نوع مقاله : علمی-پژوهشی

نویسندگان

1 گروه عربی، دانشگاه اصفهان

2 گروه زبان آلمانی، ارمنی و چینی

چکیده

مطالعه تطبیقی ترجمه یک متن در دو زبان مختلف، از این حیث که نوعِ برخورد زیبایی‌شناختی مترجمان را نشان میدهد، دارای اهمیت است. نظر به این مسئله مهم، پژوهش حاضر قصد دارد تا با روشی توصیفی ـ تحلیلی و با تکیه بر نظریه پیتر نیومارک، نحوه ترجمه استعاره را در ترجمه فارسی گرمارودی و ترجمه چینیِ جههوا از خطبه مشهور «شقشقیه» امام علی (علیه السلام)، مورد بررسی و مقابله قرار دهد. آنچه که این پژوهش بدان دست یافته، نشان میدهد که بهترین روش برای ترجمه استعارات متون مقدس، بازسازی آن و احتراز از تبدیل و تغییر تصویر متن مبدأ است چرا که این کار مخاطب زبان مقصد را با نحوه تفکر گوینده متن اصلی آشنا میسازد. کاری که مترجم چینی بیش‌تر از مترجم فارسی بدان مقید بوده است.

کلیدواژه‌ها

عنوان مقاله [English]

Delay in aesthetic differences in translating the metaphors of Shaqshaqiyya sermon into Persian and Chinese (Persian translation of Garmaroodi and Chinese translation of Shamsuddin Jang Ja Hava)

نویسندگان [English]

  • mohammad rahimi 1
  • Ahmadreza Aryan 2

1 university of isfahan

2 University of Isfahan

چکیده [English]

A comparative study of translating a text into two different languages is important in that it shows the type of aesthetic approach of translators. In view of this important issue, the present study intends to use a descriptive-analytical method and relying on Peter Newmark's theory, how to translate the metaphor in the Persian translation of Garmarudi and the Chinese translation of Jahhua from the famous sermon "Shaqshaqiyeh" by Imam Ali (as). ), Examine and deal with.
What this research has achieved shows that the best way to translate the metaphors of the sacred texts is to reconstruct it and to avoid changing and changing the image of the source text, because this acquaints the target language audience with the way of thinking of the original text speaker. The work of the Chinese translator has been more restricted than the Persian translator.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Imam Ali (AS)
  • Sheqsheqiah sermon
  • metaphor
  • Mousavi Garmaroodi
  • Shamsuddin Jahhva

 

1. مقدمه
نهجالبلاغه حضرت امیر المؤمنین علی (ع)، یکی از پرترجمهترین کتابهایی است که از یک شخصیت دینی در طول تاریخ، سراغ داریم. این مسئله غیر از آنکه به خاطر مقام شامخ دینی و مذهبی ایشان است، به خاطر شهرت ایشان در قدرت سخنوری و بلاغتدانی است که هر طالب سخن ناب را از هر زبان و فرهنگی، شیفته خود کرده است.
بدون شک، بررسی تطبیقی ترجمه یک متن به دو زبان مختلف، آنگاه که تفاوتهای زیباییشناختی را نمایان کند، بسیار حائز اهمیت است. در این پژوهش با تکیه بر این ضرورت و با استفاده از نظریه پیتر نیومارک در ترجمه استعاره، تلاش شده است تا ترجمه فارسی علی موسوی گرمارودی و ترجمه چینی شمسالدین جههوا، از استعاراتِ متن خطبه شقشقیه، مورد بررسی و مطابقت قرار گیرد تا پاسخی برای پرسشهای زیر پیدا شود:
زیباییهای ادبی استعارات خطبه شقشقیه، چگونه و تا چه حد، توسط مترجمان به دو زبان فارسی و چینی منتقل شده است؟
برای ترجمه استعارات متن مقدس، چه راهکار ترجمهای میتواند مفید باشد؟
برای این کار ابتدا، نظریه نیومارک به صورت مفصل معرفی میشود و سپس، استعارات متن خطبه با ترجمههای آن، مقایسه خواهد شد. لازم به ذکر است که علت انتخاب ترجمه گرمارودی و شمس الدین جههوا، به خاطر ادبی بودن این ترجمهها است که با اهداف زیباییشناختی پژوهش حاضر، همخوانی و سازگاری دارد.

2. پیشینۀ پژوهش
طبق یافتههای نگارندگان، پژوهشهایی در حیطه استعارات خطبه شقشقیه به‌رشته‌تحریر درآمده که از قرار زیر است:
مصطفوینیا محمدرضا و وفایی، کاظم (1391)، در مقاله «روششناس ترجمه استعارههای مفرده خطبه شقشقیه»، همایش ملی نهجالبلاغه و ادبیات، تنها به روش ترجمه استعارههای مفرد خطبه پرداختهاند و استعارههای ترکیبی و کنایی را در دستور کار نداشتهاند.
نوذر عباسی و دیگران، (1398)، در مقاله «حفظ زیباشناسی مبتنی بر تفسیرپذیری استعاره در فرایند ترجمه، بررسی تطبیقی روشهای نیومارک در استعارههای خطبه شقشقیه»، علی رغم شباهت ظاهری با پژوهش حاضر ولی از چند حیث، تفاوت عمده دارد:
1. مقاله مذکور، از میان 21 مورد استعاره موجود در خطبه شقشقیه فقط به، 12 مورد اشاره کرده است، اما در پژوهش حاضر تمامی استعارات به طور کامل آمده است، علت این‌که مقاله پیشین همه استعارات را مورد بررسی قرار نداده، میتواند برداشت سنتی نویسندگان محترم از استعاره بلاغی باشد که با برداشت عام و جدید نیومارک از استعاره، بسیار متفاوت است. این مسئله به خوبی روشن میکند که هم برداشت نظری نویسندگان ناقص بوده و هم پیکره زبانی مقاله به درستی استخراج نشده است، لذا نتایج به دست آمده در آن میتواند با بررسی جامعتر دچار تغییر جدی شود.
2. مقاله یاد شده به هیچ عنوان نظریه نیومارک را به طور کامل توضیح نداده و تنها راهبردهای پیشنهادی آن را به صورت گذرا، ذکر کرده است، به خاطر همین، هیچ تقسیم‌بندی از حیث انواع استعاره در خطبه شقشقیه صورت نگرفته و فقط استعارات به‌ترتیب ذکر در خطبه، آورده شده اند، اما در این پژوهش، استعارات به چند دسته معیار، مرده، کلیشهای و ابتکاری تقسیم شده و دلایل آن نیز با تکیه بر منابع موثق ذکر شده است.
3. بررسی زیبایی شناختی ترجمه استعارات خطبه شقشقیه در دو زبان فارسی و چینی که از نظر فرهنگی بسیار با هم متفاوتاند، تا کنون انجام نشده است.
همچنین، مقالاتی در نقد استعاره ترجمه و بر پایه نظریه نیومارک نگاشته شدهاند که از این قرار است:
سجاد احمدی و حسین گلی (1398)، در مقاله «سبک ترجمة استعارات فولادوند و حلبی بر اساس راهکارهای ترجمة استعارة نیومارک (مطالعة موردی جزء اول قرآن کریم)»، تلاش کردهاند راهکارهای ترجمه استعاره جزء اول قرآن، را موردبررسی قرار دهند.
مهدی مسبوق و علیحسین غلامی (1396)، در مقاله «روش شناسی برگردان تصویرهای استعاری صحنههای قیامت در قرآن بر اساس الگوی نیومارک»، نیز مانند مقاله پیشین راهکارهای ترجمه استعارات صحنه قیامت را مورد نقد قرار دادهاند.
زینب رضوان طلب واحسان دباغ (1399)، در مقاله «بررسی مقایسه‌ای برگردان استعاره‌هایی از سوره بقره به زبان فرانسوی از منظر استراتژی‌های نیومارک (مطالعه موردی ترجمه‌های رژیس بلاشر و ژاک برک)»، مانند دو مقاله گذشته، نحوه ترجمه استعارات سوره بقره به زبان فرانسه را مورد واکاوی قرار دادهاند.
نیز، در ارتباط با ترجمه خطبه شقشقیه پژوهش زیر انجام شده است:
محمد رحیمی خویگانی، (1398)، مقاله «بررسی ترجمه کهنِ خطبه شقشقیه ـ تصحیح عزیزالله جوینی ـ از منظر الگوی نقد ترجمه نیومارک»، تلاش کرده است الگوی جامع نقد نیومارک را ـ و نه فقط نظریه ترجمه استعاره را ـ بر ترجمه کهن نهج‌البلاغه پیاده کند. 
شایان یادآوری است که این مقاله نسبت به پژوهشهای پیشین، هم  از حیث تمرکز بر همه استعارات خطبه شریف شقشقیه و هم از آن جهت که بر جنبه زیباییشناختی استعارات ـ و نه فقط راهکارها ـ تمرکز دارد و همچنین از این حیث که مقایسهای است بین دو ترجمه از دو زبان مختلف، بدعت و تازگی دارد.

3. ادبیات نظری
از نظر زبانشناسان معاصر، استعاره به هر نوع ملموسسازی مفاهیم انتزاعی، اطلاق میشود، «اساس استعاره، درک و تجزیه یک چیز بر اساس چیز دیگر است» (لیکاف و جانسون، نقل در گلفام و یوسفی راد، 1381: 61). بسیاری برآنند که «نظام تصوری ذهن انسان بر پایه مجموعه کوچکی از مفاهیم تجربی شکل گرفته است؛ مفاهیمی که مستقیماً از تجربه ما ناشی میشوند و به خودی خود و نه در ارتباط به حوزههای تصوری دیگر، تعریف می‌شوند» (همان). زبانشناسان، «زبان را نیز همچون فکر و اندیشه دارای نظام و ساختار میدانند،  از نظر آنان ساختار نظاممندی که در زبان وجود دارد، ساختار فکر ما را هم منعکس میکند» (راسخ مهند، 1393: 12). در نظریههای جدید زبانی، عبارات استعاری که در زبان آورده میشوند در اصل، بیان کننده زیرساخت فکری ما هستند» (همان: 62). تفاوت این زیرساختها در هر زبانی باعث میشود تا ترجمه استعاره، به یکی از مشکل‌ترین بخشهای فرایند ترجمه بدل شود.
یکی از ترجمهپژوهان مطرح معاصر که با چنین نگاهی به استعاره، تلاش کرده است، انواعی از استعاره و راهکارهای ترجمه آن را مورد بررسی قرار دهد، پیتر نیومارک است. استعاره در نظر او به چیزی فراتر از آنچه در بلاغت سنتی ماست، اطلاق میشود استعاره هر واژه یا عبارتی است که معنایی نمادین و کنایهای داشته باشد (نیومارک، 1390: 135). به دیگر سخن هر تصویر سازی از مفاهیم انتزاعی را استعاره میداند، او برای استعاره یک تقسیم‌بندی جامع و البته ـ غیر مانع ـ دارد که برای بررسی متون ترجمه شده بسیار مناسب است، این تقسیم از قرار زیر است (همان: 145):
استعاره مرده، استعارهای است که به سختی میتوان استعارگی آن را فهمید چرا که کارکرد فعلیاش بسیار مأنوس است و استعاره بودنش از میان رفته. این مسئله بیشتر درباره اصطلاحات دال بر زمان و مکان و جسم و پدیدههای طبیعی و فعالبتهای انسانی و... صدق میکند، مثلاً واژگانی مثل «پایین آمدن درجه حرارت»، «بالا رفتن نرخ ارز»، «حضرتعالی» و...،مواردی از این دست هستند.
استعارات کلیشهای، استعاره‌ای که به صورت موقت و به خاطر تکرار بیش از حد، فاقدکارایی شده‌ است و زیبایی استعاری خود را از دست داده است، مانند ریشههای فساد. نیومارک معتقد است این دسته از استعارات را باید در ترجمه حذف کرد چرا که زیبایی خود را از دست دادهاند (نیومارک، 2006: 173).
استعارات معیار یا متداول، استعاره جا افتاده و ماندگاری که در یک متن غیررسمی به‌مثابه یک روش دقیق و مؤثر برای اخفای جنبه‌های کاربردی و ارجاعی یک امر ذهنی یا عینی به کار می‌رود و در اثر استفاده مکرر کهنه نمی‌شود. مانند لاله دمیدن از خون شهیدان یا معمار انقلاب. اینگونه استعارات را سخت میشود ترجمه کرد ولی بهترین راه برای ترجمه آن، بازسازی تصویر متن مبدأ است البته بدان شرط که بتواند مأنوس باشد. هم‌چنین میتوان این گونه استعارات را به استعارات معادل ترجمه کرد البته بدان شرط که انتقال فرهنگی، از میان نرود ( همان: 175). او معتقد است میتوان تنها معنای این نوع استعاره را نیز ترجمه کرد ولی باعث شفافیت معنا و کم شدن زیبایی آن میشود (همان: 178).
استعاره اقتباسی، هرچند نیومارک توضیحی درباره این استعاره نداده است، اما از مثال‌هایش برمی‌آید که منظور او از این استعاره، آنی است که ما در بلاغت خود استعاره تمثیلی می‌دانیم، در نظر نیومارک این نوع استعاره بهتر است معادلیابی شود (همان:180).
استعاره جدید، آن دسته از استعاره‌هایی که غالباً مبدع آن مشخص نیست و به سرعت در میان توده اهل زبان شایع میشود و مطابق نیازهای جدید شکل میگیرد (همان: 180) مانند چراغ سبز نشان دادن، ایستگاه شدن.
استعاره ابتکاری، آن استعاره‌ای که یک نویسنده در متن مورد ترجمه ابداع کرده و درجای دیگر یافت نمی‌شود، یا آنکه از جایی بازآوری کرده و به شکلی ابتکاری ارائه داده است، این استعارت را باید به صورت تحت اللفظی و با بازآفرینی تصویر ترجمه کرد چراکه ارزش فرهنگی دارند و باید مخاطب زبان مقصد با عین تصویر زبان مبدأ ارتباط برقرار کند. در نظر نیومارک این استعارهها منبع غنی ادبی هستند و نشاندهنده جوهر شخصیت نویسنده و نوع نگاه او به زندگی. (همان: 181).
نیومارک نه تنها انواع استعاره را برشمرده که با دقت در ترجمههای متعدد و با تکیه بر واقعیتهای ترجمهای، برای ترجمه استعاره، هفت راهبرد ارائه می‌دهد، راهبردهایی که در پیش از این نیز بدان اشاره شد:
1. بازتولید تصویرِ استعاریِ زبان مبدأ در زبان مقصد که در واقع، آوردن لفظی است در زبان مقصد که در برابر لفظ زبان مبدأ قرار داده شده است (گرته برداری). مانند ترجمه «پای بهار به باغ رسید» به «وصلت قدم الربیع إلی الحدیقة».
2. جایگزین کردن استعارة زبان مبدأ با استعاره‌ای از زبان مقصد که دارای همان مفهوم است. این راهبرد بیشتر برای استعارات تمثیلی کاربرد دارد، مانند ترجمه مَثَل «الطیورُ علی أشکالها تقع» به «کبوتر با کبوتر باز با باز».
3. ترجمة استعارة زبان مبدأ به تشبیه در زبان مقصد، مانند ترجمه جعفر شهیدی از این عبارت امام علی: «زرعوا الفجور، وسقوه الغرور»: «تخم گناه کشتند، و آب فریب به پای آن هشتند» (شهیدی، 1370: 9).
4. ترجمة استعاره به تشبیه، همراه با توضیح آن، مانند ترجمه عبارت بالا بدین شکل: «گناه را مانند تخمی کشتند و فریب را چون آبی پایش هشتند»
5. ترجمة مفهومیِ استعاره و توضیح آن، این راهبرد بیشتر برای عبارات کنایی کاربرد دارد، مانند ترجمه «خاک بر سرم شد» به «ابتلیت بأنواع البلاء» و توضیح مفهوم خاک‌برسرشدن در پاورقی.
6. حذف ساختار و بیان استعاری، این راهبرد هنگامی است که مترجم دلیلی ایدئولوژیک یا زبانی برای حذف استعاره مییابد.
7. به کار گیریِ استعارة معادل به همراه توضیح و ترجمة مفهومیِ آن، منظور از استعاره معادل همانندهای فرهنگی است مثلاً: ترجمه «غَطّی الترابُ وجهه» به «چشم‌ازدنیا فروبست» (نیومارک، 1390: 145-146).
در این پژوهش برآنیم تا قدرت زیبایی شناختی هر کدام از این راهکارها را در دو زبان فارسی و چینی، مورد بررسی قرار دهیم.

4. بررسی استعارات متن
در این بخش، تلاش شده است، استعارات خطبه شقشقیه متناسب با آنچه در نظریه نیومارک آمده است، تقسیم بندی و تحلیل شود. 

1.4 استعارۀ مرده
از نگاه برخی زبانشناسان، استعاره مرده، استعارهای است که در گذشته صورت پذیرفته و به فهرست واژگان زبان راه یافته است و امروزه، استعاره بودنش، از یاد رفته است (صفوی، 1392: 267-268). به نظر میرسد امام در این نامه از یک استعاره استفاده کردهاند که استعارگی آن از میان رفته بوده است، علت این امر، در خلال توضیح کلمه خواهد آمد: 
«حَتَّى مَضَى الْأَوَّلُ لِسَبِیلِهِ فَأَدْلَى بِهَا إِلَى فلان بَعْدَهُ».
«تا این‌که خلیفه اول مرد و خلافت را به فلانی سپرد».
أدلی إلیه بماله: دفعه (ابن منظور، بیتا، ج12: 1418). چنانچه به نظر میرسد، این فعل از ریشه «دلا یدلو» و در اصل «أدلی بدلوه إلی البئر، یعنی أرسله» بوده است (ابن ابی الحدید، ج1: 163). لذا در پیشینه خود نوعی «استعارگی» دارد که بعدا از نظرها غایب شده است. چنین عبارتی در قرآن هم آمده است: «وَلَا تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُم بَیْنَکُم بِالْبَاطِلِ وَتُدْلُوا بِهَا إِلَى الْحُکَّامِ لِتَأْکُلُوا فَرِیقًا مِّنْ أَمْوَالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ» (بقره/ 188). گویا أدلی إلیه بماله یعنی مالش را چون دلوی به سوی چاه انداخت، این نوع استعارهها را نیومارک مرده و فراموش‌شده میداند چرا که دیگر کسی استعاره بودن آنها را به یاد ندارد. آن‌چه در این‌جا مهم است، نحوه برخورد مترجم با این استعاره مرده است؛ وی بدون اشاره به معنای استعاری، مفهوم کارکردی آن را ذکر کرده و تصویر مبدأ را کلاً از میان برده است.
در ترجمه چینی هم، هیچ اشارهای به دلو خلافت نشده و به صورت "  而他把它送给了他之后的某人 (آن را به شخص پس از خود هدیه داد)" ترجمه شده است. در این‌جا نیز، هدیه دادن از معنای «أدلی» استفاده میشود ولی استعارگی و تصویر متن مبدأ را با خود ندارد. بنابرین، هر دو مترجم، تصویر استعاری را وانهادهاند، شاید بدان دلیل که استعاره این واژه، دیگر مد نظر نیست!

2.4 استعارۀ معیار
امام در خلال کلامشان، از استعاراتی سود جستهاند که ساخته خودشان نیست و در زبان عربی، سابقه دارد، هر چند نحوه استفاده ایشان، بدیع و بجا است ـ. در اینجا به این موارد اشاره میشود.
«وَطَفِقْتُ أَرْتَئِی بَیْنَ أَنْ أَصُولَ بِیَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْیَةٍ عَمْیَاءَ».
«و اندیشیدم که با دست کوتاه، قیام کنم یا اینکه در تاریکنایی ژرف، تن به شکیبی دهم».
ابن منظور میگوید: «لیلة طخیاء: شدیدة الظلمة قد واری السحابُ قمرَها»، «شبی که بسیار تاریک است و ابرها، ماهتاب را پوشیدهاند» (ابن منظور، بیتا، ج30: 2648). این واژه یکی از واژگانی است که در زبان عربی برای شدت سیاهی و تاریکی قرارداد شده است. به‌نظر نمیرسد در زبان فارسی به جز «تاریکی» و «سیاهی» که لفظی کلی هستند، برای میزان تاریکی شب واژگانی وضع شده باشد، دهخدا در برابر «طخیاء» آورده است: «شب تاریک، سخن نامفهوم». در این عبارت دو تصویر وجود دارد، امام هم حالت تنهابودن و بییاور بودن خود را به «ید جذاء» و هم دوران سخت حکومت دیگران را به «طخیة عمیاء» مانند کرده است، هر دوی این تصاویر، استعاره معیار هستند که در زبان فارسی هم عینا وجود دارند و قابل درک هستند، باید گفت در ترجمه فارسی چند مسئله وجود دارد:
اولاً ترجمه «ید جذاء» به «دست کوتاه»، تغییر کارکرد است چرا که دست بریده، معنایی برتر دارد و بر شدتِ تنهایی امام دلالت میکند؛
ثانیاً، عبارت «قیام کنم» یک معنای ایدئولوژیک و خاص در زبان فارسی دارد و با «أصول» که به معنای حمله کردن و به پاخاستن است تفاوت دارد، لذا بهتر میبود از همین عبارت دوم استفاده میشد؛
ثالثاً، ترجمه «طخیة عمیاء» به «تاریکنایی ژرف»، کمی نامأنوس و غیرقابل فهم است، بهتر آن است که همان تصویر مبدأ، یعنی «تاریکی کورکننده»، استفاده میشد. 
شمس الدین: 我发现自己在两者之间徘徊:用被砍断了的手战斗呢?还是在看不见路的漆黑中忍耐呢(من خودم را بین این دو مردد دیدم: با دست قطع شده بجنگم یا در راه نامرئی قیرگون صبر پیشه کنم؟). در ترجمه این عبارت، مترجم چینی هم به درستی «طخیة عمیاء» را «看不见路的漆黑中» ترجمه کرده و هم «ید جذاء» را «被砍断了的手» برگردان نموده است. 
با مقایسه دو ترجمه فارسی و چینی متوجه میشویم که مترجم چینی در انتقال تصویر این استعاره معیار و متداول، بهتر عمل کرده است و توانسته از طریق بازتولید تصویر متن مبدأ، وظیفه فرهنگی خود را بهتر انجام دهد.
«وَإِنَّهُ لَیَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى».
«در حالی که میدانست جایگاه من به آن، چون جایگاه میلهی محور، به سنگ آسیاب است» (گرمارودی، 79).
الرّحی در لسان بدین معنی است: «الحجر العظیم...ومعروفة یطحن بها» (ابن منظور، بیتا، ج18: 1614) و به نظر میرسد آسیا معادل دقیق آن است. اما قطب این گونه معنا شده است: «الحدیدة القائمة التی تدور علیها الرحى». در این ترجمه، تصویر متن مبدأ عینا و بدون کم و کاست منتقل شده است، البته مترجم بدین حد اکتفا نکرده و در هامش متن افزوده: «یعنی همان گونه که سنگ آسیاب بدون میله محور نمیچرخد، جانشینی پیامبر هم همین‌گونه است» (همان 78).
مترجم چینی نیز در ترجمه این تصویر رابطه امام علی و پیامبر را بسان سنگ آسیاب و محور آن ترجمه کرده است: 他肯定知道我的地位是轴心与磨盘的关系 وی در پاورقی ویژگیهای رابطه امام علی و پیامبر را در مقایسه با سایر صحابه بیان نموده است (شمس الدین:77).
این استعاره را هر دو مترجم بازتولید کردهاند و با این کار، عینِ تصویر را به زبان مقصد انتقال دادهاند.
«فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً وَطَوَیْتُ عَنْهَا کَشْحاً».
«از خلافت چشم پوشیدم و از آن دست شستم»( گرمارودی،78).
سَدَل به معنای انداختن پرده و لباس است (قرشی، 1371، ج1: 524). البته در قاموس المحیط آمده است: «سدل ثوبَه یسدُلُه: شقّه» (الفیروزآبادی، 2005: 1014) که به نظر مناسب این مقال نیست و ابن منظور میگوید «سدل الشعرَ والثوب والستر یسدِله ویسدُله، أرخاه وأرسله» (بیتا، ج23: 1975). پس معنا این است: در برابرش حجابی افکندم یا بین خود و او حجابی قرار دادم (ابن ابی الحدید، 1404، ج1: 151). 
درباره کشح هم در لسان آمده است: «الکشح: ما بین الخاصرة إلی الضلع الخلف وقیل ما بین الحاجبة والإبط وطوی کشحه عنه إذا أعرضَ عنه» (ابن منظور: ج43: 3838). پس پهلو از چیزی تهی کردن یا پیچیدن، کنایه از اعراض و کنارهگیری است. هرچند دو عبارت انتخابی مترجم، معادل کارکردی متن مبدأ است ولی تصویر زیبای استعاریِ ساخته شده امام را با خود ندارد، به نظر نگارندگان، در ترجمه متون مقدس، بهتر آن است که تصاویرِ ساخته شده، عینا به مخاطبان زبان مقصد ارائه شود تا آنان هم این تابلوهای زیبا را ببینند و لذت ببرند نه اینکه تابلویی دیگر را جلوی چشم آنها قرار دهیم. کاری که مترجم چینی نیز انجام داده است:
در ترجمه چینی این عبارت، مترجم  تنها الفاظ، 我不理睬它 را کافی انگاشته که به مفهوم "آن را نادیده می انگارم"  میباشد. البته نیز در توضیح آمده است چون مردم ایشان را توصیه نمیکنند، امام نیز اصراری بر جدل و جدال ندارند (شمس الدین:77). واضح است که استفاده از مفهوم تصویر و حذف استعاره، زیبایی متن را بسیار کاهش داده است.

3.4 استعارۀ ابتکاری
کلام حضرت علی (ع)، پر است از استعارات ابتکاری و بدیع که ساخته ذهن خلاق ایشان است و نشانه اوج قدرت حضرت در واژهسازی و تصویرآفرینی است، دراینجا به این موارد اشاره میشود:
«لقد تقمّصَها ابنُ أبی قحافة».
«فلانی، پیراهن خلافت را ناروا بر تن کرد» (گرمارودی، 79).
تقمص از ریشه قَمص به تسکین میم است و فعل ثلاثی مجرد ندارد، در لسان آمده: «قمص: القمیص الذی یلبس معروف مذکر، وقد یعنى به الدِّرع فیؤنث، وأنّثه جریر حین أراد به الدِّرع، فقال: والجمع أقمصة وقمص وقمصان. وقمَّص الثوب: قطع منه قمیصا، عن اللحیانی. وتقمَّص قمیصه: لبِسه» (ابن منظور، بی‌تا، ج41: 3738). ابداعی که در این واژه وجود دارد بیش از هر چیز به معنای استعاری و نوع استفاده حضرت از آن باز می‌گردد. تقمص به‌معنای پوشیدن است، ولی آمدن این واژه در کنار ضمیر «ها» که بنا به بافت به خلافت برمی‌گردد، معنای تازه و نوی به آن داده و استعاره را از کلیشه خارج و وارد وادی ابتکار کرده است. علاوه بر این، تقمص در باب تفعل و دارای معنای این باب یعنی «تکلف» است، لذا تقمص یعنی «به زور پوشیدن» «به سختی بر تن کردن». بنابرین تصویری که امام ساختهاند از این قرار است: ابن ابی قحافه آن [خلافت] را به زور بر تن کرد.
همان گونه که مشخص است استعاره در اینجا به تشبیه اضافی تبدیل شده و استعارگی متن از میان رفته و تصویری شفافتر بیان شده است، همچنین قید «ناروا» نیز از قدرت تصویرسازی متن مبدأ به شدت کاسته است، چرا که نوعی تجرید است که جانب مشبه به را تقویت کرده است. پس، هم تبدیل استعاره به تشبیه و هم آوردن قید «ناروا»، زیبایی متن مبدأ را تا حد زیادی کم کرده و بر شفافیت آن افزوده است.
در ترجمه چینی، شمس الدین نیز واژه پوشیدن آورده: 难道你们不知道吗!指真主发誓,伊本•艾比•古哈法穿上了它(指当上了哈里发)
مشخص است که در ترجمه چینی، لفظ پوشیدن، هر چند قید «به زور» را با خود ندارد ولی استعارگی متن مبدأ را حفظ کرده و برای توضیح بیشتر در پاورقی، نکاتی را افزوده است: "به قیاس ، حضرت علی خلیفه را با پیراهن مقایسه نمود و سپس مستقیماً از کلمه «پوشیدن» استفاده کرد. مفهوم این عبارت این است که ابوبکر عهده دار خلافت شد" (شمس الدین:77). 
چنان‌چه دیده شد، هر دو مترجم با اینکه با یک تصویر قابل درک برای مخاطبان زبان مقصد، روبرو بودهاند اما به خاطر عدم توجه به تمامی وجوه معنایی استعاره، از انتقال کامل تصویر باز ماندهاند.
«یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْلُ وَلَا یَرْقَى إِلَیَّ الطَّیْرُ».
«سیل فضایل از آبشار وجود من فرو میبارد و هیچ پرنده تا ستیغ بلندای من اوج نمی‌تواند گرفت» (گرمارودی، 79).
ابن ابی الحدید میگوید: «مراد آن است که او بر روی قله کوهی یا جایی بلند است که سیل از آنجا به سوی مکانهای پایینتر، جاری میشود. اما سخن لایرقی إلی الطیر، از سخن قبلی رفیعتر است چرا که سیل میتواند از روی تپهها هم جاری شود ولی آن‌جا که مرغ نتواند بپرد یا بالای قلههای بلند است و یا بر بلندای آسمان» (1404، ج1: 151). بحرانی نیز میگوید:
این که سیل از ناحیه‌ی امام (ع) جاری می‌شود جریان سیل از صفات کوه و مکانهای مرتفع می‌باشد و در عبارت امام (ع) کنایه است از بلندی مقام و شرافت آن حضرت که علوم و اندیشه‌های بلند سیاسی از ناحیه آن حضرت شروع و جریان پیدا می‌کند. برای کمالات خود لفظ سیل را استعاره آورده است. این که هیچ پرنده‌ای به بلندی مقام او نمی‌رسد، کنایه از نهایت علو درجه علمی آن حضرت می‌باشد زیرا هر مکان مرتفعی که از آن سیل جریان یابد لازمه‌اش این نیست که پرنده‌ای به آنجا نتواند پرواز کند، پس جمله دوم علو خاصی را بیان می‌کند که دسترسی به آن آسان نیست (بحرانی، 1375: 145).
چنان‌چه پیدا است، در اینجا نیز، استعاره به تشبیه بدل شده و توضیح وجه شبه و روابطِ میان مشبه و مشبه به، در دستور کار مترجم بوده است.این مسئله مانند ترجمه کهن؛ از زیبایی متن کاسته و بر شفافیت و تفسیرگونگی آن افزوده است و مخاطب به ناچار با تفسیرهای مترجم روبرو و درهای ذهنش بر هر کنکاشی بسته میشود. بهتر میبود برای حفظ تصویر اینگونه ترجمه شود: «سیل از من سرازیر میشود و پرندهای به بلندای من نمی‌پرد». کاری که در ترجمه چینی، انجام و تصویری دستنخورده ارائه شده است:
شمس الدین این تشبیه حضرت را "سیلاب از من جاری می گردد ، پرندگان نمی‌توانند به سمت من پرواز کنند" ترجمه کرده است洪流由我奔腾下来,飞鸟不能飞向我 و در توضیح اضافه نموده این بدان معناست از آنجا که امام از مقام بالاتری نسبت به دیگران برخوردار هست،  بیشترین حق و صلاحیت خلیفه بودن را دارد (شمس الدین:77).
«فَصَبَرْتُ وَفِی الْعَیْنِ قَذًى وَفِی الْحَلْقِ شَجًا».
«پس شکیب کردم در حالی که خار در چشم و استخوان در گلو داشتم» (گرمارودی، 79).
«قذی» چیزی است که در چشم یا جام شراب میافتد (فیرزوآبادی،2005: 1324)، و «شجی» هم به معنی غم و اندوه است و هم به معنای استخوان یا چیزی شبیه بدان که در گلوی انسان یا حیوان بماند (ابن منظور، بیتا، ج23: 2203). هر دوی این واژگان در ترکیبی تمثیلی وارد شدهاند، امام حالت و هیئت ظلمهایی را که بدیشان روا داشته میشود و بلاهایی را که بر سرشان میرود و دردهایی را که میکشند به حالت افتادن خاشاک در چشم یا گیر کردن استخوان در گلو تشبیه کردهاند. ترجمه کامل تصویر متن مبدأ باعث شده است تا این استعاره در زبان مقصد هم عینا، دریافت و درک شود. کاری که در استعارات دیگر انجام نشده بود.
شمس الدین اگرچه نتوانسته فحوای کلام  حضرت از واژه «قذی» را به کمال به مخاطب چینی خود منتقل نماید و آن را 灰尘 (گرد و غبار)  ترجمه کرده اما در عوض «شجی» را به درستی 骨刺(خار استخوان) که در زبان چینی  به استخوان ماهی که در گلو گیر میکند نیز اطلاق میشود ترجمه کرده است 于是我忍耐,然而眼中有灰尘,喉咙里有骨刺.
پرواضح است که شدت دردناکی تصویر امام در ترجمه چینی وجود ندارد و استفاده از راهکار معادل کارکردی، باعث شده تا زیبایی متن مبدأ، کاهش یابد.
«فصیّرَها فی خوزة خشناء یغلظ کلمُها ویخشُنَ مسُّها ویکثر العثارُ فیها والاعتذارُ منها».
«آنگاه آن را در گسترهای سخت، پیش راندند که زمینهای زخمآجین داشت و دست‌یازیدن بدان، خشونتبار و لغزش و پوزشخواهی در آن بسیار بود» (گرمارودی، 81).
«حوزة خشناء»، استعاره از اخلاق خشن عمر است و اوصافی مثل «یغلظ کلمها» و «یخشن مسها و...» برای بیان همین اخلاق آورده شده که تصویری بسیار بدیع و بی بدیل است. «ضمیر ها، به طبیعت و خوی عمر برمیگردد که امام علیه السلام، از آن به حوزة تعبیر کرد، عمر بیدرنگ به نام خداوند و شریعت حکم صادر میکرد و آن گاه که او راز ا اشتباهاش آگاه میساختند، عذر میخواست» (مغنیه، 1387: 225). مترجم در برخورد با این تصویر استعاری، از راهبرد بازآفرینی سود جسته و توانسته، همان تصویر را انتقال دهد، درست است که این تصویر کمی نامأنوس جلوه میدهد ولی به تصویری که امام ساختهاند نزدیک است.
把一半置于粗糙的手,触之伤手。多少挫折,多少道歉
(نیمی از آن را به دستی خشن داده، لمس دستی معیوب. چقدر فروماندگی، چقدر پوزش خواهی!)
با وجود آن که مترجم در پاورقی ذیل این عبارت امام علی کوشیده تا منظور خود از دست خشن (که همان خشونت عمر می باشد) را به مخاطب چینی توضیح دهد، اما به‌نظر می‌رسد نه تنها در انتقال مفهوم استعاره نهفته در آن بلکه در برگردان ساده عبارت نیز عاجز مانده یا به اشتباه افتاده است (شمس الدین:80) به خاطر همین، نه تنها از زیبایی استعاره بسیار کاسته شده است که معنا و تصویر هم دچار تحریف گشته است.
«لَشَدَّ مَا تَشَطَّرَا ضَرْعَیْهَا».
«آن دو، (دوشیدن از) پستانهای شتر خلافت را میان خود تقسیم کردند» (گرمارودی، 81).
استعاره موجود در این جمله با اینکه شاید امروزه، کمی کلیشهای به نظر آید، ولی در زمان ایراد سخن، بسیار بدیع و تازه بوده است. حضرت علی خلافت را به شتری تشبیه کردهاند که دو خلیفه قبلی شدیداً از پستانش دوشیده و آن را بین خود تقسیم کردند. شتر چهار پستان دارد که دو تا دوتا به آنها ضرع میگویند. لذا ضرعان یعنی دو زوج پستان (ابن ابی الحدید، 1404، ج1: 170). مشخص است که تصویر استعاری کلام امام در ترجمه دچار ضعف شده است، چرا که اولاً به جای ضمیر «ها» از اسم ظاهر «خلافت» استفاده کرده و تصریح به این واژه، در جایی که اضمار، اولویت دارد، نوعی تقلیل زیبایی است و ثانیا مترجم با افزودن واژه «شتر» به متن، استعاره را به تشبیه اضافی بدل کرده که قطعاً قدرت تصویرگری متن مبدأ را تقلیل داده است. 
شمس الدین این عبارت را 更甚者,他把母驼的乳房分为两半, (تا حدی که او پستان شتر ماده را به دو نیمه تقسیم نموده) ترجمه کرده. همچنین در پاورقی عنوان نموده که این استعاره، به معنی فشردن نیمی از شیر پستان است و خلافت با پستان شتر ماده مقایسه شده است. ترجمه چینی هم از انتقال زیبایی استعاری متن مبدأ عاجز مانده و به‌جای آن‌که به تقسیم شدن پستان توسط دو خلیفه اشاره کند، از روی برداشت اشتباه، به دوشیده‌شدن نیمی از شیر، اشاره کرده است. شاید عدم ارائه درست معنی توسط مترجمان، به دور شدنِ فضای فکری و فرهنگی مترجمان امروزین از دنیای دستنخورده طبیعت و انس با حیوانات، مربوط باشد.
«إِلَى أَنْ قَامَ ثَالِثُ الْقَوْمِ نَافِجاً حِضْنَیْهِ بَیْنَ نَثِیلِهِ وَمُعْتَلَفِهِ».
«تا این‌که سومی به خلافت برخاست در حالی که دو پهلویش (از زیادهخواری چون شتر) میان حلق و مخرج ورم داشت» (گرمارودی، 83).
خوئی معتقد است:
حضرت، حالت عثمان را به حالت شتری تشبیه کرده است که از بس خورده است زیربغل و ران خود را بالا میگیرد و دائم بین چراگاه و موضع سرگینش در تردد است. وجه شبه، شدت اهتمام به خورد و خوراک و زندگی حیوانی است (خوئی، 1400، ج3: 97).
همان گونه که مشخص است، تصویر طنزآلود امام از خلیفه سوم، در ترجمه نمود کاملی ندارد، چرا که عبارت «دو پهلویش میان حلق و مخرج ورم داشت»، هم برای فارس‌زبانان نامأنوس است و هم به راحتی تصویر استعاری را بدل به یک تصویر تشبیهی بسیار ضعیفی کرده است که به سختی میشود وجه شبه آن را درک و تصویر مترجم را در ذهن تداعی کرد!
شمس الدین: 直至第三个人挺着肚皮,在泻粪与泻槽之间站立起来(تا این‌که سومین نفر با شکم برامده، بین آبشخور و سرگین به پاخاست. در این عبارت شمس الدین به زیبایی « نَافِجاً » را  挺着肚皮 و  « نَثِیلِهِ وَمُعْتَلَفِهِ » را 泻粪与泻槽 ترجمه نموده است. ترجمهای که از ترجمه فارسی، به متن اصلی نزدیکتر است و تصویر بهتری از متن مبدأ را ارائه داده است.
«انتکثَ علیه فَتلُه».
«بافتههای او رشته شد» (گرمارودی، 83).
سلیمان این فرموده امام را 以致弓弦被绷断(به طوری که زه کمان پاره شد) ترجمه نموده است و ما را به این نتیجه می رساند که یا معنی عبارت را اشتباه برداشت نموده و یا این‌که خواسته با استفاده از استعاره اینگونه کلام حضرت را توضیح دهد.با توجه به توانایی‌های مترجم استنباط می شود که فرضیه دوم به واقعیت نزدیک تر باشد.
«کبَت به بِطنتُه»، «زیادهخواری او را واژگون ساخت» (گرمارودی، 83).
با جست‌وجو در لغتنامهها میبینیم که فعل «کبا ـُ» لازم است و حرف اضافه‌ای ندارد، اما در این خطبه امام از حرف اضافه «باء» برای این فعل استفاده کرده و فعل را متعدی ساخته‌اند. در معجم العین داریم: «کبا یکبو کبوا فهو کاب، إذا انکبّ علی وجهه، یقال لکل ذی روح» (الفراهیدی، بیتا، ج5: 416). در لسان هم آمده است: «کبا کبوا وکُبوا: انکبّ علی وجهه» (ج42: 3814). پر واضح است که اسناد فعل به فاعل غیر حقیقی در این جمله، یک استعارهگونگی زیبایی باخود به همراه دارد که در ترجمه فارسی نیز، نمودار است. البته اگر به جای «واژگون ساخت»، فعلی مثل «بر زمین زد»، قدرت موجود در فعل کبا ـُ را بیش‌تر نشان میداد.
آن چنان که در ترجمه چینی آمده因贪食而跌倒 (اما به واسطه شکم پرستیاش سرنگون شد)، مترجم به درستی «بِطنتُه» را 因贪食 برگردان نموده ولی، هم اسناد فعل به فاعل غیر حقیقی را از میان برده و هم فاعلیت «شکمپرستی» و تأکید امام بر این امر را به‌حاشیه رانده و جمله معلوم را به صورتی مجهول، ترجمه کرده است.
«فلمّا نهضتُ بالأمر نکثت طائفة ومرقت أخری».
«و چون به کار خلافت برخاستم، دستهای پیمان شکستند و گروهی از دین بیرون رفتند و برخی از راه حق برگشتند» (گرمارودی، 83).
بحرانی آورده است که
و این که امام (ع) خوارج را با کلمه «مروق» توصیف کرده است برای این است که (مروق) عبارت از پرتاب تیر و خروج آن از کمان است، و چون خوارج در آغاز در جاده حق بودند و سپس، به گمان خودشان، در طلب حق مبالغه کردند تا آنجا که از حق دور شدند، و به این دلیل استعاره آوردن لفظ مروق به خاطر مشابهت، زیباست (1375: 145). مترجم با انتخاب از دین بیرون رفتند، استعارگی متن را از میان برده و مفهوم آن را بیان کرده است، عبارتی مثل «از کمان خارج شدند»، میتواند مفید به معنا باشد.
شمس الدین این عبارت را 但当我挺身而出时,一伙人背信弃义;另一伙人背离正道。还有一伙人反叛、欺压. ترجمه کرده و برای«مرقت» دو واژه  «反叛、欺压» را آورده است که  مفهوم آن «سرکشی کردن و در مضیقه قراردادن» می باشد. در اینجا هم مفهوم، ذکر شده و استعاره از میان رفته است.
«ولکننی أسففتُ إذا سفّوا وطِرتُ إذا طاروا».
«با این حال، در فراز و نشیب با آنان همراهی کردم» (گرمارودی،83).
در لسان آمده «أسفَّ الطائر والسحابة وغیرهما: دنا من الأرض» (ابن منظور، ج19: 2020). لذا این واژه همایند پرنده و چیزهایی است که در آسمانند و به زمین نزدیک میشوند. استفاده از آن برای انسان یک استفاده بدیع و تازه و البته استعاری است که مترجم نتوانسته به درستی معنای آن را انتقال دهد و معادل کارکردی کنایی متن را آورده و از بازسازی متن مبدأ احتراز کرده است. اما در ترجمه چینی این عبارت امام آمده است: 但是,他    们落地时,我跟他们落地;他们飞翔时,我跟他们飞翔(اما وقتی آنها فرود میآیند، من با آن‌ها فرود میآیم ؛ وقتی آنها پرواز میکنند، من با آنها پرواز میکنم). در توضیح پاورقی نیز قید شده است، منظور حضرت این است که  قصد داشته از جمعیت (شورا) پیروی نماید و با آنها مخالفتی نکند. بدین شکل، در اینجا، ترجمه چینی نزدیک به تصویر متن مبدأ است.
«لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَلَسَقَیْتُ آخِرَهَا بِکَأْسِ أَوَّلِهَا».
«مهار ـ شتر خلافت ـ را به گردنش میافکندم و به یقین، آخرین را با جام نخستین، سیراب میکردم» (گرمارودی، 85).
استعاره موجود در این عبارت بسیار زیباست، حضرت خلافت را به ناقهای تشبیه کرده‌اند و معتقدند اگر حضور مردم و احساس تکلیف نبود، ریسمانش را بر پشتش میانداختند و بیصاحب رهایش میکردند (ابن ابی الحدید، 1404، ج1: 202). این تصویر در متن ترجمه دچار تغییراتی شده که از این قرار است:
اول آن‌که حبل، به مهار و غارب، به گردن، ترجمه شده که همین دو مسئله تصویر اصلی را تحت الشعاع قرار داده و تصویری دگرگونه ارائه داده است. دوم آنکه عبارت «شتر خلافت» را در متن ذکر کرده و استعاره را به تشبیه بدل کرده است. همچنین تصویر کنایی دیگری نیز در این جمله وجود دارد که مترجم آن را در فارسی بازآفرینی کرده است، نکته جالب در این ترجمه انتخاب «جام» برای «کأس» است،«کأس به معنای ظرف شراب یا خود شراب است، همچنین به معنی ظرف شراب است اگر شراب در آن باشد و اگر نباشد، قدح است» (ابن منظور، بیتا، ج43: 3802). «پس به احتمال فراوان، این عبارت درباره شراب و خمر است نه آب و به نظر میرسد معادل فرهنگی کأس در عربی، جام در فارسی باشد» (رحیمی خویگانی، 1398: 94). همان گونه که میبینیم انتخاب مترجم و تصویرسازی او کاملاً درست است.
در ترجمه چینی نیز به صورت" بدون شک آن (خلافت) را رها میکردم" آمده و به ناقه اشارهای نشده است:,我一定弃之不管,任其信缰. لذا با این کار، استعاره حذف و مفهوم آن منتقل شده که صد البته زیبایی متن مبدأ را با خود ندارد. همچنین استعاره دوم را نیز به صورت مفهومی ترجمه کرده و تصویر مبدأ را ذکر نکرده است.
«تلک شِقشِقةٌ هَدرَت ثُمّ قَرّت».
«این آهی بود که از سینه بیرون زد و دگر باره آرام گرفت» (گرمارودی، 85).
جوهری آورده است: «شیء کالرئة یُخرجها البعیرُ من فیهِ إذا هاج وإذا قالوا للخطیب ذو شقشقة فإنّما یشبَّه بالفحل» (الجوهری، 1984، ج3: 1503). چنان که پیداست واژه شقشقة بر چیزی اطلاق میشود که شبیه به شُش است و از دهان شتر آنگاه که هیجانی میشود، بیرون می‌زند، در لسان آمده:
یک تکه پوست است در گلوی شتر عربی که هنگامی که شتر به هیجان در می‌آید در آن پوستِ بادکنک مانند می‌دمد و آن را از دهانش بیرون می‌فرستد که صدایی دلخراش را به همراه دارد و هنگامی که هیجانش فرو نشست به جای خود باز می‌گردد (ابن‌منظور، بیتا، ج ۷: 2303).
این واژه در دهخدا نیز به همین معنا آمده و معادل فارسییی برایش ذکر نشده است: «شش مانندی که شتر در وقت بانگ و مستی از دهان بیرون آرد» (دهخدا، بیتا: مدخل «ش») چنان که پیداست این واژه مخصوص فرهنگ عربی است و در زبان فارسی معادلی ندارد برای همین مترجم، راهکار معادل کارکردی را برگزیده که البته به خاطر همراه‌شدن با عبارت «دگرباره آرام گرفت»، کمی نامأنوس جلوه میکند چرا که کسی در فارسی نمیگوید «آهش آرام گرفت یا آهم آرام گرفت». این عبارت تحت تأثیر متن عربی افزوده شده که بهتر میبود اینجا هم اصل تصویر حفظ میشد. 
سلیمان نتوانسته برای «شقشقیه» معادل مناسب چینی بیابد و آن را ترجمه آوایی نموده است: 这是‘希格希盖叶’,它发一阵,然后停顿下来(این «شقشقیه» است، یک آن صادر شده و پس از آن درنگ می کند) مشخص است که مترجم چینی، از راهبرد قرضگیری واژه و بازسازی تصویر استفاده کرده ولی هیچ توضیحی در پاورقی برای تبیین موضوع نیاورده است، کاری که معمولا در ترجمه استعارات  پیشین انجام داده بود.

5. نتایج
در خطبه شقشقیه، یک استعاره مرده و چهار استعاره معیار وجود داشت، بقیه استعارات در شمار استعارات ابتکاری هستند. مترجمان راهبرد یکسانی برای ترجمه استعارات خطبه نداشتهاند و نمیتوان گفت که به فراخور نوع استعاره، راهکار ترجمهای خاصی را برگزیدهاند. 
به جز در چند مورد که مترجمان «عینِ تصویر» استعاری را در زبان مقصد، بازسازی کرده‌اند، تمامی راهکارهای دیگر مترجمان، مبنی بر ارائه تصویر با کارکرد مشابه، یا تبدیل استعاره به تشبیه یا حذف استعاره، به شدت، ادبیت و زیبایی متن مبدأ را کاسته است.
شمس الدین در ارائه تصاویر بازسازی شده، بسیار بهتر از گرمارودی، عمل کرده است،این در حالی است که توضیح و شفافسازی ترجمه گرمارودی به مراتب بیش‌تر از ترجمه شمس الدین است.
با توجه به بررسی انجام شده در این مقاله، بهترین راه برای ترجمه استعارات خطبه شقشقیه ـ و شاید استعارات متن مقدس ـ، حفظ تصویر متن اصلی و تلاش برای انتقال آن تصویر است، این مسئله هم به خاطر قدسیت کلام امام (ع) است و هم به خاطر آشنا کردن مخاطبان زبان مقصد با تصاویر استعاری است که امام به عنوان یک انسان بلیغ ساختهاند. 

 
کتاب‌نامه
امام علی (ع)، نهج البلاغه، ترجمه علی موسوی گرمارودی، تهران: قدیانی، 1394.
امام علی (علیه السلام)،  نهج البلاغه، ترجمه سیدجعفر شهیدى، 1جلد، تهران: شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، (1378).
ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغة، 10جلد، - قم: مکتبة آیةالله المرعشی النجفی، (1404ق).
ابن منظور، لسان العرب، القاهرة: دار المعارف، (بیتا).
بحرانی، ابن میثم، شرح نهج البلاغة، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، (1375).
الجوهری، إسماعیل بن حماد، الصحاح، تاج اللغة وصحاح العربیة، تصحیح: أحمد عبدالغفور عطار، بیروت: دارالعلم للملایین، (1984).
دهخدا، علیاکبر، لغتنامه دهخدا، به اهتمام محمد معین، تهران: امیرکبیر، (بیتا).
راسخ مهند، محمّد، درآمدی بر زبان شناسی شناختی: نظریّهها و مفاهیم، چاپ چهارم. تهران: سمت، 1393.
رحیمی خویگانی، محمد، بررسی ترجمه کهنِ خطبه شقشقیه ـ تصحیح عزیزالله جوینی ـ از منظر الگوی نقد ترجمه نیومارک، مجله مطالعات ترجمه قرآن و حدیث، ش12، 1390، صص 61098.
صفوی، کوروش، درآمدی بر معنی شناسی، چ5، تهران: پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی، 1392.
الطوسی، الشیخ ابوجعفر محمد، الأمالی، تحقیق قسم الدراسات الاسلامیة، قم: دار الثقافة، (1414).
گلفام، ارسلان و یوسفی راد، فاطمه، زبانشناسی شناختی و استعاره، مجله تازههای علوم شناختی، ش 3، 1381، صص 59-64.
الفیروزآبادی، محمد بن یعقوب،  القاموس المحیط، بتحقیق محمد نعیم العرقسوسی، بیروت: موسسة الرسالة، (2005).
الفراهیدی، خلیل بن أحمد، معجم العین، تصحیح: مهدی المخزومی، إبراهیم السامرائی، بیمک: بی‌نا، (بیتا).
قرشی، علی اکبر، قاموس قرآن، تهران: دار الکتب الاسلامیة، (1371).
مغنیه، محمدجواد، در سایه ساز نهج البلاغه، ترجمه محمدجواد معموری، حسن بستان و دیگران، قم: دار الکتاب الاسلامی، 1387.
نیومارک، پیتر،  دوره آموزش فنون ترجمه، ترجمه منصور فهیم، سعید سبزیان، تهران: رهنما، (1390).
نیومارک، بیتر، الجامع فی الترجمة، ترجمه: حسن غزالة، بیروت: دار و مکتبة الهلال، 2006.
هاشمى خویى، میرزا حبیب الله، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة و تکملة منهاج البراعة، حسن‌زاده آملى، حسن و کمرهاى، محمد باقر، 21 جلد، تهران: المکتبة الإسلامیة، (1400ق).
麦哈穆德·谢姆苏丁·张志华:辞章之道(伊玛目阿里·本·艾比·塔利卜言论集),(北京)宗教文化出版社,2003