نوع مقاله : علمی-پژوهشی

نویسندگان

1 تاریخ و تمدن ملل اسلامی، دانشکده الهیات و علوم انسانی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد مشهد، مشهد، ایران

2 تاریخ و تمدن ملل اسلامی، دانشکده الهیات و علوم انسانی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد، مشهد، ایران

3 دانشگاه آزاد واحد مشهد،دانشکده الهیات و علوم انسانی

4 تاریخ و تمدن ملل اسلامی، دانشکده الهیات، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایران

چکیده

مشروعیت خلافت امام علی (ع) و جایگاه ایشان در میان خلفای راشدین از حیث افضلیّت به موضوعی کاملاً مسئله برانگیز در قرن سوم میان علمای سنی تبدیل شده بود و دیدگاه‌های متعارضی نسبت به آن ابراز میشد. یکی از کسانی که موضعی مثبت و موافق عقیده شیعه اتخاذ کرد، ابوجعفر اسکافی (د 240ق)، عالم معتزلی بغدادی، بود. وی به مانند بیشتر معتزله بغداد، امام علی (ع) را در جایگاهی برتر از سه خلیفه پیشین نشاند و جنگهای داخلی امام را ناقض مشروعیت خلافت ایشان ندانست. در کنار آن در مقابل ناصبیان اعم از مرجئه، عثمانیه، محدّثان بغدادی و حتی شماری از معتزله استوارترین دفاعها را از ساحت امیرالمؤمنین علی(ع) نمود. در این پژوهش دیدگاههای اسکافی بر اساس دو کتاب باقیمانده وی، المعیار و الموازنه و نقض العثمانیه مورد بررسی قرار گرفت. یافته های این پژوهش بیانگر آنست که اسکافی نقش موثری در زدودن تبلیغات منفی علیه امام داشت و المعیار و الموازنهبه معیار و راهنمایی برای اهل سنت جهت شناخت درست امیرالمؤمنین علی (ع) تبدیل شد.

کلیدواژه‌ها

عنوان مقاله [English]

The role of Abu Ja'far Skafi (d. 240 AH) in defending the Alavi sanctuary

نویسندگان [English]

  • Homa Mohebbealian 1
  • shahrbanoo delbari 2
  • ardeshir asadbeigi 3
  • Mostafa Gohari Fakhrabad 4

1 History and civilization of Islamic nations, theology and human sciences faculty, Islamic Azad University of Mashhad, Mashhad,Iran

2 History and Civilzation of islamic nations, theology and human sciences faculty, Islamic Azad University of Mashhad,Mashhad,Iran

3 دانشگاه آزاد واحد مشهد،دانشکده الهیات و علوم انسانی

4 History and Civilization of Islamic nations,theology faculty, Ferdowsi university of Mashhad

چکیده [English]

The legitimacy of Imam Ali's (as) caliphate and his position among the Rashidun caliphs in terms of superiority had become a completely problematic issue in the third century among Sunni scholars, and conflicting views were expressed about it. One of those who took a completely positive position and agreed with the Shiite belief was Abu Ja'far al-Skafi (d. 240 AH), a Mu'tazilite scholar from Baghdad. Like most Mu'tazilites in Baghdad, he placed Imam Ali (as) in a higher position than the previous three caliphs and did not consider the Imam's civil wars to be a violation of the legitimacy of his caliphate. In addition, he made the strongest defenses of the Amir al-Mu'minin Ali (as) against the Nasebis, including the Morja'a, Osmaniyyah, the Baghdadi narrators, and even a number of Mu'tazilites. In this study, Scafi's views were examined based on his two remaining books, Al-Me'yar and Al-Mowazneh and Jahez's Naqz al- Osmaniyyah. The findings of this study indicate that Scafi's works had an effective role in eliminating negative propaganda against the Imam and became a criterion and guide for Sunnis to know the Amir al-Mu'minin Ali (AS) correctly.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Imam Ali (AS)
  • Abu Ja'far Scafi
  • Jahez
  • Nasebin

مقدمه
حضرت علی (ع)، که در دوران سه خلیفه اول تقریباً منزوی شده بود و نسلهای جدید شناختی از او نداشتند، در عصر بنیامیه با همکاری عدهای از صحابه و تابعین، با بدترین اتهامات از سوی امویان روبرو شد.ظهور عباسیانفرصتی برای نقل فضایل ایشانفراهم کرد. هرچند تحت تأثیر القائات نود ساله امویان دشمنی با علی (ع) در دل عدهای از مسلمانان نهادینه شده بود و زمان میبرد تا این کینهها و حقدها به مدد مجاهدتهای عالمان سنی و شیعه از خاطر مسلمانان زدوده شود.
در این پژوهش به صورت نمونه بغداد سده سوم برای موضوع برگزیده شده، کوشش شده تا نشان داده شود که دو قرن پس از شهادت امام، مردم درباره امام علی (ع) چه می‌گفته‌اند و چطور میاندیشیدهاند و چطور عدهای از عالمان سنی در راه روشن کردن جایگاه والای امام علی (ع) و تصحیح اعتقادات عامه در اینباره گام نهادند. به سبب تنوع و تکثر دیدگاه‌ها که در بخش اول مختصراً بدانها اشاره خواهد شد، موضوع پژوهش محدود به یکی از عالمان سنی معتزلی به نام ابوجعفر اسکافی (د240ق)گردیده است.
بغداد به عنوان یک شهر نوبنیاد و پایتخت خلافت اسلامی و یکی از بزرگترین شهرهای قرون وسطی،پذیرای دستهها و گروههای متنوعی از سراسر جهان اسلام بود، به طوری که می‌توان این شهر را نماینده اقشار و گروههای دینی و مذهبی در دنیای اسلام دانست.

2. پیشینه
جعفریان با مقالهای تحت عنوان «نقش احمد بن حنبل در تعدیل مذهب اهل سنت»راه را برای پژوهش درباره جایگاه امام علی (ع) در اندیشه بغدادیان گشود. وی در این مقاله نخست از بیان صافی اهل حدیث بغداد نسبت به امام علی (ع) با توجه به گزارش ابن قتیبه دینوری (د276ق) در رساله الاختلاف فی اللفظ سخن گفت و سپس با کمک کتاب السنّه ابوبکر خَلّال (د311ق)در پی بیان دیدگاههای احمد بن حنبل (د241ق) در دو موضوع تفضیل و تربیع برآمد.اشکال کار چنان که دیده میشود بسنده کردن به یک منبع و عدم مراجعه به منابع مشابه است، به طوری که میتوان تاحدودی این مقاله را گزارشی از کتاب السنه ابوبکر خلّال قلمداد کرد. ضمن آن که برای خواننده گاه این تصور ایجاد میشود که مؤلف عقیده تفضیل را با تربیع در هم آمیخته است.مثلاً در جایی مینویسد: «احمد میکوشد به هر نحو شده نام علی (ع) را بر فهرست خلفا بیفزاید و سنّی واقعی را کسی بداند که به این چهار تن به ترتیب تفضیل اعتقاد دارد. شگفت آن که احمد با این حال حذف نام امام را نیز بدون اشکال دانسته است»(جعفریان، 1379ش: 162-163). این در حالی است که احمد در قسمت اول از عقیده به تربیع سخن میگوید و در قسمت بعدی از تفضیل و این دو با هم متفاوت است و بدون تناقض. البته مؤلف در پایان مقاله، عقیده صحیح را ابراز کرده است. مرجان محتشمیفرد هم در پایان نامه خود با عنوان «اندیشه و عملکرد سیاسی حنابله بغداد در قرن سوم و چهارم هجری قمری»بین تفضیل و تربیع خلط کرده است (محتشمی فرد، 1394ش: 67). قضاوت حسن انصاریدر مقاله «احمد بن حنبل» مندرج در دایرة المعارف بزرگ اسلامی چندان همسو با دیدگاههای مثبت جعفریان نسبت به احمد بن حنبل نیست. وی «تعصب، عدم تسامح و سختگیری در امر دینی» را از جمله ویژگی‌های احمد بر میشمرد (انصاری، 1373ش: 6/ ذیل «احمد بن حنبل») و مینویسد: «مخالفان شیعه از اهل حدیث همواره به سخنان او تمسک میجستند؛ از جمله ابن تَیمیّه» (همانجا).
درباره ابوجعفر اسکافی تنها کار صورت گرفته به فارسی مقاله ناصر گذشته در دایرة المعارف بزرگ اسلامی است که به سبب عدم مراجعه به منابع اصلی معتزله دچار خطا شده که در این مقاله متعرض آن شدهایم. کتابی هم با عنوان الامام علی (ع) فی فکر معتزلة بغداد به چاپ رسیده است که کار خود را محدود به شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید (د655ق) کرده است و از منابع کهن معتزلی از جمله آثار اسکافی غفلت کرده است. پاکتچی در مقاله «اصحاب حدیث» در دایرة المعارف بزرگ اسلامی به گرایش‌های مختلف در میان اهل حدیث درباره امامعلی (ع) مختصراً پرداخته است (پاکت چی، 1379ش: 9/ ذیل «اصحاب حدیث»). همو در مقاله «بغداد: علوم دینی» به جریان‌های مذهبی موجود در این شهر از جمله معتزله و اهل حدیث اشاره دارد (همو، 1383ش: 12/ ذیل «بغداد: علوم دینی»).



3. جایگاه امیرالمؤمنین علی (ع) در سده سوم هجری
1.3 تفضیل
یکی از موضوعاتی که در سده سوم پیرامون حضرت امیر (ع) دیدگاههای متعددی درباره آن عرضه شد، «تفضیل» بود. در مورد معنای آن اختلاف وجود دارد. آیا افضل کسی است که نزد خداوند سزاوار ثواب بیشتری است یا این که شرایط امامت را بیشتر دارد و به عبارت دیگر اصلح است (انصاری، 1380ش: 10/ ذیل «امامت: نزد اهل سنت»).با توجه به جنگ و جدالهای متکلمان بر سر آن روشن است که بیشتر معنای دوم مد نظربود.از نگاه اهل حدیث کوفه که تمایل شیعی قویتری نسبت به بقیهداشتند، تفضیل امام علی (ع) بر عثمان صحیح بود و عثمان حتی قابل ترحّم (رحمة الله علیه گفتن)هم نبود. از جمله معتقدان بدین اندیشه میتوان به حسن بن صالح بن حیّ(د168ق)، به عنوان سردسته آنها و وَکیع بن جرّاح (196ق)اشاره کرد (پاکتچی، 1379ش: 9/ ذیل «اصحاب حدیث»).در طیفی دیگر از کوفیان، تشیع در حد تفضیل امام علی (ع) بر عثمان محدود شده بود و امامت خلفا از ابوبکر تا خلفای عباسی محترم تلقی میشد. در رأس این گروه سفیان ثوری (د161ق) قرار داشت. دیدگاه او در محافل دیگر بومهای عراق مثل بصره، واسط، یمن و ایران پدیدهای آشنا بود. چنان که در منابع کسانی همچون شعبة بن حجاج(د160ق)، هشیم بن بشیر (د183ق)، عبدالرزاق صنعانی (د211ق)و عبدالرحمان بن ابیحاتم رازی(د327ق) از شیعه شمرده شده‌اند (همانجا).
در مصر و شام در آغاز، بنای کار بر عیب و ایرادگیری (انتقاص) از علی (ع) و عثمان بود که با تلاشهای محدّثانی مانند لیث بن سعد (د175ق) و اسماعیل بن عیّاش (د182ق) به مرور بهبود یافت.
در میان معتزله هم دیدگاهها متفاوت بود. بصریها معمولاً همان ترتیب تاریخی خلفا را در تفضیل هم به رسمیت میشناختند، اما در بغداد نظر بدیعی توسط بشر بن معتمر (د210ق) و شاگردانش مطرح شد، دالّ بر این که امام علی (ع) بر همه صحابه از جمله سه خلیفه نخست برتری دارد (ابن ابیالحدید، 1959م: 11/ 119- 120). آنها در مورد این که چرا ابوبکر با وجود مفضول بودن،صلاحیت خلافت را همچنان دارد، میگویند که قریش به سوی ابوبکر تمایل داشت؛ زیرا علی (ع) بزرگان آنها را در غزوات پیامبر کشته بود. لذا صحابه که دوست نداشتند بین امت اختلاف افتد، ابوبکر را به خلافت برگزیدند و او را در وضعیت موجود برای امت گزینه بهتری تشخیص دادند (ناشیء اکبر، 1971م: 51- 52). ابوموسی صُبَیح (د226ق)،شاگرد بشر بن معتمر، و جعفر بن مبشِّر بن احمد ثقفی (د234ق)، شاگرد ابوموسی، از دیگر قائلین به افضلیت امام بودند (ابن ابیالحدید، 1959م: 1/7). در گزارشی استثنایی و واحد از اسکافی ـ که در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید وجود دارد ـ آمده است: «عقیده بشر بن معتمر و ابوموسی صبیح و جعفر بن مبشر و سایر قدماء بغدادیان این است که برترین مسلمانان (پس از پیامبر) علی بن ابیطالب (ع) بود. سپس پسرش حسن (ع)، سپس حسین (ع)، سپس حمزه، سپس جعفر، سپس ابوبکر بن ابی قحافه، سپس عمر و سپس عثمان (همو، 1959م: 11/119). پس از اسکافی از بغدادیان، ابوالحسین خیّاط (د ح 300ق) و ابوالقاسم کعبی (د 319ق) بر عقیده تفضیل امام بر سایر خلفا رفتند (همانجا). در بصره ابوعلی جُبّائی (د303ق) و ابوعبدالله حسین بن علی بصری (د369 یا 399ق) همین عقیده را یافتند (همو، 1959م: 1/7-8).
دست‌های نیز از اظهار نظر درباره تفضیل امام علی (ع) بر شیخین امتناع و به اصطلاح توقف میکردند. هرچند همانها هم در برتری امام علی (ع) بر عثمان تردیدی نداشتند. ازجمله اینان ابوحذیفه واصل بن عطاء (د 131ق)، ابوالهذیل علّاف (د 235ق)، ابوهاشم عبدالسلام بن جُبّائی (د 321ق) و شیخ ابوالحسین محمد بن علی بن طیب بصری (د 436ق) بود (همو، 1959م: 1/9).
دیدگاه چهارمی هم وجود داشت که متعلق به اصحاب حدیث نوعاً بغدادی بود که عثمانی بودند و هیچ گونه جایگاهی برای امام قائل نبودند. بهترین گزارش درباره آنان متعلق است به ابن قتیبه دینوری (د276ق) در رساله کمتر شناخته شده الاختلاف فی اللفظ و الرّد علی الجَهمیّه و المشبّهه. به گفته ابن قتیبه آنها علی (ع) را در فضیلت همپایه اهل شوری معرفی کردند؛ زیرا اگر عمر برای علی (ع) برتری نسبت به اهل شوری قائل می‌بود او را در شوری قرار نمی‌داد (ابن قتیبه، 1412ق: 54).
منبع دیگر برای شناخت عقیده آنان کتاب العثمانیه جاحظ است. عثمانیه ـ بر اساس این کتاب ـ گروهی از اهل حدیث بودند که سعی بر ایرادگیری و انکار تمام فضایل شناخته شده امام به نفع ابوبکر داشتند تا بدین صورت برتری ابوبکر را نشان دهند. آنان برخلاف عنوان خود چندان توجهی به عثمان نداشتند و بیشتر در پی احراز صلاحیت ابوبکر برای خلافت با برجسته کردن فضایل او و کاستن از مقام و جایگاه امام علی(ع) بودند. ناشیء اکبر سابقه آنها را به دوران خلافت امام باز میگرداند و تمامی اهل جمل و شام و دیگرانی را که از بیعت با امام سرباز زدند و به طرف معاویه رفتند در همین گروه جای میدهد (ناشیء اکبر، 1971م: 16).
منبع دیگر برای شناخت باورهای ایشان کتاب المعیار و الموازنه اسکافی استکه از آنان با عنوان تحقیرآمیز «حشویّه» یاد میکند (اسکافی، 1402ق: 31). حشویّه عنوانی بود که متکلمان به اهل حدیثی که عقاید تجسیمی درباره خدا داشتند اطلاق میکردند (کوک، 1386ش: 1/ 105). همینان به سبب عناد با امام علی (ع) از سوی اسکافی به باد انتقاد گرفته شدند. ناشیء اکبر در کتاب مسائل الامامه آن دسته از اهل حدیث بغداد را که امام علی(ع) را در شمار جانشینان پیامبر نمیدانستند، حشویّه میداند. به گفته او اسماعیل بن داوود جوزی (د288ق) امام حشویّه در بغداد بود (ناشیء اکبر، 1971م: 66). باعث تعجب است که ابوبکر اصمّ (د200 یا 201ق) با آن که از معتزله بود در اینباره موضعی همسو با حشویّه گرفت (اشعری، 1400ق: 456). اسکافی او را متهم به نشر اکاذیب درباره امام علی (ع) میکند (اسکافی، 1411ق: 305) و بشر بن معتمر، پیشوای معتزله بغداد، کتابی در رد ادعاهای او با عنوان الرد علی الاصم فی الامامه نوشت (ابن ندیم، 1381ش: 270) که برجای نمانده است.
احمد بن حنبل (د241ق)، علیرغم موضع بسیار ملایمتر نسبت به امام علی (ع)، در موضوع تفضیل با سایر محدثان بغدادی هم داستان بود. او در اظهار نظری متناقض از یک سو می‌گفت که در مورد هیچ یک از صحابه آن مقدار که در مورد علی (ع) فضیلت نقل شده، وجود ندارد (حاکم نیشابوری، 1411ق: 3/ 116؛ ابن ابییعلی، بیتا: 1/ 319) و ازسوی دیگر به استناد حدیث ابن عمر، امام علی (ع) را پایینتر از خلفا و برابر با دیگر صحابه می‌دانست (خلال، 1410ق: 2/ 392). حدیث ابن عمر که برای محدثان ملاک عمل بود، حدیثی منقول از پیامبر نیست، بلکه استنباطی شخصی از ابن عمر درباره وضعیت فضیلت صحابه در دوره پیامبر است.به گفته او ما در زمان پیامبر درباره ترتیب برتری صحابه می‌گفتیم: «ابوبکر، عمر، عثمان و سپس سکوت میکردیم» (خلال، 1410ق: 2/ 384). تناقض دیدگاه احمد در آن است که چگونه یک تن در عین حالی که بیشترین فضائل را داراست، پایینتر از سه خلیفه نخست و همعرض اصحاب شوری است؟



2.3 تربیع    
موضوع کلامی دیگر در سده سوم هجری تربیع بود. «تربیع» به معنای مشروع دانستن دوران خلافت چهار خلیفه اول است که در این موضوع میان علمای سنی اختلاف وجود داشت. معتزلیان اکثراً خلافت امام را مشروع و دشمنانش را برخطا میدانستند. بشر بن معتمر و و ابراهیم بن سیار نظّام (د231ق) امام علی (ع) را در تمامی نبردهای خود با دشمنان‌ش در دوران خلافتش محقّ میدانند و ستیزهگران را برخطا (نوبختی، 1353ش: 28؛ سعد بن عبدالله اشعری، 1360ش: 11؛ بغدادی، 1928م: 292). نظّام و ابوالهُذَیل علّاف (دحدود235ق) در مورد ولایت یا برائت از عثمان معتقد بودند که راویان حتی یک مورد انتقاد هم بر عثمان نتوانستهاند بدون اختلاف ثابت کنند (ناشیء اکبر، 1971م: 53). ضرار بن عمرو (دحدود 203ق) و ابوالهذیل علاف در باب طرفین جمل هم حالت دو گروه را همانند حالت دو متلاعن میدانستند (نوبختی، 1353ش: 25). از میان معتزلیان تندترین مواضع را نسبت به امیرالمؤمنین علی (ع)، ابوبکر اصمّ داشت که خلافت امام را صحیح نمی‌دانست؛ چرا که از نظر او در مورد امام اجماعی صورت نگرفت، اما امامت معاویه برحق است؛ زیرا مسلمانان بر امامت وی اتفاق نظر کردند (اشعری، 1400ق: 456).
تندترین موضع را در این باره عدهای از اهل حدیث که عقاید عثمانی داشتند، اتخاذ کردند. از نگاه آنان دوران خلافت امام به سبب بروز جنگهای داخلی و عدم بیعت عده‌ای از صحابه مانند اسامة بن زید، عبدالله بن عمر و سعد بن ابیوقاص فاقدمشروعیت است و از آن با عنوان «فتنه» یاد میکردند. به نوشته ابن قتیبه «چون اینان (اصحاب حدیث) غلوّ روافض را در حق اهل بیت (ع) مشاهده کردند، در حق علی (ع) کوتاهی ورزیدند و خونریزی بین مسلمانان را به او نسبت دادند و او را در قتل عثمان دخیل دانستند و او را از امامان هدایت خارج کرده، در زمره پیشوایان فتنه وارد کردند. نام خلافت را بر او واجب ندانستند؛ زیرا مردم بر او اختلاف کردند، ولی همین خلافت را برای یزید واجب دانستند؛ زیرا مردم بر او اجماع کردند و علی (ع) را به چیزهایی متهم کردند که ذکر آنها ناپسند است» (ابن قتیبه، 1412ق: 54).ریشههای این جریان را به عصر اموی میتوان رساند که جزوههایی فراهم آمده بود که در آنها اسامی پیشوایان را چنین نوشته بودند: ابوبکر، عمر، عثمان و معاویه (اسکافی، 1402ق: 19). در بغداد احمد بن حنبل «شکننده جوّ موجود بود» (جعفریان، 1379: 166)و با نقل احادیث مختلف از جمله حدیث سفینه، خلافت امام را مشروع و در عداد خلفای راشدین قرار داد.احمد این سخن را که امام مسبّب کشته شدن طلحه و زبیر است و نیز این قول را که امام خارجی است رد می‌کرد (خلال، 1410ق: 2/ 425- 426). او کسی که امام علی (ع) را خلیفه نداند دشنام می‌داد (همو، 1410ق: 2/ 418) واز الاغش هم گمراهتر میشمرد (ابن تیمیه، 1416ق: 4/ 479، همو، 1422ق: 6/ 264). به گفته او چگونه ممکن است صحابه، امام علی (ع) را با عنوان امیرالمؤمنین خطاب کنند، آنگاه او را خلیفه مشروع ندانست (همانجا)؟

4. زندگی‌نامه اسکافی
ابوجعفر محمد بن عبدالله اسکافی (د240ق) از سران معتزله بود (ابن ندیم، 1381ش: 1/ 311). نیاکانش از سمرقند بودند، ولی به سبب اقامت در اسکاف، ناحیهای میان بغداد و واسط در منطقه نهروان ( یاقوت، 1995م: 4/ 181)، بدین نام خوانده شد. در ابتدا تنگی معاش او را وا داشت تا به خیاطی مشغول شود، ولی جعفر بن حرب (د236ق)، دیگر متکلم معتزلی بغداد، که استعداد شگرف او را مشاهده کرد هزینه تحصیلش را متقبل شد و او در بغداد به تحصیل علم پرداخت. وی در نزد خلفای معتزلی عباسی مخصوصاً معتصم (حک. 218- 227ق) محترم بود. معتصم، پسراسکافی، ابوالقاسم جعفر بن محمد (د284ق) را هم به سمت ریاست یکی از دیوانهای خود برگزیده بود (ابن ندیم، 1381ش: 1/ 311- 312). به گفته مسعودی، ابوجعفر اسکافی از سران معتزله و اهل دین و پارسایی بود (مسعودی، 1409ق: 3/ 238) و ابن ندیم به نقل از بلخی از هوش و استعداد عجیب او سخن رانده است (ابن ندیم، 1381ش: 1/ 311). این موضوع که بغدادی و سمعانی از فرقه‌ای با عنوان «اسکافیه» یاد کردهاند و آنها را پیروان شیخ ابوجعفر اسکافی دانسته‌اند (بغدادی، 1408ق: 155؛ سمعانی، 1382ق: 1/ 235)، نشان از جایگاه والای اسکافی در میان معتزله دارد. مقریزی نیز از این فرقه در کتاب خود یاد میکند (مقریزی، 1418ق: 4/ 171)، ولی برخلاف تصور مهدوی دلالتی بر وجود آن تا زمان مقریزی ندارد (مهدوی، 1374ش: 2). اسکافی مناظرههایی با علمای دیگر فرق از جمله امامیه داشت. آثارش را تا 70 کتاب دانسته‌اند که تقریباً شامل تمامی مباحث کلامی میشود.
اسکافی را در بین معتزلیان به «متشیع بودن»(خیاط، 156) توصیف کردهاند. حتی ابن ابی الحدید (د655ق) که مراتب علاقهاش به امیرالمؤمنین کاملاً هویدا است، ابوجعفر اسکافی را طوری دیگر دانسته، از بقیه در اینباره برتر شمرده است (ابن ابی الحدید، 1959م: 4/ 63). قاضی عبدالجبار معتزلی هم از مواضع مثبت او نسبت به امام علی(ع) یاد میکند (قاضی عبدالجبار، 1965م: 20/ 2/ 122). این موضوع را از کتاب‌های متعددی که اسکافی درباره امیرالمؤمنین (ع) نوشته است، میتوان دریافت. درست است که معتزله بغداد و شماری از بصریان در موضوع تفضیل با اسکافی هم‌عقیده بودند، اما این تنها اسکافی بود که چندین کتاب درباره امام علی (ع) نوشت و در آن‌ها به شبهات جاحظ و محدثان بغدادی پاسخ گفت.
علاقه قلبی اسکافی و اعتقاد کامل او را به امام علی (ع) از سخنانی که خطاب به امیرمؤمنان می‌گوید میتوان دریافت. او مینویسد:
ای ابوالحسن! این همه بر تو گوارا باد که آغاز تو سرمایه شرف بود و پرورش تو همراه پاکی و پاکیزگی. شکیبایی تو استوار و راه و روش دادگری بود. جان خود را سخاوتمندانه به پیشگاه پروردگار بخشیدی و بهره سرشار بازرگانی خود را در راه خدا به دست آوردی. چنان به پیشگاه کردگار خود رفتی که با بشارت او رویاروی شدی و فرشتگان را فرمود تا درود و خیر مقدم حق تعالی را بر تو نثار کنند. به همسایگی محمد مصطفی (ص) که برادر و برگزیده و دوست محبوب تو بود، نایل آمدی. آری که پروردگارت تو را به همسایگی با خود گرامی داشت و در آرامش جاودانه قرار داد و از جام زلال خود به تو آشاماند. پروردگارا بر ما منت نه که از آثار علی(ع) پیروی کنیم و به شیوه و روش او رفتار کنیم و دشمنانش را دشمن بداریم ....
همچنین از این عبارت: «شهرهایی که در شناخت حق علی (ع) کوتاهی میکردند بصره و ری و شهرهای شام بوده است. مردم بصره پس از آن که کارها روشن شد برگشتند ... و دانسته شد که کارهای علی (ع) در طول روزگاران روشن میشود» (اسکافی، 1402ق: 32). او در دفاع از امام چنان پیش میرود که از سوی مخالفانش به عیبجویی از ابوبکر متهم شد (همو، 1402ق: 93).

5. بررسی آثار اسکافی دربارۀ امیرالمؤمنین (ع)
اسکافی چهار کتاب درباره امیرالمؤمنین علی (ع) تألیف کرد: المقامات فی فضائل علی بن ابیطالب (ع) (فی تفضیل علی ع)، المعیار و الموازنه، نقض العثمانیه جاحظ، فضائل علی (ع) (ابن ندیم، 1381ش: 1/ 312).از این میان تنها المعیار و الموازنهبه صورت مستقل باقی مانده است.
 ناصر گذشته انتساب کتاب المعیار و الموازنه را به دلایل زیر به ابوجعفر اسکافی درست نمیداند:
1. ابن ندیم (د 380ق) این کتاب را از فرزند او میداند.
2. محمودی، مصحح کتاب، در مقدمه خود دلیلی برای این امر بیان نکرده است (گذشته، 1377ش: 8/ ذیل «اسکافی، ابوجعفر»).
در مقام پاسخ باید گفت که برخلاف گفته وی، محمودی انتساب کتاب را به اسکافی، امری واقعی دانسته؛ نقض العثمانیه را بر المعیار از لحاظ سبک برتری میدهد و تنها در مورد ارتباط آن با نقض مردد است (محمودی، 1402ق: 12).
بنابراین گذشته، تنها یک دلیل بر عدم صحت انتساب دارد و آن هم قول ابن ندیم است که او هم مدعی جعلی بودن کتاب نیست. فقط آن را متعلق به پسر ابوجعفر اسکافی، ابوالقاسم جعفر بن محمدمیداند (ابن ندیم، 1381ش: 1/ 312). اما سخن ابن ندیم در این زمینه نمی‌تواند فصل الخطاب باشد. مخصوصاً که وی از کتاب مشهورتر اسکافی یعنی نقض العثمانیه هم یاد نکرده است.
متأسفانه در منابع معتزله آثار اسکافی و فرزندش برشمرده نشده است تا به کمک آنها بتوان به حقیقت ماجرا دست یافت. فقط ابن مرتضی (د 840ق) مینویسد: «جبّائی، کتاب عَبّاد (بن سلیمان صیمری، زنده در 260ق) را در تفضیل ابوبکر رد کرد، اما کتاب المعیار و الموازنه فی تفضیل علیّ علی ابیبکر اسکافی را رد نکرد» (ابن مرتضی، بیتا، 80)، که از روی آن نمیتوان معلوم کرد که منظور ابن مرتضی، اسکافی پدر بوده است یا پسر. البته در منابع معتزلی در موضوع تفضیل هیچ گونه یادی از اسکافی پسر یعنی ابوالقاسم جعفر بن محمد نیست. به عنوان نمونه خیّاط مینویسد: «این کتابهای ابوجعفر اسکافی در این‌باره (تفضیل) است که بسیار مشهور است و او از رؤسای معتزلیان متشیع بود» (خیاط، 1988م: 156). قاضی عبدالجبار معتزلی (د 415ق) هم در کتاب المغنی چندین بار نقل قول‌هایی از ابوجعفر اسکافی ـ و نه پسرش ابوالقاسم ـ در موضوع تفضیل میآورد (قاضی عبدالجبار معتزلی، 1965م: 20/2/63، 73، 74، 120، 121، 122)؛ بیآن که به نام کتاب اشاره کند. فقط یکی از نقل قولهای قاضی از ابوجعفر اسکافی با همان عبارت در کتاب المعیار و الموازنه تطابق دارد (همو، 1965م: 20/2/107، قس. اسکافی، 1402ق: 175) و این میتواند نشانه ضعیفی باشد بر تعلق داشتن کتاب به اسکافی پدر. در مواردی هم قاضی عبدالجبار از کتاب مقامات اسکافی نقل قول میکند که اکنون موجود نیست (قاضی عبدالجبار معتزلی، 1965م: 20/2/65، 80). از میان متأخرین، قاضی نورالله شوشتری، هم کتاب المعیار را متعلق به اسکافی پدر دانسته است (قاضی نورالله شوشتری، 1409ق: 16/ 89).
دلیل دوم که از مطالعه خود کتاب به دست میآید این است که چنانچه کتاب متعلق به فرزند او باشد، آیا نباید یک بار هم که شده از پدر خود و آثار متعدد او که اشتراک موضوعی با کتاب وی داشتهاند یاد میکرد، یا بدانها ارجاع میداد؟
شباهت سبک و محتوای کتاب المعیار و الموازنه با کتاب نقض عثمانیه جاحظ هم می‌تواند شاهد دیگری بر تعلق کتاب به ابوجعفر اسکافی باشد.
از دو کتاب دیگر اسکافی یعنی مقامات و نقض العثمانیه نسخهای برجای نمانده است. کتاب مقامات دست کم تا سده پنجم هجری باقی بوده است؛ زیرا سید رضی (د406ق) در آغاز نامه 54 نهج البلاغه که خطاب به طلحه و زبیر است مینویسد: «این نامه را ابوجعفر اسکافی در کتاب المقامات فی مناقب امیرالمؤمنین علیه السلام آورده است» (سید رضی، 1377ش: نامه 54). قاضی عبدالجبار هم در المغنی از آن یاد می‌کند (قاضی عبدالجبار معتزلی، 1965م: 20/2/65، 80).
از کتاب نقض العثمانیه هم تنها منقولاتی در شرح نهج البلاغه ابن ابیالحدید باقی مانده است که عبدالسلام هارون، مصحح العثمانیه، آنها را استخراج و در پایان کتاب با عنوان مناقضات ابیجعفر الاسکافی لِبعضِ ما اَورَدَه الجاحظ فی العثمانیه من شرح نهج‌البلاغه لابن ابی الحدیدچاپ کرده است. گزیده دیگری بر اساس کتاب ابن ابیالحدید مستقلاً نیز چاپ شده است که در ضمن رسائل الجاحظ آمده است. البته جای این سوال هست که چگونه العثمانیه تا امروز باقی مانده، اما نقض آن خیر؟ خوشبختانه کتاب المعیار و الموازنه به خوبی این نقصان را جبران میکند؛ زیرا هر دو کتاب مقصود واحدی را دنبال میکنند و آن اثبات افضلیت امام و پاسخ به ایرادات جاحظ در العثمانیه است.

6. المعیار و الموازنه
کتاب المعیار و الموازنه کتابی است کلامی ـ تاریخی در پاسخ به شبهات العثمانیه جاحظ و ایرادات محدثان بغدادی درباره امیرالمؤمنین (ع). موضوع اصلی کتاب، تفضیل علی (ع) بر ابوبکر است. بخشی از کتاب درباره فضائل علی (ع) و برتری آنها بر فضائل ابوبکر است و بخش دیگر که بسیار هم مفصل است به جنگهای داخلی خلافت امام اختصاص یافته است که نه با هدف تاریخنگاری بلکه پاسخ به ایرادات اهل حدیث که حکومت امام را «فتنه» و فاقد مشروعیت قلمداد میکردند نوشته شده. بنابراین مخاطب این کتاب نه شیعیان بلکه سنّیان عثمانی مسلکند و این نکته بسیار مهمی است که عالمی سنی کتابی در تفضیل امام و برای پاسخ به ایرادات ناصبیان نوشته است.
یکی از ویژگیهای بارز کتاب پاسخهای دندانشکن اسکافی به مخالفان است. او در این کتاب تاریخ را با عقل به تمامی در هم آمیخته است و از این حیث در مقابل محدثان بغدادی قرار میگیرد که تنها به حدیث متمسک میشدند و به قول اسکافی اصحاب روایت بی‌درایت بودند ( همو، 1402ق: 203). این کتاب را میتوان نمونه کاملی از تاریخ‌نگاری تحلیلی برشمرد که کمتر از آن میتوان در میان کتب تاریخی مسلمانان سراغ گرفت. جودت ذهن، نبوغ و انصاف اسکافی دست به دست هم داده تا کتابی کمنظیر در مورد امیرالمؤمنین نگاشته شود که همچنان که از نام کتاب پیدا است معیاری شود برای شناخت علی (ع) از نگاه اهل سنت. در ادامه مروری خواهیم داشت به استدلالات او در پاسخ به ایرادات عثمانیه.
اسکافی نخست از دشمنی امویان و حشویّه با امام سخن میگوید و نقش عده معدودی از صحابه را که تعمداً فضایل امام را باز نمیگفتند یا او را پایینتر از خلفا قرار میدادند تبیین می‌کند. او از اهل حدیث سوال میکند چگونه است که شما در موضوع تفضیل، حدیث ابن عمر را ملاک و معیار قرار میدهید، اما اخبار بیشتری را که از طریق سلمان و ابوذر ـ که بالاتر از ابن عمر بودند ـ و در برتری امام نقل شده است در نظر نمیگیرید؟ بر فرض هم که به سخن ابن عمر بدین سبب گرایش دارید که پدرش امام فاضلی بوده است، چرا به سخن محمد بن ابیبکر در فضیلت علی (ع) گوش نمیسپارید که پدرش هم خلیفه بود و خودتان ابوبکر را بر عمر مقدم میدارید (اسکافی، 1402ق: 20- 21)؟
او در مورد اجحاف محدثان به محمد بن ابیبکر مینویسد: «اگر کسی به معاویه ناسزا گوید، اهل حدیث برافروخته میشوند؛ چرا که او از نظر آنان دایی مومنان است. ولی اگر کسی به محمد بن ابی بکر دشنام داد خشنود میشوند. چرا او را دایی مومنان نمی‌دانند» (همو، 1402ق: 21)؟
اسکافی دشمنی مرجئه را با علی (ع) و کوتاهی در ادای حق او را مانند دشمنی یهود در حق حضرت عیسی (ع) میداند (اسکافی، 1402ق: 32). او نادانی و کوردلی بزرگتر را این می‌داند که حشویّه، معاویه را قابل سنجش با علی (ع) میدانند (همو، 1402ق: 31). مشخص است که اسکافی همچون اکثر معتزله جایگاهی برای معاویه قائل نیست و این پایگاه را در طول تاریخ، گروههای دیگری همچون اهل حدیث برای او تراشیده‌اند.
وی در پاسخ به انتقاد اهل حدیث که خلافت امام را به سبب مخالفت عایشه و طلحه و زبیر و عدم بیعت ابن عمر و محمد بن مسلمه و اسامة بن زید و سعد بن ابیوقاص از اعتبار و مشروعیت می‌اندازند، می‌نویسد: چگونه است که خلافت ابوبکر با بیعت ابوعبیده و عمر درست است، با آن که سعد بن عباده و گروهی از انصار با او مخالفت کردند، اما حکومت علی (ع) که قاطبه مهاجر و انصار با او بیعت کردند فاقد مشروعیت است (همو، 1402ق: 23)؟ او در نقد این عقیده به حدیثی از پیامبر (ص) استناد میکند که فرمود: «علیٌّ مع الحقِّ و الحقُّ مع علیٍّ».با توجه به این حدیث، چگونه جنگی که علی (ع) فرمانده آن باشد، جمل، صفین و نهروان، فتنه نامیده شود (همو، 1402ق: 35- 36)؟
وی در نقد افضلیت ابوبکر بر امام علی (ع) مینویسد: چگونه چنین باشد، در حالی که خود ابوبکر در ابتدای خلافتش گفت: «وُلِّیتُ بکم و لستُ بِخیرٍ منکم»؟ و در ادامه احتمال این که ابوبکر این سخن را از روی تواضع گفته باشد رد میکند (همو، 1402ق: 40).
او درباره غصب فدک مینویسد: شما گواهی عایشه را درباره نماز گزاردن ابوبکر به جای پیامبر (ص) میپذیرید، اما گواهی فاطمه (س) و امّ ایمن و علی (ع) را درباره فدک نمی‌پذیرید (همو، 1402ق: 42)؟
او امامت نماز ابوبکر را در ایام بیماری پیامبر (ص) دلیل افضلیت ابوبکر نمیداند؛ زیرا در این صورت عمرو بن عاص هم که در سریّه ذات السّلاسل پیشنماز ابوبکر و عمر بود، از آن دو برتر است (همانجا).
وی غدیر را به منزله نصب امیرالمؤمنین برای جانشینی پیامبر (ص) میداند و با استناد به آیه «ذلک بِاَنَّ اللهَ مَولَی الّذینَ آمَنوا و اَنَّ الکافرینَ لا مَولَی لهم» (محمد/ 11) می‌نویسد: خداوند متعال در این آیه «ولایت» را اراده فرموده است و علی بن ابیطالب (ع) هم به همین کلمه اختصاص یافته است و از آن اراده ریاست و امارت شده و اگر منظور کلمه دیگری غیر از ریاست و امارت بود، مثلاً محبت و نصرت (که سنیان مدعیاند) همه مؤمنان در آن حکم داخل میشدند؛ زیرا همه آنان دوستدار خدا و رسولند و دلیلی بر اختصاص علی (ع) به آن وجود ندارد (همو، 1402ق: 214- 215).
وی بده بستانهای خلافت میان ابوبکر و عمر را مشکوک میداند و مینویسد: «در این‌باره سخن‌هایی به دل خطور میکند که باید با دلایل و براهین آن را پاسخ داد و از عهده‌اش به درآمد» (همو، 1402ق: 47). او شورای عمر را هم مورد اشکال میبیند، ولی به خود اجازه ورود به بحث را نمیدهد و تنها به همین جمله بسنده میکند که «اینجا جای سخن و شبهه و نکته‌های بسیار پیچیده است و چنان نیست که شما (محدّثان سنی) به تفضیل و مقدم بودن آنان دست میزنید و دل میبندید» (همو، 1402ق: 48).
اسکافی امام علی (ع) را با استناد به این که ایشان از زمان تبعید ابوذر،خود را از کار عثمان کنار کشید، از قتل خلیفه مبرّا میداند (همو، 1402ق: 49) و معتقد است که عامل قتل عثمان، رفتارهای خود وی بود و این موضوع در کتابهای عامه مشهور است؛ تا چه رسد به کتاب‌های خاصه (همو، 1402ق: 34).
وی خدمات جنگی امام را قابل قیاس با ابوبکر و عمر نمیداند، مخصوصاً که ابوبکر نه در جنگی مجروح شده و نه کسی را کشته است ( همو، 1402ق: 92). اسکافی بخشی را اختصاص به احادیث دروغینی میدهد که امویان در منزلت شیخین ساختند؛ احادیثی مانند این که «ابوبکر و عمر سرور سالخوردگان بهشتند»( همو، 1402ق: 206) .
او مشکلات حکومت امام را بیش از ابوبکر میداند؛ زیرا ابوبکر تنها با مرتدّان درگیر بود و کسی در جنگ با آنان تردید نداشت، اما امام با عایشه و طلحه و زبیر و معاویه و خوارج درگیر بود که همه مسلمان بودند ( همو، 1402ق: 34، 202) (و خود را مجتهد میدانستند).
وی در ردّ اتهام بیسیاستی امام بحثی عالی دارد و آن را به سه دلیل باطل میداند: 1. علی(ع) در همه جنگهایی که حضور داشت فرمانده بود و چنین شخصی نمی‌تواند از سیاست جنگی بی‌بهره باشد؛ 2. سخن خود امام که من از جنگ و سیاست سررشته دارم، ولی «لا رأیَ لِمَن لایُطاع»؛ 3. علی (ع) آنجا که رأی و تدبیر جنگی و سیاسی با دین مغایرت و تعارض پیدا میکرد آن را رها میکرد؛ زیرا یقین داشت که مکر و فریب در دین حرام است (همو، 1402ق: 96- 97).
وی به نقل از امام درباره این که چرا طلحه و زبیر را به امارت جایی منصوب نکرد، می‌نویسد: آنها در پی امارت کوفه و بصره بودند و با روحیه طاغیانهای که داشتند درصورت دسترسی به اموال و جمعیت عراق علیه حکومت میشوریدند. ضمن آن که اگر این کار صحیح بود بیشتر به نفعش بود که معاویه را بر حکومت شام ابقا کند (همو، 1402ق: 98).
بخش عمدهای از کتاب اختصاص به جمل و صفین دارد و این بدان خاطر بود که عثمانیه بیشترین ایراد را متوجه این دو جنگ میدانستند. کتاب از این نظر که گزارش مفصلی از نبردهای جمل و صفین دارد، به طوری که میتوان آن را وقایعنگاری این دو جنگ محسوب کرد، به سبب تقدم زمانی بر کتاب الجمل شیخ مفید (د413ق) و تواریخ عمومی مانند تاریخ طبری (د310ق) حائز اهمیت فراوان است.
اسکافی روش امام را در جنگ منصفانه و جوانمردانه میدید. به گفته او امام هرگز جنگ را با دشمن شروع نمیکرد و نخست برای آنها مطالب را توضیح میداد (همو، 1402ق: 158). در جنگ صفین و روز داوری داوران، اسیران شامی را که در دست داشت آزاد کرد. آنان آب را از او باز داشتند و او آنان را از آب باز نداشت. به هنگام نبرد جمل خطاب به سپاهیان خود فریاد برآورد که نباید به خانههای ایشان هجوم برید و نباید داراییهای ایشان را به غنیمت گیرید و نباید کسی را که پشت به جنگ میکند تعقیب کنید (همو، 1402ق: 234).
چنان که مشخص است اسکافی دلباخته علی (ع) است.او با آن که سنّی است آرزو دارد با علی (ع) محشور شود (همو، 1402ق: 148)، امام را شمشیری از شمشیرهای آخته خداوند میداند (همو، 1402ق: 143)، سرشت امام را بر درستی میداند؛ گویا مؤید به فرشته‌ای بود که او را از راه خطا برکنار میداشت (همو، 1402ق: 49)،و ایشان را به سبب جمع شدن ریشه همه خویهای پسندیده و همه نیکوییها پس از پیامبران از بقیه برتر می‌شمرد (همو، 1402ق: 63- 66).
قسمت پایانی کتاب هم اختصاص به سخنان آن حضرت داردکه از این حیث منبع کم نظیری میتواند محسوب شد، به طوری که بسیاری از سخنان امام را که در نهج البلاغه (تألیف 150 سال پس از المعیار) آمده است، در این کتاب به صورت کاملتر میتوان یافت. ضمن آن که در این کتاب سخنانی از امام هست که در نهج البلاغه به سبب روش خاص سید رضی در برگزیدن سخنان امام وجود ندارد.
اسکافی در این کتاب لبه تیز انتقادات را متوجه اهل حدیث کرده، مینویسد: «شما از احادیث فقط شمار آنها و نام راویانشان را میدانید. شما را بهرهای در استنباط معرفت نیست و از خود اندیشهای ندارید که شما را به احتجاج وا دارد» ( همو، 1402ق: 202- 203). او محدثان عثمانی مسلک را نصیحت میکند که به سخنان او گوش دهند تا واقعیت را درباره علی (ع) بدانند و اگر بخواهند بر تعصب خود لجاج بورزند آنها را با «رافضیان» رها می‌کند که از پس ایشان برنخواهند آمد و دوباره مجبور به مراجعه به معتزله میشوند ( همو، 1402ق: 76).

7. نقض العثمانیه جاحظ
ابوعثمان عمرو بن بحر ملقب به جاحظ (د255ق) از نویسندگان و ادبای بزرگ سده سوم است که بر مذهب اعتزال بود؛ هرچند به درستی نمیتوان عقیدهاش را معلوم کرد؛ زیرا ـ احتمالاً برای نشان دادن فضل و دانش خود ـ به نفع افراد و گروههای مختلف و مخالف کتاب نوشته است (آذرنوش، 1388ش: 17/ ذیل «جاحظ»). از این رو در عین آن که العثمانیه را در دفاع از ابوبکر نگاشت، رسالهاثبات امامة امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب و رساله الی ابیحسان فی امر الحکمین و تصویب رأی امیرالمؤمنین (علی بن ابیطالب) را نوشت.
جاحظ در العثمانیه به ترتیب به برشمردن فضایل ابوبکر از ابتدای اسلام میپردازد و در همان حال آنها را با فضایل علی (ع) مقایسه میکند و در همه موارد ابوبکر را برتر می‌نهد و از جایگاه و موقعیت امام میکاهد. وی در جهت تنقیص امام ـ به زعم خود ـ موارد متعددی از اشتباهات امام علی (ع) را در مسائل فقهی و پشیمانی ایشان از رأی خود نقل می‌کند (جاحظ، 1411ق: 89- 90). از دیدگاه جاحظ امام علی (ع) در فضایل حتی نزدیک به ابوبکر هم نمی‌شود و باید او را در رده صحابهای مانند طلحه و زبیر و سایر اهل شوری دید (همو، 1411ق: 97). وی در حالی بسیاری از آیات قرآن را در شأن ابوبکر و خانواده‌اش معرفی می‌کند که شماری از آیات را که در شأن امام علی(ع) و اهل‌بیت(ع) است انکار می‌کند (همو، 1411ق: 118- 119). یکی از شگردهای جاحظ در العثمانیه این است که در نقل پاسخهای شیعیان به ضعیفترین آنها متشبث شود تا بتواند به راحتی آنها را رد یا مسخره کند. به عنوان نمونه مینویسد: اگر به آنها (شیعیان/روافض) بگویی چگونه علی (ع) دخترش را به عمر داد، می‌گویند او دخترش نبود، بلکه شیطانه‌ای بود در صورت زن (همو، 1411ق: 242) و اگر بگویی چرا پیامبر به علی (ع) دستور نداد تا در ایام بیماری به جای خود نماز گزارد و ابوبکر را مأمور بدین کار کرد، گویند چون علی (ع) مشغول پرستاری از پیامبر بود و اگر بگویی چرا علی (ع) وقتی همگان در مرگ پیامبر تردید کردند به مردم سخنان ابوبکر را نگفت، میگویند از غایت اندوه حواسش به دیگری نبود (همو، 1411ق: 239).
با خواندن العثمانیه جاحظ میتوان متوجه جوّ سنگین تبلیغاتی شد که علیه امام در سده سوم هجری وجود داشت و اگر تلاشهای برخی از عالمان سنی مانند احمد بن حنبل، اسکافی، نسائی (د 303ق) و حاکم نیشابوری (د405ق)در جهت تصحیح عقاید سنّیان نبود، چه بسا امام چنین جایگاهی را در قلوب سنّیان در طی زمان به دست نمیآورد. تلاش‌های امامان معصوم (علیهم السلام) و شیعیانشان البته سودمند و تأثیرگذار بود، اما بیشتر بر روی جامعه شیعی و نه سنّیان که به آنها و مبانیشان باور نداشتند.
مهمترین اقدام اسکافی تألیف آثاری در دفاع از حقانیت و جایگاه برتر امام و ردّ عثمانیه جاحظ بود، اما متأسفانه نقض العثمانیه از دستبرد حوادث زمانه در امان نمانده و ما تنها به واسطه منقولات ابن ابیالحدید از آن مطلعیم که در قیاس با العثمانیه چندان زیاد نیست. ممکن است بتوان با کمک آثاری مانند المغنی قاضی عبدالجبار و سایر منابعی که معتزلیان در مبحث امامت نوشتهاند آثار او را بازسازی کرد.
اسکافی نخست از تلاش سنّیان اعم از خارجی و مرجئی و معتزلی (در ادامه معلوم می‌شود که منظورش از معتزلیان، جاحظ و ابوبکر اصمّ است) و عثمانی برای انکار فضائل امام علی (ع) سخن میگوید (اسکافی، 1411ق: 282).
به گفته اسکافی، اگر ابوبکر نخستین مسلمان بود در سقیفه بدان احتجاج میکرد (همو، 1411ق: 286). جاحظ میکوشد سن امام علی (ع) را به هنگام اسلام آوردن کم نشان دهد. وی چنین استدلال میکند که عدهای سن علی (ع) را بالا میگیرند و عدهای پایین و ما حدّ وسط را می‌گیریم و می‌گوییم او هفت سال داشته است. اسکافی این شیوه استدلال را غلط و به این تشبیه میکند که ما بگوییم چون عدهای (مثلاً روافض) میگویند ابوبکر کافر است و عده‌ای (مثلاً اصحاب حدیث) میگویند امام عادلی بود، پس ما حد وسط را بگیریم و بگوییم او منزلت بین المنزلتین را داشته یعنی فاسق ظالم بوده است (همو، 1411ق: 297)! اسکافی در مورد سن امام چون روایات را مختلف و پراکنده میبیند، پیشنهاد می‌کند بر همان عبارت منابع: «اَسلَم علیٌ» تکیه کنیم و بگوییم این سخن جز درباره انسان بالغ به کار نمیرود (همو، 1411ق: 298). ضمن آن که عثمانیمذهبان چگونه اسلام علی (ع) را کماهمیت جلوه میدهند و حال آن که امام در جریان دعوت عشیره در سال 3 بعثت نقش مهمی داشت و پیامبر (ص) او را «برادر و وصیّ و جانشین خود» اعلام کرد (همو، 1411ق: 303). علاوه بر این اگر قرار باشد امام را در آغاز اسلام مسلمان ندانیم، باید ابن عباس (و بسیاری از صحابه صغیر السنّ) را هم مسلمان ندانیم؛ زیرا وی نیز در هنگام رحلت پیامبر (ص) ده سال داشت (همو، 1411ق: 298).
اسکافی در برابر جاحظ که بر لقب «صدّیق» ابوبکر تکیه دارد و آن را برای او منحصر به فرد اعلام میکند؛ لقب «صدّیق اکبر» و «فاروق اعظم» را فرموده خود پیامبر (ص) در حق علی (ع) میداند (همو، 1411ق: 290).
جاحظ مدعی است که امام علی (ع) به سبب سن و سال اندک خود در مکه نقش چندانی در پیشرفت اسلام نداشته است. گویا وی فراموش کرده است که این علی(ع) و بنی هاشم بودند که سه سال در سختترین شرایط در شِعب ابیطالب به سر بردند، حال آن که ابوبکر آزادانه در مکه به زندگیاش مشغول بود (همو، 1411ق: 320).
جاحظ در حالی اهمیت فضیلت «لیلة المبیت» را پایین میآورد که علمای مسلمان این فداکاری را در حد ماجرای اسماعیل (ع) میدانند که حاضر شد خود را قربانی خدا کند (همو، 1411ق: 323). احادیث مجعولی که جاحظ در مورد لیلة المبیت نقل میکند ساخته دست ابوبکر اصمّ است که هر دو در تنقیص امام میکوشیدند و از عناد هر دو علیه امام برمی‌خیزد (همو، 1411ق: 305). پیامبر در شأن علی (ع) فرمود: «لایُحبُّک الا مومنٌ و لایُبغِضُکَ الا منافقٌ» و بسیاری از صحابه درباره او گفتهاند: «ما کنّا نَعرِفُ المنافقینَ الا بِبُغضِ علیِّ بنِ ابیطالب» (همو، 1411ق: 308). بیجهت نیست که جاحظ پس از تألیف نقض العثمانیه در پی اسکافی افتاد تا آزارش دهد و اسکافی از بیم او پنهان شد.

8. نتیجه‌گیری
ابوجعفر اسکافی (د. 240ق)، متکلم معتزلی بغدادی، در میان سنیان در دفاع از حقانیّت و افضلیّت حضرت علی (ع) یک استثنا است. گرچه بیشتر معتزلیان بغدادی هم بر همین باور بوده‌اند، اما هیچیک چنین گسترده دست به تألیف آثار قوی و ماندگار نزدند. وی در جامعه سنی بغداد به طور همزمان خود را در دو جبهه درگیر میدیده است: یکی اثبات افضلیّت حضرت علی (ع) در برابر غیر معتزلیها و دیگر پاسخ به انتقادات عثمانیه درباره امام. او در این راستا درباره موضوع نخست کتاب المعیار و الموازنه را نوشت و درباره موضوع دوم، نقض العثمانیه را.
وی در المعیار و الموازنه با ترکیب عقل و نقل ـ که کمتر از سوی مورخان و محدثان مسلمان به کار گرفته میشد ـ دست به تحلیلی نو، مستدل و استوار از تاریخ زندگانی پرافتخار حضرت علی (ع) زده است. مخاطب اصلی وی جامعه اهل سنت، به ویژه دشمنان و مخالفان امیرالمؤمنین (ع) است و به مانند یک شیعه صادق از حریم علوی دفاع کرده است. او در این کتاب فضائل و افتخارات امام را برتر از خلفا مینهد و امام را برای جانشینی پیامبر شایستهتر از آنها میبیند و حتی امام را منصوب پیامبر می داند که البته با ملاحظاتی کنار نهاده شد. او مخالفان امام را که اکثراً از میان محدثان بغدادی بودند به رعایت انصاف درباره امام دعوت میکند.
با توجه به تألیف کتاب العثمانیه توسط ادیب متبحر، جاحظ معتزلی (د. 255ق) که در آن فضائل حضرت علی (ع) نقض و ابوبکر در جایگاهی فراتر از امام نهاده شده بود، اسکافی بر آن شد تا بدین شبهات پاسخ گوید. هرچند شوربختانه کتاب او برخلاف العثمانیه جاحظ از گزند حوادث روزگار عامدانه در امان نمانده است، اما از قطعه‌های باقی مانده آن میتوان به شیوهها و نمونههایی از استدلالهای او در این کتاب دست یافت.
با بررسی دقیق این دو کتاب که موضوع این مقاله بوده است، میتوان دریافت که اسکافی به خوبی از عهده این کار برآمده و توانسته است پاسخی دندانشکن به تبلیغات سنگین ضدعلوی در بغداد دهد.اسکافی علویّ الرأی است و بخشی از کتاب المعیار و الموازنه را اختصاص به سیره و سخنان حضرت علی (ع) داده است و علیرغم این که یک سنی است آرزو دارد تا در جهان دیگر با علی (ع)محشور شود.کتاب المعیار و الموازنه برای اهل سنت، معیاری است درست برای شناخت امیرالمؤمنین (ع)، علاوه بر آن که منبع خوبی است برای تاریخ صدر اسلام و سخنان آن حضرت.




آذرنوش، آذرتاش، «جاحظ: زندگینامه»، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران، مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، 1388ش.
ابن ابیالحدید، عبدالحمید بن هبةالله، شرح نهج البلاغه، بیجا، دار احیاء الکتب العربیه، 1378ق/1959م.
ابن ابییعلی، ابوالحسین محمد بن محمد، طبقات الحنابلة، بیروت، دارالمعرفة، بیتا.
ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن علی بن ابیالکرم، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر، 1385ق.
ابن تیمیه، تقی الدین ابوالعباس احمد بن عبدالحلیم، جامع المسائل لابن تیمیه، بیجا، دار عالم الفوائد للنشر و التوزیع، 1422ق.
ابن تیمیه ، مجموع الفتاوی، مدینه، مجمع الملک فهد لطباعة المصحف الشریف، 1416ق.
ابن قتیبه، ابومحمد عبدالله بن مسلم، الاختلاف فی اللفظ و الرد علی الجهمیّه، بیجا: دار الرایه، 1412ق.
ابن مرتضی، احمد بن یحیی، طبقات المعتزله، بیروت، دار المکتبة الحیاة، بیتا.
ابن ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، ترجمه م.رضا تجدد، تهران، اساطیر، 1381ش.
ابوحیان توحیدی، علی بن محمد، الامتاع و الموانسه، بیروت، مکتبة العصریة، 1424ق.
احمد بن حنبل، ابوعبدالله، مسند الامام احمد بن حنبل، بیجا، موسسة الرسالة، 1421ق.
اسکافی، ابوجعفر محمد بن عبدالله، المعیار و الموازنه فی فضائل الامام امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه، بیروت، موسسة محمودی، 1402ق.
اسکافی، ابوجعفر محمد بن عبدالله ، المعیار و الموازنه در برتری امیرالمؤمنین علی علیه السلام، مترجم: محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر نی، 1374ش.
اسکافی، ابوجعفر محمد بن عبدالله ، نقض العثمانیه یا مناقضات ابیجعفر الاسکافی لبعض ما اورده الجاحظ فی العثمانیه من شرح نهج البلاغه لابن ابیالحدید، بیجا، دارالجیل، 1411ق/ 1991م.
اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیّین و اختلاف المصلّین، ویسبادن، فرانس شتاینر، 1400ق.
انصاری، حسن، «امامت: نزد اهل سنت»، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران، مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، 1380ش.
انصاری، حسن ، «احمد بن حنبل»، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران، مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی،1373ش.
بغدادی، ابومنصور عبدالقاهر بن طاهر تمیمی، الفرق بین الفرق و بیان الفرقة الناجیة منهم، بیروت، دارالجیل ـ دارالآفاق، 1408ق.
بغدادی، ابومنصور عبدالقاهر بن طاهر تمیمی، اصول الدین، استانبول، مطبعة الدوله، 1928م/ 1346ق.
پاکتچی، احمد، «ابن بطّه»، دایره المعارف بزرگ اسلامی، تهران، مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، 1369ش.
پاکتچی، احمد، «اصحاب حدیث»، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران، مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، 1379ش.
پاکتچی، احمد، «بغداد: علوم و معارف دینی»، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران، مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، 1383ش.
جاحظ، ابوعثمان عمرو بن بحر، العثمانیه، بیجا، دارالجیل، 1411ق/ 1991م.
حاکم نیشابوری، ابوعبدالله محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1411ق.
خلّال، ابوبکر احمد بن محمد بن هارون البغدادی الحنبلی، السّنّة، ریاض، دارالرایة، 1410ق.
خیّاط، عبدالرحیم بن محمد، الانتصار و الردّ علی ابن الراوندی الملحد، قاهره، مکتبة الثقافة الدینیة، 1988م.
ذهبی، شمس الدین ابوعبدالله محمد بن احمد، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، بیروت، دارالمعرفه للطباعة و النشر، 1382ق.
سزگین، فواد، تاریخ نگارشهای عربی، ترجمه موسسه نشر فهرستگان، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، 1380ش.
سعد بن عبدالله اشعری، المقالات و الفرق، مصحح محمد جواد مشکور، تهران، علمی و فرهنگی، 1360ش.
سمعانی، ابوسعد عبدالکریم بن محمد، الانساب، حیدرآباد، دائرة المعارف العثمانیه، 1382ق.
سید رضی، نهج البلاغه، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1377ش.
شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الجمل، قم، مکتبة الداوری، بیتا.
قاضی عبدالجبار معتزلی، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، قاهره، الدار المصریه، 1965م.
------ ، المنیة و الامل، قاهره، دار المطبوعات، 1972م.
قاضی نورالله شوشتری، احقاق الحق و ازهاق الباطل، قم، مکتبة آیة الله مرعشی، 1409ق.
کوک، مایکل، امر به معروف و نهی از منکر در اندیشه اسلامی، مترجم: احمد نمایی، مشهد، بنیاد پژوهش‌های اسلامی، 1386ش.
گذشته، ناصر، «اسکافی، ابوجعفر»، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران، مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، 1377ش.
مسعودی، ابوالحسن، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، قم، دارالهجره، 1409ق.
مقریزی، احمد بن علی، المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1418ق.
ناشیء اکبر، عبدالله بن محمد، مسائل الامامة و مقتطفات من الکتاب الاوسط فی المقالات، بیروت، (افست)، 1971م.
نوبختی، ابومحمد حسن بن موسی، فرق الشیعه، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1353ش.
یاقوت حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، بیروت، دار صادر، 1995م.