهی، پژوهشی دادهبنیاد (متنی) (در قالب پایاننامه دکترا) صورت پذیرفت (دانائیفرد، 1395: 55)، اما بهنظر محقق شیوه داده بنیاد، ظرفیت کافی برای نشاندادن بنیانهای منطقی این سازه را در قالب یک نظریه نداشته، بهشیوهای با عمق بیشتر مانند دلالتپژوهی نیاز است. در شیوه دادهبنیاد چگونگی تبلور ایده اولیه بهعنوان مهمترین عنصر یک پژوهش (پورعزت،1393: 9-20) گنگ و رهاست و چندان مشخص نیست که منطق محقق برای انتخاب متن و کدگذاری چیست. در واقع سیالیت ذهن در بروز ایده اولیه در این شیوه، کمرنگ است که راهکارهای لحاظ شده در شیوه دلالتپژوهی بویژه، مرحله ساخت فرآیند موقتی و تعیین چارچوب مفهومی، این نقیصه را تا حدود زیادی مرتفع کرده است.
2.3تعیین ماخذ احصاء دلالتها برای پرداختن به مساله پژوهشی
دربرخیازمکاتبفکریاندیشمندان،ازجملهافلاطونوماکیاویلی،اساساًمردمبهعنوانزیردستراصاحبحقندانستهودررابطهدولتوملتبهواسطهنابالغفرضکردنمردمویا تصورفطریبودنشربرایانسان،دولتراحاکممطلقدانستهوحقیبرایمردمقائلنیستند و در نگرشهای متاخر نیز بیشتر بر حقوق مردم تاکید میشود تا تکالیف آنها (سهرابی، 1396: 178). اما دراسلامکه وجه بارز آن میانه روی است (بقره 143)برخلافایننگرشها،حقوقی،همبرایزیردستانوهمفرادستانقائلبوده،برلزومرعایتاینحقوقتوسطهردوسویرابطهتاکیدشده است کهدراینپژوهش صرفابرحقوقرهبرتمرکز شده،چراکهدرمطالعاتسازمان،ادراک عدالت در این قشر نادیدهگرفتهشده است.
در میان متون اسلامی نیز تمرکز ما بر نهجالبلاغه است زیرا، علاوه بر اعترافات و تاکیدات بسیار در طول تاریخ از زبان دانشمندان حتی غیر مسلمان از جمله جرج جرداق بر جامعیت و ارتفاع علمی و معرفتی امام(ع)، خاصه در زمینه عدالت، به دو نمونه از اشارات حضرت در خصوص دو بعد عدالت اشاره مینمائیم تا نشان دهیم بیتوجهی به این منبع گرانقدر تا چه اندازه سبب خسران بوده است.
بهزعم اندیشمندان عدالت رویهای اول بار توسط رالز در دهه 70 میلادی مطرح گردید. اما آیا اشاره حضرت به جهنمی بودن قاضیای که بدون طی رویه، حتی رای صحیح صادر میکند (کلینی، 1369،ج7: 407)، تاکید مشخص بر اهمیت رویه جدای از تخصیصها نیست. و در موردی دیگر آیا تاکید حضرت به رعایت علیالسویه احترام توسط قاضی (شوشترى، 1409ق: 534 و 535)، اشاره مستقیم به عدالت مراودهای نیست که ایشان با ذکر نوع نگاه، بهکار بردن القاب و نظایر آن حتی به مولفههای این بعد از ابعاد عدالت نیز اشاره کردهاند و این مفاهیم تا همین دهههای اخیر مکتوم مانده است. این مفهوم در بیان امام(ع) بهدلیل شرایط خاص زمانی و ظلمهایی که از سوی زیردستان نسبت به آن حضرت در قامت یک فرادست روا داشتهشده نمود بیشتری داشته و با شرح و بسط بیشتری عنوانشده است.
3.3تعیین فرآیندی برای واکاوی موضوع منتخب
ابن میثم دلیل ایراد خطبه 216 نهجالبلاغه را بیانصافیای میداند که از سوی زیردستان نسبت به امام(ع) روا داشته شده است، بنابراین با توجه به غنای فکری گوینده و نیز هدفمندی وی در ایراد خطبه، این خطبه بهطور مشخص از دو شاخصه جامعیت و مانعیت که مورد توجه شیوه دلالتپژوهی است برخوردار است. هر چند به این مفهوم در سایر بخشهای نهجالبلاغه اشاره شده، اما تقریبا تمام این اشارات و دلالتها قرینه و مابه ازائی در خطبه 216 دارد. بنابراین این خطبه بهعنوان چارچوبی اولیه انتخاب شد تا ادامه فرآیند پژوهش بر این مبنا صورت پذیرد.
در این خطبه امام(ع) پس از بیان منطقی تقابل حقوق و نیز منشاء این تلازم که جعل رابطه ولایت از سوی خداوند است به دلایل این تلازم یعنی لزوم قدرت و انگیزه در نقض حق میپردازند. در ادامه بر تقابل حقوق بین رهبر و پیرو بهعنوان بزرگترین حق الهی تاکید و به نتایج رعایت و یا عدم رعایت این حقوق پرداخته و با اشاره به فرهنگ و سنتها بهعنوان بستری برای این فعل انفعالات اجتماعی، راهکارهای رواج و پایبندی به این تقابل حقوق را بیان مینمایند. در انتهای خطبه، به ویژگیهای شخصیتیای در فرادست اشاره شده که بر ادراکات صاحبان قدرت نسبت به رفتار زیردستان بسیار تاثیرگذار است و نیز ویژگیها و رفتارهایی در زیردست بهعنوان ادراکشونده (خطبه/216).
4.3تعیین چارچوب مفهومی موضوع دلالتپژوهی
با توجه به رویکردهای مختلف تعیین یا عدم تعیین چارچوب نظری، اعم از رویکرد نظاممند، برایشی، لنز نظری، رویکرد تقدم شناسایی سهمیاریها و افکار بر چارچوب مفهومی و رویکرد تلفیقی (دانائیفرد، 1395: 56) رویکرد مورد استفاده ما در این پژوهش با توجه به دو مرحلهای بودن هدف پژوهش تلفیقی است. ابتدا با هدف نشاندادن وارد بودن مفهوم عدالت از منظر فلسفی و رفتاری، بهواسطه غنای تفکرات نظری وامدهنده از رویکرد تقدم شناسایی سهمیاریها و افکار بر چارچوب مفهومی و در قسمت دوم بهمنظور تسهیل استخراج و دستهبندی سهم یاریهای ادراکی از رویکرد نظاممند استفاده شد. بدین ترتیب که دلالتهای ادراکی در غالب سه مولفه ادراک، یعنی، ادراککننده، ادراکشونده و زمینه ادراک جایابی شد. پس رویکرد اولیه در احصاء سهمیاریهای کلان یعنی، تفکیک سهمیاریها به رفتاری و ادراکی، نظاممند است. در احصاء سهمیاریهای رفتاری از رویکرد تقدم شناسایی سهمیاریها و افکار بر چارچوب مفهومی و در استخراج دلالتهای ادراکی نیز از رویکرد نظاممند استفاده شده است.
5.3نمونهگیری نظری ابژه دلالتپژوهی
در این مرحله کل متن نهجالبلاغه بهعنوان مجموعهای مدون از بیانات امام(ع) مورد توجه قرار گرفت و از آنجا که متن مشخص بوده آنچه باعث تکمیل و استخراج سهمیاریها و دلالتها بوده مطالعه چندین باره متن بوده است.
6.3احصاء سهمیاریهای دلالتپژوهی
خط به خط نهجالبلاغه بارها مورد مطالعه قرار گرفت و 13 مصاحبه نیز با اهل فن به منظور تسلط بیشتر بر مفاهیم مطرحشده در خطبه، انجام شد و بر اساس رویکرد مورد اشاره در تعیین چارچوب مفهومی، موضوع دلالتها احصاء گردید.
7.3اعتبار سنجی سهمیاریها
علاوه بر عرضه موارد احصاءشده به مصاحبه شوندگان، دلالتهای احصاءشده با دو شرح ابن میثم و ابنابیالحدید تطبیق داده شد. ضمن اینکه تلاش گردید دلایل منطقی در این خصوص اقامه گردد. در ضمن از آنجا که فرآیند اولیه جهت واکاوی نیز از خود متن بوده، تاییدات صورتگرفته از خود متن بهعنوان یکی از مهمترین شیوههای اعتبار بخشی به برداشتها[iv](محمدپور، 1389: 295) مورد توجه پژوهشگر بوده است. چراکه یکی از راههای روایی پژوهشهای تفسیری دور و بازگشت به خود متن است و از آنجا که چارچوب مفهومی اولیه از خود متن بوده، این امر خود باعث استحکام و افزایش روایی پژوهش بوده است.
8.3متناسبسازی سهمیاریها
از آنجا که این مفهوم در بیان امام(ع) بهعنوان منبع قرضدهنده در خصوص رابطه مردم و رهبر در جامعه بوده است و با توجه به تفاوت شرایط زمانی و مکانی، این مرحله از اهمیت ویژهای برخوردار است. اگرچه برای انتقال مفاهیم مبنایی و فلسفی که تعیینکننده رفتار صحیح هستند، مانند، لزوم وجود رابطه، تقابل حقوق و وجود انگیزه، بهواسطه همراه بودن آن با نفس آدمی، تفاوتی میان محیط اجتماع و سازمان نیست، اما با عنایت به تفاوت مفهوم مالکیت در سازمان با اجتماع، برای انتقال مفاهیم و ابزار قدرت مورد استفاده توسط زیردستان لازم است این مفاهیم برای فضای سازمانی مناسبسازی گردد، که در مبانی نظری، مورد بحث قرار گرفت.
9.3مشخص کردن دلالتهای مورد نظر
با توجه به چارچوب مفهومی اولیه، دلالتها احصاء و ایده اولیه تکامل یافته و با تکرار مطالعه، دلالتها، استحکام و غنای بیشتری یافته و با تکمیل تدریجی دلالتها، چارچوب نهایی شفافتر و مدل نهایی پژوهش استخراج شد.
مرحله یازدهم در این شیوه ارائه گزارش پژوهش است.
- دلالتهای رفتاری و ادراکی عدالت فرادست در نهجالبلاغه
1.4دلالتهای رفتاری (هنجاری)
بر اساس تعریف عدالت در این پژوهش، چنانچه حقی برای فرادستان تصور شود آنگاه اولین گام را در بنای منطقی سازه ادراکعدالت در فرادستان برداشتهایم و در ادامه، در صورت وجود قدرت و انگیزه نقض این حق در زیردستان میتوان گفت که مفهوم عدالت و ادراک آن در خصوص فرادستان نیز موضوعیت دارد. این دلالتها بهقرار زیرند.
دو سویگی حق و لزوم وجود رابطه
«هماناخدابرشمابراىمنحقىقرارداد،چونحکمرانىشمارابهعهدهامنهاد،وشمارانیزحقاستبرمن (خطبه/216)». هرچند حقوق متقابل رهبر و پیرو، مفصلا در خطبه216 و تا حدودی در خطبه34 بهصورت متمرکز مورد اشاره قرارگرفته اما با بررسی سایر خطب، نامهها و حکمتهای نهجالبلاغه میتوان مضامینی را مشاهده نمود که بهصورت مکنون به این مفهوم اشاره دارند. شکایت امام(ع) از عدم انجام وظایف و تکالیف کوفیان نسبت به خود، در واقع اشارهایست ضمنی به این مفهوم (خطبه/159، 87 و ...).
در خطبه216 امام(ع) این حق برای خود را از آن جهت مثبوت میداند که حق در کل مفهومی است دوسویه. چراکه کسىراحقىنیستجزکهبراونیزحقىاست،وبراوحقىنیستجزآنکهاوراحقىبردیگرىاست، که بهواسطه وجود رابطه ولایت امور از جانب خدا بر طرفین واجب میگردد (خطبه/216). این رابطه در سازمان میتواند بر اساس اسناد سازمانی و قوانین بالادستی، مانند قانون کار باشد.
تناظر حقوق
«پسخداىسبحانبرخىازحقهاىخودرابراىبعضمردمانواجبداشت،وآنحقهارابرابرهمنهاد،وواجبشدنحقىرامقابلگزاردنحقىگذاشت (خطبه216)». طبق بیان امام(ع) هر حقی در برابر هر حقی قرار نمیگیرد. هوفلد نیز در تقسیمبندی خود حق ادعایی را در برابر حق آزادی و حق قدرت را در برابر حق مصونیت قرار میهد. هر چند این امر بدیهی بهنظر میآید ولی با بررسی در محیطهای واقعی سازمانها چنین بهنظر میرسد که توقعات، بهخصوص از جانب فرادستان، بهواسطه تکرار و نیز وجود برخی ابزارهای قدرت خاص در اختیار آنها، تبدیل به تکالیف لایتغیر زیردستان شده است، که با استناد به این دقیقه عقلی میبایست اصلاح گردد.
قابلیت تفسیر و ابهام در حقوق
«پسحقفراخترچیزهاستکهوصفآنگویندومجالآنتنگ،اگرخواهندازیکدیگرانصافجویند (خطبه216)». به بیان امام(ع) قابلیت تفسیر حق در کلام فراخ است، فلذا امکان تفسیر به رای و سفسطه در آن گسترده. اگرچه در مواقف عمل معنای آن مشخص و مسیر تنگ است. فلذا این قابلیت تفسیر، امکان و مجال را برای ابهام گشوده و دست مکلف را برای نقض حق باز خواهد کرد و مقدمه ورود ادراک به مفهوم عدالت را فراهم میکند. که با تحلیل ما در خصوص ویژگیهای عدالت مراودهای مانند شخصی و غیر رسمی بودن و ابهام موجود در سازمان غیر رسمی همخوانی دارد.
نقش قدرت و انگیزه در مفهوم عدالت
امام(ع) در فراز بعدی خطبه با استثناء کردن خداوند از این تلازم «بهواسطه قدرت مطلق بر بندگان و جاری بودن عدالت در تمام متصرفاتش (خطبه/216)»، بهنوعی بر لزوم قدرت و انگیزه در نقض حق اشارت دادهاند. بهعبارتی چنانچه یک طرف بر طرف دیگر حقی داشته باشد اما در طرف مقابل قدرت و نیز انگیزهای برای نقض آن وجود نداشته باشد، مسئله بررسی رفتار منصفانه منتفی خواهد بود. ابنمیثماشارهمیدارد: امام(ع) بادودلیل،اولویّتذاتخداوندىرابراىاینکهتنهاعلتسودآورىحقمتوجهاوباشد اثباتمىفرماید:
1- خداوندتوانایىکاملبراىگرفتنحقخوددارد.2- هیچشخصىرابراوحقّىنیست،زیراعدالتشدرتماممتصرفاتشجارىاست (بحرانی،1375،ج،4: 79). چون این قدرتِ مطلق و عدم وجود انگیزه طبق بیان امام(ع) خَالِصاًلِلَّهِ است ، بنابراین مخلوقات غیر خدا، هیچ یک بر دیگری قدرت مطلق نداشته و بهواسطه وجود نفسانیات در تمام ابناء بشر این انگیزه نیز برای تعدی وجود دارد. در تایید این برداشت، در بخش دیگری از خطبه امام(ع) بر دسترسی حتی ضعیفترین افراد به منابع قدرت تاکیدکرده و بیان میدارند، هیچکسهرچندمردماوراخوارشمارند،ودیدههاوىرابىمقدار،خردترازآننیستکهکسىرادرانجامدادنحقیارىکندیادیگرىبهیارىاوبرخیزد.
در خصوص انگیزه بهبیان ابن میثم نتیجه منطقی جاری بودن عدالت خداوند در تمام متصرفاتش این است که انگیزهای برای نقض حق بندگان ندارد. بر خلاف بندگان در ارتباط با یکدیگر که بهواسطه انگیزههاینفسانیبهعدالترفتارکردن برای آنهادشواراست (بحرانی،1375،ج،4: 78). ابنابیالحدید نیز این تعلیل را وارد دانسته و بهواسطه قدرت مطلق خداوند و نیز عدم انگیزه ستم، دروغ و خلف وعده، تنها کسیکه انگیزه خالص دارد را از نقض حق مستثنی میداند (ابن ابیالحدید،1392،ج11: 87). امام(ع) در مواقف بسیاری انگیزههای نقض حق خود توسط زیردستان را هوای نفس و دنیاطلبی میداند (خطبه/25، نامه/53 و...). بنابراین، بهمنظور حداکثر کردن منافع و یا دستکم محدود کردن تاثیرات طرف مقابل این انگیزه در زیردستان نیز وجود دارد (Maner & Mead, 2010: 483 ).
برخلاف اشاره ضمنی و مستقیم امام(ع) در خصوص وجود قدرت حتی در ضعیفترین افراد جامعه، دانائیفرد و مکینیری (1391) اذعان میکنند،تابهامروزبهفرآیندهایمهمنفوذاجتماعیکهاهدافیجانبییاروبهبالادرسازمانهادارندتوجهچندانینشدهاست (دانائیفردومکینیری، 1391: 52).
2.4دلالتهای ادراکی (توصیفی)
در این بخش با توجه به شفافیت عوامل ادراکی، یعنی، ادراککننده، ادراکشونده و زمینه ادراک، دلالتهای احصائی در قالب این مولفهها قرار داده شد.
ادراککننده
در خصوص برخی از دلالتهای احصائی تفاوتی نمیکند که ادراککننده زیردست باشد یا فرادست اما در مجموع این دلالتها با توجه به فرادست بهعنوان ادراککننده و زیردست بهعنوان ادراکشونده احصاءشده است. «زشتترینخوىوالیانایناستکهخواهندمردمآنانرادوستداربزرگمنشىشمارند،وکارهاشانرابهحسابکبروخودخواهىبگذارند،وخوشندارمکهدرخاطرشمابگذردکهمندوستدارستودنم،وخواهانستایششنودن. . . . ونخواهممرابزرگانگارید،چهآنکسکهشنیدنسخنحقبراوگرانافتدونمودنعدالتبروىدشواربود،کاربهحقوعدالتکردنبراودشوارتراست. . . . کهمننهبرترازآنمکهخطاکنم،ونهدرکارخویشازخطاایمنم،مگرکهخدامرادرکارنفسکفایتکندکهازمنبرآنتواناتراست (خطبه216)». امام(ع) در جای جای نهجالبلاغه به جنبههایی از شخصیت فرادست -که در این پژوهش بهعنوان بخشی از ویژگی ادراککننده است- و بر ادراک وی از عادلانه بودن رفتار زیردست تاثیر میگذارد اشاره کردهاند، از جمله دوست داشتن ستایش، خود برحق بینی و مانند آن.
ادراکشونده
«لیکنمرابهنیکىمستاییدتاازعهدهحقوقىکهماندهاستبرآیموواجبهاکهبرگردنمباقىاستادانمایم. پسبامنچنانکهباسرکشانگویندسخنمگوییدوچونانکهباتیزخویانکنندازمنکنارهمجویید،وباظاهرآرایىآمیزشمداریدوشنیدنحقرابرمنسنگینمپندارید،ونخواهممرابزرگانگارید، . . . (خطبه 216)».
در بعد ادراکی و از منظر ادراکشونده (در اینجا رفتار و ویژگیهای زیردست)، ویژگیهایی را میتوان یافت که علاوه بر رفتارهای زیردستان -که بهطور کلی امام(ع) در خطبه216 با دو عنوان یارینمودن در حق و مشورت از آن یاد کرده و در خطبه 34 به رئوس آن اشاره مینمایند، که عبارتند از: حقى که من به گردن شما دارم، باید که در بیعت وفادار باشید و در رویاروى و پشت سر نیکخواه من باشید و چون فرا میخوانمتان به من پاسخ دهید و چون فرمان مىدهم فرمان برید (خطبه34)- بر ادراک و رفتار فرادستان نیز تاثیرگذار است. بهعنوان مثال امام(ع) اشاره میدارند که مرا نستایید تا بتوانم از عهده وظایفی که نسبت به شما بر عهده دارم برآیم و یا دوری از ظاهرسازی و مانند آن. یعنی بخشی از ادراک، رفتار زیردست و حقوق فرادست است که زیردست مکلف به رعایت آن است. البته، شاخصهای این حقوق در نهجالبلاغه بهصورت مضامینی مشهود و مکنون مطرح شده که پژوهشگر در پژوهشی با روش تحلیل مضمون بدان پرداخته است (حلوائیها، 1398).
زمینه ادراک
حضرت یکی از نتایج منفی عدم رعایت حقوق متقابل را رها کردن راه و مسیر گسترده سنتها و عمل بر اساس هواهای نفس میدانند (خطبه216).
اگر سنتها را باورها و رفتار جمعی بدانیم که از نسلی به نسلی منتقل میگردد (Thomas, 1997: 800)، هوی در مقابل آن قرار میگیرد که عمل بر اساس خواستههای فردی است. بنابراین نتیجه چنین عملی از بین رفتن معیارهای جمعی برای قضاوت و رفتار خواهد بود که در نهایت منجر به از بین رفتن انسجام و وحدت کلمه خواهد شد، که امام(ع) در نامه 53، اقامه سنتها را موجب قوام و پیوستگی مردم میداند «وَإِقَامَةِ مَا اسْتَقَامَ بِهِ النَّاسُ قَبْلَکَ» و تبعات بعدی آن از جمله چشم طمع دشمنان به این جامعه و ... . بنابراین میان فرهنگ و عدالت بهمعنی ادای حقوق، رابطهای دوسویه وجود دارد بدین معنی که یکی از منابعی که معیارهای عدالت و زمینه ادراک عدالت را ایجاد میکند، فرهنگ و سنتها است و از دیگر سو برپایی عدالت و رعایت حقوق موجب حفظ و تعالی سنتهاست. ابن میثم در تفسیر جمله «فَصَلَحَبِذَلِکَاَلزَّمَانُ» بیان میدارد: زمان،زمانصلاحمىشود،نسبتدادنصلاحبهزمان،ازبابمجازاستزیراصلاحدرحقیقتبهمردمزمانونظموهماهنگىکارهاىدنیوىواخروىآنانبرمىگردد (بحرانی،1375، ج4، ص.82)، در واقع امام نه تنها روابط دو جانبه را مد نظر قرار دادهاند بلکه اشاره میدارند که کلا جو جامعه نیز در اثر رعایت و یا عدم رعایت این حقوق متقابل متاثر خواهد شد.
- یافتههای پژوهش
با توجه به حصر عقلی حق، در تقسیم آن به قانونی و اخلاقی (طالبی و حسینینسب، 1388: 163) (بدین معنی که حقی وجود ندارد که نه اخلاقی و نه قانونی باشد) و تعلیل ارائه شده در خصوص تلازم و تقابل حق در هر دو قسم حق اخلاقی و قانونی و با عنایت به اینکه حق فرادست در مقابل فرودست جزء حقوق ادعائی است و نیز از منظر عملی (در مقابل منظر مفهومی)، قطعا فرادستان را حقی است، که در صورت عدم تادیه آن توسط زیردستان بیعدالتی رخ داده است. بنابراین با توجه به دوسویگی حق، وجود رابطه تعریف شده میان فرادست و فرودست، و نیز وجود قدرت و انگیزه نقض این حق در زیردستان، ادراک عدالت در فرادستان نیز موضوعیت داشته که البته در ادبیات عدالت سازمانی مغفول مانده است. این ادراک در خصوص فرادستان، بهواسطه برخی ویژگیهای فردی (ادراککننده)، ویژگیها و رفتار زیردستان (ادراکشونده) و شرایط زمینهای، شکلگرفته و تعدیل میشود.
دلالتهای رفتاری و ادراکی عدالت فرادست در نهجالبلاغه، در پاسخ به دو پرسش اول پژوهش در جدول زیر خلاصه شده است.
جدول 1 دلالتهای اصلی رفتاری و ادراکی عدالت فرادست در نهجالبلاغه
سهم یاریهای سطح اول |
سهمیاریهای تفصیلی |
دلالتهای خطبه با تمرکز بر ادراک عدالت فرادست |
بعد هنجاری عدالت فرادست |
تناظر حقوق |
خداى سبحان برخى از حقهاى خود را براى بعض مردمان واجب داشت، و آن حقها را برابر هم نهاد، (هر حقی در برابر هر حقی قرار نمیگیرد) |
دوسویگی حق |
کسى را حقى نیست جز که بر او حقى است، و بر او حقى نیست جز آنکه او را حقى بر دیگرى است |
|
قابلیت تفسیر حق |
پس حق فراختر چیزهاست که وصف آن گویند و مجال آن تنگ، اگر خواهند از یکدیگر انصاف جویند |
|
لزوم انگیزه در نقض حق |
اگر کسى را حقى بود که حقى بر او نبود، خداى سبحان است نه دیگرى از آفریدگان که عدالت او نمایان است |
|
لزوم قدرت در نقض حق |
و اگر کسى را حقى بود که حقى بر او نبود، خداى سبحان است نه دیگرى از آفریدگان، چه او را توانایى بر بندگان است |
|
لزوم رابطه |
چون حکمرانى شما را به عهده ام نهاد |
|
بعد ادراکی عدالت فرادست |
ادراکشونده |
پس بر شماست یکدیگر را در این باره اندرز دادن، و حق همکارى را نیکو گزاردن |
و در برپا داشتن حق میان خود، یارى یکدیگر نمودن |
||
لیکن مرا به نیکى مستایید تا از عهده حقوقى که مانده است برآیم و واجبها که بر گردنم باقى است ادا نمایم. |
||
پس با من چنانکه با سرکشان گویند سخن مگویید |
||
چونان که با تیزخویان کنند از من کناره مجویید |
||
پس، از گفتن حق، یا راى زدن در عدالت باز مایستید |
||
وفاداری در بیعت، نیکخواهی در رویاروى و پشت سر، اجابت دعوت، فرمانبرداری (خطبه 34) |
||
ادراککننده |
زشتترین خوى والیان این است که خواهند مردم آنان را دوستدار بزرگ منشى شمارند، |
|
و کارهاشان را به حساب کبر و خودخواهى بگذارند، |
||
خوش ندارم که در خاطر شما بگذرد که من دوستدار ستودنم، و خواهان ستایش شنودن |
||
که من نه برتر از آنم که خطا کنم |
||
مگر که خدا مرا در کار نفس کفایت کند که از من بر آن تواناتر است |
||
جز این نیست که ما و شما بندگان و مملوک پروردگاریم و جز او پروردگارى نیست |
||
و هیچ کس هر چند قدر وى در حق بیشتر بود و فضیلت او در دین پیشتر، بى نیاز نیست |
||
و هیچکس هر چند مردم او را خوار شمارند، و دیدهها وى را بى مقدار، خردتر از آن نیست که کسى را در انجام دادن حق یارى کند یا دیگرى به یارى او برخیزد. |
||
کسى که جلال خدا در دیده جان او بزرگ آید، و منزلتش در دل او سترگ، سزاست که به خاطر این بزرگى هر چه جز خداست نزد او خرد نماید، |
||
شنیدن حق را بر من سنگین مپندارید |
||
نخواهم مرا بزرگ انگارید، چه آن کس که شنیدن سخن حق بر او گران افتد و نمودن عدالت بر وى دشوار بود، کار به حق و عدالت کردن بر او دشوارتر است |
||
عوامل زمینهای وجنبههای اجتماعی ادراک عدالت |
پس کار زمانه آراسته گردد |
|
رعایت متقابل حقوق بین رعیت و والی موجب الفت بین آنهاست |
||
رعایت متقابل حقوق موجب عزت یافتن قوانین میشود |
||
پس چون رعیت حق والى را بگزارد، و والى حق رعیت را به جاى آرد، حق میان آنان بزرگ مقدار شود و راههاى دین پدیدار، و نشانه هاى عدالت برجا و ... ، و چشم آز دشمنان بسته. |
||
و اگر رعیت بر والى چیره شود و یا والى بر رعیت ستم کند، اختلاف کلمه پدیدار گردد، و نشانه هاى جور آشکار، و تبهکارى در دین بسیار. ... و تاوان فراوان بر گردن بندگان از پروردگار. |
در پاسخ به سوال سوم پژوهش، با پذیرش امکان ادراک عدالت فرادست و نیز عوامل ادراکی ذکر شده و با توجه به ابزار قدرت زیردست که چنانچه در مبانی نظری مطرح شد، از جنس قدرت غیررسمی است و از مجرای عدالت مراودهای میگذرد، بهزعم ما با ورود این سازه به ادبیات عدالت سازمانی الگوی عدالت سازمانی به شکل زیر خواهد بود.
عدالت مراودهای |
شخصیت و ویژگیهای فرادست |
زمینههای ادراک |
ادراک فرادستان از انصاف |
عکسالعملهای نگرشی و رفتاری فرادستان |
عکسالعملهای نگرشی و رفتاری زیردستان (ادراکشونده) |
ادراکات کارکنان از انصاف |
عدالت توزیعی |
عدالت رویهای |
شکل2 مدل پیشنهادی پژوهش
- بحث و نتیجهگیری
پذیرفتیم که فرادستان صاحب حقند و زیردستان قدرت و انگیزه نقض این حق را دارند. پس موضوع عدالت فرادست نیز امری وارد است. روشن بودن نوع رابطه و تعهد در سازمان، مقوم استدلال تقابل حقوق است. در خصوص انگیزه نیز بهواسطه همراه بودن نفسانیات با انسان تفاوتی میان محیط اجتماع و سازمان نیست (با وجود خاص بودن برخی مصادیق)، و امام(ع) دلایل نقض حق خود را هوای نفس، سستی و مانند آن میداند. از نظر قدرت و ابزار آن در سازمان نیز بیان شد که زیردستانامکاناستفادهازمنابعقدرتیراکهوابستهبهسلسلهمراتبسازمانینیست،مانندقدرت تخصص و مرجعیترادارند.
بر اساس مدل جدید رفتار زیردست بهعنوان ادراکشونده با تاثیر سایر عوامل، ادراک فرادست را شکل میدهد. در ادامه، این ادراک شکلدهنده رفتار فرادست خواهد بود که با تاثیر سایر عوامل، ادراک زیردست را شکل میدهد، که در یک چرخه نامتناهی با خاصیت تجمعی و تزایدی چه در جهت مثبت (افرایش جو عدالت) و چه منفی (افزایش جو بیعدالتی)، زمینه ادراکات بعدی هر دو سوی رابطه را فراهم میکند. آنچه در مدل جدید مستتر است، عدالت دارای مفهومی چرخشی و بازتابنده است که در تعاملهای کنشگران شکلگرفته و تعالی مییابد. منظور از این چرخه، خاصیت رفت و برگشتی میان فرادست و فرودست و در ادامه تاثیر بر جو جامعه است. اگرچه ویژگی چرخشی در ادبیات مدیریت و سازمان بیسابقه نیست و اندرسون و پیرسون آنرا در مفهوم بدرفتاری سازمانی مورد کنکاش قرار دادهاند(Anderson & Pearson, 1999)، ما در این پژوهش نشان دادیم که این ویژگی را میتوان به مفهوم عمیقتر عدالت (بدرفتاری سازمانی در واقع زیرمجموعهای از بیعدالتی مراودهای است) بسط داد[v]. باید توجه داشت که این چرخه از رفتار و ادراک بین فرادست و فرودست که در شکل2 قابل مشاهده است به تعداد زیردستان یک رهبر شکلگرفته که عنصر مشترک تمام آنها رهبر یک گروه میباشد. که خود نشان از اهمیت سازه ادراک عدالت فرادست و لزوم پرداختن به آن دارد. این نگرش ادراک عدالت را از برداشت در لحظهای از زمان و در خصوص رفتار و یا واقعهای خاص، به یک نگرش پویا و فرآیندی در گذر زمان تبدیل میکند. نکتهایکهممکناستبهعنواناشکالمطرح شوداین استکه،تکالیفزیردستانبهعنوانحقوقفرادستانازپیشوطبقشرحشغل،مشخصوواضحاست (سیدجوادین،1388: 132). در راستای مناسبسازی سهمیاریها باید گفت، اولا در محیط سازمان،تمرکز ما بیشتر برسازمانغیررسمیاست،که رفتارهایفرانقشیوتعهدات،کمترمدوناست و قابلیت تفسیر دارند، بنابراینزیردستانمیتوانندبدونتخطیازقوانینازانجاماینتکالیفطفرهبروند (قاسمی، 1393: 69). ثانیا مشخصبودنتکالیفبهمعنیعدمامکاننقضآنهانیست. تقریبابیشترنقضحقها،نهبهدلیلنبودقانونبلکهبهدلیلتخطیازقانونصورت میپذیرد.
چنانچه در مدل قابل مشاهده است اگرچه براساس مبانی مطرح در ادبیات جاری عدالت سازمانی فرادست برای اعطاء و یا نقض حق زیردست این امکان را دارد که از کلیه شیوههای قدرت در قالب تمامی ابعاد عدالت سازمانی استفاده نماید، اما ابزار قدرت زیردست برای پاسخ به بیعدالتی ادراکشده از مجرای عدالت مراودهای میگذرد. با توجه به اینکه حق اخلاقی، غیررسمی، محیط بر حق قانونی و فراگیر است و بهطور مساوی میان انسانها توزیع شده است، این مبانی مقوم برداشت ما در تطابق حق اخلاقی و عدالت مراودهای، که زیربنای آن اخلاق است، بهعنوان مجرای اعمال قدرت زیردستان و نقض حق فرادستان میباشد. علاوه برتفاوت در ابزار قدرت مورد استفاده تفاوتهای ماهوی دیگری نیز میان ادراک عدالت فرادست و فرودست وجود دارد، بهعنوان مثال در حالی که تاثیرات منفی پست و جایگاه بهعنوان یک عامل زمینهای برای فرادست تاثیر بهسزایی در شکلگیری ادراک وی دارد، این عامل در خصوص زیردست چندان مدخلیت نخواهد داشت. در باب فرهنگ نیز اگرچه در نگرش جاری به آن بهعنوان یکی از عوامل زمینهای و موثر بر ادراک نگریستهشده است اما چنین بهنظر میرسد که نگرشهای جدید جامعهشناسی که در مبانی نظری مطرح گردید با برداشت ما از نگرش امام(ع) در باب تاثیر متقابل میان رفتار و فرهنگ همخوانی بیشتری دارد. یعنی از یک سو فرهنگ بهعنوان زمینهای است که ادراک در بستر آن شکل میگیرد و از دیگر سو بهفرموده امام(ع) رعایت حقوق متقابل سبب اعتلای سنتهاست.
در نظر گرفتن ظاهر زیردست و مانند آن (اگرچه میتواند بر رفتار و نگرش مدیر موثر باشد) که اسکات و همکاران به ابتدای مدل مرسوم عدالت سازمانی اضافه کردهاند نیز بسیار سادهانگارانه و سطحی است و در راستای نگرش جاری به زیردستان بهعنوان عناصری منفعل و غیر کنشگر و فرادستان بهعنوان فعال مایشاء مینگرد. در حالی که زاویه دید جدید به عدالت، علاوه بر منصفانه بودن نسبت به فرادستان، نسبت به زیردستان نیز عزتمندانه است، چراکه پذیرش تکلیفمندی، اذعان به بلوغ فرد است. در این نگرش فرادستان تصمیمگیرانی جدای از فعل و انفعالات مستتر در مفهوم عدالت نیستند که مبرا از ادراک و نقایص ادراکی، عدالت را اعطا و یا دریغ نمایند، بلکه کنشگرانی هستند که تاثیر گذاشته و تاثیر میپذیرند. بنابراین اولین و مهمترین نتیجه این پژوهش این است که هم فرادست و هم فرودست میتوانند در جایگاه ادراککننده قرار گیرند. اما از آنجا که در خصوص فرودست بهعنوان ادراککننده در ادبیات عدالت سازمانی بهتفصیل پرداخته شده است، تمرکز ما صرفا بر فرادست بهعنوان ادراککننده بوده است.
البته میتوان ریشههای این نوع نگرش به عدالت را در مفهوم انتظار عدالت یافت. چراکه دستکم بخشی از ادراکات افراد در خصوص عادلانه (ناعادلانه) بودن یک رفتار، از تجربه گذشته آنان سرچشمه میگیرد. یعنی انتظار عدالت یا بیعدالتی سبب مشاهده عدالت یا بیعدالتی خواهد شد. بهعبارتی اگر انسان انتظار بیعدالتی داشته باشد (به دلیل اینکه در گذشته با وی رفتار ناعادلانه صورت گرفته)، بیعدالتی خواهد دید، البته به گفته رضائیان در صورت وجود شواهد بدون ابهام در رد آن، این انتظار کارساز نخواهد بود (رضائیان، 1389: 65-69) که چنانچه در دلالتهای رفتاری بیان شد ابهام و قابلیت تفسیر از زمینههای اصلی در ادراک عدالت است. البته مفهوم انتظار عدالت نیز تنها در خصوص پیشزمینههای ذهنی زیردستان از عدالت بحث میکند و نسبت به سوی دیگر رابطه، یعنی فرادستان، بیاعتنا است، که در مدل پیشنهادی این پژوهش، برخلاف مدل کلاسیک عدالت، در خاصیت چرخشیِ رفتار و ادراک بین فرادست و فرودست که حالت تجمعی دارد، کاملا مشهود است.
شاید مهمترین چالش در خصوص ادراک عدالت، اطلاق و یا نسبی بودن عدالت است. چنانچه بیان شد از میان دو نگاه رفتاری و ادراکی، این نگرش ادراکی است که مد نظر متخصص سازمان است و نمیتوان جنبه ادراکی بودن عدالت را نادیده گرفت. شواهد بسیاری بیانگر این امر است که برداشت افراد در خصوص یک واقعه مشخص میتواند متفاوت باشد و از سوی دیگر قضاوت در خصوص عادلانه بودن یک واقعه بر اساس برداشت افراد، عملا به نسبیگرایی خواهد انجامید که کلا بررسی عدالت را بلاوجه خواهد کرد. اگرچه به تقابل حقوق، خاصه حقوق رهبر و پیرو بهویژه در حوزههایی چون فلسفه سیاسی و حقوق پرداختهشده است که به نمونهای از این پژوهشها در قسمت پیشینه پژوهش و مبانی نظری اشاره شد، اما موضوع ادراک عدالت و مدیریت آن چیزی فراتر از شناسایی حقوق طرفین است. چگونگی خروج از این تناقض در کلام امام(ع) تبیین شده است. موضوعی که این پژوهش را کاملا از پژوهشهایی که در باب تقابل حقوق صورتگرفته متمایز میسازد. اگرچه زیربنای عدالت در این پژوهش حق است اما، برابر گرفتن این دو مفهوم (حق و عدالت) تساهلی سهلانکارانه است. عدالت تجلی حق در تعامل است. آنچه موضوع ادراک را موجه میسازد، نه حق، که ابزار قدرت و انگیزههای نقض حق است. وقتی زیردستی برای احقاق حق خود بهجای مذاکره دست به اعتصاب میزند و یا به مقام بالاتر رجوع میکند خواسته او ولو به حق میتواند بهخاطر شیوه قدرت مورد استفاده موجب ادراک بیعدالتی را برای فرادست فراهم نماید. و یا انگیزههایی که رفتار خاصی را شکل میدهند چه از منظر عامل و چه از منظر هدف عمل میتواند بر ادراک فرد تاثیرگذار باشد. بهعبارت بهتر آنچه در مفهوم عدالت ثابت و مطلق است حق و آنچه سبب مدخلیت ادراک میشود ابزار قدرت و انگیزههای عامل و تفسیر این انگیزهها از جانب هدف عمل است. این تفکیک میتواند دستمایه خوبی برای تشریح چگونگی پذیرش همزمان نگرش ادراکی و باور به اطلاق حق در پژوهشی جداگانه باشد.
یکی از نقاط مبهم در این مدل، چگونگی تاثیرات خاصیت چرخشی بر جو جامعه است که به منظور تبیین چگونگی این فراگرد نیاز به پژوهشی جداگانه است.
بهمنظور تکمیل سازه مورد نظر لازم است شاخصهایی برای عملیاتیسازی این ادراک تعریف گردد. شناخت این شاخصها ما را در برابر گستره وسیعی از پژوهشها در این حوزه قرار خواهد داد تا بتوان به رابطه و تاثیر و تاثر این سازه بر سایر مولفههای سازمانی بهعنوان مثال سبک رهبری و نظایر آن پرداخت.
پرداختن به مولفههای فرهنگ از جمله سطح پذیرش اختلاف قدرت بر ادراک عدالت فرادست و تبعات آن، زمینهای است که میتواند ما را در درک بهتر این سازه در فرهنگهای مختلف یاری نماید.
پینوشتها
[i].با هدف معادلسازی لاتین این سازه برای نخستینبار در این مقاله واژه ""Upward justiceرا پیشنهاد میکنیم.
[ii].این بخش حاصل تعامل چندینباره پژوهشگر (مفسر) و متن و تعدیل دائمی نظرات مفسر میباشد که حاصل آمیختگی تئوریهای مختلف بهعنوان افق مفسر با افق متن است. در پارهای موارد که موضوع از حیطه تخصصی محقق خارج بوده، بهعنوان مثال مبانی فلسفه حق، مصاحبههایی با خبرگان صورت گرفته است. در ضمن این بخش نمایانگر فرآیند شکلگیری و بسط این مفهوم در ذهن محقق است، که مجال خوبی برای محک روایی مفهوم نیز بهدست میدهد. منظور از استدلالهای صورتگرفته در این بخش، نه اثبات بیان امام(ع) که تبیین آن است. خروج از مباحث درون گفتمانی و یافتن مبنایی مشترک برای گفتگو، سبب خواهد شد زمینه برای تبادل نظر باز شده و به تسهیم دانش بیانجامد. استناد به بیان شخصی به صرف عصمت و تقدس وی، اگرچه برای پیروان آن دین و مرام یقینآور است اما برای افرادی که خارج از آن گفتمان هستند قانع کننده نخواهد بود.
[iii].هوفلد حق را به چهار دسته حق ادعائی (که آن را حق در معنی اتم آن میداند و تنها در این دسته از حقوق است که حق و تکلیف را متقابل میداند. وی حقوق فرادست و فرودست را در ذیل همین دسته قرار میدهد.)، حق آزادی، حق قدرت و حق مصونیت تقسیم مینماید. این تقسیمبندی هوفلد را معروفترین و مقبولترین دستهبندی حق در بین فلاسفه حق میدانند.
[iv].دور هرمنوتیکی
[v].در واقع چگونگی اشاعة جو عدالت در جامعه و نیز حالت تزایدی بین فرادست و فرودست در مدل نهایی قابل نمایش نیست.این مفهوم در پایاننامه نویسنده مسئول و مقاله مستخرج از آن که در دست داوری میباشد مورد تدقیق قرار گرفته است و به چگونگی شکلگیری این مفهوم میان فرادست و فرودست و تسری آن به ناظران و جامعه پرداخته شده است.