چکیده مقاله حاضر بهبررسی تحولات اجتماعی از دیدگاه حضرت علی (ع) و مقایسه آن با دیدگاه جامعهشناسان میپردازد. از منظر امام (ع) تفرقه و گسستگی اجتماعی از آسیبهایی بهشمار میآید که به بنیانهای ثبات یک ساختار لطمه میزند و استمرار آن را دچار مشکل و از حرکت بالنده جامعه و حکومت اسلامی جلوگیری میکند. تکبر و تفاخر، جهالت ...
بیشتر
چکیده مقاله حاضر بهبررسی تحولات اجتماعی از دیدگاه حضرت علی (ع) و مقایسه آن با دیدگاه جامعهشناسان میپردازد. از منظر امام (ع) تفرقه و گسستگی اجتماعی از آسیبهایی بهشمار میآید که به بنیانهای ثبات یک ساختار لطمه میزند و استمرار آن را دچار مشکل و از حرکت بالنده جامعه و حکومت اسلامی جلوگیری میکند. تکبر و تفاخر، جهالت و ضلالت، کمتحملی مردم درقبال مسئولان، و... عواملی است که با ایجاد شکاف و فاصله میان رهبران و مردم و فریب و غفلت دستاندرکاران از واقعیتهای موجود، بهتدریج پایگاه اجتماعی نظام را تضعیف و مشروعیت آن را کمرنگ میسازد. فدا کردن حق (دین) بهپای مصلحت، و دین را قربانی حکومتکردن و از سوی دیگر فقر و محرومیت اجتماعی، از دیگر آفاتی است که ثبات جامعه اسلامی را خدشهدار میسازد. محصول این آسیب نیز شرایط نامساعد اجتماعی و اقتصادی است که زمینه تغییر سریع در وفاداری مردم به حکومت را بهوجود میآورد، و زمینه را برای انقلاب و دگرگونی کل نظام سیاسی فراهم میآورد. حضرت علی (ع) نتایج شورش و طغیان مردم علیه حاکم عادل را، شکست و سقوط جامعه، وارونهشدن ارزشهای اجتماعی اسلام، دچارشدن به فتنه حکومتهای فاسد و گرفتارشدن به عذابالهی میدانند. اما با اینوجود توبه و استغفار مردم، رعایت حقوق متقابل حاکم و مردم و واگذارکردن امور به اهل بیت(ع) را چاره کار میدانند.
هرچند در بینش سیاسی اسلام حاکمیت اصلی از آن خداست، اما اعتقاد به برتری حاکمیت الهی و احکام شرعی به هیچ روی به معنای تحدید و یا نقصان نقش و تأثیر مردم در ارتقای کارکرد دولت اسلامی، در مقام مدیریت کلان اجتماعی سیاسی نیست، زیرا برخلاف باور برخی نحلههای فکری در حوزة سیاست اسلامی، که با طرح وامداری مستقیم قدرت خلیفه و دولت اسلامی از ...
بیشتر
هرچند در بینش سیاسی اسلام حاکمیت اصلی از آن خداست، اما اعتقاد به برتری حاکمیت الهی و احکام شرعی به هیچ روی به معنای تحدید و یا نقصان نقش و تأثیر مردم در ارتقای کارکرد دولت اسلامی، در مقام مدیریت کلان اجتماعی سیاسی نیست، زیرا برخلاف باور برخی نحلههای فکری در حوزة سیاست اسلامی، که با طرح وامداری مستقیم قدرت خلیفه و دولت اسلامی از ذات خداوندی، در عمل نقشی برای مردم در همراهی و کارآمدسازی نهاد قدرت در انجام وظایف و انتظارات ناشی از آن در عرصة عمومی قائل نیستند، سیرة پیامبر گرامی اسلام در بنای حکومت، به منزلة اهرم اجرایی قدرت، خلاف این باور را ثابت میکند. در پی مخالفت اهل مکه با رسالت نبوی و هجرت اجباری به مدینه، حضرت با یاری و همراهی اهالی آن شهر بود که توانست شالودة حکومتی بر پایة عدالت اجتماعی را بیفکند. بیشک، متناسب با چنین شیوهای است که پیامبر بزرگوار اسلام تداوم رسالت و تکمیل دیانت خود را در فرایند تعیین جانشین خویش در غدیر خم دنبال میکند و بهرغم برخورداری از حق و قابلیت والای انتصاب مستقیم علی بن ابیطالب، با تبیین محورهای شایستگی چنین عنصری در مقام هدایت امور مسلمین، بر آن است تا با درونیسازی پذیرش وی از سوی مخاطبین، بر ضرورت احراز ویژگی کارآمدی دولت اسلامی از رهگذر همکاری و مساعدت همگانی آحاد جامعه تأکید کند.