نوع مقاله : علمی-پژوهشی
نویسندگان
1 دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم
2 فارغ التحصیل از دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم / دارای سابقه معاونت آموزش و پژوهش در دانشکده علوم قرآنی بجنورد و مدیر پژوهش سازمان
چکیده
دلایل عقلی و نقلی و مطالعات تاریخی، نشانگر آن است که قرآنکریم، در زمان پیامبر و با اشارتهای وحیانی، جمع و تدوین شده بود، بدینسان هرگز مجالی برای کاستی و فزونی در آن، فراهم نیامد، تا تحریف ممکن باشد. یکی از انگارههای تاریخنگاشتی قرآنکریم که سید نعمتالله جزائری و میرزا حسین نوری به آن تفوّه کردهاند، حذف نام، شمایل، ویژگی و جایگاه والای امامعلی، صدیقۀ اطهر و دیگر امامان)ع( از قرآنکریم است در حالی که بهگمان آنها، در همه کتب آسمانی پیشین، ذکر شده بود.
پژوهۀ پیش رو، با روش توصیفی تحلیلی، دلیل نهم کتاب فصلالخطاب محدثنوری را در سه بخش دسته بندی نموده، مطالب آن را از نظر محتوایی به چالش کشیده و ضعف سند، منابع و دلالت مستندات روایی آن را آشکار کرده است. یافتههای این پژوهش این واقعیت را بازنمایانده است که ادعای فوق، بر صرف استبعاد و نه بر استدلال، بنیان یافته و مفاد و نتیجهگیری آن، با دلایل عقلی، نقلی و تاریخی، تعارض دارد. بدینسان انگارۀ ذکر نام و شمایل امام علی(ع)، با سبک بیان قرآن، ناسازگار و با سنتِ آزمون الهی نیز توافقی ندارد. بر این اساس، استناد به روایاتی که در مقام تبیین آیات قرآن، نام امام علی(ع) ذکر شده، هرگز بیانگر حذف نام آن حضرت از متن الفاظ قرآن نیست؛ بلکه اشاره به تفسیر، بیان شأن، سبب نزول، ارایه مصداق، جری و تطبیق و یا تأویل آیات میباشد و هرگز قرآنکریم، در دوران پس از رحلت پیامبر(ص)، کاستی نیافته است.
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
Critical analysis of the ninth reason of Muhaddith Nuri based on the existence and removal of the name of Imam (Ali (AS) from the Holy Quran
نویسندگان [English]
- Ali Mohammadi 1
- mahmood khooran 2
1 University of Holy Quran Sciences and Education
2 I have a background or history of teaching and research deputy at the Quranic Sciences College
چکیده [English]
Rational and narrative reasons and historical studies indicate that the Holy Qur'an was compiled at the time of the Prophet with revelatory allusions, thus never allowing for its increase or decrease, so that distortion is possible. One of the historiographical ideas of the Holy Quran that Seyyed Nematullah Jazayeri and Mirza Hussein Nouri have devised is the omission of the name, image, characteristics and high position of Imam Ali, Siddiqah Athar and other Imams (AS) from the Holy Quran, while in their opinion, in all books. The former celestial was mentioned.
The present study, by descriptive-analytical method, has categorized the ninth reason of Mohaddhesnouri's chapter in three sections, challenged its contents in terms of content, and revealed the weakness of the document, its sources, and the significance of its narrative documents. The findings of this study reflect the fact that the above claim is based on mere exclusion and not on reasoning, and its contents and conclusions are in conflict with rational, narrative and historical reasons. Thus, the idea of mentioning the name and image of Imam Ali (as) is inconsistent with the style of expression of the Qur'an and does not agree with the tradition of the divine test. Accordingly, quoting the narrations in which the name of Imam Ali (as) is mentioned in the position of explaining the verses of the Qur'an, never indicates the removal of that Imam's name from the text of the words of the Qur'an; Rather, it refers to interpretation, expression of dignity, cause of revelation, presentation of examples, elaboration or interpretation of verses, and the Holy Qur'an has never been deficient in the period after the death of the Prophet (PBUH).
کلیدواژهها [English]
- The Infallibility of the Qur'an
- Faslo al-Khattab
- Muhaddith nunuri
- Imam Ali (AS)
- Collection of the Holy Quran
1. مقدمه و بیان مسئله
عالمان پیشین و متأخر شیعه اعم از اصولیها و اهل حدیث، نیز علمای اهلسنت، به دلایل عقلی، نقلی تاریخی و به طور اجماع، قائل به عدمتحریف قرآنکریم میباشند، اما برخی از اخباریون شیعه و حشویۀ اهلسنت و....، به انگاره تحریف به کاستی اشاره کرده بودند، ولی سیّد نعمتالله جزایری(1050-1112) به صراحت و پس از وی، میرزا حسین نوری (1254-1320ق) بهتفصیل، با نگارش کتاب «فصلالخطاب فی تحریف کتاب ربالارباب» به انگیزۀ دفاع از وجود نام ائمّه و به ویژه امامعلی)ع( در قرآن و در پاسخ پرسش فردی مجهولالهویّه از هند، پنداره تحریف بهکاستی قرآن را دنبال کرد. این انگاره، با رد و نقد بسیار زیادی مواجه گشت و محدث نوری، در پاسخ، متمّمی بر کتاب پیشین خود نوشت و با این که علمای شیعه، ادعای نادرست وی در خصوص تحریف قرآن را به شدّت ردّ نمودند، اما مخالفان مذهبی متعصّب، همواره شیعه را به اعتقاد به تحریف، متهم میکنند. (مرتضیعاملی، 1375، ص200).
محدثنوری در فصلالخطاب، پس از بیان سه مقدمه، دوازده دلیل، برای اثبات انگاره تحریف به کاستی ارایه نموده و در دلیل نهم، بر موضوع حذف نام و فضائل امامعلی و دیگر امامان اهلبیت از قرآنکریم، تمرکز نموده و با استناد به روایاتی، ادعای اسقاط نام امامعلی و دیگر امامان اهلبیت(ع) از قرآن را به هنگام جمع پس از رحلت پیامبراکرم(ص)، یا به هنگام توحیدِ مصاحف در زمان خلافت عثمان را مطرح ساخته است. (نوری، بیتا، 184-208)
با عنایت به استناد برخی از گرایشات اخبارگرایان معاصر به اینگونه روایات و ضرورت بررسی علمی این انگاره و لزوم گونهشناسی روایات مورد استناد، این پژوهه با روش توصیفی تحلیلی، نخست با آوردن سخن جزایری به عنوان پیشینه، متن دلیل نهم محدثنوری را ذکر و آن را مورد بررسی و نقد قرار خواهد داد. سپس دلایل عدمذکر نام علی و سایر اهلبیت(ع) در قرآن را، پیش رو مینهد.
2. پیشینهشناسی عدمذکر نام و نقد انگارۀ تحریف
از نظر پیشینه شناسی، اولین کسی که بحث عدمذکر نام را به عنوان یک چالش، مطرح نموده، معاویه ابن ابیسفیان است که در نامهای به امامعلی(ع)، آن را چنین نگاشته است؛ فَأَخْبِرْنَا مَا فَضْلُ قَرَابَتِکَ وَ مَا فَضْلُ حَقِّکَ وَ أَیْنَ وَجَدْتَ اسْمَکَ فِی کِتَابِالله (مجلسی، 1983م، 33/138) مجلسی به نقل از الغارات ابراهیم بن محمد الثقفی؛ (تلخیصالغارات، 1، 195-203) میگوید این مساله در پارهای از روایات کعبالاحبار نیز یافت میشود که محدثنوری به آن نیز استناد جسته است.(مجلسی،1983،ج26/362، نوری، بیتا،184). پس از وی، پرسش علت عدمذکر نام امامعلی، با امامان اهلبیت(ع) نیز مطرح میشده و همانند صحیحۀ ابوبصیر از امامصادق(ع) (کلینی، 1387، 2/45-40) پاسخ مییافته است. این شبهه در مقام مناظره از سوی ابننقیب عباسی در بغداد در حضور عضدالدوله دیلمی نیز طرح شده که شیخمفید به اختصار بدان پاسخ گفته است. (شوشتری،1377، ج1/73، رحیم زاده؛ نهاوندی، شمارۀ 41). همچنین ابنتیمیه در کتاب منهاجالسنه خویش به طور ضمنی متعرض این بحث شده است. (ابن تیمیه،1406، 4/165 و 5/330 و6/152-172). در سدههای اخیر توسط محدثجزائری (جزایری، الانوار النعمانیه، 1/97-98 ؛ همو، منبع الحیات،67- 70) و محدثنوری (نوری، بیتا، 184- 208)، با انگاره تحریف بهکاستی، مورد پاسخگویی تفصیلی قرار گرفته و اخیرا در فضای مجازی و شبکههای ماهوارهای، برجستهسازی و از سوی فرقۀ وهابیت، ترویج میشود.
پس از انتشار کتاب فصلالخطاب، محققان بسیاری در ردّ یا نقد انگاره تحریف و مطالب آن کتاب، قلم زدهاند که برخی از مهمترین این کتب عبارتند از: کشف الارتیاب فى عدم تحریف (معرب تهرانى)، حفظ الکتاب الشریف عن شبهة القول بالتحریف (هبة الدین شهرستانى)، تنزیه التنزیل (حکیم خسروانى)، البیان (آیتالله خویی) در البیان، صیانة القران عن التحریف(آیتالله معرفت)، القران الکریم فى روایات المدرستین(علامۀ عسگری)، اکذوبة تحریف القران بین الشیعة والسنة(رسول جعفریان)، درسنامه تحریف ناپذیری و تحریف نایافتگی قرآنکریم(علی محمّدی آشنانی). در این کتب، پایان نامهها و مقالات، به طور کلی، مدعای فصلالخطاب مورد نقد قرار گرفته است. البته در پایاننامه محمود خوران، با راهنمایی علی محمدیآشنانی، نیز در چندین مقاله، به ابعادی ازین بحث پرداخته شده است؛ از جمله رستگار و پور برات، سید محمد تقی موسوی کراماتی، محمد عباسی، سید جواد حسینی. محمدهاشم خان، مطالب کلی نقد تحریف و در کتب و نگاشتههایی به موضوع عدمذکر نام ائمه(ع) در قرآن، توسط امامخمینی (بیتا،111- 113)، علامۀ عسگری (1386، ج 3/1378)، آیتالله خویی،1394، 250 و 317)، سیدجعفر مرتضیعاملی (1377، 200)، جعفر سبحانی (1385، 293)، نیز در مقالهای تحت عنوان «تحلیل انتقادی دلایل دوازدهگانه محدث نوری»(پژوهشدینی، ش41، زمستان99،165-185) در ضمن دلایل، به دلیل نهم اشاره و در همه موارد پیشگفته، تنها به پاسخی بسیار کوتاه، اکتفا شده است و در هیچیک از تألیفات پیشگفته، بررسی، تحلیل و نقد متن محورانه دلیل نهم مورد بررسی قرار نگرفته است و بهتفصیل لازم،پاسخ نیافته است. مقاله پیشرو، اولا با نقل سخنان محدث جزایری و متن دلیل نهم محدث نوری، به صورت جامع و بهصورت تفصیلی، به تحلیل انتقادی این انگاره پرداخته، ثانیاً افزون بر نقدهای بنایی، به نقد تحلیلی مبنای انگاره تحریف بهکاستی، یعنی پندار جمعِِ قرآن در زمان خلیفۀ سوم پرداخته و ثالثًا ضمن اشاره به ضعف سندی بسیاری از روایات، دلالت آنها بر انگاره تحریف بهکاستی را بهچالش کشیده، به صورت مستدل و مستند، آن اضافات را تفسیری و تأویلی، شناسانده است.
3. ادعای پیشینی سید نعمتالله جزائری
همانگونه که گفته آمد، سیّد نعمتالله جزایری؛ یکی از اخباریان، پیش از محدث نوری، بهصراحت ادعا کرده بود: «مدح اهلبیت(ع) به تصریح و تلویح در قرآن، آمده بود، اما پس از رحلت پیامبر اکرم(ص)، از مصاحف حذف شد. (جزایری، الانوار النعمانیه، 1/97-98 ؛ همو، منبع الحیات،67 -70). وی در مقام استدلال به اخبار و روایات ناظر به نزول آیۀ اکمال دین و اتمام نعمت(المائده 67) به وجود عبارت «فی علیّ» و در آیۀ (الاعراف 172) با اضافۀ عبارت «و محمّد نبیکم و علیّ امامکم» استناد میکند. (جزایری، الانوار النعمانیه،1/277، منبعالحیات، 67 - 70). بدینسان محدثجزایری با استناد به روایاتی مبنی بر قرائت با اضافۀ نام علی(ع)، برخی آیات همچون آیۀ اکمال دین(مائده،67) یا آیه ولایت و اشاره به درج این اضافات در مصاحف برخی صحابه، پنداره تحریف به کاستی و حذف نام آن حضرت از آیات را ارایه نمود.
4. بررسی انتقادی سخن جزایری
پژوهشها نشانگر آن است که روایات مورد استناد، از اخبار آحاد است که اولاً استناد به اینگونه روایات آحاد، در اثبات این گونه موارد و ادعای آنها، کافی نیست. (سبحانی تبریزی، 1388،ج 2/165). ثانیاً بیشتر این روایات، دچار ضعف سند و دلالت بوده و از منابع نامعتبر، نقل شده است. ثالثاً این انگاره از بیدقتی در این نکته اساسی، برخاسته است که گزارش روایات صحیح نقل شده در این مورد نیز، بیانگر متن قرآن نبوده تا تحریف به کاستی رخ دهد؛ بلکه برابر آیات ﴿إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ و َقُرْآنَهُ فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ﴾ (قیامت، 17 و 18و 19)، پیامبر گرامی اسلام(ص)، تبیین آیات را نیز به وسیله وحی الهی دریافت مینموده و مطالبی که برای مردم و صحابه باز میگفته، بهتصریح قرآن، براساس همینگونه وحی تبیینی الهی بوده است: ﴿وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحى﴾ (نجم/3-4) برابر فرموده خود پیامبر اکرم(ص)، «اقراء و تبیین الهی»، علاوه بر لفظ، بیان و تفسیر قرآن را نیز در بر داشته است: «آگاه باشید که به من قرآن و حقایقی به مانند آن، داده شده است.» (ابوداود،ج 2/392) بدینسان آن تبیینها، قطعا جزء متن قرآن نیست و لذا اصطلاحاً «وحی تبیینی» یا «تفسیر تنزیلی» نامیده میشود؛ «چون واژه تنزیل، علاوه بر لفظ قرآن میتواند در مورد تفسیر قرآن و حدیث قدسی نیز به کار رود.» (مرتضیعاملی،252).
مطالعات تاریخگذاری قرآن در مورد نگارشِِِ قرآن، نیز نشانگر آن است که برخی از اصحاب، بخشهایی از این تفسیر را همراه آیات در مصاحف خویش نگاشتهاند. (سیوطی، 1414، ج 1/77 ؛ ابنجرزی، ج1/32؛ مرتضیعاملی،1377، 192-200). به عنوان نمونه، برابر روایات، امامعلی(ع)، تمام این تفسیرِ الهی را فرا گرفته و آن را در مصحف خویش گرد آورده بود. (خویی،244؛- معرفت، 1396، ج1/226، مرتضیعاملی، 124). البته در پارهای از این موارد، ممکن است ذکر نام، از قسم تأویل بوده (کلینی،ج 4/314 -313) یا از باب جری و تطبیق ذکر شده است. (ر. ک. به طباطبایی، 1374، ج5/146). به هر حال «چنانچه برخی از آن اخبار [دالّ بر ذکر نام] صحیح باشد، مربوط به تفسیر و تأویل و تطبیق میباشد و نه راجع به لفظ و عبارت» (سبحانی تبریزی،1388، ج2/165).
بر این اساس، روایات صحیحی که در منابع اهلسنت نیز آمده که آیة 67 سورة مبارکة المائده در مصحف ابن مسعود، با اضافة «أنّ علیّاً امیرُالمؤمنین»(سیوطی،1404، ج2/298) یا در مصاحف دیگر با اضافة «فی علیّ» (عسگری، 1378، ج3/198) نوشته شده، جنبۀ تفسیری داشته و غالباً بیانکننده بخشی از همان «تفسیر تنزیلی» بوده که صحابه از پیامبراکرم آموخته و در مصحف خویش آورده بودند.(مرتضیعاملی،1377،192-202). لذا ذکر نام امامعلی که بعضاً در روایات صحیح با تعابیری چون «هکذا انزل»، «کذلک انزلت»، «هکذا نزّلت»، «علی حَدّه» و تعابیر مشابه و یا در مصاحف برخی صحابه آمده، بدون تردید، جزو متن قرآن نبوده؛ بلکه از قبیل تفسیر و بیان شأن و مصداق نزول است.(فیضکاشانی، ج 1/52، خویی،313، معرفت،1379، 236، قرطبی،ج1/ 86)
بدینسان افزون بر چالشهای بنایی پیشگفته، به نظر میرسد اشکال مبنایی انگاره فوق آن است که بر دیدگاه «جمع قرآن در زمان عثمان» بنیان یافته است؛ درحالی که بر اساس آیه (إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ) (قیامت،17) (محمدیآشنانی،1395، 15) نیز بر اساس دلایل نقلی و تاریخی(ر.ک. خویی، 1394) این انگاره غیر قابل پذیرش است؛ بلکه آنچه در زمان عثمان اتفاق افتاده، یکسانسازی مصاحف در قرائت و کتابت بوده، نه جمع قرآن که امکان کاستن، فراهم آید.(محمدیآشنانی،1391، 25)
5. پیروی میرزاحسین نوری در انگارۀ تحریف بهکاستی و حذف نام
پس از جزایری، محدثنوری پندار تحریف به کاستی و حذف نام و فضایل اهلبیت(ع) را دنبال و دلیلنمای نهم کتاب خود را با ذکر روایاتی به این مورد، اختصاص داده است. انگیزه اولیۀ محدثنوری در تألیف این کتاب، پاسخ به فردی ناشناس از هند در زمان سلطه بیگانگان بوده که از زیر سوال رفتن اعتقاد شیعه به علت عدم ذکر نام علی(ع) در قرآن نزد محدث نوری، گلایه نموده و با نمایشی ساختگی، احساسات او را تحت تأثیر قرار میدهد ولی برابر برخی از یافتههای سردار کابلی، بعدا معلوم میشود وی یکی از وابستگان سفارت انگلیس بوده که با هویتی جعلی، اقدام به این کار کرده است.(صادقی تهرانی، ج 12/329-330)
گفتنی است نگارش و انتشار کتاب فصلالخطاب، با نقد و اعتراض شدید عالمان شیعی مواجه شد به گونهای که میرزای نوری مجبور شد متمّمی بر آن نگاشته و آرزو کند که کاش نام آن را «فصلالخطاب فی عدم تحریف کتاب ربالارباب» گذاشته بود، (آقا بزرگ تهرانی، ج 16/ 231) ولی متاسفانه وی در آن، پندار پیشین خود را دوباره توجیه نمود. (همو، معرفت، 1410، 104) نگارش و اشاعه این کتاب، اثرات منفی خود را گذاشت و دستآویز متعصّبان و برخی از خاورشناسان، قرار گرفت.
6. متن و بخشهای سهگانۀ دلیل نهم
مطالب میرزاینوری، در دلیل نهم را میتوان به سهبخش تقسیم نمود؛ در بخش نخست، وی میگوید:
خداوند متعال، اسامی اوصیای خاتم پیامبران و نام دختر او حضرت صدیقه طاهره(ع) و پارهای از شمایل و صفات ایشان را در تمام کتب مبارکی که بر پیامبران پیشین فروفرستاده، یاد کردهاست و در آن کتب به وصی بودن و خلافت آنها و این که آن امامان، خاتم اوصیای الهی هستند، تصریح فرموده است؛ این اقدام، یا به منظور عنایت به آن امتها بوده، تا به این اسامی تبرّک و از آن برای دستیابی به حوائج و رفع گرفتاریهای خود بهره جویند و یا برای این که قدر و منزلت ایشان بالا بوده و خداوند خواسته تا با ذکر این اسامی، قبل از ظهور ظاهری ائمه، شأن ایشان را برجسته کرده باشد با وجود این، چگونه شخص با انصاف میتواند احتمال دهد که خدای متعال، ذکر نام آنان در قرآن که بر دیگر کتب برتری دارد و در تمامی دوران، ماندگار خواهد ماند، غافل مانده باشد؟ و خداوند، آنان را به امّت پیامبر که اشرف امم بوده و توجه خداوند به آنان بیشتر است، معرفی نکرده است؟؛ زیرا بیان شأن و مرتبه و نام بلند ایشان با درج صفات و ویژگیهایشان در قرآن، آسانتر و پیداتر و در مقایسه با دیگر واجباتی که به طور مکرر در قرآن از آنها نام برده شده، مهم تر بوده است. (نوری، بیتا،184)
در بخش دوم، وی برای تأیید مدعای خود به اخبار و روایاتی از کعب الاحبار (ابنحیون، 1383،1/37) و سایرین تمسک جسته و شواهدی برای ذکر نام اهلبیت(ع) در کتب اسفار خمسه یا تورات موسی و صحف برخی پیامبران و اوصیای آنها(ع)؛ همچون صحیفۀ حضرتآدم، شیث، ادریس، ابراهیم، یوشع بننون، نیز زبور داود، کتب دانیالنبی، انجیل عیسی، کتاب شمعونالصفا(ع) (ابنشهر آشوب، 1379،2/45؛ مجلسی، 1983، 37/331؛ حلی،14221،147) را ذکر مینماید. (نوری، بیتا،185-189)
در بخش سوم دلیل نهم، میرزای نوری، شبهههایی را نسبت به مدعای خویش مطرح نموده و با ذکر مطالبی آنرا مردود میشمرد. (نوری، بیتا، 195-189)
1.6 بررسی انتقادی بخش نخست دلیل نهم
محدثنوری در بخش اول دلیل نهم، ادعا نموده که نام، شمایل، فضایل، جایگاه و وصایت امامعلی و دیگر ائمّه و حتی صدیقه اطهر فاطمهزهرا(ع)، با تصریح به نام ایشان در کتب آسمانی تمام پیامبران گذشته(ع) به جهت تبرّک، توسّل، تعظیم شأن او وجوب معرفت ایشان آمدهاست؛ پس چگونه ممکناست که در قرآن نیامده باشد؟ به دیگر سخن، به طریق اولی، این اسامی باید در قرآن نیز آمده باشد. (نوری،بیتا،184)
اولاً: همانگونه که خود محدث نوری، بهصراحت اعتراف نموده، این سخن، صِرف یک استبعاد است، نه بیانِ یک استدلال؛ وی با پذیرش این که استدلالش، فقط یک بعیدشمردنِِ گمانبنیاد است، در توجیه آن چنین مینویسد: «این وجه گرچه صرف استبعاد است، اما بازگشت آن به استقراء تامّ یا به تنقیح مناط قطعی است و از استبعاد منکران تحریف، که به دلیل شدّت اهتمام صحابه در حفظ و حراست قرآن، احتمال وقوع تحریف را ردّ کردهاند، نیکوتر مینماید!»(نوری، بیتا، 185) در حالی که ادعای ابتنای آن بر استقرای تام هم، هرگز استبعاد را به استدلال، تبدیل نمیکند تا برسد به آن که چنانکه گفته خواهد شد، این ادعا، مبتنی بر استقرای ناقص هم نیست و در تعارض با آیات و روایات بسیاری است که نشان میدهد این موارد اضافات تبیینی بوده، نه متن قرآنکریم. ثانیاً: از این استبعاد، نمیتوان وقوع تحریف بهکاستی را نتیجهگیری کرد؛ زیرا این مقدمات و مستندات، تحریفیافتگی لفظی را در پی ندارد و بر فرض صحت اسناد روایات آن، ممکن است این ذکر نام، از باب تفسیری بوده که انبیای گذشته برای امت خویش داشتهاند که در بیان حواریون آمده است، نه عین وحی الهی؛ مگر نه آن است که اناجیل چهارگانه، چهار روایت از قول چهار حواری حضرت مسیح(ع) است که نگارش آن، پس از حضرتش بوده است. از این روایات بر فرض تمامیت و صحت سند -که این گونه نیست- چیزى بیش از این استفاده نمىشود که در بیان گذشتگان، اوصاف جانشینان خاتم الانبیا(ص) و حضرت صدیقۀ طاهره(ع) آمده است. ثالثاً: محدث نوری در این استدلال، دچار تناقض آشکاری شده است؛ تناقض از این جهت که وی از سویی، قرآن را اولی و مهیمن بر کتب پیشین میداند و از دیگر سو، قرآن را محرَّف و دچار کاستی دانسته و اعتبار والای آن را مخدوش میسازد. (نجارزادگان،156). رابعاً: انگاره تحریف به دلایل عقلی و نقلی و تاریخی، کاملا مردود و مخالف آیات شریفۀ قرآن مجید و بر خلاف اجماع عالمان شیعه و اهلسنت است. (معرفت،1410، 41-63). خامساً بهگفته برخی از قرآنپژوهان، تصریح آشکار به اسامی اهلبیت(ع)، نه تنها در عهدین ثابت نشده بلکه ادعای تصریح، چه بسا سخنی آمیخته با دروغ است.(معرفت،1379،215).
بدینسان با صِرف یک استبعادِ گمانبنیاد و نیز با استناد به روایاتِ بیانگر احتمالاً تفسیر و تأویلِ حواریون و نه تبیینکننده متن کتب آسمانی، نمیتوان به اثباتِ وجود وحذف مطلبی از قرآن پرداخت؛ چون نه تنها با مهیمن بودن قرآن ناسازگار است؛ بلکه بر اساس دلایل عقلی، نقلی و اجماع پیشگفته نیز کاملا مردود است.
2.6 بررسی انتقادی بخش دوم دلیل نهم
محدثنوری در بخش دوم دلیل نهم خود به احادیثی استناد میکند که از کتب گوناگون جمع نموده است؛ احادیثی که بعضاً خودش نیز آنها را صحیح نمیداند. (نوری، بیتا، 185-190)
اولاً: قرآنکریم که منبع و مرجع اصلی آخرین دین الهی اسلام است حجیت ذاتی داشته و در موضوعاتی که به اصل و اساس آن بر میگردد، استناد به خبر واحد برای مخدوشنمودن آن، حجیت ندارد. (طباطبایی،1379، 72-77، جوادی آملی، ج1/60-65) ثانیاً: ظواهر این گونه از خبرهای واحد، نمیتواند با تصریح آیاتی همچون (فصلت،41-42؛ حجر، 9) و روایات متواتری که به صراحت، بر مصونیت قرآن از هرگونه کاستی، افزونی و تغییر و تبدیل و بطلانپذیری دلالت دارد، معارضه نماید. ثالثاً: «چنانچه برخی از آن اخبار ذکر نام، صحیح باشد، مربوط به تأویل و تفسیر میباشد و نه راجع به لفظ و عبارت» (سبحانی تبریزی، 1388،ج2/165)، تا شما از آنها، تحریفیافتگی را نتیجهگیری نمایید. به دیگر سخن، بر فرض چشمپوشی از جایگاه و تعارض آنها، با ادله متقن، این روایات بر این انگاره، دلالتی ندارد. رابعا: این روایات اغلب از نظر سند مخدوش بوده و به افراد معدودی منتهی میشود که دچار قدح بوده یا متهم به جعل و کذب یا معروف به غلوّ و فساد میباشند و یا دچار فساد مذهب بوده و جزو واقفیه و یا دشمن اهلبیت(ع) میباشند. (بلاغی، ج1/25-27). به عنوان نمونه استناد به برخی از اسرائیلیات و روایاتی که غالبا به کعب الاحبار، یا افراد ضعیفی همچون ابوالجارود و محمد بن سنان یا افراد مجهولی منتهی میگردد که نشانگر غیرقابل تکیه بودن این روایاتِ آحاد است. (ر. ک. عسگری، 1378 ،ج3/231-847، معرفت،1410،196-200) آیتالله معرفت پس از ذکر مشکلات سندی این روایات، مینویسد: «بنایی که بر پایههایی سست و لرزان نهاده شده باشد، بیارزش است.» (معرفت، پیشین) خامساً: افزون بر ضعف سند، روایات مورد استناد، از منابع و مآخذ غیر اصیل، مجهول، فاقد اعتبار و مخدوش، گردآوری شده است؛ همچون رسالهای مجهول منسوب به نعمانی، کتاب القراءات احمد بن محمد سیاری، کتاب الاستعانه علیبن احمد کوفی، احتجاج مجهول منسوب به شش نفر با نام طبرسی نیز کتاب نامعتبر دبستان مذاهب که نخستین بار سورۀ جعلی نورین که واجد نام علی(ع) است را آوردهاست یا از برخی تفاسیر روایی که از نظر سند یا متن، محل تأمّل هستند؛ همچون تفسیر علی بن ابراهیم قمی، تفسیر ابوالجارود زیادبن منذر به قلم عباسبن محمد، تفسیر محمد بن مسعودبن عیاش سمرقندی، تفسیر فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر محمد بن عباس بن ماهیار معروف به ابنحجام و تفسیر منسوب به امام عسکری(ع) (معرفت 1379،218 -231، محمّدی آشنانی،1386، 68-80، نجارزادگان،159-162).
بدینسان اخبار آحاد مورد استناد نوری، نه در موضوعات اعتقادی حجیت دارد و نه مفاد آنها، توان معارضه با مصرحات قرآنی را داراست و نه روایات مذکور، سند و منبع معتبری دارند و نه بر حذف نام امام از متن قرآن، دلالت دارند؛ بلکه حداکثر، تفسیری یا تأویلی هستند.
3.6 بررسی انتقادی بخش سوم دلیل نهم
محدثنوری در بخش سومِ دلیل نهم، این شبهه را مطرح میکند که به زعم برخی تصریح به نام امام علی(ع) در قرآن، منافی رعایت حکمت و مصلحت و مدارا در روش تبلیغ و هدایت و آزمون افراد در زمینه ولایت پذیری است. وی میگوید:
ممکن است بگویید تصریح به نام و وصایت، منافی قانون حکمت و روش هدایت در بیان مصالح و مفاسد بندگان است و همچنین منافی ابقای مواضع امتحان و اختبار و زمینهسازی و فرصتسازی برای راهیابی شبهه در قلب فرد مریض القلب (نوری، بیتا، 203).
محدثنوری در مقام پاسخ، آن را سست معرفی، سپس رد کرده، میگوید:
این شبهه از خانۀ عنکبوت، سستتر و ناقص است؛ چراکه اولا: اوصیای پیامبران(ع) در کتاب پیامبرشان ذکر شدهاست و روش ارشاد و راهنمایی یکسان است؛ زمانها نزدیک و دلهای مردم متشابه و مقاصد پیامبران یکی است. ثانیا: نسخههای تورات و سایر کتب پیامبران پیشین در مدینه و اطراف آن در غایت انتشار بوده که قرآن خصوصا بر تورات و انجیل، صحه گذارده و از سوی دیگر، بسیاری از اصحاب از میان اهل کتاب بودند که مسلمان شدند، با این وجود ذکر نام علی و امامان از فرزندانش(ع) در آن کتب شریفه، خود میتوانست مایۀ احتجاج و طعن بر پیامبر اکرم از سوی اهل لجاج و عناد باشد، چگونه در این خصوص شبههای از سوی ایشان مطرح نشد؟ ثالثا: اخبار متواتر، حاکی از تصریح پیامبر به خلافت امام علی(ع) در موارد متعدد، از جمله در روز غدیر است؛ چگونه در آن موارد، پیامبر در صدد تألیف قلوب و اجتنناب از نفور و ملامت نبوده است؟ ضمنا در این خصوص، چه فرقی است میان قرآن و کلام پیامبر؟ بله ذکر آن در قرآن، اتقن و ابقی و اولی است برای مراعات آیندگان که شبهات آنها را در بر گرفته و پیامبر و امام حاضری، برایشان نیست. رابعا: آنچه موجب مزید نفرت میشده و احتراز از آن واجب بوده، تصریح به نام در خصوص خلافت بعد از پیامبر است، اما در خصوص ذکر فضائل و مناقب مخصوص به ایشان، محذوری نبوده است.
وی در ادامه با استبعادی دیگر، به پاسخگویی این شبهه ادامه داده، میگوید:
آیا این عجیب و غریب نیست که طبق آنچه طبرسی در احتجاج از حضرت صادق(ع) روایت کرده، نام علی(ع) به عنوان امیرمؤمنان، پس از تهلیل و رسالت، بر پایههای عرش، مجاری آب، پایههای کرسی و لوح، بر پیشانی اسرافیل، بال جبرئیل، اکناف آسمان، طبقات زمین، قلۀ کوهها، خورشید و ماه، نوشته شده باشد، اما همراه فضیلتی از فضائل بسیاری از فضائل آن حضرت که در قرآن آمده، به نام او تصریح نشده باشد؟ موافق و مخالف، نزول آیات بسیاری را در شأن علی(ع) و مناقبش، روایت کردهاند که پیامبر اکرم، آنها را برای اصحاب، تبیین فرموده است؛ بنابر این پس از وقوع آنچه از ذکرش بیم داشت، به همراه نام، چه مانعی وجود دارد تا برای اثبات نزولش، نیاز به چیز دیگر نباشد؛ جز احاله به دریای شک و ظلمتهای حیرت، در حالی که این منافی رأفتی است که بدان نیازمندتر میباشند تا ذکر ایشان با عناوین کلی که فینفسه بر غیر ایشان، نیز قابل تطبیق است و اختصاص به ایشان فقط با انضمام قرائن حالیه و مقالیه ثابته از طریق سنت، حاصل میشود که در آن هم شبهات فراوانی قابلطرح است. (نوری بیتا،205).
این سخنان، از جهات گوناگون، دچار اشکالات اساسی است:
اولاً: برابر آیات بسیاری همچون آیۀ ﴿ادعُ إِلى سَبیلِ رَبِّکَ بِالحِکمَةِ وَالمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ﴾ (نحل125،) دعوت به راه خدا بر اساس حکمت، مصلحت و مدارا بوده است و خداوند در قرآن و پیامبر اعظم در تبلیغش، بر اساس آن، مردم را به دین الهی رهنمون میشدند؛ پس جایی برای انکار این اصل وجود ندارد. اما رعایت مصلحت در این زمینه، نه آن گونه که محدثنوری در شبهه مطرح نموده، جاری است؛ به تعبیر دیگر، رعایت حکمت و مصلحت و مدارا در هدایت به معنای پرهیز از ذکر ولایت علی(ع) و عدم تصریح به نام آن حضرت در قرآن، به جهت پرهیز از نفرت یا عدم پذیرش برخی از کینه ورزان نسبت به آن حضرت نیست چنان که محدثنوری پنداشته، زیرا خداوند متعال، در بیان حق در مواقع لزوم، هیچ گونه تعارف و ملاحظه ای با هیچ کس ندارد، بلکه رعایت غرض حکیمانه الهی در این خصوص، چنان که بدان اشاره خواهد شد، در سبک بیان قرآن در هدایتگری است. ثانیاً: اصل تداوم یافتن آزمون و ابتلاء برای همه افراد در همه زمانها، (البقره، 155، توبه126، محمّد،31) به ویژه در امور مهم و اساسی همچون امامت و ولایت، از سنن الهی بوده، (البقره، 247-249)، قابل انکار نیست. بدین رو دلایل و مطالبی که محدثنوری برای ردّ این اصل ارائه نموده، پذیرفتنی نیست و دچاراشکال بنیادی است. ثالثاً: وی در ابتدای پاسخ خود، با طفره رفتن، ادعای عجیبی را مبنی بر اینکه نام اوصیای هر پیامبری با تصریح به نام در کتاب همان پیامبر ذکر شده را بدون ارایه هیچ مستندی مطرح نموده و در ادامه گفته «چون دلهای مردم مشابه و مقاصد پیامبر یکسان است»، نتیجه گرفته است که باید در قرآن، نیز نام اوصیا ذکر میشده است. اما چون برای این ادعای بیدلیل، هیچ مستندی، ارائه ننموده است، قابل بررسی و توجه نیست. مضافاً روایات تشابه امم (مجلسی 1983 ج8/4 و ج28/261 و ج54/23، صدوق 1376،576) که در دلیل اول بدان تمسک جسته، نیز ناظر به جریانات و خطوط کلی حاکم بر رفتار امت و جریانات جامعه است و ربطی به اشتراک در ذکر نام اوصیای هر پیامبر در همۀ کتب الهی یا جزئیات ندارد. «لذا روایات تشابه امم، هیچ ملازمه ای میان ذکر و تحریف نام اوصیای پیامبران پیشین در کتب پیامبر مربوطه بر فرض صحّت، با ذکر و تحریف نام اهلبیت(ع) در قرآن در بر ندارد.» (مرتضی عاملی،320). بدینسان بررسی تطبیقی ویژگیهای منحصر به فرد قرآنکریم از جملة اعجاز، جاودانگی و خاتمیت، سبک ویژه بیان، نشانگر آن است که قرآنکریم، متمایز از سبک کتب آسمانی پیشین در نحوة بیان است. بعلاوه «فقط قرآنکریم است که آیات و کلماتش تماما وحی منزل است و بر آن تحدی شده است.» (جوادی آملی، 1390،329) در حالی که آنچه از کتب مقدس ادیان پیشین موجود است، یا روایات حواریون و یا بازنویسی کتب الهی نزول توسط افراد دیگر است. )محمدی آشنانی، 1392، 41).
رابعاً: به گمان محدثنوری در این پاسخ، با توجه : 1-به غایت انتشار تورات و انجیل در مدینه و اطراف آن 2-صحّه گذاری قرآن بر تورات و انجیل 3-وفور اهل کتابی که مسلمان شده بودند در میان صحابه، وجود ولایت ائمّه(ع) با تصریح به نام ایشان در کتب پیشین و فقدان آن در قرآن، مایۀ طعن و اشکال این گروه از صحابه میشده، اما در تاریخ، چنین چیزی ذکر نشده است. بدین رو، به فرض صحت این سه مقدمه که خود محل بحث و تردید جدّی است، نتیجه گیری وی مشروط به قطعی دانستن فرض اولیۀ وی یعنی وجود ولایت ائمّه(ع) با تصریح به نام ایشان در کتب آسمانی قبلی میباشد که دلایل عدم پذیرش آن قبلا ذکر شد. در واقع محدث نوری، برای رد شبهه، انگاره مردود پیشین را قطعی دانسته و مبتنی بر آن، پاسخگویی مینماید. آری قرآنکریم، گر چه اصل نزول تورات و انجیل بر حضرت موسی و عیسی(ع) را تأیید نموده، اما کتب عهدین موجود را مصون از تحریف ندانسته؛ بلکه در آیات بسیاری به تحریف گری یهودیان تصریح نموده است. (البقره، 75، النساء، 46، المائده، 13و41) و اناجیل چهارگانه موجود را که شرح زندگی حضرت مسیح(ع) به چهار روایت است و سالها پس از او به رشتۀ تحریر درآمده است، را وحی منزل نمیداند. به گفته مفسران؛ تمامی متنی که از کتب مقدس پیشین موجود است، وحی منزل نبوده بلکه آمیخته ای از تاریخ پیامبران و اقوام ایشان، مناجات ایشان با واگویهای از وحی و شرح آن است (ر.ک. به طباطبایی، 1374، ج3/309، مکارم شیرازی، 1373 ج 1/211 و ج2/310). خامساً: این که محدثنوری در پاسخ شبهه، گفته: با توجه به تصریح پیامبر اکرم در روز غدیر و عدم اجتناب از نفور و ملامت، پس به طریقاولی باید این تصریح با نام در قرآن نیز بوده باشد!، سخنی است که نتیجه معکوس در بر دارد؛ چون تبلیغ حکیمانه و پرهیز از نفرت زایی، منافاتی با بیان حق در موقع لزوم ندارد و به همین جهت با توجه به مفاد آیۀ تبلیغ (المائده 67) که عدم ابلاغ ولایت و وصایت علی(ع) را به منزلۀ عدم ایفای رسالت دانسته است، نشانگر آن است که نام امامعلی در قرآن ذکر نشده بود که بیان و ابلاغ صریح آن در غدیر، ضرورت دارد. به تعبیر آیتالله خویی(ره):
از جمله دلایل عدم ذکر صریح نام امیرمؤمنان(ع) در قرآن، حدیث غدیر است. اگر نام حضرت علی(ع) در قرآن ذکر شده بود، دیگر نیازی به نصب امام و آن اجتماع بزرگ دربرگیرنده عموم مسلمانان نبود و پیامبر اکرم(ص)، از اظهار مسأله جانشین امام، ترسی به خود راه نمیداد. (خویی، 250)
بعلاوه ویژگیهای واقعۀ غدیر، مدلل میسازد قبل از آن، ولایت امام علی(ع) با تصریح به نام در قرآن،ذکر نشده بود؛ از جمله : 1- خطاب خاصّ آیه تبلیغ یعنی ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ... وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ...﴾ (المائده 67): «ای رسول...و اگر انجام ندهی...» 2- احساس نگرانی پیامبراکرم – که از عبارت ﴿وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ﴾: «و خدا تو را از (شرّ) مردم نگاه میدارد» 3- گرفتن بیعت پس از نصب که نشان میدهد قبلاً ولایت حضرت امیرمؤمنان علی(ع) به طور واضح با تصریح به نام در قرآن ذکر نشده بود 4-اینکه بعد از اعلام پیامبر اکرم برخی اعتراض کردند که آیا این از جانب تو بود یا از سوی خداوند و پیامبر اکرم فرمود: به خدایی که جز او خدایی نیست من به امر پروردگار علی را منصوب نمودم. (امینی، ج1/239 -246). بعلاوه مفاد آیه ﴿وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ...﴾ (النحل، 44) که شأن پیامبر اکرم را تبیین وحی و بیان مصداق آیات شناسانده، با این سخن محدث نوری، ناسازگار مینماید. سادساً: محدثنوری در پاسخ به شبهه به جای استدلال به استبعاد، چنگ میزند مبنی بر این که چگونه برابر روایات، نام علی(ع)، بر پایههای عرش و کرسی و بر لوح و بر پیشانی اسرافیل و.. نوشته شده است، اما در قرآن نوشته نشده است؟ اما به روایتی در آغاز این استبعاد استناد میجوید که آن روایت از کتاب احتجاج، نقل شده است و گفته شده که مؤلفش مجهول و منسوب به شش نفر میباشد و روایاتش نیز مرسل است و بر فرض صحت و پذیرش روایت، نگارش نام علی در آن موارد، در خصوص قرآنکریم موضوعیت پیدا نمیکند و الزامی را نیز اثبات نمیکند. آیا با یک استبعاد میتوان، به اثبات وجود مطلبی در قرآن و سپس حذف آن به هنگام جمع قرآن، استدلال نمود؟ سابعاً: سخن پایانی وی در رد شبهه مبنی بر آن که «ذکر ولایت علی(ع) با عناوین کلی، نیازمند انضمام قرائن است و شبهات زیادی را به همراه میآورد و منافی رأفتی است که بدان نیازمندتریم»، بسیار شگفت آور است؛ زیرا مبنای ادعاها و مستندات خود وی نیز، از جنس همین قرائن روایی البته بخش ضعیف آن است. بعلاوه برای محدثنوری که در این گونه روایات بسیار تتبع نموده است، روایات صحیح و حتی روایاتی در منابع اهلسنت وجود دارد که هیچ گونه شبهه ای را در این زمینه بر نمیتابد و درآثار فراوانی از علمای شیعه همچون کتاب الغدیر (علامه امینی،1346، 2/53-52) و کتاب احقاق الحق ،(شوشتری، 1404، 2/399-)409] عقبات الانوار میرحامد حسین و درکتب اهلسنت در تفسیر آیات مربوط به ولایت امامعلی(ع)، بهنگارش درآمده است. (آلوسی، ج 6/167؛ فخر رازی، 1420، 2/53-52.؛ 1404 سیوطی، 1404،2/520) بعلاوه با عنایت به شأن تبیینی پیامبر اکرم – به ویژه برای کسانی که مطیع فرمایشات پیامبر اکرم باشند، هیچ شبهه ای وجود ندارد که قابل رفع نباشد و این امر، بر خلاف گفته محدث نوری، عین رأفت بر امت است.
7. دلایل عدم ذکر نام علی(ع) در قرآنکریم
پاسخگویی به گلایه فرد مجهولالهویه هندی، مبنی بر تردید در جانشینی امامعلی(ع) از پیامبر اکرم (ص) به دلیل عدمتصریح نام آن حضرت در قرآن، نیازمند انگاره تحریف به کاستی در قرآن نبوده و نیست که محدثنوری بدان گرویده است؛ زیرا این شبهه بدوی است و از جهات زیر، قابل نقض میباشد:
اولاً: عدم تصریح مطلبی در قرآن، دلیل عدم صحت یا عدم ثبوت و اثبات آن نیست به علاوه در قرآن، این عقیدۀ شیعه رد نشده و عقیدۀ دیگران در خلافت خلفای دیگر راشدین نیز تأیید نشده است (امام خمینی، بیتا، 112). همچنین توجه به موارد اختلافی دیگر نشان میدهد که ذکر مطلبی در قرآن، رافع اختلاف نیست؛ زیرا به تصریح قرآن برخی از اختلافات، بعد از علم شکل میگیرد. (آلعمران، 19) شاهد عینی آن نیز اجتهاد در برابر نصّ است. (شرف الدین، امینی، ج5/83-325) در صورت ذکر نام امامعلی(ع) در قرآن، این امر باعث ترور، درگیری یا جنگ داخلی و بروز مشکلاتی همچون تلاش برای حذف نام آن حضرت، یا گنجاندن نام خود از سوی تشنگان قدرت میشد همان گونه که در جعل احادیث مربوط به فضایل یا واگذاری امر خلافت به شوری اتفاق افتاد. ((امام)خمینی بیتا، 112-113). افزون بر آن، با ذکر نام نیز باز امکان تقلّب و جعل در مصادیق عینی یک نام فراهم بود. (مکارم شیرازی، 1386،303)؛ بدین رو معرفی ولیّ الهی، به وسیلۀ بیان ویژگیها، بهترین روش زمینهسازی برای شناخت و پذیرش معقول و آگاهانه مردم بوده و از حیث هدایت، بر معرفی به نام، رجحان دارد. ثانیاً: انگاره ذکر نام و شمایل اوصیا و دختر پیامبر در قرآن، با سبک بیان مطالب در قرآنکریم، ناسازگار است؛ بر اساس روایت صحیحی از کافی، ابوبصیر به امام صادق(ع) عرض میکند که مردم میپرسند: چرا نام ائمّه، در قرآن ذکر نشده است؟ پاسخ امام صادق(ع)، ناظر به سبک بیان کلی و نظام ارجاعی قرآن به پیامبر و اوتوالعلم است؛ همان گونه که در تشریع نماز، زکات و حجّ، جزئیات آن در قرآن نیامده و به تبیین پیامبراکرم واگذار شده است، در موضوع مهم ولایت نیز قرآن به معرّفی خصوصیات تمایز بخش برگزیدگان انحصاری ولایت و خلافت الهی، پرداخته است و به اطاعت ایشان امر نموده است، اما بیان مصادیق و معرّفی به نام را به پیامبر اکرم(ص) واگذار نموده است. (کلینی، ج2/45-40) بدینسان توقّع آن که هر کسی بتواند با مراجعۀ مستقیم به نصّ قرآنکریم، همۀ مطالب را با مصادیق و جزئیات را بیابد، توقّعی نابجاست؛ زیرا قرآنکریم آخرین کتاب الهی است و پاسخگوی تمامی مسائل این دین تا برپایی قیامت است. دریافت تمامی نیازهای دینی در تمام لایههای دین اعم از عقاید اخلاق و احکام از این کتاب کریم حجم محدود، ممکن خواهد بود اما با ملاحظۀ دو ویژگی؛ ویژگی بسط درون سویی (توسعه و تعمیق پلّه کانی و تدریجی آموزهها، معارف و بطون آیات بر مخاطب به نسبت رشد علم ایمان و معرفت وی) و خصوصاً ویژگی بسطِ برون سویی که ناظر است به تبیین خواهی و نیاز آیات مبهم به تبیین پیامبر اکرم و جانشینان وی که همانا آگاهان به علم تمام قرآن و «تفسیر تنزیلی» آن میباشند. ثالثاً: از آنجا که آزمایش سنّت قطعی الهی است و شناخت و پیروی از امام حقّ از مهم ترین و فراگیرترین، آزمونهای هر عصر است، عدم ذکر نام ولیّ الهی پس از رسول خدا در قرآنکریم و واگذاری آن به پیامبر اکرم، بستر آزمونی مهم در امر خلافت پیامبر اکرم را فراهم نمود و بررسی عملکرد شخصیتها و گروههای دخیل در این آزمون، روشنگر حقایقی است که از موضوع این مقاله، بیرون است. رابعا:ً قرائن و دلایل دیگری وجود دارد که میتواند منافی فرضیۀ حذف و اسقاط نام علی(ع) از قرآن باشد:
1- اهلبیت(ع)، آیات قرآن را به همین شکل کنونی بدون اضافه یا نقصی تلاوت و تفسیر کرده اند. (بلاغی، 65-66) 2- ائمّه(ع)، شیعیان را به قرائت رایج درمیان عموم مردم فراخوانده اند که در آن به نام امام علی(ع) تصریح نشده است و از قرائت غیرمتواتر، نهی فرمودهاند. (کلینی، ج2/627). 3- امیرمؤمنان(ع) هرگز در تأیید حقوقِ خویش، حتی در پاسخِ پرسش معاویه (نهج البلاغه، نامۀ 28)، به آیهای که واجد نام ایشان باشد، اشارهای نفرمودهاند.(کاشف الغطاء،66-72، مجلسی، ج97/112، امینی ج1/284) درحالی که اگر آیهای واجد نام، وجود داشت، سزاوار بود آنحضرت و سایر ائمّه(ع)، به آن آیه استشهاد نمایند. ((امام)خمینی،1372 ج1/245 و 236، حکیمی،67-71). 4- حسّاسیت اصحاب در مورد قرآن بهگونهای بود که اصحایب همچون عُمَر، جرأت نکردند که آیات مورد ادّعای خود را در قرآن نگاشته و داخل نمایند. (ابن حجر عسقلانی، ج12/127) 5- جناح انصاری سقیفه، به ویژه سعد بنعباده و سایر مخالفان و رقبای خلفاء و قاتلانِ خلیفه سوم، هیچگاه از حذف نام علی(ع) و تحریف قرآن توسط خلیفه سوم، ذکری به میان نیاوردهاند. (خویی، 296-315). 6. امامعلی(ع) پس از دستیابی به خلافت، نیز هیچ سخن و اقدامی در این مورد نکردند، درحالی که در این امر اساسی، مداهنه و مسامحه، روا نبود. (موسویدارایی، ص234-235)؛ بلکه آن حضرت، حتی به درخواست اصحابی چون طلحه، برای آشکار ساختن مصحف خود (سلیم بنقیس، 100؛ مجلسی، ج 92/42) و یا دستکاری و تغییر در رسمالخط مصحف یا برطرف کردن اغلاط املائی آن،(معرفت،1396، ج2/4 و 40) پاسخ مثبت نداده و همان قرآن رایج را برای هدایت کافی دانستند: «یا طلحة .... اقرآن کله ام فیه ما لیس بقرآن؟ قال طلحة: بل قرآن کله، قال: ان اخذتم بما فیه نجوتم من النار ودخلتم الجنة... (سلیم بن قیسهلالی،100)؛ آیا این قرآنی که امروز دردست مردم است، تمامی آن قرآن است یا آن که چیزی غیر از قرآن، به آن اضافه شده است؟ طلحه گفت: البته تمام آن قرآن است. حضرت فرمود: چنانچه به آن، اخذکنید و عمل نمایید، به رستگاری رسیده اید. 7-ائمّه(ع) خود هیچگاه مدّعی وجود نام علی(ع) در قرآن وحذف آن نشدهاند؛(خوبی، 317). 8- امامان، به عدمذکر نام امام در قرآن، تصریح و علّت آن را تبیین مینمودند؛ همانند صحیحۀ ابوبصیر (کلینی،ج2/45-40). 9- قضیۀ آخرین پنجشنبه عمر مبارک پیامبر اکرم، نشانگر عدم ذکر نام است. (ر. ک. به ابن حنبل، ج/225-355، ابن ابیالحدید، ج 2/20، ابن سعد، ج2/244 و ج5/76، بخاری، ج2/118، مسلم، ج3/1259)؛ بهتعبیر امام خمینی(ره): «چرا پیامبر(ص) به هنگام وفات خود، برای تصریح به نام حضرت علی(ع)، قلم و دوات خواست؟ مگر چنین تصریحی به نام علی در وحی الهی، ثبت نشده بود که پیامبر تصمیم به نوشتن آن گرفت و در صورت وجود نام «علی» در قرآن، آیا اثر کلام نبوی، بیشتر از وحی الهی بوده و مسلمانان آن را راحتتر میپذیرفتند!؟ ((امام)خمینی،1372،ج1/247) بدینسان دلایل و قرائن نهگانه فوق، مدلل میسازد که روایاتی که دالّ بر وجود اضافه نام علی در آیات قرآن، هرگز دال یا بیانگر حذف نام آن حضرت از متن آیات قرآن، نیست؛ بلکه ناظر بر تفسیر تنزیلی یا تأویل آن آیات، است.
8. نتیجهگیری
از مباحث پیشگفته، مطالب زیر، روشن و مدلل گردید:
1. مدعای دو اخبارگرای شیعی؛ محدث جزایری در منبع الحیات و الانوار النعمانیه نیز محدثنوری در فصلالخطاب، در پاسخ به پرسشگری مجعولالهویه از هند، در دلیل نهم، مبنی بر آن که نام و شمایل و جایگاه امامعلی، صدیقه اطهر و دیگر امامان اهلبیت(ع) از قرآن حذف شده است و گرویدن به انگاره تحریف بالنقیصۀ قرآنکریم بر اساس آن، ادعایی برخلاف آیات قرآن، دلایل عقلی و کلامی، مستندات روایی، متون تاریخی و اجماع مسلمانان است؛ به همین جهت، همواره با اعتراض شدید و نقد و رد عالمان شیعی، مواجه شده است.
2. بخش نخست دلیل نهمِِ فصلالخطاب، محدث نوری، طرح یک ادعای استبعادی است که چون اسامی ائمه و صدیقه طاهر(ع) و شمایل و صفات آنها، در کتب پیامبران پیشین آمده است؛ پس به طریق اولی باید این اسامی در قرآنکریم بوده باشد! درحالی که اولاً این انگاره، همانگونه که خود وی اعتراف کرده، صرف یک استبعاد است، نه بیان یک استدلال و با آیات و روایات بسیاری، تعارض دارد. ثانیاً بر فرض صحتِ اسناد روایات، قرائن مدلّل میسازد که ذکر نام در کتب پیشین، از باب تفسیر بوده، نه عین وحی، ثالثاً محدثنوری در این ادعا، با تناقضگویی، از سویی، قرآن را مهیمن بر کتب پیشین و ازسوی دیگر، قرآن را دچار تحریف و کاستی دانسته و اعتبار والای آن را مخدوش میسازد. رابعا هرگز نمیتوان از این استبعاد، وقوع تحریف به کاستی را نتیجه گرفت؛ زیرا دلایل عقلی، نقلی، تاریخی و اجماع عالمان شیعه و اهلسنت، انگارۀ تحریفیافتگی لفظی را کاملا مردود ساخته است.
3. بخش دوم دلیل نهم، به احادیثی اختصاص یافته که در آن از اضافات تفسیری و تبیینی «فی علیّ»، سخن به میان آمده است! در حالی که اولاً: استناد به اخبار واحد در اصول اعتقادی، حجیت ندارد. ثانیاً: این اخبار واحد، نمیتواند با آیات و روایات متواتر دلالتکننده بر مصونیت قرآن، معارضه نماید. ثالثاً: این روایات اغلب از نظر سند، به افراد معدود و ضعیفی منتهی میشود که متهم به جعل و کذب یا معروف به غلوّ و فساد عقیده و مذهب بوده و جزو دشمنان اهلبیت(ع) میباشند.. رابعا: بر فرض صحّت برخی از آن اخبار، این روایات، حداکثر بیانگر تأویل و تفسیر است نه لفظ و عبارت قرآن. خامساً: آن روایات، از منابع و مآخذ غیراصیل، مجهول یا فاقدِ سند و اعتبار ،گردآوری شدهاست.
4. بخش سوم دلیل نهم، به ذکر این نکته اختصاص یافته که «تصریح به نام امامعلی(ع) در قرآن، منافی رعایت حکمت و مصلحت و مدارا در روش تبلیغ و هدایت و آزمون افراد در زمینه ولایت پذیری نیست.» در حالی که پژوهشها، نشانگر خلاف آن است و در مقاله به تفصیل، تبیین شده است.
5. ادعای حذف نام از قرآن، با «سبک بیان قرآنکریم» چنان که در صحیحۀ ابوبصیر از امام صادق(ع) نیز آمده و نیز با «اقامۀ سنت آزمون الهی»، سازگار نیست و این دو، دلیلی روشن برای عدم ذکر نام امام علی(ع) در قرآن است. چنان که ثابت میکند ذکر و بیان اوصاف جانشین پیامبر، بر ذکر نام او رجحان دارد.
6. با اثبات مردود بودنِ فرضیه ذکر نام ائمه در قرآن، دلایل عدم ذکر نام امام علی، با قرائن و شواهد نهگانه، تبیین شد.
پیوست
متن دلیل نهم محدث نوری
خداوند متعال، اسامی اوصیای خاتم پیامبران و نام دختر او حضرت صدیقه طاهره(ع) و پارهای از شمایل و صفات ایشان را در تمام کتب مبارکی که بر پیامبران پیشین فروفرستاده، یاد کردهاست و در آن کتب به وصی بودن و خلافت آنها، و این که آن امامان، خاتم اوصیای الهی هستند، تصریح فرموده است؛ این اقدام، یا به منظور عنایت به آن امتها بوده، تا به این اسامی تبرّک و از آن برای دستیابی به حوائج و رفع گرفتاریهای خود بهره جویند و یا برای این که قدر و منزلت ایشان بالا بوده و خداوند خواسته تا با ذکر این اسامی، قبل از ظهور ظاهری ائمه-، شأن ایشان را برجسته کرده باشد، با وجود این، چگونه شخص با انصاف، میتواند احتمال دهد که خدای متعال، ذکر نام آنان در قرآن که بر دیگر کتب برتری دارد و در تمامی دوران، ماندگار خواهد ماند، غافل مانده باشد؟ و خداوند آنان را به امّت پیامبر که اشرف امم بوده و توجه خداوند به آنان بیشتر است، معرفی نکرده است؟؛ زیرا بیان شأن و مرتبه و نام بلند ایشان با درج صفات و ویژگیهایشان در قرآن، آسانتر و پیداتر و درمقایسه با دیگر واجباتی که به طور مکرر در قرآن از آنها نام برده شده، مهم تر بوده است. (نوری، بیتا، 184)
نهجالبلاغه (خطبهها، نامهها و کلمات قصار امام علی(ع) : سید رضی، محمد بن حسین، 1386، ترجمه: دشتی، محمد، تهران، مؤسسه قدر ولایت
آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن بن علی، ۱۴۰۳ق، الذریعة الی تصانیفالشیعه، بیروت، دارالاضواء، چاپ سوم، ج 16
امینی، عبدالحسین، اَلْغَدیر فِی الْکِتابِ وَ السُّنّة وَ الْاَدَب، 1346، تهران، کتابخانه برزگ اسلامی.
آلوسی، محمود، 1408، روح المعانی(تفسیر)، بیروت، دارالفکر
ابن ابیالحدید، عبدالحمید بن هبهالله المعتزلی، 1404، شرح نهجالبلاغه، قم، منشورات مکتبه آیهالله النجفی
ابنتیمیه ، 1406 ، منهاج السنهالنبویه ، تحقیق محمدرشاد سالم ، عربستان، ادارهالثقافه و النشر
ابن جزری، محمد بنمحمد، بیتا، النشر فی القراءات العشر، بیروت، دارالکتب العلمیه
ابنحجر عسقلانی، احمد بن علی، 1418، فتحالباری فی شرح الصحیح البخاری، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعه الثانیه
ابنحنبل، احمد بنمحمد، 1368، المسند، شرحه احمد محمد شاکر، دارالمعارف للطباعه و النشر، الطبعهالثانیه
ابن حیون، نعمان ابن محمد، دائمالاسلام، 1383، قم، دارالمعارف.
ابنسعد، حمد بن سعد، 1376، الطبقاتالکبری، لبنان، بیروت، دار صادر
ابنشهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب، 1379، قم، انتشارات علامه
استادی، رضا، مقالۀ روایات فصلالخطاب نوری، مجلۀ علوم حدیث، ص 42 تا 85
ابوداود، سلیمان بن اشعث سلیمانی، 1410ق، سنن ابیداود، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع
امینی، عبدالحسین، 1346، الغدیر فی کتاب و السنه و الادب، بیروت، دارالکتبالعربیه، الطبعه الثالثه
بخاری، محمد بن اسماعیل، 1313، صحیح بخاری (جامع بخاری)، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی
بلاغی، محمدجواد، بیتا، آلاءالرحمان (تفسیر)، قم، مکتبه وجدانی، چاپ دوم
بحرانی، سید هاشم بن سعید ، 1374 ، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران، چاپخانه آفتاب
جزایری، سید نعمت الله، بیتا، انوار النعمانیه فی بیان معرفه النشاه الانسانیه، تهران، شرکت چاپ
همو، بیتا، منبع الحیاه، بغداد، مطبعه النجاح
جوادی آملی، عبدالله، 1390، تسنیم، قم، انشارات اسراء
جوهری، ابن عیاش، مقتضب الاثر، 1387، بعثت
حاکم الحسکانی الحنفی، عبید الله بن هبه الله، 1393، شواهد التنزیل لقواعد الفضیل، تحقیق المحمودی، بیروت، منشورات موسسه الاعلمی للمطبوعات
حکیمی، محمدرضا، 1360، حماسه غدیر، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی
حلی، حسن بن سلیمان، مختصر البصائر، 1421، قم، النشر الاسلامی
خمینی، سید روح الله، بیتا، کشف اسرار، بیجا
خمینی، سید روح الله، 1372، انوارالهدایة فی التعلیقة علی الکفایة، تهران، انتشارات مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)
خوران، محمود، 1388، «بررسی علل عدم ذکر نام حضرت علی(ع) در قرآن»، پایان نامه ارشد دانشگاه علوم و معارف قرآنکریم، دانشکده تهران
خویی، سید ابوالقاسم، 1394، البیان فی تفسیر القرآن، قم، چاپ علمیه
رحیم زاده، حسین ؛ نهاوندی، عباس، مقالۀ بررسی سریال زندگانی شیخ مفید، مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما
سبحانی تبریزی، جعفر، 1388، تقریر ابحاث الاستاذ الاعظم و العلامة الافخم الامام الخمینی ، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)
سبحانی تبریزی، جعفر، 1385، راهنمای حقیقت ؛ پرسش و پاسخ پیرامون عقاید شیعه. برگزیده، تهران، انتشارات مشعر
سلیمانی فر، هادی و شاکرین، حمید رضا، مقالۀ « اثبات امامت خاصه از طریق تواتر نصوص اسامی همۀ ائمه(ع) »، فصلنامۀ کلام اسلامی، سال 27، شمارۀ 108، صص 53 تا 68
سیوطی، عبدالرحمان بن ابوبکر، 1414، الاتقان فی علوم القرآن، بیروت، دار ابن کثیر
سیوطی، عبدالرحمان بن ابوبکر، 1404، الدر المنثور فی تفسیر بالمأثور، منشورات مکتبه آیه الله العظمی مرعشی
شرف الدین موسوی عاملی، سید عبدالحسین، 1375، النص و الاجتهاد، ترجمه علی دوانی، دفتر انتشارات اسلامی
شوشتری ، نور الله بن شرف الدین ، 1377 ، مجالس المؤمنین ، تهران ، انتشارات اسلامیه
شوشتری (الحسینی المرعشی التستری) ، (قاضی) نورالله ، 1404 ، احقاق الحق و ازهاق الباطل، تحقیق سید شهاب الدین مرعشی نجفی، قم، مکتبه آیه الله مرعشی نجفی
شوشتری (الحسینی المرعشی التستری) ، (قاضی) نورالله - صادقی تهرانی، محمد، 1410ق، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن و السنه، قم: فرهنگ اسلامی
صدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن بابویه، 1376، اکمال الدین، تصحیح علی اکبر غفاری،تهران دفترنشر فرهنگ اسلامی
طباطبایی، 1374، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، تهران، دفتر انتشارات اسلامی
طباطبایی، 1379، قرآن در اسلام، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ نهم
عسگری، سید مرتضی، 1378، القرآن کریم و روایات المدرسین، قم، انتشارات دانشکده اصول الدین، چاپ اول
عسگری، سید مرتضی، 1386، ولایت علی(ع) در قرآن و سنت پیامبر(ص)، قم، انتشارات دانشکده اصول الدین، چاپ چهارم
عیّاشی، محمد بن مسعود، 1411، تفسیر العیاشی، بیروت، مؤسسه الاعلمی
فیضکاشانی، محمد محسن، 1384، تفسیر الصافی، تهران، چاپ اسلامیه
فخر رازی ، محمد بن عمر ، 1420 ، التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب) ، بیروت ، دار احیاء التراث العربی
قرطبی، محمد بن احمد، 1405، الجامع، لاحکام القرآن (تفسیر)، بیروت، دار احیاء التراث العربی
کاشف الغطاء، (شیخ) جعفر بن خضر، 1380، کشف الغطاء عن مبهمات الشریعه الغراء، قم، دفتر تبلیغات اسلامی
کاشف الغطاء، هادی بن عباس، 1354ق، المستدرک علی نهج البلاغه، مطبعه الداعی، نجف اشرف
کلینی، ابوجعفر محمد بن یعقوب،1387، الکافی (اصول کافی)، ترجمه و شرح سیدجواد مصطفوی، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه
مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، 1983م، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء
محدّثی، جواد، 1384، فرهنگ غدیر، قم، نشر معروف، چاپ اول
محمّدیآشنانی، علی،1386، درسنامه تحریفناپذیری و تحریفنایافتگی قرآنکریم، دانشکده علوم قرآن تهران
محمّدیآشنانی، علی، 1391، درسنامه تاریخگذاری قرآنکریم، دانشکده علوم قرآن تهران
محمّدیآشنانی، علی، 1392، درسنامه بررسی مقایسهای قرآنکریم و عهدین، دانشکده علوم قرآن تهران
محمّدیآشنانی، علی،1395، تبیین مولفه های نظریه جمع الهی قرآن؛ دانشکده علوم قرآن تهران
مرتضی عاملی، سید جعفر، 1377، حقایقی مهم پیرامون قرآن کریم، ترجمه سید حسن اسلامی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ سوم
مسلم، ابن الحجاج قشیری، 1334، صحیح مسلم، مصر، مکتبه محمدعلی صبیح
مصباح یزدی، محمّد تقی، 1375، آموزش عقاید، چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی
معارف، مجید، 1383، مباحثی در تاریخ و علوم قرآن، تهران، نبأ
معرفت، محمدهادی،1396، التمهید فی علوم القرآن، قم، دفتر نشر اسلامی، چاپ اول
معرفت، محمدهادی، 1379، تحریف ناپذیری قرآن، تهران سمت و قم مؤسسه تمهید، چاپ اول
معرفت، محمدهادی، 1410، صیانه القرآن من التحریف، قم، دارالقرآن الکریم
مکارم شیرازی، ناصر، 1373، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوازدهم
معرفت، محمدهادی، 1386، آیات ولایت در قرآن، قم، نسل جوان
نجّارزادگان، فتح الله، 1384، تحریف ناپذیری قرآن، تهران، نشر مشعر
نوری، حسین بن محمدتقی، بیتا، فصلالخطاب فی تحریف کتاب رب الارباب، تهران، افست خطی دانشکدة علوم قرآنی